مردن در انفجار بدترین هراس نیست

زندگی روزمره یک خنثی‌کننده بمب در موصل

۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۶ | ۱۶:۳۰ کد : ۱۹۶۹۰۵۲ اخبار اصلی خاورمیانه
ماهانه ۱۰۰۰ دلار به خنثی‌کنندگان بمب حقوق می‌دهند، درست به اندازه سربازان.
زندگی روزمره یک خنثی‌کننده بمب در موصل

نویسنده: مولی هنسی - فیسک

دیپلماسی ایرانی: تنها چند روز است از مرخصی بازگشته، فرماندهان برای واپسین ماموریت وی را به پشت خطوط دشمن اعزام کرده اند: مقادیری از مواد منفجره ای که ارتش عراق از داعش ضبط کرده را بردارد و آن ها را همچون دانه هایی مرگبار در سرزمینی برهوت که ارض الحرم – منطقه ممنوعه – نام دارد، کار بگذارد.

نفوذی های داعش مخفیانه از خانه های خالی از سکنه و مغازه های سنگربندی شده عبور می کنند تا حملاتی علیه قوای عراقی ترتیب دهند، این مواد منفجره قرار است آن ها را متوقف کند.

وسام داوود، تکنیسین بمب در لشکر واکنش سریع وزارت کشور، همچون بسیاری دیگر از سربازان جوان، سه سال است که دوشادوش هم قطاران خود برای بیرون راندن شبه نظامیان می جنگد. در ده عملیات تهاجمی حاضر بوده و سیر پیشرفت مواد انفجاری داعش را دنبال کرده، با یک نگاه می تواند آن ها را شناسایی کند، "لمساوی"، خمپاره های اصلاح شده، "کمالا"، که با کنترل از راه دور یا از طریق فشار منفجر می شود، بمب بطری که به در چسبانده می شود، بمب های پلاسما که به شکل وسایل خانه یا آثار مخروبه استتار می شود.

شغل او این است که آن ها را خنثی کند، یا علیه دشمن به کار گیرد، یا در حین این تلاش جان دهد.

ارتش داوود دیگر آن ارتشی نیست که وقتی شبه نظامیان جهادی در سال 2014 موصل را تصرف کردند پا به فرار گذاشت. ارتش عراق در تعلیم و نبرد سرسخت تر شده است، داوود هم همین طور.

مردن در یک انفجار دیگر بدترین هراس این مرد 25 ساله نیست، دریافته که این نوع مرگ بدون درد است – پرچم عراق را در جیبش قرار داده تا هر زمان لازم بود روی جسدش انداخته شود.

داوود دریافته باید از گلوله تک تیراندازها بهراسد. بمب ها را می توانی ببینی. تک تیراندازها گریزان و مخفی هستند. گلوله هایشان سربازان را علیل می کند و تا آخر عمر معلول می مانند.

داوود می گوید:" بهتر است بمیری تا مجروح شوی. وقتی مجروح باشی هیچ کس در عراق به تو اعتنا نمی کند."

بیش از ده تن از دوستان او توسط تک تیراندازان مورد اصابت گلوله قرار گرفتند، او می داند اوضاع چطور پیش می رود. ماهانه 1000 دلار به خنثی کنندگان بمب حقوق می دهند، درست به اندازه سربازان، و وقتی مجروح می شوند و از خدمت معاف می شوند حقوقشان کم می شود. داوود به برخی از رفقایش کمک کرده تا صورتحساب بیمارستانشان را پرداخت کنند، هنوز آن ها را می بیند که پژمرده در خانه هایشان افتاده اند و قادر نیستند خرج عمل جراحی، دارو و دیگر مراقبت های پرشکی که دولت تامین نمی کند را پرداخت کنند.

پدر داوود هم خنثی کننده بمب بود؛ سه انگشت دستش در جریان جنگ خونبار ایران و عراق در دهه 1980 قطع شد. به داوود گفته مجروح به خانه باز نگردد. به این حرف می خندند اما هیچ کدام آن را یک شوخی تلقی نکردند.

فرماندهان عراقی از افشای آمار تلفات نظامی نبرد موصل که از 17 اکتبر آغاز شده سرباز زده اند، می گویند برای روحیه سربازان خوب نیست. اما داوود می گوید آمار بالا است: 200 تن از دوستانش کشته شده اند، بسیار از آن ها جوانان خنثی کننده بمب و خانواده هایش بوده اند. داوود هر بار که آماده ماموریت می شود تیم 10 نفره اش را برای اتفاقی بد آماده می کند:" یا من شما را در آغوش می گیرم، یا شما من را."

کسی که سال ها مرشد و مربی اش بود در یک ماموریت مورد اصابت گلوله تک تیرانداز قرار گرفت. دستیارش مقابل چشمانش کشته شد و داوود، شیعه ای مسلمان و متدین که فارغ از ایمان مذهبی اش به ارتش پیوست، بر آن است تا هزینه لازم برای شکست سنی های افراط گرای فراری با پرچم سیاه که در کشور او اعلام خلافت کردند را پرداخت کند.

از زمان آغاز عملیات بازپس گیری موصل در پاییز گذشته، چند صد دستگاه انفجاری را خنثی کرده است. آن ها را در خانه ای متروکه نگاه می دارد، جایی که واحدش در غرب موصل جا خوش کرده است.

تکنسین کهنه کار، با موهای ژولیده که سیگار را با سیگار روشن می کند می گوید:" یک اشتباه کوچک، و بعد مرده ای."

دو برادر داوود هم خنثی کننده بمب هستند، در بغداد مغازه الکترونیکی داشت، بعدا به عنوان داوطلب برای ختثی کرده بمب های شبه نظامیان کار گذاشته شده در محله کارگرنشین خودشان، الشعب، به ارتش ملحق می شود. می گوید بمب های موصل چغر ترین بمب هایی است که تاکنون دیده است و تعدادشان بسیار زیاد است. چاشنی بمب هایی که تیمش از خانه های بمب گذاری شده کشف کرده اند خارج می کند و می گوید:" خیلی از بمب ها را به دشواری می توان با چشم دید. سربازان نمی توانند پیدایشان کنند. اسمشان را گذاشته ایم " تله های احمق". سیم های پلاستیکی شفاف به در چسبانده می شوند. تا وقتی با دست یا سر هلشان ندهی نمی توانی آن ها را ببینی."

داوود پیشنهاد می کند با بمب مثل یک نوزاد برخورد شود (" بیدارش نکنید") یا مثل یک سگ ("وحشت زده اش نکنید").

به چشم دیده است که بسیاری از شهروندان با مواد منفجره داعش کشته شده اند. در ماه ژانویه تیم او در حالی که تلاش می کردند یک خانواده گریزان به شرق موصل را نجات دهند، گرفتار آتش تک تیراندازها شدند، خانواده وارد تله انفجاری شد. اجساد آن ها را در خیابان پیدا می کند، از جمله جسد نوزادی تازه متولد شده.

تا به حال دو بار مجروح شده است. دو سال پیش وقتی از دست یک تک تیرانداز داعش در جنوب موصل در بیجی می گریخت پایش رو یک بمب رفت و استخوان های سینه اش شکست. به خاطر این جراحت هنوز موقع خوابیدن مشکل دارد. همین اخیرا هم زمانی که در فرودگاه موصل بمب خنثی می کرد پای راست اش خراش برداشت.

پیش از آنکه وارد منطقه ممنوعه شود، مادرش با آشفتگی به او زنگ می زند، چند دقیقه قبل جسد چندین سرباز را دیده است که از موصل به محله آن ها بازگشته است. مادرش پای تلفن می گوید:" نگرانت هستم. در تلویزیون دیدم که ارتش به هتل آشور رسیده است."

داوود یک روز قبل از آن در هتل بوده و بمب ها را خنثی می کرده، آن روز صبح تیم او شش خمپاره و بمب دست ساز را در خانه ای در موصل خنثی می کند، به شوخی می گوید:" اگر به همین کار ادامه دهم، هیچ وقت بچه ای نخواهم داشت. " هنوز مجرد است، و ازدواج را به پس از بازپس گیری موصل توسط ارتش موکول کرده است.

اما نمی خواسته مادرش نگران شود، لبخند زده و با صدایی آرام به مادرش اطمینان خاطر داده است که او اصلا در خط مقدم نیست.

یک روز اوضاع در منطقه ممنوعه به هم می ریزد، داوود در هتلی در جایی که روزگاری مرکز خرید موصل بوده مشغول خنثی سازی بمب بوده است.

بعد در حالیکه روی تخت سیگار می کشد، به خاطر می آورد که در آن روز چه رخ داد.

ساعت 4 بعد از ظهر تصمیم می گیرد که برود، از شبه نظامیانی که در آن حوالی کمین کرده اند می ترسد. به فرمانده اش می گوید:" فکر کنم وقتش است برگردیم."

اما سرگرد حسام حشاش، 38 ساله؛ چاق با صورتی تراشیده و سبیل های انبوه، می خواهد برای بررسی یک خانه نیم ساعت دیگر بمانند.

امیر عبدالمهدی، مربی خوش سیمای داوود، پیشنهاد می کند از خیابان وارد خانه نشوند. از طریق یک گودال وارد خانه شوند. سربازان هم بیرون نگهبانی می دهند.

تیم خنثی در یک خط به پیش می روند، با احتیاط نسبت به شبه نظامیانی که در سمت راستشان هستند.

بعد آتش گلوله به سمتشان سرازیر می شود – از سمت چپ. به پا و دست چپ مهدی گلوله اصابت می کند. پیش از آنکه داوود به او برسد، آتش تک تیرانداز یک بلوک سیمانی را از جا خارج می کند، مهدی کف زمین دوخته می شود. داوود تماشا می کند و مربی وی دوباره مورد اصابت گلوله قرار می گیرد، این بار در شکم.

داوود، سرگرد و دستیار لاغر و درازش، علی مطر، به سمت سرباز مجروح می دوند، مهدی را از زیر بلوک در می آورند و به گودال دیگری می برند تا جایش امن باشد و بعد از طریق بیسیم تقاضای کمک می کنند.

دستیارش که در خانه کنار داوود ایستاده است، از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار می گیرد، در یک آن می میرد.

داوود بعد به خاطر می آورد:" علی آرام بود. وقتی تک تیرانداز شلیک کرد همین طور بود."

مهدی شدیدا در حال خونریزی است. داوود با سیلی به صورت مربی اش می زند تا هشیاری اش را از دست ندهد.

به یکی از افسران آمریکایی از پادگان مشترک عراق و ایالات متحده در حوالی قیاره زنگ می زند. داوود در اوقات فراغت اغلب به نیروهای ایالات متحده در خنثی کردن بمب ها کمک کرده بود، و برخی از سربازان آمریکایی را می شناخت. افسر آمریکایی به وی گفته بود اگر زمانی اتفاقی برای اعضای تیمت افتاد با من تماس بگیر.

مهدی برای او فراتر از رفیق نبرد است، به داوود کار یاد داده بود، و اسم او را روی بچه چهار ساله اش گذاشته بود.

حالا داوود از افسر آمریکایی می پرسید آیا می تواند مهدی را به کلینیک پایگاه ببرد. افسر موافق می کند. وقتی به پایگاه می رسند مهدی هنوز زنده است.

او زنده می ماند، داوود و اعضای تیمش به پزشکان می گویند به همسر جوان مطر بگویند که شوهرش زنده نمانده است. داوود می گوید:" ما جراتش را نداشتیم بگوییم." از اینکه دستیارش را با خود برده بود احساس گناه می کرد.

مهدی برای عمل جراحی به بغداد اعزام می شود. داوود هم مدتی بعد رهسپار بغداد می شود. مهدی را روی تخت قرضی بیمارستانی که در اتاق نشیمن خالی خانه شان در حوالی پایگاه نظامی تاجی، در محله ای فقیر در شمال بغداد، گذاشته اند می بیند. مهدی سرفه می کند، بی خواب است و به سختی می تواند غذا بخورد. پرچم عراق دوست خود را بر می دارد و آن را روی تنش می اندازد. بعد کنارش می نشیند، زیر تمثال شهید شیعه، حسین بن علی، و دانه های تسبیح را میان انگشتانش می گیرد. صورت مهدی را میان دو دستش می گیرد و دعا می خواند. با صدایی آرام می گوید:" شفایش بده. چرا که هیچ کس کمک نمی کند."

منبع: لس آنجلس تایمز / ترجمه: سامان صفرزائی

کلید واژه ها: موصل داعش عراق


( ۵ )

نظر شما :