دومینو تکراری روابط تاریخی (بخش دوم)
خاورمیانه و فشارهای درونی اروپا
دیپلماسی ایرانی: با این مقدمه کوتاه و برای تبیین بهتر روابط قاره سبز با ایران اسلامی ضرورت دارد ابتدا نیم نگاهی به سیاست های اروپا نسبت به خاورمیانه داشته باشیم. سیاستی که بین دو دهه ابتدایی هزاره سوم بین تدبیر تلقینی و تروریسم تکفیری در نوسان بوده است.
اتحادیه اروپا با داشتن ربع سرمایه و درآمد دنیا؛ وظیفه تامین نصف کمک های توسعه ای جهان و 7000 میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی، به عنوان یکی از بالاترین درآمدهای سرانه جهان؛ از ابتدای هزاره سوم آنطور که خاویار سولانا بارها تاکید کرده است سعی در تقویت نقش و بازیگری خود در عرصه بین المللی دارد. اتحادیه ای که در مدیریت دو بحران امنیتی داخلی قاره یعنی جنگ بوسنی و جنگ کوزوو در سال های پایانی قرن بیستم نتوانست ظرفیت شایسته ای را به نمایش بگذارد و نهایتا با نقش آفرینی امریکا بر این دو بحران فائق آمد؛ در دهه های ابتدایی هزاره سوم ضمن توجه به تثبیت ساختاری داخلی؛ فصل جدیدی را در نقش آفرینی سیاست خارجی و امنیتی به ویژه در منطقه خاور میانه تجربه می کند. این اتحادیه با بیش از 3 هزار میلیارد یورو مبادلات خارجی بزرگترین قطب تجاری جهان است و بیش از 50 % انرژی مورد نیاز خود را از منطقه خاورمیانه تامین می کند. شایان ذکر است اگر اتحادیه اروپایی در سال های اخیر به شدت واردات انرژی و نفت از ایران را کاهش داده ولی آلترناتیوی به نام عراق توانسته است این خلاء را پر کند، به طوری که حجم مبادلات طرفین در سال 2018 بیش از 20 میلیارد دلار با سهم حداکثری صادرات نفت عراق بوده است. به طور کلی منطقه خاورمیانه به واسطه موضوعات امنیت انرژی، تروریسم، چالش مهاجرت، بحران قدیمی فلسطین و رژیم صهیونیستی و داعش در سوریه، عراق، لیبی و غیره برای اتحادیه اهمیت فوق العاده ای دارد؛ ولی اتحادیه بیشتر رویکرد نرم، غیرفعال و اجتماعی را برای مدیریت بحران ها در نظر دارد و به دلیل تنوع منافع و مواضع کشورهای مهم و تاثیر گذارتر خود به ویژه سه کشور آلمان، فرانسه و ایتالیا با همراهی انگلیس و پیروی از مواضع آمریکا و توجه به رعایت ملاحظات شورای همکاری خلیج فارس، ترکیه و رژیم صهیونیستی کمتر توانسته است با ایفای نقش فعال در منازعات خاورمیانه با موفقیت شایانی روبه رو باشد.
با همه این حال به نظر می رسد در مرحله جدید و تعیین تکلیف جنگ در سوریه؛ یمن و به ویژه آخرین تحولات در لیبی و دشواری های چشمگیر مواجهه با پاندمی کرونا، دو کشور آلمان و فرانسه به همراه انگلیس خارج از اتحادیه با توسل به چالش خروج آمریکا از برجام و شرایط حاد پسابرجام سعی در نقش آفرینی بیشتر با رویکرد اقصادی، امنیتی و نظامی در خاورمیانه تحت لوای تلاش برای حفظ برجام و افزایش فشارها بر ایران دارند.
در این جا ضرورت دارد نیم نگاهی به تاریخچه دیپلماسی که به چهار دوره تقسیم می شود، داشته باشیم. دوره اول از پیمان وست فالی 1648 تا کنگره وین 1815 که دولت های ملی تکامل یافتند، دوره دوم تا جنگ جهانی اول طول کشیده و دوره سوم نیز پس از جنگ جهانی اول شروع و تا اواخر قرن بیستم و پایان جنگ سرد طول کشیده و زمینه ساز عصر اطلاعات بود. و مرحله چهارم عصر دیپلماسی نوین که از ویژگی های آن چند بعدی شدن و داشتن جنبه های متنوع علمی، فنی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و مدنی و حاکمیت های مردم سالارانه است.
در دیپلماسی نوین گسترش اعجاب آور مسائل ارتباط جمعی فناوری اطلاعات و ارتباطات، رشد بازیگران غیر دولتی و افزایش آگاهی مردم تاثیرگذاری ویژه ای در صحنه روابط بین الملل داشته است. با توجه به وقوع دو جنگ مهم جهانی در قاره اروپا می توان اذعان کرد که دیپلماسی و روابط بین الملل در قرن بیستم بیشتر متاثر از روند تحولات و رویکردها در قاره اروپا بود، مخصوصا اگر به فرایند فروپاشی کمونیسم و پایان جنگ سرد در سال 1989 میلادی نیز توجه داشته باشیم. واقعیت این است که سیاست خارجی این قاره به ویژه در نیمه دوم قرن بیستم مبتنی بر رویکرد اعتدالی و بین المللی گرایی، استقلال از امریکا و قرار دادن سیاست خارجی در خدمت سیاست داخلی بوده است و این قاره به ویژه در قالب شکل گیری و بسط اتحادیه اروپا روند حفظ اسلوب ملی را دنبال می کرده و به دیگر زبان سیاست خارجی بر حفظ و تامین منافع ملی در مسیر ارتقاع امنیت و آرمان های بشری و بهبود رفاه مردم کشورهای عضو متمرکز بوده است. به دیگر لسان می توان گفت همواره یک ارتباط ارگانیک پیوسته بین سیاست ملی و سیاست بین الملل کشورها و اتحادیه ها وجود دارد و اگر سیاست را به مفهوم تدوین، اجرا و ارزیابی تصمیم گیری ها از دیدگاه خاص یک کشور و ساختار همکاری منطقه ای که جنبه برون مرزی دارد بدانیم؛ بدین معناست که سیاست خارجی در داخل فرموله شده در عرصه بین الملل یا بین دو یا چند کشور اجرایی می شود.
در روند تصمیم سازی و اجرایی در سیاست خارجی اتحادیه اروپا به عنوان مهمترین سازمان اقتصادی بین حکومتی؛ عوامل تعیین کننده و ایفای نقش در این حوزه خصوصا اصول و راهبردی در ایجاد اتحادیه ای یکپارچه با گستردگی قاره سبز از اهمیت خاصی برخوردار است. اتحادیه در جایگاه یکی از قدرت های مهم سعی داشته است در اتخاذ تصمیمات مهم بازیگران ارشد بین المللی و اجرای آنها در حوزه امنیت ملی و منافع داخلی و بین المللی نقش ویژه ای ایفا کند، لذا سیاست رویکرد اجتماعی و فرهنگی و نگاه به قدرت نرم در میان دولت مردان کشورهای عضو و مسئولان ساختارهای حاکمیتی از جمله شورا؛ پارلمان، کمیسیون و... به عنوان راهبردی نوظهور در اواخر قرن بیستم مورد توجه قرار گرفت.
حوادث 11 ستامبر با فروپاشی برج های دوقلو و تفوق پارادیم مبارزه با تروریسم موجب شد تا اکثر کشورهای یورو آتلانتیک ضمن همراهی با امریکا در لشکرکشی به افغانستان و عراق، تغییرات بنیادین در راهبرد و ساختارهای امنیتی خود ایجاد کنند. به طور کلی ثبات و امنیت یکپارچه اتحادیه اروپا در رویکرد بین المللی خود بر داشتن سیستم امنیت ملی یکپارچه و متمرکز برای مواجهه با تهدیدات پیچیده علیه منافع در داخل و خارج متمرکز است و یکی از اهداف منافع، اطمینان دادن به متحدان است مبنی بر اینکه این اتحادیه پایگاهی برای تهدید منافع آنها نیست؛ ولی طبق نظر کارشناسان اتحادیه اروپایی تا رسیدن به مقطع بهره مندی از ظرفیت مستقل دفاعی و امنیتی حداقل سه دهه فاصله دارد. بنابرین بخش بین المللی همکاری های استراتژیک دفاعی و امنیتی با آمریکا به دلیل اهمیت آن در تامین امنیت (مقابله با تروریسم و افراطی گری)، تجارت خارجی، سرمایه گذاری و مالکیت خارجی و جهانی شدن تجارت برجسته است به ویژه که در سال های اخیر با تحولات خاص در حوزه شوروی سابق و جنگ کریمه، آمریکا در بزرگنمایی خطر و تهدید روسیه پوتین خصوصا برای محور شرقی اتحادیه و مشخصا دو مثلث لهستان، رومانی و بلغارستان و سه کشور بالتیک موفقیت شایانی داشته است و ترس ملموس روانی از تهدید بالقوه ارتش تزاری رهبران این کشورها و به ویژه ملی گرایان را به شدت آزار می دهد.
نظر شما :