خاطره همسر رضاخان از ملاقات با هیتلر
تاج الملوک(همسر رضا شاه) در مرور خاطرات خود، گاه با صراحتی توام با صداقت نکاتی را بر زبان آورده است؛ که نباید باب طبع اهل پهلوی اول و دوم باشد.
به گزارش پارسینه، وی نوشته است:
یک عده جوانان تهران هم به سبک جوانان هیتلری سرخود را می تراشیدند ودرخیابان ها به هم سلام هیتلری می دادند!
موقعی که ما به ملاقات هیتلررفتیم آقای محتشم السلطنه اسفندیاری هم حضورداشت. هیتلربا من واشرف وشمس دست داد وازمن حال واحوال رضا را پرسید. از طرف سفارت ایران یک مرد جوان به عنوان دیلماج حضورداشت که مطالب هیتلررا برای ما وحرف های ما را برای هیتلرترجمه می کرد. اگراشتباه نکنم این مرد جوان جمالزاده پسرسید جمال واعظ اصفهانی بود که بعدها نویسنده معروفی شد.
ما برای هیتلرچند هدیه برده بودیم که عبارت بود ازدو قطعه قالی نفیس ایرانی ومقداری پسته رفسنجان.
حاج محتشم السطنه اسفندیاری قالی ها را درجلوی پای هیتلربازکرد وشروع به توضیح کرد.
هیتلرخیلی ازنقش قالی ها وبافت ورنگ آنها خوشش آمد. روی یک قالی که درتبریزبافته شده بود عکس خود هیتلربود. روی قالی دیگرهم علامت آلمان را که عبارت ازصلیب شکسته بود نقش کرده بودند.
ازمطالب هیتلردستگیرمان شد که باورش نمی شود این تصاویرظریف را با دست بافته باشند.
هیتلرهم متقابلا سه قطعه عکس خود را امضاء کرد وبه من ودخترانم داد.
دیلماج سفارت گفت: ” آقای هیتلرمی گویند متاسفانه پیشوای آلمان مثل شاه ایران ثروتمند نیست ونمی تواند متقابلا هدیه گرانقیمت به ما بدهد وازاین بابت معذرت می خواهند!”
من این ملاقات را هیچوفت فراموش نکردم وبه درخواست رضا ده ها بار ریزمطالب آنرا برایش تعریف کردم.
هیتلرموقع حرف زدن آرام نمی گرفت، یا دورخودش می پیچید و یا به این طرف وآن طرف اطاق می رفت وحرف می زد. درموقع حرف زدن هم مرتبا پلک چشمانش را بهم می زد ودندانهایش را روی هم فشارمی داد. دستهایش را پشت کمرمی برد وناگهان جلومی آورد وناگهان بالا می برد و در هوا تکان می داد. درعین حال روی پنجه های پا هم بلند می شد. درست مثل این بود که زیرپایش آتش روشن است و نمی تواند آرام بگیرد. موقع حرف زدن هم با آنکه ما درنزدیکش بودیم با صدای بلند صحبت می کرد. ازرضا خیلی تعریف کرد وگفت زندگی او را می داند و از اینکه یک نظامی قدرت را درایران به دست دارد خوشحال است.
رضا ازاین قسمت خیلی خوشش می آمد و من هر وقت به این قسمت ازملاقات خودم با هیتلرمی رسیدم باید آنرا چند بارتکرارمی کردم.
نظر شما :