مناظره در دانشگاه تهران: مصدق نماد نهضت ملی نیست/ در حصر هم رهبر فکری بود
مجری: به عنوان پرسش نخست می خواهم نظر آقای بارسقیان را راجع به رابطه مصدق و آمریکا بدانم؟ چون مطرح است که دکتر مصدق می خواستند با تکیه بر آمریکا، انگلیس را بیرون کنند.
آمریکا یک میانجی بود
بارسقیان: آمریکا در آن دوره به عنوان یک میانجی ایفای نقش می کرد، متفاوت با نقش هایی که بعدها به عنوان مدعی داشت. بالطبع باید دید در سیاست خارجی آمریکا هم چه اتفاقاتی رخ داد که موجب این چرخش ها در مقابل ایران شد، شرایط بین المللی را نیز باید در نظر گرفت؛ شرایطی که مصادف بود با رفتن ترومن و روی کارآمدن آیزنهاور در آمریکا و نیز مرگ استالین در شوروی و خلأیی که در عرصه بین الملل ایجاد شد. همه این ها موجب شد نقش آمریکا در این فرایند تا حدی متغیر باشد.
بحث بر سر استقلال ایران بود و نه سهمی از نفت
می خواهم نخست از واژه ای آغاز کنم که بارها در مستند به آن پرداخته شد و آن بحث کنترل است؛ در سال های اخیر برخی ادعا می کنند که مصدق باید مصالحه می کرد و نکرد، باید کوتاه می آمد و نیامد یا اینکه می گویند سیاست بده بستان است و مسئله را به سهم ایران از نفت تقلیل می دهند؛ اما مسئله مهم کنترل بود. شما در اسناد وزارت خارجه بریتانیا و آمریکا بارها این واژه را می بینید. نظر آن ها بر کنترل نفت و بازار نفت ایران بود. بعدها بحث روابط عربستان و شرکت آرامکو و... پیش آمد؛ اما اصل موضوع استقلال ایران در تصمیم گیری بر سر موهبت یا منابع طبیعی آن بود. به نظرم این اقدام بزرگ مصدق بود؛ یعنی اگر مصدق کوتاه می آمد و به نوعی شراکت را می پذیرفت - چون بارها موضوع شراکت مطرح شد از هفت خواهران نفتی گرفته تا شرکت های دیگر - آنجا دیگر موضوع استقلال ما مطرح بود. این یکی از اشکالاتی است که به مصدق وارد می کنند و این اشکال را در زمان خودش نمی بینند!
چرا می خواستیم نفت را ملی کنیم؟
چرا ما می خواستیم نفت را ملی کنیم؟ یک بحث آن افزایش درآمد از شرکت نفت بود؛ اما بحث مهم تر، آن بود که ما نسبت به دارایی، ثروت و سرمایه ملی خودمان هیچ نظری نداشتیم. من سال ها پیش با رئیس بازرسی دفتر نخست وزیری، جناب آقای خازنی مصاحبه ای انجام دادم، ایشان حرف بسیار مهمی زدند، گفتند: «ما نمی توانستیم برای خوزستان استاندار انتخاب کنیم، نمی توانستیم فرماندار آبادان را انتخاب کنیم...» این مهم است. مسئله حق السهم و کوتاه نیامدن مصدق، بحثی است که بعدها مطرح شد؛ ولی اگر مصدق زیر بار می رفت، امروز معلوم نبود که ما در مورد استیلا یا تسلط خودمان بر منابع چه سرنوشتی داشتیم. بحث کنترل، استقلال و سرسختی مصدق، موضوعی است که خوب است به آن پرداخته شود. نقش آمریکا هم در همین زمینه است؛ آمریکایی ها - به استناد گزارش های سفارت آمریکا در تهران به وزارت خارجه شان و بالعکس - بر سر موضوع کنترل با انگلیسی ها هم عقیده بودند؛ بعدها پیشنهادهایی را مطرح کردند که البته دیرهنگام بود.
انگلیس از اول خواهان براندازی مصدق بود
مورد دیگری که در فیلم نیز به آن اشاره شد این است که آمریکایی ها و انگلیسی ها از چه زمانی به برکناری مصدق فکر کردند؟ من باز به اسناد استناد می کنم؛ انگلیس از روز اول خواهان برکناری مصدق بود و به هیچ عنوان مصدق گزینه مطلوب آن نبود. این موضوع از گزارشات خانم لمبتون مشخص است که می گوید ما باید مصدق را عوض کنیم، او کوتاه نمی آید و منافع ملی ما را در نظر ندارد. کاملاً مشخص بود که انگلیس از همان اول خواهان براندازی دولت مصدق بود، منتها یک امید داشت و آن این بود که دولت مصدق با فشارهای اقتصادی تبدیل به یک دولت مستعجل چندماهه شود، کمااینکه تمام دولت های قبلی بیش از ده ماه عمر نکردند و کوتاه ترینش البته پیش از آن دولت حسین علاء بود. این هم به نظر من نکته ای بود که آمریکایی ها از ابتدا بر سرش با انگلیسی ها توافق داشتند و در راستای این هدف برای تبلیغ علیه مصدق به مطبوعات داخلی پول می دادند.
نزدیکان مصدق، حقوق بگیر انگلیس بودند
کائینی: من خیلی سریع سرفصل هایی را که در فیلم واقعاً مغفول گذاشته شده بگویم: یکی اشاره به «خانه سدان» بود که آقای دکتر یزدی به آن اشاره کردند که متأسفانه چون مطلب را ناقص و ابتر گفتند، ریشه تداوم رویکرد خانه سدان در جریان نهضت ملی کاملاً مغفول واقع شد. واقعیت این است که در بررسی خانه سدان که توسط اعضای حزب زحمتکشان انجام شد، مشخص شد چند نفر از نزدیکان آقای دکتر مصدق، حقوق بگیر دولت انگلیس هستند: آقای احمد متین دفتری، داماد دکتر مصدق حقوق بگیر دولت انگلستان بود و متأسفانه دکتر مصدق از این رویکرد درس نگرفت و او را همراه خود به آمریکا برد. همراهان دکتر مصدق نقل می کنند که ما وقتی متین دفتری را در فرودگاه دیدیم، تصور کردیم که می خواهد به مسافرت برود؛ اما دیدیم که دکتر مصدق او را همراه با خود به آمریکا آورد. یکی از همراهان می گوید: آقا شما مگر خبر ندارید که دامادتان چه کاره است، برای چه او را همراه خود به آمریکا می برید؟ دکتر مصدق پاسخ می دهد: زنم به من گفته اگر او را با خود نبری آن دو شوید مویی که روی سرت هست را نیز می کنم؛ من هم به خاطر برقراری این دو شوید مجبورم او را با خود همراه کنم. با همین استدلال این جاسوس را همراه خود به آمریکا برد بعد هم او چه افتضاحاتی به بار آورد! متین دفتری در آن سفر مذاکرات دکتر مصدق را با آمریکایی ها برای خرید نفت ایران، به انگلیسی ها گزارش می داد. در لحظات آخر نیز که توافق می رفت به نتیجه برسد، با جاسوسی شخص متین دفتری ابتر ماند. این نمونه ای از برکات خانه سدان است. آقای شاپور بختیار نیز از حقوق بگیران خانه سدان بود؛ یعنی در خانه سدان یک دسته چک پیدا شد که از ترکیبش مشخص بود که به چه کسانی حقوق می دادند.
مصدق سیاست موازنه منفی را از مدرس یاد گرفته بود
مصدق در دوران سلطنت رضاخان از همفکران مرحوم مدرس بود و سیاست موازنه منفی را از مرحوم مدرس یاد گرفته بود؛ مدرس معتقد بود که ما نباید به هیچ قدرتی امتیاز بدهیم. تلقی دیگری که از سیاست موازنه منفی وجود داشت این بود که به دست یک خارجی تازه نفس که انگیزه استعماری کمتری دارد، خارجی کهنه کار را از صحنه به در کنیم. مصدق این تلقی از سیاست موازنه منفی را از مدرس آموخته بود، حال آنکه اختلافاتی که در زمان مدرس میان روس و انگلیس وجود داشت، در زمان مصدق بین آمریکا و انگلیس وجود نداشت، این دو کاملاً هم دست و همکار بودند. تصور مصدق مبنی بر اینکه با دست آمریکا می تواند انگلیس را بیرون کند، اشتباه بود، بزرگترین شاهد آن هم نفت آرامکو است، در نفت آرامکو اساساً انگلیس و آمریکا با هم مشکلی نداشتند. آمریکا و انگلیس چرا باید با ایران ضعیفی که تازه می خواهد روی پای خود بایستد، ببندند؟! دکتر مصدق در این توهم بود که می تواند با دست آمریکایی ها، انگلیسی ها را تعدیل و از ایران بیرون کند. این توهم تا چه زمانی ادامه پیدا کرد؟ تا وقتی که ایشان به آمریکا رفت، سلسله مذاکراتی انجام داد و متوجه شد که آن ها نمی خواهند اصل ملی شدن نفت را بپذیرند و گفت: «جا دارد بر سر در وزارت خارجه آمریکا بنویسند اینجا کنسولگری انگلیس است.» با این وجود ایشان تا صبح روز ۲۸ مرداد سال ۳۲ همچنان معطل کمک آمریکایی ها بود. در واقع آمریکایی ها مصدق را سر کار گذاشته بودند؛ از یک سو وعده کمک و وام به او می دادند و از سوی دیگر در پی تعاملات خود با انگلیس بودند. آن ها برخلاف تصور آقای بارسقیان میانجی نبودند، بلکه طالب سهمی از نفت ایران بودند، گرچه مصلحتشان اقتضا می کرد که از یک جایی پیش تر نروند، با انگلیسی ها درگیر نشوند و حتی کمک کنند که انگلیسی ها همچنان بخشی از برداشتشان از نفت ایران را داشته باشند. بحث کنترل ایران هم در آنجا مطلقاً مطرح نبود، بلکه بحثی که وجود داشت این بود که بین انگلیس کهنه کار و آمریکای تقریباً نوظهور در بلعیدن منابع نفتی ایران نوعی توازن قوا پیش آمده بود؛ یعنی این ها به طور طبیعی با موازنه قوا و آرایش قدرتی که در نفوذ یکدیگر در ایران داشتند به این نتیجه رسیدند که می توانند به این شکل تعامل داشته باشند. این ها در شرایط پس از ملی شدن نفت، هر کدام به دنبال سهمی از نفت ایران بودند.
مصدق هیچ نقشی در رستاخیز ۳۰ تیر نداشت
اینکه می گویید مقالاتی که در خارج از کشور نوشته می شد واقعاً به شکلی مصدق را منکوب، ضعیف و او را در روز ۲۸ مرداد به خاک سیاه نشانده بود، مقداری مضحک به نظر می رسد؛ به دلیل اینکه اساساً نوشتن مقاله در مطبوعات خارج از کشور هیچ وقت نمی تواند یک دولت ملی را زمین بزند. این دولت در همان اوج نگارش مقالات در کشورهای اروپایی و آمریکایی شاهد رویداد و رستاخیز بزرگ ۳۰ تیر بود که آقای دکتر مصدق هیچ نقشی در آن نداشت. ایشان در آن روز در خانه خود نشسته بود، کسی را راه نمی داد و در خانه را بسته بود. فقط در آن روز مکی توانست با او ملاقات کند. وقتی ملتی پشت سر یک دولت یا ایده ای باشد، نه تنها مقالات، بلکه پول خرج کردن های تاریخی هم به هیچ وجه نمی تواند آن را سرنگون کند. همان گونه که ۴۰ سال است علیه نظام جمهوری اسلامی با تمام نقاط ضعف و قوتش می نویسند؛ بنابراین نوشتن مقالات در خارج از کشور علیه دکتر مصدق و اینکه ضعف دولت ایشان ناشی از آن مقالات بود به طنز می ماند.
ضدیت با مصدق به تلطیف چهره آمریکا منتهی می شود
بارسقیان: من گفتم مقالاتی که در داخل علیه دولت مصدق نوشته می شد. حالا شما اگر فکر می کنید ما داریم چهره آمریکا را خراب می کنیم، بحث دیگری است! شما اصلاً جمهوری اسلامی را با دولت مصدق مقایسه نکنید، این ها در دولت مصدق توانستند با شاه کنار بیایند که مصدق را برکنار کنند. بخشی این تبلیغات بود، بخشی دیگر تهدید نظامی و تحریم بود، این ها را که نمی شود نفی کرد یا بگوییم که این دولت بر اثر ناتوانی اقتصادی به این نقطه رسید!
شما می گویید این ها چه نیازی به ایران ضعیف داشتند، همان کاری که با عربستان می کردند، با ایران هم می کردند! شما اصلاً به اسناد توجه نمی کنید! این ها می خواستند بگویند که ایران سهمی، حقی و نقشی در بازار بین المللی نفت نداشته باشد. بله آمریکایی ها هم نفت ایران را می خواستند، اینکه چیز عجیبی نیست؛ ولی در ابتدای امر نقش میانجی داشتند. من نمی دانم شاید شما روی واژه «میانجی» مناقشه دارید. آمریکا نمی آمد برای سهم خود چانه بزند، چون نمی توانست در شرایطی که انگلیس دارد چنین برنامه ریزی انجام می دهد خودش هم بیاید و طرف سوم شود؛ بنابراین یکی از پیشنهادها بحث کنسرسیوم بین المللی بود که آمریکایی ها هم بتوانند از این طریق سهمی داشته باشند. خانم لمبتون از روز اول صراحتاً نوشته اند که ما باید کاری کنیم که این دولت کنار گذاشته شود. ضدیت با مصدق دارد به تلطیف چهره آمریکا منتهی می شود. برخی الآن هم دارند نقششان را در این مسئله ادامه می دهند. همین جریان آقای بقایی این نگاه را دارند.
این فیلم تلنگری به دولت فعلی است
من وقتی این فیلم را دیدم گفتم که آن را ساخته اند که تلنگری به دولت فعلی بزنند. یکی از بحث هایی که اشتباه صورت گرفته در همین است؛ یعنی ما شرایط را با هم مطابقت و مشابهت دهیم درحالی که نه ایران آن ایران است، نه انگلیس آن انگلیس است، نه آمریکا آن آمریکا است، نه منطقه آن منطقه است و نه نفت آن جایگاه سابق را دارد. چرا ما اصرار داریم همه چیز را به هم ربط بدهیم، بله خیلی از مسائل شاید از نظر سیاسی جواب دهد؛ اما در آن زمان موضوع نفت یک موضوع استراتژیک و مهم در عرصه بین الملل تلقی می شد. این فیلم به نظر من با نگاه به امروز ساخته شده است که سازندگان فیلم هم این را تأیید کردند. مثل همین الآن که به دولت آقای روحانی می گویند شما به آمریکا اعتماد دارید! اگر دولتی به دولت دیگر اعتماد داشت، دو سال مذاکره شبانه روزی می کرد؟! این مشکل به نظر من از همین قیاس ها می آید. تحریم، تهدید نظامی، پول دادن به ایادی داخل، این ها به نظر شما هیچ کدام نقشی در براندازی دولت ندارد؟! بله ۴۰ سال است ما در تحریم هستیم، خب این چه دلیلی است؟! در فیلم نشان می دهند مصدق باعث کودتا شد و به همین دلیل حکومت دیکتاتوری شاه ۲۵ سال ادامه پیدا کرد. آقایان حاضرند شاه را تطهیر کنند، آمریکا را تطهیر کنند، انگلیس را تطهیر کنند که مثلاً دل مصدق را بسوزانند. مصدق یک فرد نیست، مصدق یک جریان است، مصدق یک مکتب فکری است. نه مظفر بقایی توانست یک مکتب فکری شود، نه قوام توانست یک مکتب فکری شود و نه زاهدی. شما در مقابل یک اندیشه صحبت می کنید.
مصدق نماد نهضت ملی نیست
کائینی: من شخص مصدق را نماد نهضت ملی نمی دانم، بلکه معتقدم نهضت ملی از اقلیت مجلس پانزدهم شروع شد و آقای دکتر مصدق بر موج مبارزات آن ها سوار شد. می دانید که دکتر مصدق بعد از مجلس چهاردهم به احمدآباد رفت و به استحصال قند و چغندر احمدآباد اشتغال یافت. با اصلاحات ارضی هم برای این مخالف بود که زمین های خودش را از دست ندهد. من نماد نهضت ملی را ایثار، شهادت و ازخودگذشتگی مردمی می دانم که صادقانه خون خود را هزینه مادی و معنوی این نهضت کردند، نه دکتر مصدق با همه اشتباهاتش. واقعیت این است که وقتی نهضتی پنجه در پنجه انگلستان می اندازد، طبیعی است که انگلستان می خواهد نمادش را سرکوب کند. شما سه بار با تأکید می گویید که انگلستان می خواست دکتر مصدق را سرکوب کند؛ این طبیعی است جمهوری اسلامی را هم آمریکا می خواهد سرنگون کند. دعوا بر سر این است که چه چیزی زمینه سقوط مصدق را ایجاد کرد.
مصدق از اول با ملی شدن نفت مخالف بود
من شخصاً معتقدم هیچ عاملی به پای تأثیر عامل اصلی، یعنی رفتارهای شخص دکتر مصدق در سقوط وی نمی رسد. ایشان تمام پایگاه های داخلی نهضت را سرکوب کرد؛ نخست به بهانه اینکه آقای نواب صفوی علیه مشروب فروشی سخنرانی کرده و مشروب فروش از او شکایت کرده است ۲۰ ماه او را به زندان انداخت، بعد شروع کرد به رفتارهای خلاف منطق، بدون اینکه هیچ توجیهی داشته باشد؛ در قانون اساسی آن زمان داشتیم که مشروطیت جزئاً و کلاً تعطیل بردار نیست، آن وقت ایشان اختیارات مجلس را می خواست، مجلس حق توکیل ندارد. دکتر مصدق سال ها قبل خودش در یکی از نطق هایش با دولت مشابهی که خواهان اختیارات قانونگذاری بود مخالفت کرده بود. او از اول با ملی شدن نفت مخالف بود، در دوره چهاردهم - توصیه می کنم حتماً بروید بخوانید - وقتی نماینده چپ گرای قوچان با این استدلال که قرارداد ۱۹۱۹ چون در دوران دیکتاتوری منعقد شده، فاقد ارزش است و از مجلس خواهان ابطال آن شد، دکتر مصدق مخالفت کرد! از آن مهم تر، وقتی اقلیت مجلس شانزدهم داشتند قرارداد الحاقی گس - گلشاییان را عقب می انداختند، از دکتر مصدق در احمدآباد نظرخواهی کردند، فکر می کنید تئوری دکتر مصدق چه بود؟! اینکه نفت را ملی کنیم؟! خیر. ایشان نامه نوشت و پس از نیم دو جین گلایه که چرا از من سؤال نکردید و... گفت به جای پول کاغذی از این ها اشرفی و لیره بگیرید که ارزش بیشتری دارد؛ یعنی در آستانه اوج گیری مبارزات منتهی به نهضت ملی، مفهوم استعمار و اخذ سهم ایران در ذهن دکتر مصدق در همین حد بود. بعدها البته در یک نطق تاریخی هم گفت که دکتر فاطمی پیشنهاددهنده اصلی ملی شدن نفت بود که این هم کاملاً غلط است.
عباس اسکندری برای نخستین بار ملی شدن نفت را مطرح کرد
در مجلس چهاردهم عباس اسکندری برای نخستین بار ملی شدن نفت را مطرح کرد، منتها به دلیل اینکه ایران در اشغال بود نپذیرفتند. در ثانی مگر فکر ملی شدن نفت از محفل ها و پچ پچ های دور هم نشینی درمی آید؟! آن کسانی که بستر نهضت ملی را فراهم کردند، همان ها زمینه ساز تحقق این آرمان شدند، در مبارزات دوره پانزدهم مجلس این اندیشه را سامان دادند، با قرارداد قوام - سادچیکف و لایحه الحاقی گس - گلشاییان مخالفت کردند و آن را به تعویق انداختند. این از هنرمندی های اقلیت مجلس پانزدهم بود که توانست با عقب انداختن این قرارداد مانع از تصویبش شود. تا زمانی که یک دولت درست رفتار کند و مردم نتیجه اش را عملاً و ملموس در زندگی خودشان ببینند، مخالفت مطبوعات علیه یک نفر هیچ تأثیری ندارد، هم در ایران هم در خارج از ایران. من در کشورهایی دیده ام که تمام مطبوعات مخالف و مشغول سم پاشی هستند، اما دولت به دلیل اعتماد عمومی تکان نمی خورد. آقای دکتر مصدق تمام همکاران و همگامان دیرین خود را که او را از بازنشستگی سیاسی در احمدآباد درآوردند و به نماد و سمبل ملی شدن نفت تبدیلش کردند، منزوی و خانه نشین کرد. تصمیمات دکتر مصدق، در روزهای آخر حیاتش حتی مورد قبول نزدیکترین کسانش نبود. به ضرس قاطع عرض می کنم فقط و فقط دکتر فاطمی کاملاً با دکتر مصدق موافق بود. دکتر سنجابی دوست صمیمی دکتر مصدق وقتی به او گفت انحلال مجلس کاری خطاست و اگر مجلس را منحل کنی شاه برکنارت خواهد کرد، به او گفت: «شما چرس کشیده اید.» این نحوه رفتار ایشان با یک مشاور بلندپایه است! دکتر صدیقی نیز مخالف انحلال مجلس بود چون انحلال مجلس اختیار مصدق را به دست شاه می داد. بچه های کوچه هم می دانستند که اگر مجلس منحل شود، شاه اختیار عزل مصدق را دارد اما دکتر مصدق پاسخ های طنزآمیزی به اطرافیان داد! بزرگترین ضربه به نهضت ملی را نه روزنامه ها، نه کاریکاتوریست ها و نه طنزنویس ها بلکه خود مصدق با رفتارش زد.
مجری: آیا مسئله سیاست خارجی دکتر مصدق را استقلال می دانید یا نفت؟ نگاه آقای دکتر مصدق مبتنی بر اعتماد بود یا استفاده؟
مصدق از آمریکا استفاده کرد
بارسقیان: در قراردادهای بین المللی وقتی بحث اعتماد می شود، دیگر نیازی به مذاکرات طولانی نیست؛ چون توافقات از پیش تعیین شده است؛ اما مسئله مهم ما همین تعابیر غلط است. اگر مصدق می گفت من نه با آمریکایی ها نه با انگلیس و نه با کشور دیگری مذاکره می کنم، آقای کائینی امروز می گفت این چه سیاستمداری است که مذاکره کردن بلد نیست. مذاکره می کند، می گویند اعتماد کرد سرش را شیره مالیدند! من می دانم جمله بعدی ایشان چیست؛ همان حرف آقای محمود کاشانی است که می گویند خود مصدق خواست که زاهدی بیاید جایش بنشیند. بله این هم می شود گفت. دیکته نانوشته هم که غلط ندارد! ایشان در مقام ریاست یک دولت بود، کلی هم اشتباه در دولت اتفاق می افتد؛ اشتباهات دیگران را هم باید دید؛ از جمله کسانی که موجب قتل افشارطوس می شوند. این یعنی چه؟ کودتایی می خواهند علیه این دولت کنند؛ یعنی می خواهند یکی از بازوهای دولت مصدق را از میان ببرند. وقتی که غائله ۹ اسفند به وجود می آید، چه کسانی می روند جلوی در کاخ می گویند آقای شاه تو را خدا نرو ما بدبخت می شویم و وقتی شاه بعد از کودتای ۳۲ می آید برایش تلگرام می فرستند که خوش آمدید. چرا این روابط را نمی بینیم؟! چرا رفت و آمد برخی از نمایندگان مجلس شورای ملی دوره هفدهم به سفارت انگلیس و آمریکا را نمی بینیم؟ دولت آمریکا بعد از تعطیلی سفارت انگلیس در ایران ۹۱ کارمند در حد دیپلمات داشت، آن موقع شوروی ۲۱ کارمند داشت. چه لزومی دارد که آمریکا چهار برابر بیشتر از حتی شوروی کارمند دیپلمات داشته باشد؟! مسلم است، برخی از افسران سی آی ای در پوشش دیپلمات به ایران آمدند، در فیلم هم اشاره شد که ماموران آمریکایی در پوشش مستشار آمده بودند. طبیعتاً وقتی شما در نظام بین المللی مذاکره می کنید، می خواهید از ابزارهای دیپلماتیک استفاده کنید، این چیز عجیبی نیست. مصدق هم دولت خود را معطل آمریکا نکرده بود. مصدق بر روی صادرات غیرنفتی کار کرد، چرا این را نمی بینید؟! برخی مسخره می کنند، می گویند که این ها پشم شتر صادر می کردند. همین مردمی که ایشان مدعی است با مصدق نبودند، خانم پروانه اسکندری موهای خودش را قیچی کرد و فروخت، مردم قلک هایشان را می شکستند و به دولت مصدق کمک می کردند. نمی شود این ها را نفی کرد و گفت مصدق پایگاه اجتماعی نداشت. بله اختلافاتی پیش آمده بود، پایگاه های اجتماعی مصدق سست شده بود؛ ولی مگر دیگران پایگاه اجتماعی داشتند؟! مگر صدای آقای کاشانی بعد از کودتا شنیده شد؟! آقای بقایی هم تا روزی که زنده بود می خواست نخست وزیر شود، خب نشد. ایشان می گویند آقای شاپور بختیار از انگلیسی ها پول گرفته است، چرا نمی گویید که آقای بختیار در جریان جنگ ایران و عراق از صدام پول گرفت؟! اینکه بدتر است. خیلی ها هم زیر عکس خیلی ها خیلی کارها می کنند، آیا باید به نام آن شخص تمام شود؟! آقای بختیار چه سمت مهمی در دولت ملی مصدق داشت؟! من فکر می کنم اصلاً این جنگ نعمتی حیدری بی خودی است که هر ساله با نزدیک شدن به ۲۸ مرداد راه می افتد. آمریکا قدرتی نوظهور بود، خودش هم می خواست که در پرونده ایران نقش آفرینی کند. همان طور که کشورهای اروپایی می خواستند در پرونده هسته ای نقش ایفا کنند و یکی از راهکارهای ایران در پرونده هسته ای مذاکره با اروپا بود، این به منزله استفاده بود نه به منزله اعتماد، این اشتباهاتی است که در لفظ صورت می گیرد. آقای دکتر روحانی هم یک جمله ای گفتند، خیلی جمله درستی است، من نمی دانم چرا آقایان ناراحت اند! می گوید: «باید برویم با کدخدا مذاکره کنیم.» او با این جمله دارد به اروپا طعنه می زند؛ یعنی اینکه شما هیچ کاره اید. به جای اینکه اروپایی ها از این تعبیر ناراحت شوند، این آقایان نارحت می شوند! و می گویند معنی این حرف این است که آمریکا یک کدخدای بین المللی است. مگر غیر از این است؟! مهم ترین مدعی ما آمریکا بود. این اصل مهم و مؤثری در نظام بین المللی است؛ حتی اگر مصدق با شوروی هم مذاکره می کرد این از درایت می توانست باشد نه از اعتماد. اعتماد مقوله دیگری است؛ اگر مصدق می خواست به انگلیس اعتماد کند کارش به اینجا نمی کشید.
مصدق تا آخر علاقه مند به آمریکایی ها بود
کائینی: دکتر مصدق تصور می کرد با دست یک خارجی می تواند خارجی دیگر را از ایران بیرون کند؛ درحالی که اساساً آن خارجی دوم با خارجی اول هماهنگ بود. نکته دوم این است که یک نصابی از اعتماد در ابتدای مذاکره لازم است. با کسی که قابل اعتماد نیست که مذاکره نمی کنند؛ پس طبیعتاً وجود نصابی از اعتماد برای شروع مذاکره لازم است، منظورم اعتماد مطلق نیست، بلکه اعتماد نسبی است. اینکه دکتر مصدق به آمریکا اعتماد داشت یا نه من در ذهن دکتر مصدق نبودم؛ اما رفتارش نشان می داد که تا آخر علاقه مند و امیدوار به آمریکایی ها بود و امید داشت که آمریکا کشتی به گل نشسته نهضت ملی را نجات دهد، این واقعاً خیلی مضحک بود؛ چون چیزی که یک نهضت را نگه می دارد پایگاه های داخلی اش است، تعامل خارجی متمم آن است. وقتی نهضتی از پایگاه مردمی خود تهی شود، طبیعتاً دولت خارجی انگیزه پیدا می کند. قاشق چنگال خانه مصدق را غارت می کنند و مردم فقط نگاه می کنند و هیچ اقدامی نمی کنند، آن هم دولتی که بااختیارترین دولت تاریخ ایران است؛ یعنی قدرت قانونگذاری را از مجلس گرفته، ارتش را از شاه گرفته و... اما قدرت حفظ قاشق چنگال خانه اش را هم ندارد! این چگونه اقتداری است؟! آمریکا برای چه باید به او کمک کند؟! چرا باید با او ببندد؟! پس نصابی برای آغاز مذاکرات لازم است، اگر ما اعتماد نداشته باشیم که اصلاً مذاکره نمی کنیم؛ پس این حرف غلط است که اگر ما اعتماد داشتیم چرا دو سال مذاکره کردیم.
دکتر مصدق بانی شکنجه در تاریخ معاصر است
کائینی: در مورد قتل افشارطوس رئیس شهربانی که اشاره شد. اولاً افشارطوس خیلی آدم بدنامی بود. او مباشر املاک رضاشاه در شمال بود و سابقه تجاوزات گسترده ناموسی داشت؛ اما به یک باره در آستانه نهضت ملی، دکتر مصدق ایشان را رئیس شهربانی کرد، ایشان خرده حساب هایی با برخی از افسران عالی رتبه داشت و به خاطر مشکلاتی که با برخی از مخالفین نهضت و ارتش داشت آن ها را بازنشسته کرد. آن ها هم طبیعتاً به خاطر اینکه برایشان سخت و سنگین بود که یک نفر که ثلث آن ها سابقه نظامی دارد بیاید این ها را از ارتش بیرون کند، برای همین یک شب که رفته بود خانه حسین خطیبی، ریختند او را گرفتند و کشتند. خطیبی هم بعدها اعتراف کرد؛ اما آقای دکتر مصدق این را پیراهن عثمان کرد! اولاً کسانی را که متهم بودند، بدون ثابت شدن جرمشان هر روز شکنجه می داد و هر روز در رادیو اعترافات این ها را پخش می کرد. آقای دکتر مصدق و وزیر کشورش در تاریخ معاصر بانی شکنجه برای گرفتن اعتراف اند.
بارسقیان: آقای ثابتی هم همین را می گوید البته.
کائینی: هرکه می خواهد باشد، حرف حساب، حساب است، ممکن است ثابتی هم یک بار حرف حساب بزند.
بارسقیان: شکنجه در ایران از دولت مصدق آغاز شد؟! پیش از آن نبود؟!
کائینی: نه در تاریخ معاصر، اعتراف گیری و پخش آن از رادیو نبود. از آن بالاتر دکتر مصدق قانون امنیت اجتماعی تدوین کرده بود که بعدها با تعدیل هایی، ساواک را بر مبنای آن تأسیس کردند؛ این قانون از این قرار بود که اگر مثلاً سه نفر سر کوچه جمع می شدند و حرف می زدند، پلیس به صرف مظنون بودن، حق داشت دستگیرشان کند! مصدق رفراندومی تاریخی برگزار کرد؛ اولاً خود رفراندوم غیرقانونی بود؛ چون توقع نداشت که مجلس او را استیضاح کند، خودش پیش دستی کرد و برای انحلال مجلس رفراندوم گذاشت. در رفراندوم اصلی ترین حرف این است که رأی مخفی است، اما او چادرهای جداگانه ای برای موافقین و مخالفین ایجاد کرده بود که هر یک به چادرهای خود می رفتند و رای می دادند.
مجری: در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد نقل قولی مطرح است که نماینده آمریکا به خانه مصدق می رود و اعتراض می کند به اینکه در ۲۵ مرداد تعرضاتی به کنسولگری شان در اصفهان شده و دکتر مصدق تماس می گیرند و می گویند که با هوادارهای خودشان برخورد شود. در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد چه اتفاقی می افتد؟ آیا کودتا یک نسخه انگلیسی شکست خورده است که آمریکا آن را دوباره احیا کرد یا اینکه طبق برخی اسناد، کودتا طرحی انگلیسی است که اجرای آن به آمریکا واگذار می شود؟ با توجه به اینکه سفارت انگلیس هم از مدتی قبل تر بسته شده بود.
یک دولت در خلأ زنده نیست
بارسقیان: طبق نظر آقای کائینی که مصدق آن قدر ضعیف بود و حامی نداشت که خانمی از شهرنو آمد و دولت را عوض کرد؛ درحالی که از روز اول زمامداری مصدق طرح کودتا آغاز شد. من پیشنهاد می کنم به جلد آخر خاطرات آقای علم مراجعه کنید، ایشان می گوید در آبان ۳۱ گفتیم کار مصدق را بسازیم، شاه گفت الآن وقتش نیست. دو قدرت جهانی به علاوه عوامل داخلی برای براندازی دولت مصدق تلاش می کردند. ایشان مقالات را گفتند، من دوباره هم می گویم، تحریم اقتصادی و تهدید نظامی بود، همه این ها مؤثر بود. یک دولت در خلأ زنده نیست، در تعامل با جهان است که زنده است. حالا اگر آقای کائینی فکر می کنند که قدرت های جهانی هیچ نقشی در فروپاشی دولت مصدق نداشتند، نظر ایشان است؛ ولی اسناد تاریخی چیز دیگری را نشان می دهد. ایشان البته مدعی است که اصلاً مصدق جایگاهی نداشت! پس آن چندین هزار نفری که روز ۲۵ مرداد به خیابان آمدند که بودند؟! چطور این ها مردم نیستند اما امثال پری آجدان قزی مردم اند؟! اگر این جلسه در مورد اشتباهات مصدق باشد من هم می توانم بگویم که با آقای کائینی در نحوه برگزاری رفراندوم مجلس هفدهم یا اینکه چرا در روزهای آخر دست به ترکیب نظامی زد و افرادی را آورد که نباید می آورد، هم نظر هستم؛ اما رئیس شهربانی دولت را می گیرند، می کشند، شما می گویید سابقه اش خراب بود، زن باره بود و...! خب این چه دلیلی است؟! آیا این اقدام علیه دولت نیست؟! ۹ اسفند اقدام علیه دولت نیست؟! چطور امکان دارد بر همه این ها چشم ببندیم؟! می گویند بچه سر خیابان هم می دانست که شاه حق داشت نخست وزیر را عوض کند! پس خود شاه چرا فرار کرد اگر می دانست؟! اگر به نظر شما این کار شاه قانونی بود چرا باید با توپ و تانک بروند حکم نخست وزیری را ابلاغ کنند؟! چطور شما به اینجا که می رسد، قانونگرا می شوید و می گویید شاه قانونگرا بوده است. شاه می توانست صبر کند، مجلس جدید شکل بگیرد، چون بلافاصله بعد از رفراندوم بحث شکل گیری مجلس جدید مطرح بود. انتخابات دوره بعد را می خواستند برگزار کنند. چرا شاه تا آن زمان صبر نکرد؟! این بحثی اساسی است، خود شاه می دانست چه کاری می کند که فرار کرد. همین مردمی که ایشان می گوید پشتیبان مصدق نبودند، به جایی رسید که مصدق از آن ها خواست به خانه هایشان بروند. شما پایگاه را در چه کسی و چه چیزی می بینید؟! این همان مردمی بودند که سه روز تهران را آن قدر شلوغ کردند که مصدق گفت بروید در خانه هایتان. بله وقتی مردم می بینند با توپ و تانک آمده اند و خانه مصدق را غارت می کنند، چه کار باید بکنند؟! شما چه انتظاری ازشان دارید؟! خودتان باشید این کار را می کنید؟! حکومت رفته خانه نخست وزیر را گرفته و چنگالش را هم می برد، شما می روید جان می دهید؟! خون می دهید؟!
آقای کائینی یک انتقاد از آمریکا نکردند! تأسف من این است که شما در مورد نهضت ملی صحبت می کنید، تمام فحش ها را به رهبر نهضت ملی می دهید اما یک انتقاد از شاه ندارید! شاه این کشور باید از خارجی دستور بگیرد؟! شما می بینید الآن شبکه «من و تو» این گونه از اقتدار شاه تعریف و تمجید می کند... این چه شاهی است که در سال ۵۷ از سالیوان و پارسونز، سفیران آمریکا و انگلیس می پرسد که من باید چه کار کنم؟ نظام شاهنشاهی، نظامی ویرانه بود، مصدق در مقابلش ایستاد، به شاه گفت خواهر و مادرت حق ندارند به ایران بیاید. هیچ کدام از این آقایانی که ایشان صحبت می کنند، جرأت این کار را نداشتند. بروید مقاله روزنامه شاهد روز ۲۹ مرداد را نگاه کنید، ببینید بعد از کودتا چه هلهله ای می کنند.
شما دارید کودتا را زیر سؤال می برید
آقای کائینی! می شود از مصدق هزار انتقاد هم کرد؛ اما بحث ما رویه خارجی است. شما دارید کودتا را زیر سؤال می برید! می گویید دولت پایگاه مردمی نداشت! چند نفر رفتند به انحلال مجلس رأی آری دادند؟ چند نفر رأی مخالف دادند؟ تعداد مخالفان انحلال مجلس را با موافقان مقایسه کنید. چطور این ها مردم نیستند؟ در نحوه برگزاری انتخابات انحلال مجلس نقد است ولی نتایجش را که نمی توانید منکر شوید. مجلسی که نمایندگان در آن حاضر نمی شدند یا متحصن بودند یا حضور نداشتند یا آبستراکسیون می کردند، مجلس نبود. برخی از نمایندگان این مجلس که در پرونده قتل افشارطوس نقش داشتند، می خواستند مصدق را به استیضاح بکشند. هر عاقله مردی این کار را می کند، اینکه بیاید در مقابل چنین مجلسی، مجلس دیگری راه بیندازد. ایشان می گویند مقتدرترین دولت ایران دولت مصدق بود، این چه اقتداری است که رئیس شهربانی را می برند و می کشند؟! در اینجا چه کسی مقتدر بود؟! بدبخت ما که آمریکایی ها فکر می کردند اگر بخواهیم دولتی را عوض کنیم، با ۸۰۰ هزار دلار این کار را انجام می دهیم، اما با ده هزار دلار این اتفاق افتاد! همه این ها به خاطر اشتباهات مصدق بود؟! چرا دیگر اعضای نهضت ملی نیامدند نهضت را نجات دهند؟ شما می گویید نهضت منحصر در مصدق نیست بعد می گویید مصدق بود و یک نهضت و مصدق تنها بود! این تناقض است دیگر.
مصدق به حزب توده میدان داد
کائینی: من معتقدم دکتر مصدق مقتدرترین نخست وزیر بود، منتها از نظر حقوقی و نه از نظر حقیقی. در روزهای ۲۴ و ۲۵ مرداد اجتماعاتی در تهران برگزار شد، اما دکتر مصدق دستور داد که دیگر از خانه هایتان بیرون نیایید؛ اما آیا این دستور روز ۲۸ مرداد را هم شامل می شد؟! ایشان قاعدتاً برای حفظ نظم و مصلحت سنجی این کار را کرده بود؛ اما نگفته بود که تا ابد بیرون نیایید. بالأخره یک روز باید این ها برای حفظ دستاوردهای نهضت ملی بیرون می آمدند، برای چه نیامدند؟! این پرسشی اساسی است. واقعیت این بود که بدنه طرفدار نهضت ملی از نهضت جدا شد. حالا چرا این اتفاق رخ داد؟ چون آقای دکتر مصدق به یک حزب ضد دینی به نام حزب توده میدان داده بود. مملکت داشت به سمت کمونیست شدن پیش می رفت. من با تمام مغازه داران خیابان شاه آباد مصاحبه کرده ام، گفتند ما روز ۲۶ و ۲۷ مرداد گفتیم مملکت رفت. از چه زمانی فهمیدند؟ آقای دکتر مصدق برای سالگرد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ طرفداران خودش را دعوت کرد که صبح در میدان بهارستان جمع شوند، یک فایل صوتی از خودش منتشر کرد و حزب نیروی سوم خلیل ملکی و آل احمد و... هم برای خودشان فراخوان دادند؛ اما همه این ها نتوانستند یک سوم میدان بهارستان را پر کنند. توده ای ها عصر میتینگ دادند از میدان بهارستان تا مخبرالدوله جمعیت آمده بود.
بزرگترین فاتح ۲۸ مرداد، مصدق بود
دکتر مصدق اگر به آزاداندیشی و آزادی اعتقاد داشت، مجلس را منحل نمی کرد، قانون امنیت اجتماعی ایجاد نمی کرد، رادیو را انحصاری نمی کرد. رادیو شده بود تنها وسیله ای برای فضاسازی علیه مخالفین و اعتراف گرفتن آن هم زیر شکنجه از آن ها، مظنونین قتل افشارطوس. وقتی رسانه ای عمومی است مخالفین هم حق حرف زدن دارند. اگر دکتر مصدق واقعاً به آزادی اعتقاد داشت نباید این کار را می کرد. او در راستای اجرای دوباره همان سیاست موازنه منفی دست حزب توده را باز گذاشت، به همین دلیل هم عزت الله سحابی می گفت تمام مراجع تقلید با مصدق مخالف بودند. خب بسیاری از این ها با نهضت ملی موافق بودند. دکتر مصدق پشتوانه ملی خود را از دست داده بود، اجتماع ۲۵ مرداد هم دلیل نمی شود چون این ها بالأخره روزی که نهضت به خطر افتاده باید بیایند خودشان را نشان دهند. دکتر مصدق تا روزهای آخر به آمریکا امید داشت. شب ۲۸ مرداد هندرسون، سفیر آمریکا او را مطمئن کرد که ما حاضر نیستیم در مقابل حملاتی که به تو می شود و برای حفظ بقای تو کاری انجام دهیم. از آنجا به بعد دکتر مصدق فهمید که قافیه را باخته و باید برود و خوشحال بود که توسط آمریکایی ها و انگلیسی ها می رود. من دو سه نقل قول از کسانی که مورد علاقه آقای بارسقیان هستند برایتان می آورم: یکی از آن ها آقای مهندس بازرگان است. ایشان یک سری یادداشت هایی دارد که در آن ها نوشته است بزرگترین فاتح ۲۸ مرداد خود دکتر مصدق بود چون اگر سه ماه دیگر دولتش تداوم پیدا می کرد، لشکر قابلمه به دستان او را از مملکت می بردند. دولت نمی توانست حقوق کارمندان را بپردازد، اصلاً بودجه در مملکت نبود. مرحوم جلال آل احمد که کشته مرده دکتر مصدق و جزء نیروی سوم بود نیز می گوید بزرگترین فاتح ۲۸ مرداد نه شاه بود نه آمریکا بلکه شخص دکتر مصدق بود که یک حکومت ورشکسته بدبخت را تحویل داد و رفت. ما واقعاً تا کی می خواهیم به این حرف های عوام فریبانه ادامه دهیم که دکتر مصدق صادرت غیرنفتی انجام می داد! آقای هاشمی رفسنجانی می گفت در رفسنجان مردم فضله سگ صادر می کردند! من نمی دانم اروپاییان به فضله سگ رفسنجان چه نیازی داشتند؟! مملکت را نه با فضله سگ می شود اداره کرد، نه با زلف خانم اسکندری، اداره مملکت در تعامل صحیح و در فروش نفت است.
معلوم است که تبلیغات آمریکا خیلی خوب جواب داده!
بارسقیان: اینکه مصدق می خواست به حزب توده میدان بدهد، نشان می دهد که تبلیغات آمریکایی ها مؤثر بوده چون طبق این فرمایشاتی که آقای کائینی می کنند علما را می ترساندند، برخی حتی می رفتند شیشه مغازه ها را می شکستند که بگویند کار توده ای هاست. بخشی از آن چیزی که من می گویم پول خرج می کردند و در ایران علیه مصدق مقاله چاپ می کردند، همین است که تبلیغ می کردند مصدق دست توده ای ها را باز گذاشته و کشور دارد کمونیستی می شود! خیلی جالب است! اینکه کشور داشت کمونیستی می شد یعنی چی؟! با کودتا حل شد؟! توده ای ها می گفتند مصدق دست ما را بست و اجازه نداد به خیابان بیاییم و از او دفاع کنیم. می گویند چند بار گفتیم دارد کودتا می شود، به حرف ما اعتنایی نکرد و اجازه نداد ما به خیابان بیاییم. وقتی مصدق گفت مردم به خیابان ها نیایید به دلیل این بود که توده ای ها به خیابان نیایند. آن ها هم می گویند که مصدق از ما حمایت نکرد. پس نگویید که تبلیغات مؤثر نبود! الآن شما بعد از شصت سال می گویید اگر مصدق می ماند کشور کمونیستی می شد، این نشان می دهد که آن پول هایی که خرج کردند، به یک جایی رسیده و تبلیغات مؤثر بوده است.
تحریم اقتصادی یعنی جنگ
در مورد اینکه بزرگترین فاتح داستان چه کسی بود، خب اگر من الآن بخواهم وارد مصادیق دیگر شوم که خیلی برای شما بد می شود. اینکه مثلاً بگویم اگر یک اتفاقی بیفتد و یک نفر مظلوم واقع شود، آن مظلوم فاتح و ظالم مغلوب است! همیشه این گونه بوده است. اصلاً روانشناسی ما ایرانی ها همین است. مسلم است که در قضیه ۲۸ مرداد فاتح، شاه و زاهدی نیستند بلکه مصدق است. البته ایشان می گویند که همه تنهایش گذاشته بودند. من چیزی در این باره نخوانده ام! آقای کائینی! واقعاً به نظر شما در کودتای ۲۸ مرداد نه انگلیس نقش داشت، نه آمریکا و نه شاه؟! این خارج از انصاف است. چرا شما به سهم نیروهای مخرب و مؤثر در بروز اتفاق توجه نمی کنید؟! بله شرایط دولت مصدق بد بود، شرایط اقتصادی بد بود؛ اما وقتی ما از صادرات صحبت می کنیم شما مسخره می کنید و می گویید فضله سگ صادر می کردند! کشور دو سال این طوری اداره شد. بحران های اقتصادی بزرگی بود ولی چه کسی این بحران های بزرگ اقتصادی را ایجاد کرد؟ همین تحریم های اقتصادی بود. تحریم اقتصادی یعنی جنگ. می گویند چرا می گویید اگر توافق هسته ای نمی شد، جنگ می شد. در حالیکه ما در جنگ بودیم. تحریم اقتصادی یعنی جنگ؛ یعنی بستن مجراهای قانونی ورود و خروج کالا، پول و همه چیز از کشور و به کشور. مصدق دو سال با دو قدرت بین المللی جنگید، در نهایت هم با خیانت شاه و برخی از افرادی سقوط کرد که از جبهه ملی یا نهضت ملی دل بریده بودند و فکر می کردند مصدق باید به این عاقبت دچار شود. من از شما فقط این پرسش را دارم؛ شما یک بار بگویید که نقش آمریکا در این داستان چه بوده است، نقش انگلیس و شاه چه بوده است؟ یک بار بیایید از این قدرت ها انتقاد کنید.
کائینی: من در لبیک به ندای جناب آقای بارسقیان چند نکته را عرض کنم: یکی اینکه آمریکا و انگلستان درصدد برگرداندن آب رفته به جوی بودند، اصلاً بحثی در این نیست. من این را در خلال صحبت هایم گفتم.
بارسقیان: من نشنیدم.
مصدق در دوره اول نخست وزیری اش نماد نهضت ملی بود
کائینی: طبیعی است که انگلیس درصدد براندازی دولت دکتر مصدق باشد. دکتر مصدق نماد نهضت ملی در دوره اول نخست وزیری اش (بعد از سقوط علاء تا ۳۰ تیر ۱۳۳۱) بود البته در دوره دوم نه. طبیعی بود که انگلستان می خواست این مانع را از سر راه بردارد، آمریکایی ها هم سهمی از نفت می خواستند. این ها طبیعی بود. شما اگر می خواهید این را از زبان من بشنوید بله من صد دفعه می گویم؛ اما شاه در مقابل نهضت ملی دو دوره دارد: دوره اول را من از مهندس بازرگان شنیدم که می گفت وقتی ما برای خلع ید رفتیم، اسم سه نفر را که می بردی مردم کف می زدند: آیت الله کاشانی، دکتر مصدق و شاه. وقتی دکتر مصدق اوراق قرضه را منتشر کرد، شاه بخش قابل توجهی از آن را خرید، چرا؟ به دو دلیل: برخی می گویند مزورانه بود و برخی هم می گویند نه چون از انگلیسی ها کینه داشت، به دلیل اینکه پدرش را برکنار کرده بودند. از سوی دیگر دوست داشت بگوید که ملی شدن نفت در زمان من تحقق یافت و این برایش افتخار بود.
مصدق درصدد تسویه حساب بین قاجار و پهلوی بود
شاه تا زمانی که احساس کرد دکتر مصدق رگ قجری اش به جوش آمده و درصدد تسویه حساب بین قاجار و پهلوی است، به ظاهر یا به واقع از نهضت ملی حمایت می کرد. دخالت های اشرف را من قبول دارم؛ اما اینکه بگوییم خود شاه باید بماند و خانواده اش بروند کار اشتباهی است و اساساً نیازی هم به آن نبود. ملتی که شاه را در روز ۳۰ تیر ۱۳۳۱ با سقوط قوام عقب رانده بودند، جلوی مداخلات اشرف و شاه را هم می گرفتند و... بنابراین این اقدامات ایذایی دکتر مصدق که ۹ اسفند درست کرد و... نیاز درجه یک نهضت نیست، مثل بحث وزارت دفاع در روز ۳۰ تیر ۱۳۳۱! والا بالله ارتش مشکل اصلی نهضت ملی نبود و اگر هم بود، آن ملتی که نفت را ملی و خلع ید و انگلیس را از ایران بیرون کرده بود، ارتش را هم بر سر جای خود می نشاند. کلام آخر اینکه دکتر مصدق یک نقطه ضعف بزرگ داشت و آن این بود که حاضر نبود واقعیت را به مردم بگوید. ایشان احساس می کرد در فرایند مذاکرات به بن بست رسیده است و ملی شدن نفت به بستن شیر نفت و خلع ید نیست بلکه به فروش نفت است. البته برخی می گویند متن مذاکرات را نیز پنهان کرد؛ یعنی یکی دو پیشنهاد خوب هم گرفت اما از مجلس دور نگه داشت. ایشان دوست داشت با سلام و صلوات برود لذا وزارت دفاع را بهانه کرد. ایشان دوست داشت که بعد از ۳۰ تیر برود، آیت الله کاشانی و اعضای جبهه ملی اشتباه کردند که ایشان را برگرداندند. شاهدش هم این بود که اساساً بچه های کوچه هم می دانستند که در غیاب مجلس حق عزل و نصب با شاه است.
شاه تا روز آخر سلطنت به مصدق فحش می داد
بارسقیان: شاه تا روز آخر سلطنت به مصدق فحش می داد. سخنرانی شاه را در ۱۴ مرداد ۵۷ بخوانید، او تا روز آخر داشت به مصدق فحش می داد. مصدق بعد از پایان حبس، در حصر بود، ولی در حصر هم رهبر یک ملت بود. مرجع تمام گروه های سیاسی بود، آن وقت آقای کائینی می گویند بازنشسته سیاسی! این حرف خنده دار است! می گویند زیر امضاهایش می نوشت بازنشسته سیاسی؟! این مربوط به دوره پیش از نخست وزیری بود که دیکتاتوری حاکم بود. اگر به شما باشد که همه مقامات باید بروند بازنشسته شوند!
کائینی: دست خطشان موجود است.
بارسقیان: طبیعی است ایشان می گفت ما در دوران دیکتاتوری نمی توانیم کار کنیم. من یک پرسش از شما دارم؛ امام سال ۴۳ تبعید شدند، ۵۷ انقلاب شد. آیا شما می توانید نقش آفرینی امام را در آن سال ها نفی کنید و بگویید ایشان در عرصه سیاسی نبودند؟! مصدق تا سال ۳۲ رهبر نهضت ملی بود، بعد از آن هم مورد ارجاع گروه های ملی و تا ۵۷ هم مورد عقده شاه و درباریان بود. او امروز هم یک جریان فکری است حالا از خانواده قاجار باشد یا خانواده دیگری. ایشان از خانواده قاجار بودند ولی تمام اموالشان موقوفی بود. ایشان حتی به دلیل اینکه تمام بیماران را به بیمارستان مادرش می فرستاد، به آنجا بدهکار بود. بروید احمدآباد ببینید مردم درباره ایشان چه می گویند؛ زمین هایی که به کشاورزانش داده است پیش از اصلاحات ارضی بود. نمی شود کسی را که در حصر و تبعید نقش رهبری ایفا می کند، انکار کرد.
نظر شما :