انحطاط سیاسی!
نگاهی به سخنرانی اردوغان و واکنش عصبانی نتانیاهو
نویسنده: احمد زیدآبادی، روزنامهنگار
دیپلماسی ایرانی: پس از نطق شدیداللحن رجب طیب اردوغان، رئیس جمهوری ترکیه علیه عملکرد اسرائیل در نوار غزه و کرانه باختری رود اردن، ابتدا بنیامین نتانیاهو و بعد ایزرائیل کاتز، وزیر امور خارجه اسرائیل، در واکنشی خشمگینانه خطاب به او گفتند: اردوغان به دلیل قتل عام کردها و سرکوب مردمش در موقعیت موعظه برای اسرائیل نیست!
در این دنیا مشخص نیست که چه کشوری در موقعیت موعظه برای کشور دیگری است! چون هر کشوری که به کارنامه حقوق بشری کشور دیگری اعتراض میکند، فوراً با این واکنش روبه رو میشود که: مگر تو خودت کارنامه سفیدی در رعایت حقوق بشر داری که کارنامه ما را سیاه میدانی؟
این رفتار نشانگر نوعی انحطاط سیاسی در جهان امروز است. مثل این است که به فردی اعتراض کنی که چرا مثلاً به اموال عمومی دستبرد زده است و او در پاسخ بگوید: تو که خودت زنت را کتک میزنی و با مادرت قهری و از بچهات بیگاری میکشی، چه صلاحیتی برای اعتراض به دزدی من داری؟
مثلاً اگر به جای اردوغان، رؤسای کشورهای نروژ و سوئد و سوئیس یا سازمانهای بینالمللی مدافع حقوق بشر از سیاست اسرائیل در برابر فلسطینیها انتقاد میکردند – که معمولاً هم میکنند – کاتز و نتانیاهو خود را ملزم به پاسخگویی میدانستند؟
تجربه نشان میدهد که آن دسته از کشورهایی که در رعایت موازین حقوق انسانی کارنامه درخشانتری دارند، در برابر انتقاد از عملکردشان در این زمینه نیز شکیبایی و آرامش و مدارا از خود نشان میدهند. در مقابل، آنها که کارنامه حقوق بشری سیاه و ننگینی دارند، در برابر هر انتقادی با خشم و پرخاشجویی برخورد میکنند!
این موضوع در سطح فردی نیز کاملاً مصداق دارد. افراد با فرهنگ و فرهیخته و رشدیافته معمولاً در مقابل انتقادیهای بهجا و بیجا از خود تواضع و نرمش و ملایمت نشان میدهند چون میدانند که آدمی موجود کاملی نیست و خواه ناخواه نقص و ضعف دارد. در مقابل افراد بیفرهنگ و ضعیف و نابالغ در مقابل کوچکترین انتقاد بهمورد یا بیموردی با خشم و نفرت از کوره در میروند و با منتقد خود گلاویز کلامی یا عملی میشوند! آدمهای سست عنصر به عدم عدم بلوغ شخصیتشان خود را کامل و بیعیب و نقص تصور میکنند و با هر انتقادی از آنها تصویر ذهنیشان از خودشان فرو میریزد و دچار ناامنی و هراس و وحشت میشوند و در نتیجه واکنش هیستریک و خشونتآمیز نشان میدهند!
این مسئله کشف تازه روانشناسی کمال در دوران مدرن نیست؛ مولانا جلال الدین محمد بلخی با اشراق و نبوغ بیهمتای خود، هفتصد سال قبل از این مشکل انسانی پرده برداشته است:
هر که نقص خویش را دید و شناخت
اندر استکمال خود ده اسپه تاخت
زان نمیپرد به سوی ذوالجلال
کو گمانی میبرد خود را کمال
علتی بتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذو دلال
از دل و از دیدهات بس خون رود
تا ز تو این معجبی بیرون شود
علت ابلیس انا خیری بدست
وین مرض در نفس هر مخلوق هست
گرچه خود را بس شکسته بیند او
آب صافی دان و سرگین زیر جو
چون بشوراند ترا در امتحان
آب سرگین رنگ گردد در زمان
در تگ جو هست سرگین ای فتی
گرچه جو صافی نماید مر ترا
نظر شما :