عملیات تروریستی داعش نمایشی است

رعب در قاب

۰۹ فروردین ۱۳۹۵ | ۱۸:۳۰ کد : ۱۹۵۷۵۴۳ اخبار اصلی اروپا خاورمیانه
یاسر قزوینی حائری، استادیار دانشگاه تهران در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می‌نویسد: داعش در این دوره که به تدریج زمین‌های عینی خلافت خود را از دست می‌دهد، بر آن است تا هم‌چنان به بقای ذهنی خود ادامه دهد.
رعب در قاب

نویسنده: یاسر قزوینی حائری، استادیار دانشگاه تهران

دیپلماسی ایرانی: امروزه بسیاری از برجستگان دانش سیاست بر اهمیت آنچه «قدرت نرم» می نامند تاکید می کنند اما این همه ماجرا نیست. قدرت نرم (soft power) در برابر قدرت سخت (hard power) و البته از همه مهم تر ایده هایی که امروزه با تعبیر «قدرت هوشمند» (smart power) از آن ها نام برده می شود، از موضوعات مورد توجه نظریه پردازان و تحلیلگران حوزه سیاست هستند. ایده هایی که از سوی صاحبنظرانی چون جوزف نای مطرح می شوند. از این منظر و به زبانی بسیار ساده قدرت هوشمند گونه ای خودآگاهی است نسبت به عدم کفایت قدرت سخت و البته نگاهی خودآگاهانه به میزان استفاده از قدرت سخت و قدرت نرم در کنار هم و ایجاد هماهنگی یا هم افزایی بین این دو ساحت قدرت معطوف به رسیدن به اهداف از سوی یک کشور یا سازمان و یا مجموعه ای غیرحکومتی. در این نوشتار به سیاست و عملکرد رسانه ای داعش به منزله کاربست قدرت هوشمند معطوف به تحقق اهداف مختلف این گروه پرداخته می شود.

بی شک توجه به مفهوم قدرت هوشمند ریشه هایی عمیق تر در نسبت عین و ذهن یا اوبژکتیویته و سوبژکتیویته دارد. از منظر قدرت هوشمند نمی توان برای رسیدن به اهداف خود به اعمال قدرت عینی اکتفا کرد، بلکه برای افزایش قدرت عینی باید به ساحت های ذهنی هم اندیشیده شود. شاید با طرح یک پرسش ساده و از دل حوادث اخیر منطقه بتوان مسئله را بهتر توضیح داد. پرسش این است:

به راستی اگر عربستان سعودی در تاریخ دوم ژانویه 2016 اعدام 47 نفر از زندانیان خود از جمله شیخ نمر النمر را خبری نمی کرد چه اتفاقی می افتاد؟ این پرسش در حالی مطرح می شود که هیچ جسدی به خانواده های اعدامیان تحویل داده نشده و بر اساس هنجارهای خاص حاکم بر عربستان حتی این افراد قبر درست و حسابی ای نخواهند داشت و البته فیلم و تصویری هم از عملیات اعدام منتشر نشده است. پس اگر اعدام این افراد اعلام نمی شد چه اتفاقی می افتاد؟

در پاسخ به این پرسش شاید بتوان گفت بسیاری از ابعاد اعلام این خبر بیش از آن که عینی باشند، ذهنی بوده اند. به دیگر سخن می توان تصور کرد که به فرض محال اساساٌ این اعدام ها می توانسته اند تنها در خبرها شکل گرفته باشند نه بیشتر، چرا که نشانه های عینی اعدام ها به جز اطلاع رسانی وزارت کشور عربستان خیلی زیاد و چشمگیر نیستند. در این جا قصد آن نیست تا اعدام یا عدم اعدام این 47 نفر زیر سؤال برود بلکه مقصود نشان دادن اهمیت بعد ذهنی مسئله است. به دیگر سخن اگر سعودی ها این اعدام ها را به صورت چراغ خاموش و بدون اعلام اجرا می کردند چه اتفاقی می افتاد؟ آیا واکنش های بعدی شکل می گرفت؟ حال پرسش را برعکس مطرح کنیم: اگر سعودی ها به راستی چنین اعدام هایی را مرتکب نشده و فقط در خبرها آن را ساخته باشند چطور؟ با تأمل در حالت های مختلف این امر می توان به میزان تأثیرگذاری اعلام یک خبر جدای از راست یا دروغ یا برساخته بودنش پی برد. با تأمل بیشتر شاید به این نتیجه برسیم که اساساً سعودی ها این اعدام ها را مرتکب شده باشند تا آن را اعلام کنند، تا در پی این اعلام به مقاصد دلخواه شان برسند، در این بین اعلام و خبر دادن از یک امر نه معلول بلکه علت شکل گیری آن امر می شود.

در هر صورت به نظر می رسد امروزه ایجاد ذهنیت از طرق مختلف از جمله رسانه و اعمال قدرت نرم و البته ایجاد ذهنیت از قِبَلِ اعمال قدرت سخت در عرصه های بین المللی بسیار با اهمیت می باشد، و البته مهم تر از آن چنان که جوزف نای هم یادآور می شود ایجاد توازن و مدیریت بین قدرت سخت و نرم یعنی قدرت هوشمند است. نای که در اصل، نظریه خود را معطوف به وضعیت آمریکا ارائه داده است در جایی از کتاب «آینده قدرت» خود که در سال 2012 نوشته به گروه هایی مانند القاعده نیز اشاره می کند. وی می نویسد: «القاعده، به لحاظ نظامی و در قیاس با غول امریکا، کوتوله ای بیش نیست. عملکرد القاعده و تروریسم اما، بیش از قد و قواره نیروهای آن، بسته به آثار نمایشی و تحرکات، باورها و شدت واکنش هایی است که بر می انگیزد. تروریسم در این معنا به ورزش جوجیتسو شبیه است که در آن بازیکن ضعیف از توان حریف قوی تر علیه خود حریف بهره می گیرد. این پویایی البته جایی در چارچوب نشانگرهای متداول قدرت نظامی ندارد». (نای، جوزف. آینده قدرت. ترجمه احمد عزیزی. تهران: نشر نی، 1392، ص 25.)

به نظر می رسد وقتی کتاب آینده قدرت نوشته شده هنوز چیزی تحت عنوان «الدوله الاسلامیه فی العراق و الشام» یا «الدوله الاسلامیه» یا «دوله الخلافه» یا همان «داعش» شکل نگرفته بود، و نای تحلیل درست خود را در حوزه گروه های جهادی به القاعده منحصر ساخته بود. اما بی شک با پیدایش آن چه ما داعش می خوانیم و خود دولت خلافت می نامد، بهره گیری این گروه که خود را میراث دار بن لادن و نمایش 11 سپتامبر تلقی می کند از آثار نمایشی ـ چنان که جوزف نای می گوید ـ تحولی چشمگیر کرده است، امری که به این گروه اجازه می دهد حتی در صورت شکست و از دست دادن زمین در جهان عینی و ابژکتیو هم چنان بخش بزرگی از ذهنیت و جهان سوبژکتیو را به خود اختصاص داده و از همین رهگذر ترتیبات عینی خود را نیز تکانی بدهد، و این چیزی نیست جز اهتمام این گروه به آن چه جوزف نای از آن تحت عنوان قدرت هوشمند یاد می کند. در این بین می توان ادعا کرد که اساساً بسیاری از عملیات های نظامی و چریکی این گروه بیشتر به این دلیل شکل می گیرند که به نمایش گذاشته شوند، نه صرفا به جهت وارد آوردن آسیب به دشمن یا گرفتن سرزمین، که البته هر دوی این ساحت ها می توانند اولویت های اول و دوم عملیات ها را تشکیل دهند، اما جایگاه آن ها در اولویت بندی نرم و سخت می توانند در قالب قدرت هوشمند جابه جا شوند. چنان که 11 سپتامبر نیز به گونه ای اتفاق افتاد که ترتیب دهندگان آن مطمئن بودند دوربین های حرفه ای و غیر حرفه ای بسیاری آن نمایش بزرگ را به تصویر خواهند کشید.

ترتیب دهندگان حوادث ورزشگاه پاریس و حوادثی که حول وحوش آن اتفاق افتاد نیز یقین داشتند که دست کم صدای انفجار و چهره های ترسان بازیکنان و تماشاچیان بازی دوستانه فرانسه و آلمان به طور زنده و مستقیم در سراسر جهان پخش خواهد شد. پرسش اینجاست که آیا اگر حادثه 11 سپتامبر یا حادثه ورزشگاه در پاریس تصویری نمی شد، می توانست چنین تأثیر عمیقی بر جای گذارد؟ بی شک تصویری شدن این عملیات ها کارکردهای بسیاری می توانست و می تواند داشته باشد و البته می تواند آگاهانه از سوی ترتیب دهندگان آن قصد شده باشد. پیش از این نیز ابومصعب الزرقاوی که بسیاری از سرنخ های افراطی گری های چند سال اخیر به او می رسند با بریدن سر نیکلاس برگ آمریکایی در سال 2004 در میان تمام گروه های ضد آمریکایی و ضد استقرار حکومت در عراق چشم همه را به سوی خود جلب کرده و موجب تثبیت خود و گروهش در میان تنوع گروه های مختلف رقیب به اصطلاح مقاومت شد، این در حالی بود که برخی از گروه های مقاومت چه بومی و چه غیربومی اساساً حضور الزرقاوی را بر نمی تافتند، اما الزرقاوی با این عملیات ساده اما منحصر به فرد، خود را به عرصه متنوع مقاومت و مبارزه با آمریکا و دولت در عراق تحمیل کرد، تو گویی او رهبر تمام این مقاومت است و کسی جز گروه او در این عرصه وجود خارجی ندارد. از همین روست که می توان انتشار فیلم اعدام نیکلاس برگ در سال 2004 را نقطه تحولی در بهره گیری گروه های جهادی به ویژه گروه مذکور به خصوص از تکنولوژی تصویری قلمداد کرد. الگویی که امروزه و پس از گذشت بیش از 10 سال از نظر فنی و تأثیرگذاری تحولی چشمگیر داشته است. در این بین به چند مثال بسنده می کنیم تا ببینیم این گروه چگونه از قدرت هوشمند در جهت بقا و تثبیت بهره می برد.

نخستین مثال کلیپی است تحت عنوان «ثأر الکماه» تولید مرکز رسانه ای ولایت موسوم به عدن ابین. در این کلیپ 15 دقیقه ای، داعشی های مستقر در منطقه عدن در جنوب یمن ضمن ارائه گزارشی علیه حوثی ها، در چند نقطه مختلف و با تصاویری با کیفیت بالا، دست به گونه های مختلف اعدام علیه شمار زیادی نارنجی پوش که از آن ها با عنوان عناصر حوثی یاد می شود می زنند. در این کلیپ که تولید صفر 1437 قمری می باشد همچنین انفجار هتل محل استقرار اعضای دولت عبدربه منصور و همچنین انفجار مقر ارتش امارات در این منطقه به نمایش درآمده است.

در واقع این فیلم تلاش می کند آنچه در قاب خود به صورت خونین و رعب آوری به نمایش می گذارد را به مثابه تمام واقعیت عدن به مخاطب خود القا نماید. استفاده از محل های گوناگون مانند ساحل دریا، وسط کوه و همچنین بیابان برای اجرای اعدام های گوناگون و بهره گیری از چشم اندازها یا لنداسکیپ های وسیع در فیلم و فیلمبرداری از بالا، همه و همه به مخاطب این گونه القا می کند که داعش در عدن دست برتر را دارد، همان گونه که فیلم بی کیفیت اما منحصر به فرد اعدام نیکلاس برگ این گونه القا می کرد که گویی الزرقاوی رهبر تمام آن چیزی است که به عنوان مقاومت در عراق آن روز جریان داشت. دواعش عدن در حالی این کلیپ را صادر کردند که به ویژه در آن موقع گروه های متعددی در استان عدن فعال بودند از جمله حوثی ها و نیروهای متحد عربی و نیروهای محلی و القاعده و همچنین داعش. اما فیلم در قاب خود و با تنوع و تعددی که به مسلخ های خود می دهد در وهله نخست به رعب افکنی در دل دشمنان می پردازد و در درجه بعد به مخاطبان دور و نزدیک این گونه القا می کند که گروهی که کار را در عدن در دست دارد فقط داعش است. در واقع به نظر می رسد داعش فیلمی از اعدام چند عنصر حوثی ارائه نکرده بلکه به عکس چند عنصر که از حوثی ها قلمداد می کند را به فجیع ترین اشکال ممکن اعدام می کند تا با به نمایش درآوردن آن به اهداف خود دست یابد. یعنی به نمایش درآوردن این اعدام ها علتی می شود برای ارتکاب خودِ اعدام ها.

در این بین یکی از تازه ترین موارد، عملیاتِ پاریس است. عملکرد رسانه های داعش در عملیات پاریس نیز جالب توجه است. این رسانه ها در این امر از مسئله ای بهره بردند که شاید بتوان از آن تحت عنوان «انتظارسازی و پاسخ به انتظار» یاد کرد. نمونه این انتظارسازی و پاسخ به آن را می توان در ظهور یک باره ابوبکر بغدادی در مسجد کهن موصل در تیر 1393 دید. در آن مقطع که ادعای استقرار دولت موسوم به دولت اسلامی عراق و شام تازه اعلام شده بود همه ناظران این پرسش را مطرح می کردند که اگر این یک دولت خلافت یا امارت است، پس خلیفه آن کجاست؟ در آن مقطع بود که با ظهور یک باره بغدادی به این انتظار پاسخ داده شد و در واقع یک ظهور رسانه ای، نقطه عطفی شد در تحولات داعش.

از آن روز تا اکنون بارها می توان از چنین فرایندی سخن گفت، فرایند انتظارسازی و پاسخ به آن که می تواند به لحاظ ذهنی مخاطبان خود را در پاسخ به آن انتظار ارضا ساخته و به رسوخ موجودیت خود دست کم در ذهن ها یاری رساند.

نمونه دیگر پرده برداری از پدیده ای تحت عنوان «جان جهادی» است. جالب است که رسانه های داعش که زبان شرق شناسانه غرب را خوب می شناسند توانستند به لحاظ رسانه ای اسطوره ای که غرب از شخصی تحت عنوان «جان جهادی» ساخته بود را شکسته و «بدون نقاب» پس از اعلام مرگ او در یکی از حمله های هوایی به شهر رقه از او پرده برداری کنند. جالب است که رسانه های غربی با خصلت شرق شناسانه خود تلاش می کنند چهره هایی رازآلود و اسطوره ای از رهبران این گروه ها از بن لادن تا الزرقاوی و آن فردی که در چند ماه گذشته «جان جهادی» نام نهاده بودند، ارائه دهند، و جالب تر اینکه داعش از خبر مرگ او استفاده کرد و انتظار رسانه های جهانی در معرفی این شخص که همواره صورتش پوشیده بود را پاسخ گفت و در واقع اسطوره ای که غرب از او ساخته بود را شکست. داعش در شماره 13 مجله انگلیسی زبان دابق دو تصویر با کیفیت بالا و جزئیاتی از زندگی «ابومحارب المهاجر» را بازنشر و او را همان «جان جهادی» اسطوره ای معرفی کرد. هم چنین داعش در شماره 15 مجله عربی زبان النبأ به تاریخ 15 ربیع الاخر 1437 تصویر دیگری از ابومحارب منتشر کرد و او را فردی عادی و نه اسطوره ای آن چنان که غرب از او ساخته بود معرفی نمود.

اما در همان شماره 13 مجله دابق، یکی دیگر از پرده های پاسخ به انتظار رسانه ای، توسط داعش به اجرا درآمد. در همین شماره دابق که از ابومحارب المهاجر پرده برداری شد، در یک پوستر با کیفیت، تصاویر کسانی که گفته شد در عملیات پاریس شرکت داشته اند به نمایش درآمد. جالب است که دستگاه رسانه ای داعش که به بازوهای تبلیغی خود مبتنی بر مقتضیات و محاسبات گوناگون و در سطوح مختلف اجازه بروز می دهد نقش دابق که در ماجرای ابومحارب در قالب یک پرده برداری تفصیلی صورت پذیرفته بود را در ماجرای عاملان عملیات پاریس در چارچوب یک پرده برداری جزئی و در قالب ارائه یک پوستر تعریف کرد، تا هم چنان رسانه ها و مخاطبان جهانی را در انتظاری بیشتر قرار داده و معرفی تفصیلی این افراد را به وقتی دیگر واگذارد، به ویژه این که در ایام مزبور سخن از کشف یا عدم کشف عاملان عملیات پاریس بسیار داغ بود و تمام رسانه ها و ناظران در انتظار اطلاعات بیشتر از عاملان عملیات پاریس بودند. شاید یک هفته یا ده روز بعد یعنی در 4 بهمن 1394 بود که مؤسسه الحیاه به عنوان مهم ترین مؤسسه رسانه ای داعش که البته مجله انگلیسی زبان دابق را نیز منتشر می سازد کلیپی رعب انگیز تحت عنوان «واقتلوهم حیث ثقفتموهم» به زبان فرانسه و با دو نسخه زیرنویس به زبان عربی و انگلیسی منتشر کرد که به تفصیل از عاملان عملیات پاریس سخن می گفت. در این فیلم هر یک از عاملان عملیات پاریس که در شماره 13 مجله دابق به صورت اجمالی معرفی شده بودند، به تفصیل سخن گفته و البته هر یک کسی را اعدام می کنند و تمام عاملان به جز دو عامل عراقی که قربانی های خود را در فیلم با اسلحه کلت می کشند، سر یک قربانی را می برند و با لبخندی شیطانی که شیوه ای جدید در این گونه کلیپ هاست عملیات پاریس را در وسط شانزه لیزه وعده می دهند. عملیاتی که چندی بعد در پاریس به انجام رسید.

آن چه به تفصیل به ویژه درباره ایجاد انتظار و پاسخ به آن و پرده برداری تدریجی از عاملان عملیات پاریس گفته شد، نشان می دهد که اگر نگوییم کل، بلکه بخش اعظم حمله پاریس، عملیاتی نمایشی جهت بهره گیری ذهنی و نرم از عملیاتی عینی و سخت بوده است، و البته عکس آن هم صادق است، یعنی بهره گیری عینی از یک عملیات رسانه ای دقیق و برنامه ریزی شده. شاید داعش در این دوره که به تدریج زمین های عینی خلافت خود را از دست می دهد، بر آن است تا هم چنان به بقای ذهنی خود ادامه دهد و این برای آن ممکن نیست مگر از طریق بهره برداری از قدرت هوشمند، یعنی استفاده دقیق و برنامه ریزی شده از قدرت سخت و نرم در کنار هم. این مثال به مثابه نمونه ای از محصولات رسانه ای یک دستگاه تبلیغاتی چندوجهی نشان می دهد که عملیات رسانه ای در کنار عملیات نظامی و بلکه مقدم بر آن برای این گروه اهمیت دارد، تا هرچند به لحاظ عینی از سرزمین های اصلی اش کاسته شد، هم چنان در اذهان باقی بماند.

کلید واژه ها: حملات تروریستی پاریس داعش یاسر قزوینی حائری


نظر شما :