وقتی واقعیت های امنیتی تغییر می کنند
افراط گرایی، ابزار ایدئولوژیک برای رقابت های منطقه ای
پیرمحمد ملازهی، تحلیلگر مسایل شبه قاره هند
دیپلماسی ایرانی: تحولات جنوب آسیا در سال 95 به شدت تحت تاثیر رشد جریان افراطی مذهبی در میان اهل سنت در سه کشور محوری شبه قاره هند یعنی افغانستان، پاکستان و هندوستان قرار گرفت.هرچند که گروه های رادیکال اسلامی سال هاست که در این مناطق فعال شده اند ولی در سال 95 فعالیت این گروه ها علاوه بر شکل سنتی اش، در قالب سنی و شیعی صورت بندی مخرب تری به خود گرفت. ترورهای هدفمند در کراچی مرکز ایالت سند و کوتیه مرکز ایالت بلوچستان پاکستان که مسئولیت عمده آنها را سپاه صحابه برعهده می گرفت، نه فقط امنیت ملی پاکستان را با مخاطرات جدی رو به رو کرده است، بلکه خطر سرایت آن به افغانستان باعث نگرانی بیشتری شد. زیرا در افغانستان در گذشته سابقه نداشته که جنگ با ماهیت فرقه ای در این کشور بروز کند. فرهنگ مدارای مذهبی در افغانستان قوی تر از پاکستان است و در طول چهل سال گذشته که افغانستان درگیر جنگ داخلی و اشغال خارجی بوده است، فرقه های مختلف و قومیت های مختلف به صورت یکپارچه تر و با هدف مشترک دست به مقاومت می زده اند.
با این حال با تشدید جنگ در افغانستان، گروه های فرقه گرا نیز فرصت به دست آوردند که جنگ فرقه ای را در قالب شیعی و سنی از پاکستان به افغانستان بکشانند و افغان ها نیز به شاهد کشتار غیرنظامیان شیعی مذهب خود شدند. واکنش تند و هماهنگ علمای دینی شیعی و سنی و اعلام حرام بودن عملیات انتحاری هرچند که باعث خاتمه دادن به این گونه از عملیات تروریستی نشد، ولی به نوبه خود نشان داد که افغان ها هوشیارانه تر از پاکستانی ها در محدود کردن عملیات فرقه گرایانه عمل می کنند. اما اگر عملیات تروریستی فرقه گرایانه در افغانستان محدوتر بود، صحنه واقعی قدرت در ابعاد مخرب تری بین نیروهای دولتی و گروه طالبان و شبکه حقانی در جریان بود. طالبان حتی در طول زمستان که سال های قبل به دلیل نامساعد بودن فضای کلی برای عملیات نظامی، به صورت موقت دست از جنگ می کشیدند و عملیات را در فصل بهار از سر می گرفتند، در سال 95 در تمام فصل زمستان فعال باقی مانند و دست به عملیات بزرگی در دو ولایت کلیدی هلمند در جنوب و قندوز در شمال زدند و مناطق بیشتری را به تصرف خود در آوردند؛ به نحوی که در ماه های پایانی سال لشکرگاه مرکز ولایت هلمند در معرض محاصره کامل و تصرف قرار گرفت. شهر قندوز مرکز ولایت قندوز نیز چندین بار با تهاجم گسترده طالبان رو به رو شد و بخش هایی از آن به صورت موقت به تصرف آنها در آمد. این در حالی بود که مذاکرات چهارجانبه صلح بین پاکستان، افغانستان، چین و روسیه در پنج مرحله برگزار شده و پاکستان متعهد شده بود که طالبان را به پای میز مذاکره بکشاند، ولی در عمل این اتاق نیفتاد. دور پنجم مذاکرات که قرار بود، با حضور نمایندگان طالبان برگزار شود، بدون حضور هیات نمایندگان طالبان برگزار و باعث تشدید اختلافات پاکستان و افغانستان شد و طرفین اتهامات شدیدتری علیه یکدیگر بیان کردند و مذاکرات به بن بست رسید.
دولت وحدت ملی افغانستان که از همکاری پاکستان نا امید شده بود، با حزب اسلامی گلبدین حکمتیار وارد مذاکره صلح شد و با دادن امتیازات قابل توجهی معاهده صلح با حکمتیار را امضا کرد. گرچه دولت مرکزی افغانستان معاهده صلح با حکمتیار را یک پیروزی و تقویت روند مصالحه ملی قلمداد کرد ولی صلح با حکمتیار نیز مخالفان خاص خود را حتی در درون دولت وحدت ملی داشت و به نوبه خود اختلاف نظرها بین دو جناح دولت وحدت ولی به رهبری اشرف غنی رییس جمهور عبدالله عبدالله رییس اجرایی را تشدید کرد. به ویژه که وعدهایی که هنگام تشکیل دولت وحدت ملی داده شده و قرار بود که طی دو سال تکلیف اصلاح قانون اساسی _ تشکیل لویی جرگه_ و تغییر نظام ریاستی به پارلمانی روشن و مقام رییس اجرایی تبدیل به نخست وزیری شود، و ساختار مترکز اداره کشور با نوعی توزیع قدرت بین مرکز و ولایات به شکل عادلانه تری صورت گیرد. اما واقعیت آن است که جناح پشتون اشرف غنی چندان تمایلی به فراخواندن لویی جرگه و اصلاح قانون اساسی از خود نشان نداد و اختلاف ها درون دولت وحدت ملی موقعیت دولت در مقابل گروه های مسلح را تضعیف کرد. این با وجود آن بود که ارتش و نیروهای امنیتی افغانستان از خود شجاعت و فداکاری قابل توجهی در مقابله با افراد مسلح طالبان و شبکه حقانی و داعش نشان دادند و تلفات سنگینی متحمل شدند. ضعف دولت مرکزی و روشن نبودن سیاست دولت آمریکا و کشورهای عضو ناتو و تصیم اوباما رییس جمهور سابق آمریکا برای کاهش نیرو و تغییر در ماموریت نظامیان آمریکایی مستقر در افغانستان به آموزش نیروهای افغانستان و فاصله گرفتن از درگیری مستقیم با طالبان، فرصت خوبی در اختیار طالبان و شبکه حقانی قرار داد که علاوه بر مناطق روستایی و عشایری، عملیات مسلحانه خود را به شهرهای بزرگ و مراکزی ولایات بکشانند.
از طرف دیگر طالبان و شبکه حقانی توانستند با سازماندهی عملیات انتحاری در امنیتی ترین بخش کابل که سفارتخانه های خارجی و پایگاه های نظامی و امنیتی در آن مستقر هستند، عملیات پر تلفاتی را به کابل تحمیل کنند. به نحوی که در اسفندماه سال 95 حمله به بزرگترین بیمارستان نظامی کابل موسوم به بیمارستان سردار داورخان، ضمن آنکه بیش از 30 کشته و 70 مجروح بر جای گذاشت، این موضوع جدی را مطرح کرد که چگونه داعش که مسئولیت عملیات انتحاری بیمارستان نظامی سردار داورخان را پذیرفته، توانسته است از تور امنیتی با سلاح و تجهیزات نظامی عبور کند. نگرانی ها در این باره زمانی افزایش یافت که از میان 5 مهاجم ، دو نفر آنها تاجیک از اتباع کشور تاجیکستان بودند. این عملیات در عین حال موضوع حضور داعش در افغانستان را جدی تر مطرح کرد، به ویژه آنکه از قبل نگرانی هایی از حضور داعش در ولایات شمالی افغانستان و هم مرز با کشورهای آسیای مرکزی و ایالت سین کیانگ چین از طرف روسیه و چین مطرح شده بود. ظاهرا دولت مرکزی افغانستان حضور داعش را جدی نمی گرفت و اساسا بر این باور بود که برخی از طالبان جدا شده از بدنه اصلی این گروه، تحت عنوان داعش فعالیت های محدودی در برخی مناطق دور افتاده دارند؛ ولی حمله آنها به کابل، خلاف انی برداشت را به اثبات رساند.با اعلام افزایش حضور داعش در افغنستان، اکنون این کشور در معرض عملیات چهار گروه مسلح، قرار گرفته است: گروه اصلی طالبان، شبکه حقانی، بقایای القاعده و داعش ( یا خلافت اسلامی شبه خراسان بزرگ).
واقعیت آن است که داعش در خاورمیانه متحمل شکست های سنگینی شده و در عراق و سوریه خلافت خود خوانده اش در معرض سقوط کامل قرار گرفت. حداقل می توان گفت، که داعش با از دست دادن الرقه در سوریه و موصول در عراق، به لحاظ نظامی عملا خلافت مورد نظر در خاورمیانه را از دست می دهد و به احتمال زیاد همانطور که روسیه و چین پیش بینی کرده اند، نیروهای قومی ازبک و تاجیک، چچن و قرقیز، قزاق و ایغور که در عراق و سوریه در سطح فرماهندی جنگ فعال بودند، به افغانستان انتقال خواهند یافت. اما موضوع به همین سادگی جابه جایی نیروهای داعش نیست. از نگاه روسیه و چین، داعش از این ظرفیت برخوردار است که به عنوان یک کالای استراتژیک مورد بهره برداری آمریکا قرار گیرد و امنیت کشورهای آسیای مرکزی و مناطق مسلمان نشین روسیه و قفقاز جنوبی و ایالت سین کیانگ چین را با خطرات جدی ربه رو کند. یکی از دلایل اصلی نزدیک شدن روسیه و چین با گروه طالبان افغانستان که گزارش های آن انتشار و مورد تایید روسیه قرار گرفته، همین موضوع است. ظاهرا روسیه و چین در نظر دارند با تقویت طلبان افغانستان از تضاد آنها با داعش که بر سر قدرت و نفوذ، بسیار جدی است، از پیشروی داعش به حوزه امنیتی و ملی خود جلوگیری کنند.
تشدید جنگ در افغانستان دو پیامد مهم دیگر داشته است. بدین معنا که از یک طرف رقابت های منطقه ای بین پاکستان، هندوستان و افغانستان را افزایش داده و از طرف دیگر رقابت های بین المللی بین آمریکا، اروپا، روسیه و چین را تشدید کرده است. اهمیت این موضوع در آن است که حتی اگر تصور شود، روند آشتی ملی در افغانستان پیش برود، و طالبان حاضر شود، با دست یابی به بخشی از قدرت به جنگ پایان دهد، داعش می تواند به سرعت جایگزین شود و جنگ در افغانستان را در ابعاد گسترده تر و مخرب تری ادامه دهد. اگر این برداشت روسیه و چین درست باشد، که داعش به عنوان ابزار استراتژیک آمریکا چیزی در محدود کردن خلافت خراسان بزرگ فعالی خواهد شد، آنگاه می توان گفت خلافت شرقی بعد از سفره خلافت خاورمیانه ای داعش در سال های آتی، مساله اصلی خواهد بود. علاوه بر رقابت های منطقه ای، رقابت های بین المللی را در ابعاد گسترده تری از گذشته در آسیای مرکزی به افغانستان و پاکستان تا جنوب شبه قاره هند خواهد داد.
اتفاق مهم دیگری که در سال 95 در جنوب آسیا اتفاق افتاد، طرح ادعاهای متقابل پاکستان، افغانستان و هندوستان به صورت دوجانبه یا سه جانبه بود. طرح اتهامات در ماه های پایانی سال تا سطح برخوردهای محدود مرزی بین مرزداران افغانستان و پاکستان پیش رفت و تلفاتی برای هر دو طرف به بار آورد. ظاهرا علت آن بود که پاکستان، دستگاه های امنیتی هندوستان و افغانستان را مسئول اصلی ادامه عملیات تروریستی گروه تحریک طالبان می داند که تحت رهبری ملافضل الله قرار دارند که به باور ارتش و دولت پاکستان در مجاورت ایالت وزیرستان شمالی در خاک افغانستان مستقر شده و از حمایت دستگاه امنتی هند موسوم به Raw برخوردار شده است. اینکه ادعای پاکستان تا چه اندازه با واقعیت همخوانی دارد، به درستی روشن نیست، ولی از آنجایی که هندوستان آژانس اطلاعاتی محرمانه ارتش پاکستان موسوم به isi را حامی اصلی نظامی و تسلیحاتی و آموزشی «لشکر طیبه» و «حرکت المجاهدین» می دند، که در کشمیر تحت کنترل هند دست به عملیات نظامی می زنند، به لحاظ نظری این احتمال منتفی نمی شود که جنگ نیابتی در کشمیر هند به جنگ نیابتی در مناطق قبایلی پاکستان کشیده شود. گلوله باران مداوم مناطق مرزی افغانستان از آن طرف خط مرزی دیورند که افغان ها هیچ مقطعی حاظر به پذیرش رسمی آن نشده اند، موید آن است که ارتش پاکستان به صورت جدی باور دارد، که تحریک طالبان پاکستان مورد حمایت Raw و با همکاری اداره امنیت ملی افغانستان صورت گرفته است.
با توجه به اینگونه مسایل است که بسیاری از کارشناسان جنوب آسیا، بر این باورند که در این بخش از جهان نوعی جنگ نیابتی خطرناک بین قدرت های رقیب منطقه ای شامل پاکستان، هندوستان و عربستان، قطر و امارات و قدرت های بین المللی شامل آمریکا، اروپا، روسیه و چین در جریان است و رادیکال های اسلامی امارت گرا، مانند تحریک طالبان پاکستان، گروه طالبان افغانستان و شبکه حقانی از یک طرف و جریان خلافت گرای داعش و القاعده از طرف دیگر شکل گرفته است.
طبق این برداشت، همه دستگاه های امنیتی منطقه ای و بین المللی از گرو های افراطی به عنوان ابزار استراتژیک بهره گیری می کنند تا اهداف خاص سیاسی یا ایدئولوژیک خود را در جنوب آسیا پیش ببرند. از این رو قابل پیش بینی است که با شکست کامل داعش و برچیده شدن خلافت خود خوانده خاورانه ای اش، خلافت شرقی اش تحت عنوان خراسان بزرگ فعال شود و از آسیای مرکزی و مناطق مسلمان نشین روسیه و ایالت سین کیانگ چین تا جنوب شبه قاره هند را شامل شود. در چنین نگاهی می توان تصور کرد که حوزه امنیتی شرقی ایران که حوز تمدنی اسلامی- ایرانی است حداقل این زودی ها به صلح و ثباتی که انتظار آن می رود، دست نیابد.
آنچه که در جریان اجلاس سران اکو در اسفندماه 95 در اسلام آباد گذشت و بسیاری از صاحبنظران آن را شکستی برای سازمان همکاری های منطقه ای ارزیابی کردند موید چنین برداشتی است. هرچند علت این شکست در ظاهر شرکت نکردن افغانستان در سطح سران بود، ولی حقیقت آن است که سازمان همکاری های منطقه ای اکو سال هاست که به حالت انفعال درآمده و از کارایی لازم برخوردار نیست.
به هر حال در یک ارزیابی مقدماتی از آنچه در سال 95 در جنوب آسی روی داد، می توان گفت که رشد تروریسم و افراطی گرایی با ماهیت ایدئولوژیک وجه مشخصه تحولات بود. تحت تاثیر همین واقعیت مناسبات هندوستان و پاکستان از یک طرف و افغانستان و پاکستان از طرف دیگر، رو به وخامت بیشتری گذاشت و پاکستان را در مظان اتهام سنگین حمایت از گروه های تروریستی در کشمیر تحت کنترل هندوستان نگاه داشت. موضوعی که در معادلات منطقه ای و صف بندی های قدرت تاثیرگذار به نظر می رسد و به احتمال زیاد پاکستان تحت فشارهای بیشتر آمریکا قرار خواهد گرفت و اسلام آباد چاره ای نخواهد داشت که به پکن مراجعه کند. تمایل چین به حضور موثرتر در پاکستان را می توان از توافق 46 میلیارد دلاری سرمایه گذاری اش در پاکستان و پروژه گوادر در ساحل مکران بلوچستان پاکستان در فاصله 60 کیلومتری بند ایرانی چابهار به درستی دریافت.
چین در حال ساخت یک پایگاه دریایی در گوادر است که اولین پایگاه دریایی این کشور از خارج از چین است. علاوه بر این چین در نظر دارد یک خط آهن به یک بزرگراه و یک خط لوله گاز از گوادر مستقر در ایالت سین کیانگ بکشد. موضوعی که هم نشانگر رقابت چین و هند از یک طرف و چین و و آمریکا از طرف دیگر است. بنابراین می توان تصور که منطقه جنوب آسیا در سال های آتی محل اصلی نزاع ها در سطح منطقه ای و بین المللی خواهد بود که رقابت جنگ های نیابتی و هدایت جریان های افراطی مذهبی یا قومی به وسیله دستگاه های امنیتی قدرت های منطقه ای و بین المللی رو به افزایش خواهد گذاشت.
نظر شما :