فرصت ها و تهدیدهای یک ژئومدیا چه می تواند باشد؟
دیپلماسی رسانه ای چهل سال بعد از انقلاب اسلامی
دیپلماسی ایرانی: مجموع تجربه های زیست ملی جهانی و سبک زندگی سیاسی شهروندان هر کشوری نمایانگر برند ملی و هویتی آن است. شخصیت زنده ای که جایگزین پرستیژ و اعتبار ملی است و بازنمایی آن را می توان در رسانه های یک کشور بویژه رسانه های خارجی آن جستجو کرد.
پرستیژ ملی و چهره سیاسی کشور های جهان، امروز بیش از تشریفات دیپلماتیک و رفت و آمدهای سیاسی، در آئینه بغل ماشین رسانه ها قابل رویت است. آئینه ای که روی آن نوشته است: "تصویر اشیاء از آنچه در آئینه می بینید به شما نزدیک تر است." این یعنی پیشی گرفتن دیپلماسی رسانه ای از دیپلماسی عمومی در عرصه سیاست و قدرت.
وقتی ارسال توئیت های رنگارنگ رییس جمهور امریکا از اتاق کار تا اتاق خوابش می تواند قبل از انتشار ویروسی آنها در شبکه های اجتماعی و خبری، واکنش های جهانی و تظاهرات خیابانی راه بیندازد، یا رویدادهای مذاکرات هسته ای با رد و بدل شدن پیام ها و خنده های وزیر امور خارجه ایران و خبرنگاران از تراس اتاقی در هتل کوبریک و بن رقم بخورد، یا وقتی کمی دورتر میدان التحریر مصر بهانه جنبش میلیون ها کاربر برای یک قیام مردمی ضد مبارک در مصر می شود و زمانی که بازارهای سهام جهان با جنبش یک درصدی های وال استریت شوک زده و هراسان می شود و وقتی آزمایش موشکی ایران، رقیبانش را دور یک میز جمع می کند و ... این ها یعنی دیپلماسی رسمی سفارتخانه ای و تشریفات دیپلماتیک جای خود را به دیپلماسی غیر رسمی رسانه ای داده است: دیپلماسی ای که میدان نفوذ و عمق استراتژیک دولت ها و ملت ها را برای حیات سیاسی و بقای بین المللی آنها تعیین می کند. در این جابجایی مفهومی دیپلماسی، رسانه های سنتی ایران چه نقش و جایگاهی می توانند در برند سازی ملی و عمق استراتژیک این کشور داشته باشند؟ بطور روشن تر رسانه هایی با ماموریت تاثیرگذاری بر دیپلماسی ایران بویژه رسانه های برونمرزی، کجای عرصه سیاست خارجی کشور هستند و چه نقشی در بازی قدرت نرم ایران بازی می کنند؟
یافته ها و نیافته های من نشان می دهد استراتژی رسانه ای و هدف گذاری های موجود در حوزه های مکتوب، دیداری و شنیداری ایران امروز، هم سن و سال انقلاب اسلامی و مبتنی بر اصول "تبلیغ" سیاسی و ایدئولوژیک برای پاسخگویی به مقتضیات آن دوران بوده است. راهبردها یی که در سطح کلان و خرد از کارایی و مد افتاده است و دیگر نمی تواند تنها منبع الهام، تصمیم سازی و تصمیم گیری برای یک رسانه مسئول باشد.
جهان ما در چهار دهه ی گذشته، بیش از چهار بار از نظر تفکر زیستی، رسانه ای و زبان ارتباطی دگرگون شده و شخم خورده است. به همین علت است که می بینیم رقبای ما در این چهار دهه، چهار بار مانیفست و نقشه راه خود را بازنگری و باز نویسی کرده اند تا بتوانند پاسخگوی دگرگونی ها باشند. وقتی سیر تحولات آن قدر زیاد است، زمان مصرف و اعتبار دستورالعمل های کلان در رسانه های قدرتمند جهان از سی سال به ده سال و اکنون در ابلاغ هایی نانوشته، به کمتر از پنج سال و سه سال رسیده است.
این ها همه زاییده روزگاریست که بشر در حال بحث و جدل های جهانی برای ترسیم سرنوشت جمعی خود بطور آنلاین و زنده در جهان است تا تاریخی را بدون خدم و حشم و ارتش بسازد. موضوعی که به زیبایی در نقل قول داو سیدمن، سرمقاله نویس نیویورک تایمز مطرح شده است: ''بشر هرگز چنین دورانی را به خود ندیده است که مردم در آن همزمان بتوانند تاریخ را بسازند، تاریخ را تبلیغ و ثبت کنند و بر شتاب آن بیفزایند... در اعصار پیشین اینطور نبود که هر کس با فشردن دکمه ای بتواند، تاریخی را رقم بزند.'' با این توصیفات گفته شده و صدها موضوع ناگفته ولی قابل درک برای اهل نظر، بازنگری برای تامین اهداف بلند مدت نظام رسانه ای ایران که خود را رسانه ای "مرجع" برای "حقیقت" تعریف می کند، نه تنها ضروری، بلکه حیاتیست.
در جهان امروز که برنده های قدیمی در بازار و صنعت از جمله صنعت رسانه با سرعت زیاد در حال سقوط و سپردن جای خود به رقبا و قویتر ها هستند، توانایی برای تطبیق و پاسخگویی به شرایط، لازمه ی بقاست. مسئله این است که اگر رسانه ای بدلیل نداشتن استراتژی و سرمایه، درک مقتضیات رسانه داری، خودشیفتگی، ناتوانی در نیروی انسانی و بی توجهی به تحلیل های واقعی از روندهای اجتماعی و سیاسی در جهان و بازار رقابت و نیز ضعف تکنولوژیک و فقدان اراده برای تغییر، پاسخ مناسبی به نیازهای نو به نو در بازارهدف ندهد، با داشتن صدها کانال باز هم دیده نمی شود. رسانه ای هم که دیده نشود، با یک رسانه خاموش و بدون پیام فرقی نمی کند. با این یادآوری که رسانه های خاموش در بعضی از اکوسیستم های رسانه ای می توانند بجای پیام، نقش ضدپیام و ضدسیستم داشته باشند.
درباره رسانه های برونمرزی و به تعبیری رسانه های انحصاری و دولتی ایران با ارزیابی سازماندهی رسانه ای، مقدورات مالی، لجیستیکی، تکنولوژیکی و بویژه کیفیت نیروی انسانی برای تولید محتوا، صادقانه باید گفت نمی توان از یک دو جین کانال بی بضاعت، دیپلماسی رسانه ای کارآمدی را برای برندسازی ملی و توسعه عمق استراتژیک انقلاب اسلامی انتظار داشت. عمق استراتژیکی که امروزه به عنوان ذخیره زیستی و قلب دوم کشورها ارزیابی می شود.
شاید بی دلیل نیست که با این فاصله شناختی و عملکردی، رسانه های برونمرزی در بازی های دستگاه دیپلماسی ایران، مجال بازیگری موثری پیدا نمی کنند و کانال های متعدد زبانی این حوزه، جز نقش یار دوازدهم سیاست در ایران، جایگاهی ندارند. این ها همه در حالیست که ایران در آستانه ی چهل سالگی و سپری کردن دوران تثبیت، برای بازتعریف چهره جهانی و برندسازی ملی خود با هدف افزایش ضریب نفوذ امنیتی و اقتدار بین المللی، بیشتر از توان تبلیغات سیاسی و ایدئولوژیک سال های ابتدایی تاسیس، محتاج رسانه ای توانمند برای حضور در معادلات قدرت های نرم، سخت و نیمه سخت در سطح ملی و جهانیست. حضوری که اگر توازن قدرت نرم رسانه ای در آن برقرار باشد به میزان افزایش قدرت سخت نظامی و قدرت نیمه سخت دستگاه دیپلماسی، رسانه های برونمرزی را به عنوان یک فرصت، به رسانه ای استراتژیک و تعیین کننده در سرنوشت بازی های قدرت و منافع_ملی در سیاست خارجی این کشور تبدیل خواهد کرد. نظیر رفتار رسانه ای ایران در افغانستان در پایان کار طالبان که چراغ سبزی برای حضور امریکا در این کشور تفسیر شد یا مانور رسانه ای ایران در جنگ ٣٣ روزه نیروهای اسراییل با حزب الله که تحلیلگران از آن به عنوان جنگ نیابتی ایران در منطقه یاد کردند. شبیه آنچه از یک دهه تجربه اخیر رسانه داری روس ها با کانال های متعدد در قاب رسانه ای شبکه تلویزیونی RT یا راشاتودی در منطقه و جهان شاهد هستیم.
و اما در صورتی که قدرت نرم رسانه ای کشور نتواند پا به پای قدرت های های سخت و نیمه سخت ایران و جهان پوست بیندازد و پیش رود، به آسیبی جدی برای انقلاب اسلامی و تهدیدی برای دیپلماسی رسانه ای ایران تبدیل خواهد شد. موضوع بالانس مولفه های سه گانه قدرت سیاسی آن قدر اهمیت دارد که ژوزف نای، متخصص قدرت نرم در سیاست، وجود توازن در این چرخه را به عنوان مولفه دیگری تحت عنوان "قدرت هوشمند" یاد می کند.
با این تعبیر، ضعف در دیپلماسی رسانه ای ایران و مشخصا ناتوانی در برند سازی ملی و تامین مزیت های مطلق و رقابتی رسانه ای ژئومدیا برای جلب احترام و اقناع بیگانگان، می تواند بطور جدی پاشنه آشیل قدرت عمومی و"قدرت هوشمند" آن باشد؛ موضوعی که برای ارکان قدرت در ایران قابل توجه است؛ و تامل و بازنگری در آن، یک امر استراتژیک و حیاتی.
نظر شما :