تهاجمی چندجانبه علیه مسکو در جریان است
جنگ تمام عیار و اعلام نشده غرب با روسیه
نویسنده: سید احمد حسینی، کارشناس ارشد امور سیاسی و بین المللی
دیپلماسی ایرانی: رویارویی مجموعه غرب اعم از آمریکا و کشورهای اروپائی با روسیه هر روز گسترش بیشتری می یابد و علی رغم آرامش ظاهری، صف بندی ها و تحرکات طرفین به مراحل حساس خود نزدیک می گردد. اظهارات ضد روسی باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در سفر اخیر به آلمان و تاکید او بر ضرورت رعایت مفاد موافقت نامه مینسک در مورد بحران اوکراین و عدم دخالت در امور این کشور و طرح قانون گذاران آمریکائی برای مشروط نمودن لغو تحریم های روسیه به بازپس دادن شبه جزیره کریمه از نشانه های سیاست تهاجمی واشنگتن علیه مسکو تلقی می گردد.
نکته حائز اهمیت این مواضع در آن بود که این سخنان در کشور آلمان ایراد گردید که روابط همه جانبه و ویژه ای با روسیه دارد و برلین همواره کوشیده است از آتش اختلافات روسیه با کشورهای غربی کاسته و راه میانبری برای سازش و تفاهم طرفین جستجو نماید.
غیر از این سخنان، اقدامات اخیر دولت های انگلیس، آلمان و سازمان ناتو برای تقویت نیروهای نظامی در کشورهای حوزه بالتیک و گرجستان، نشان از عزم آمریکا و متحدان آن کشور برای تنگ نمودن حلقه محاصره روسیه دارد، موضوعی که با واکنش وزارت امور خارجه روسیه مواجه و ضمن آن، حق این کشور برای مقابله به مثل در برابر رفتارهای کشورهای غربی مورد تاکید قرار گرفت.
نظر به اهمیت شرایط و کیفیت مناسبات روسیه و غرب برای طرفین این منازعه و تاثیرگذاری آن بر مناسبات ایران با این دو مجموعه، در این گزارش تلاش می گردد سناریو ها و رفتارهای غرب در قبال روسیه در دوره پس از فروپاشی تاکنون مورد بررسی قرار گیرد، اما قبل از ورود به بحث، لازم است نگاه محافل آمریکائی به روسیه که زیربنا و شاکله رفتارهای آن کشور را تشکیل می دهد، مورد بررسی اجمالی قرار گیرد:
ذهنیت محافل آمریکایی:
برداشت آمریکائی ها نسبت به روسیه علی رغم مواضع اعلامی مبنی بر پایان جنگ سرد و از بین رفتن فضای دو قطبی بصورت ماهوی تغییری نکرده و سیاست مهار شوروی سابق امروز در قالب مهار روسیه دنبال می گردد. از نظر واشنگتن، کشوری با وسعت و ویژگی های روسیه اصولا برای مناسبات بین المللی، عنصری مزاحم و درد سرساز است و باید به هر شکل ممکن، دچار تغییر و دگرگونی گردد چرا که روسیه تنها کشور با پتانسیل، ظرفیت و قدرت ایستادگی در برابر سیاست های یکجانبه آمریکاست و اگر این کشور، فرصت بازسازی و احیاء پیدا کند، بدون تردید جایگاه و نقش از دست رفته خود را مطالبه خواهد کرد. به همین خاطرآمریکا تلاش دارد، گذر از این مرحله مهم را با بهره گیری از نقاط ضعف و آسیب روسیه مسدود و یا حداقل بسیار کند سازد تا این کشور نتواند مجددا به مرحله ایفای نقش در فضای بین المللی باز گردد. برای نیل به این هدف، آمریکائی ها به همراه شرکای اروپائی، مجموعه سیاستهایی به شرح زیر برای فشار هر چه بیشتر بر روسیه، طراحی و به مورد اجرا گذاشتند که بطور خلاصه به شرح هر کدام از آنان می پردازیم:
۱-دوره نفوذ و تحقیر روسیه:
فروپاشی شوروی بعنوان مهم ترین رویداد سیاسی پایان قرن بیستم، حادثه ای بسیار بزرگ و تکان دهنده برای روس ها بود که آن ها را از مواضع سنتی و سرزمین هائی که در طول سالیان دراز تصاحب کرده بودند بود، دور ساخت. علاوه بر این، مهم ترین بخش این تراژدی، شکست روحی روانی و سرخوردگی روس ها در برابر حریفان غربی و آمریکائی بود که ماشین عظیم تبلیغاتی غرب بشدت بر این بخش پای می فشرد و جامعه روسی را طرف بازنده منازعه طولانی سوسیالیسم و کمونیسم در برابر جهان سرمایه داری معرفی می نمود. در چنین وضعی، طیف های غرب گرا در درون روسیه، فرصت را برای نقش آفرینی و عرضه اندام، مناسب دیده و بر این تصور بودند که غرب با آغوش باز از آنان استقبال خواهد کرد. بوریس یلتسین رئیس جمهور، آندری کوزیروف وزیر امور خارجه و ایگور گایدار معمار اصلاحات اقتصادی از چهره های نمادین این رویکرد بودند. از مختصات این رویکرد، یکی آن بود که به هیچ وجه به شرکای شرقی و آسیائی روسیه روی خوش نشان نداده و نجات خود را در حرکت شتابان و ذوب شدن در نظام غرب می دیدند. برخورد غربی ها با این حرکت روسیه، بسیار سرد و دور از انتظار بود و هر چه روس ها به سمت آنان حرکت می کردند مطالبه و خواسته های آنان از مسکو بیشتر می شد. سرانجام پس از دو سال، بی نتیجه بودن این رویکرد با کنار رفتن وزیر امور خارجه و عناصر غربگرا پایان یافت و روسیه تجربه سختی از همراهی بدون قید و شرط با غرب کسب نموده و این امر، زمینه رفتارهائی شد که روس ها دو دهه بعد، از خود بروز دادند.
۲- دوره تضعیف روسیه:
در راستای تفکر آمریکائی برای تضعیف روسیه، واشنگتن و شرکای اروپائی و متحدان منطقه ای آن ها در بین کشورهای اسلامی و خاورمیانه، سناریو فشار بر روسیه و خدشه بر تمامیت ارضی این کشور را با جدیت دنبال کردند. این حرکت در قالب جنگهای جدائی طلبی در جمهوری چچن و مناطق قفقاز شمالی و تحریک قومیت ها و مذاهب برای استیفای هر چه بیشتر حقوق و مطالبات آنان ادامه و در دستور کار قرار گرفت و کار تا مرحله ای پیش رفت که روسیه در یک قدمی اعطای خودمختاری کامل به جدائی طلبان چچن پیش رفت و البته طبیعی بود که این سناریو تنها در چچن متوقف نمی شد بلکه به صورت دومینو، کشور چند ملیتی فدراسیون روسیه را در بر می گرفت و همه مناطق و جمهوریهای این کشور را می توانست به تاسی از چچن به سمت واگرائی از مسکو بکشاند. سناریو غرب در این زمینه به گونه طراحی شده بود که پایتخت های اروپائی و برخی کشورهای خاورمیانه مانند: ترکیه، عربستان، امارات، اردن، قطر، پاکستان و افغانستان بعنوان پایگاههای معنوی و لجستیک جدائی طلبان و جنگجویان ضد روسیه عمل می کردند و جنگ تمام عیار و اعلام نشده ای با روسیه در جریان بود. این وضع همان نقطه نگرانی روسیه است که امروز نیز از ذهنیت مقامات مسکو و شخص پوتین بیرون نرفته و انگیزه و عامل دخالت و نقش آفرینی روسیه در تحولات سوریه و خاورمیانه را تشکیل می دهد چرا که عاملی است که اگر فرصت ظهور یابد مجددا بر علیه منافع روسیه در آسیای مرکزی و قفقاز و حتی داخل روسیه، عمل خواهد کرد.
بهرحال سیاست تضعیف روسیه تا زمان روی کار آمدن پوتین بعنوان نماینده و کارگزار عناصر قدرت در روسیه ادامه یافت و تنها سیاست مشت آهنین وی در قبال چچن ها و قفقاز بود که طرف ها را متوجه شرایط جدید روسیه و بیرون آمدن از شرایط ضعف و ناتوانی نمود و آن ها مجبور به عقب نشینی مصلحتی و از روی اجبار گردیدند.
۲- بیرون راندن روسیه از حوزه های نفوذ:
یکی از اهداف مهم آمریکا و غرب در دوران پس از فروپاشی، بیرون راندن روسیه از حوزه های نفوذ بود که بصورت کاملا هدفمند پیگیری می گردید. در این راستا، نه تنها روسیه از کشورهائی مانند لیبی، مصر، یمن و عراق بیرون رانده شد بلکه حوزه های مستقیم مرتبط با منافع حیاتی این کشور در جمهوری های بالتیک، اروپای شرقی و آسیای مرکزی و قفقاز و دریای خزر نیز مورد هدف قرار گرفت. روی کار آوردن حکومت های وابسته به غرب در مناطقی مانند گرجستان و اوکراین و وقوع انقلاب های رنگین در این کشور ها از مصادیق دخالت مستقیم غرب برای به حاشیه راندن روسیه از این مناطق مهم و ژئوپلتیک بود.
این برنامه ها در داخل کشورهای مشترک المنافع نیز دنبال و شهروندان روسی به عنوان مصادیق استیلای روس بر جامعه و فرهنگ آنان بشدت تحت فشار قرار گرفته و بخش های زیادی از آنان مجبور شدند به داخل مرزهای روسیه مهاجرت کرده و خود را از شرایط دشوار بوجود آمده، رها سازند.
۳-پیشروی ساختارهای غربی به سمت روسیه:
همزمان با اقداماتی که غرب برای تضعیف روسیه از درون و در مناطق پیرامونی انجام می داد، نهادهای سیاسی و امنیتی غرب مانند سازمان امنیت و همکاری اروپا، اتحادیه اروپا و سازمان ناتو بصورت بی محابا به سمت همسایگان روسیه حرکت کرده و این کشور ها را وارد ساختارهای خود می نمودند. نظر به اینکه این کشور ها عموما نوظهور و تازه استقلال یافته بودند لذا ورود آن ها در ساختارهای غربی، صرفا به ابزاری جهت نقش آفرینی و گسترش دائره نفوذ غربی ها تبدیل می شد که جهت گیری آن ها ضد روسی بود و این مجموعه را در جهت فشار هر چه بیشتر و تحریک مسکو سوق می داد. نکته دیگر ورود این کشور ها در ساختار ها غربی، زمینه را برای بازشدن پای کشورهای غربی در این مناطق باز کرده و عملا روند ها در جهت برخورد با منافع روسیه پیش می رفت.
۴-دو قطبی سازی محیط پیرامونی روسیه:
یکی از شگردهای غرب در مواجهه با همسایگان روسیه، تحریک روحی و روانی و سیاسی این کشور ها بر علیه روسیه و قرار دادن آن ها در فضائی بود که باید بین روسیه و غرب، یکی را انتخاب نمایند. در چنین شرایطی، اینگونه تصویرسازی می گردید که تنها ورود و همگرائی با غرب می تواند آن ها را در برابر تهدیدات و روند قدرت یابی روسیه حفظ نماید و چنانچه غیر از این عمل نمایند، روسیه روزی آن ها را مورد فشار و حتی برخورد مستقیم نظامی و سیاسی قرار خواهد داد. در چنین وضعی، رویداهائی مانند گرجستان و اوکراین به دستگاه تبلیغاتی غرب کمک نمود که روسیه هراسی را مجددا تشدید نموده و کشور ها را در مورد آینده حیات سیاسی و امنیت ملی خود نگران سازند.
۵- تصویرسازی از روسیه:
از جمله سناریوهای غرب و آمریکائی ها در فضای سیاسی و بین المللی این بود که روسیه مدل رفتاری خاصی دارد که باید بعنوان یک اصل مورد توجه قرار گیرد. مدلی که غرب از رفتار روسیه ارائه می داد، این بود که روسیه در مسائل و موضوعاتی که موضع مخالف دارد، سر و صدا و مخالفت و تهدید و خط و نشان می کشد اما در دقیقه نود، هنگامی که باید ریسک کرده و تصمیم به مقاومت بگیرد عقب می نشیند. این تصور یعنی اینکه روی موضوعات سیاسی و ژئوپلتیک، اصرار و پافشاری کنید و مطمئن باشید که روسیه مردی نیست که تا پایان راه بایستد و هزینه زیادی پرداخت نماید، یک پیش فرض در طراحی های مجموعه غرب در برابر روسیه بود. البته این تصور نیز بی دلیل و یک شبه ایجاد نشده بود، روسیه کشوری در حال گذر بود و به کمک غرب برای احیاء و بازسازی خود نیاز داشت و از سوی دیگر، حاضر نبود که با رقبا درافتاده و هزینه پرداخت نماید ضمن اینکه اولویت این کشور آن بود که تا حد ممکن برای گذر سیاسی و اقتصادی خود، فرصت ایجاد نماید.
این شرایط هر چند برای روسیه مطلوب بود اما تجاربی مانند عراق، لیبی، سوریه و اوکراین نشان داد که اشتهای غرب، سیری ناپذیر است و هر چه مسکو عقب بنشیند، غرب شدت و سرعت پیشروی خود را بیشتر خواهد کرد. این امر در واقع، زمینه را برای چرخش راهبردی در سیاست خارجی روسیه فراهم ساخت. تبلور این چرخش در رفتار روسیه، در مورد بحرانهای سوریه و اوکراین نمایان شد بنحوی که مسکو تصمیم به مقاومت گرفت چرا که عقب نشینی های دقیقه نود، این بار روسیه را از کل منطقه خاورمیانه بیرون می انداخت و این کشور مجبور می شد خاکریزهای خود را در جوار مرز ها و حتی کشور خود بزند چرا که غرب موفق می شد بازی و کشمکش ها را به داخل فدراسیون روسیه بکشاند. این علائم هشدار دهنده روسیه را وادار ساخت که مدل رفتاری قبلی خود را تغییر و راهبرد جدیدی مبتنی بر مقاومت و ایستادگی و بالا بردن قدرت دیپلماسی و چانه زنی را در پیش گیرد.
۶- تحریم علیه روسیه:
از آنجا که روند احیاء و قدرت یابی روسیه از منظر غرب، به نحو نگران کننده ای دنبال می شد، آمریکا از دست رفتن فرصت و اجازه دادن به روسیه برای اینکه نقاط ضعف و نیاز خود را از طریق غرب جبران نماید را خطرناک دانسته و به این جمع بندی رسید که چنانچه روسیه از مرحله گذر عبور نموده و به درجه قابل قبولی از ثبات و توسعه اقتصادی برسد، قابل مهار نخواهد بود. به همین خاطر بر دامنه تحرکات و دخالت های خود در مناطق همجوار روسیه مانند اوکراین افزود و شرایط را به گونه ای پیش برد که روسیه مجبور به دخالت مستقیم و حمایت از نیروهای وابسته به خود در موضوع اوکراین و بازپس گیری شبه جزیره کریمه گردید. همین شرایط، باعث گردید که آمریکا بهانه خوبی برای برخورد با روسیه و همراه ساختن شرکای خود علیه این کشور پیدا کند. نتیجه این وضع آن شد که روسیه با تحریم های اقتصادی، تجاری و بانکی و انرژتیک مواجه گردید. اعمال تحریم های بانکی و اقتصادی، سیاستی است که نه تنها روسیه بلکه کشورهای اروپائی و همسو با غرب را وارد چالش گسترده ای نموده و بطور کلی باعث وارد شدن این کشور ها در مسیر وابستگی بیشتر به آمریکا می گردد.
اکنون آمریکا از طریق رویکرد سنتی خود یعنی ائتلاف سازی و واداشتن دیگران به پیروی از سیاستهای تحریم، فصل جدیدی از سیاست ها در برابر روسیه گشوده و سخنان اخیر باراک اوباما در هانوفر آلمان حکایت از تصمیم این کشور برای واداشتن اروپا به اتخاذ و تداوم سیاستهای سخت گیرانه در قبال روسیه دارد. در همین راستا، واشنگتن تلاش می کند، کشورهای همسایه روسیه بخصوص در حوزه بالتیک را تحریک و با گسیل نیرو و امکانات به این کشور ها، روسیه را مجبور به اتخاذ رفتاری از جنس رفتارهای اتخاذی در اوکراین و گرجستان نماید تا زمینه برای راهبرد روسیه هراسی و تنگ کردن عرصه بر روسیه فراهم گردد.
راهبرد دیگر غرب در برابر روسیه، بالا بردن فشارهای اقتصادی و تجاری بر روسیه است تا این کشور که عمده درآمد هایش متکی بر نفت و حامل های انرژی است در شرایط دشواری قرار گرفته و مردم که در سالهای گذشته با مزه رفاه و توسعه اقتصادی خو گرفته بودند در برابر حاکمیت و ساختارهای آن کشور قرار گیرند.
جمع بندی:
آنچنان که سیر تحولات نشان می دهد رویاروئی روسیه و غرب با محوریت آمریکا تداوم یافته و کشورهای بیشتری را درگیر خواهد ساخت چرا که اندیشه مهار روسیه همچنان از سوی محافل آمریکائی دنبال شده و روسیه نیز بر احیاء و بازسازی قدرت و جایگاه خود تاکید دارد.
این شرایط به مفهوم آن است که یارگیری ها و وزن کشی های طرفین برای پیشبرد راهبرد خود ادامه خواهد یافت. طبعا در چنین شرایط و منازعه ای، خاورمیانه و حوزه های مرتبط با منافع و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران از جمله نقاط داغ برخورد منافع این دو مجموعه خواهد بود بخصوص اینکه ایران در فضای پسابرجام فرصت و امکانی یافته است تا از دوران تحمیلی و ظالمانه ناشی از اعمال تحریم ها و محدودیت ها بیرون آمده و از ظرفیتهای خود برای همکاری و تعامل گسترده با هر دو بخش روسیه و غرب بهره مند گردد. بدون تردید مدیریت و هدایت امور در چنین وضعیتی، نیاز به بررسی و برنامه ریزی دقیقی دارد که خود موضوع نوشته و گفتاری جداگانه خواهد بود.
نظر شما :