تهدید واشنگتن و تمهید مسکو
مداخله روسیه در سوریه به نفع ایران است؟
حسین علایی، تحلیلگر مسایل استراتژیک و خاورمیانه*
دیپلماسی ایرانی: بحران های کنونی خاورمیانه بعد از جنگ عراق با ایران و از سال 1369 که ارتش عراق، کشور کویت را به اشغال خود درآورد آغاز شد. حمله عراق به کویت آغاز ظهور تروریسم جدید و آغازگر تغییر معادلات منطقه بود که سرانجام منجر به مداخله نظامی آمریکا و هم پیمانانش در خاورمیانه شد. آمریکایی ها عراق را با لشکرکشی و مداخله نظامی از کویت بیرون راندند. پس از آنکه عراق در درون کشور تسلیم نشد و صدام ارزش خود را برای اجرای سیاست های غرب از دست داد، آمریکا با مداخله نظامی اقدام به سرنگونی صدام حسین و حزب بعث از قدرت کرد. مدتی بعد و پس از ظهور حرکت های مردمی در جهان عرب با عنوان بیداری اسلامی یا بهار عربی، قدرت های بزرگ برای مهار و مدیریت اعتراضات مردمی، وارد عمل شده و از طریق مداخله نظامی اقدام به کنترل و مدیریت صحنه کرده و نگران از به هم ریختگی دولت ها، تلاش کردند تا مرحله گذار از دولت های دیکتاتوری به دولت های به وجود آمده بر اساس رای مردم را به کنترل خود درآورده و در آینده سیاسی و دولت سازی جدید در این کشورها تاثیر گذار باشند. قیام مردم تونس در غافلگیری انجام شد و خیلی زود به سرانجام رسید و فرصت مداخله نظامی را به قدرت های فرامنطقه ای نداد و از این جهت استثنا است، اما مردم دیگر کشورهای انقلاب کرده همگی با مداخله نظامی یا به صورت مستقیم یا به طور غیرمستقیم، رو به رو شدند. مرسی در مصر با کودتای نظامی زنرال السیسی و حمایت قدرت های خارجی به ویژه عربستان و آمریکا سرنگون شد. قذافی نیز از طریق مداخله نظامی فراری و سرنگون شد که پس از آن شاهد خلا قدرت در این کشور بودیم. بحرین نیز با کمک مداخله نظامی عربستان و با حمایت آمریکا و تمایل آنها اعتراضات مردم را سرکوب کرد. عربستان نیز به یمن حمله کرد و مردم بیگناه را قتل عام کرد. سوریه نیز تبدیل به محل مداخله ترکیه، عربستان و قطر با حمایت های مالی و نظامی و حمایت های سیاسی آمریکا و بعضی از کشورهای اروپایی شد. در واقع سوریه تبدیل به میدان جنگ نیابتی کشورهایی شد که این سرزمین را منطقه ای برای امنیت یا نفوذ خود تلقی می کردند. بنابراین با پذیرش این نکته که طی 15 سال گذشته منطقه خاورمیانه، با مدخله نظامی و سپس حل مساله از روش سیاسی مواجه بوده است، در می یابیم که آینده سوریه نیز قرار است شبیه سایر کشورهای عربی دچار بحران رقم بخورد و بجای مردم، سرنوشت این کشور را قدرت های بیرونی تعیین کنند. طولانی شدن بحران سوریه و مداخله نظامی آمریکا از طریق عربستان و ترکیه، واکنش روسیه در قالب مداخله نظامی با نیروی هوایی را به همراه داشته است.
شاید از این منظر مداخله نظامی روسیه در سوریه قابل فهم باشد که روس ها درک کرده اند که آمریکا و غربی ها بنا دارند تا از فرصت قیام های مردمی در خاورمیانه و بحران سوریه استفاده کرده و پایگاه های این کشور را در کنار دریای مدیترانه برچینند. باید توجه داشت که پس از فروپاشی شوروی و نظام دوقطبی، آمریکا برای ایجاد نظم نوین در جهان نیاز به از بین بردن تمام ساختارهای روسی حاکم بر منطقه خاورمیانه داشت و به سمتی حرکت کرد که روسیه فعلی در حد یک قدرت منطقه ای مهار شود و از امکان بالقوه تبدیل به یک قدرت قابل رقابت با آمریکا و غرب باز ماند و حداکثر به یک قدرت منطقه ای همانند سایر کشورها تبدیل شود. طی سال های گذشته مساله استقرار سپر دفاع موشکی در قفقاز برای آمریکا حایز اهمیت بوده است. اینکه این سپر دفاعی در اطراف روسیه و از جمله در آذربایجان و بعد هم در ترکیه مستقر شود بیشتر برای کنترل روسیه و مراقبت از فعالیت های نظامی این کشور بوده است. بنابراین برای آمریکا، مهار و مدیریت و کنترل روسیه هنوز هم مساله اصلی است.
از سویی پس از خیزش های مردمی در کشورهای عربی، روسیه دچار انفعال استراتژیک و یک نوع بی عملی شد. این بی عملی سبب شد که پایگاه های نفوذ تاریخی این کشور در خاورمیانه تا حد زیادی از دست برود. سیاست روسیه در جریان بحران عراق و فروپاشی حزب بعث، به گونه ای بود که عملا دست آمریکا برای مداخله نظامی در عراق باز شد. آمریکا توانست حاکم آمریکایی در عراق مستقر کند و تا قبل از تشکیل دولت جدید، این کشور با ارتش خود اداره کند. بدین مفهوم که ساختار دولت عراق که از زمان حزب بعث، روسی بود، نه تنها توسط آمریکا کنار گذاشته شد، بلکه آمریکایی ها با مداخله نظامی، باقی مانده ساختار شرقی دوران جنگ سرد در عراق را به عمد از بین بردند و حتی ارتش بعث را نیز منحل کردند تا خیالشان از بازسازی مجدد ساختارهای روسی راحت باشد. وقتی ارتش کشوری منحل شود، علامت پایان یافتن قدرت نفوذ دولتی خواهد بود که آن ارتش را به وجود آورده است. اگر آمریکا ارتش بعث عراق را منحل نمی کرد، آنگاه ارتش به جا مانده از ساختار روسی، احتمالا در آینده گرایش به سمت مادری که آن را به وجود آورده، می داشت. آمریکا با برنامه ریزی از قبل، ارتش عراق را منهدم کرد، زیرا ارتش ساخته و پرداخته و مولود روس ها بود. بنابراین باید منحل می شد و از بین می رفت. هم ساختار، هم افراد و هم تجهیزات این ارتش باید از بین می رفتند.
پس از حمله ناتو به رهبری آمریکا به لیبی، نیز همین تئوری در ذهن بسیاری از تحلیل گران استراتزیک شکل گرفت که آمریکا از فرصت قیام مردم علیه قذافی، برای بیرون راندن روسیه از لیبی بهره خواهد برد. نیروی هوایی ناتو علاوه بر حمله به زیرساخت های نظامی لیبی، تمام زیردریایی ها روسی کشور لیبی در بندر سیرت را نیز بمباران کرد. در حالی که زیردریایی ها در سرکوب مردم نقشی نداشتند. آمریکا بدین ترتیب نیروی دریایی و تمام ساختار روسی حاکم بر ارتش و دولت لیبی را از بین برد.
با چنین اتفاقاتی روس ها احساس کردند باید بساط خود را از منطقه خاورمیانه جمع کنند، زیرا کار آنها تمام شده است. روس ها می دانند که در افکار عمومی بسیاری از کشورها به دلیل اندیشه مارکسیستی و نیز پرورش دیکتاتورها جاذبه ای ندارند. از این رو تنها امکان نفوذ روس ها، از طریق ایجاد ساختارهای نظامی در کشورها و ایجاد دولت های همسو با خود در سایر کشورها است. غیر از آن امکانی برای حضور در ساختار سیاسی و معادلات قدرت در منطقه ندارند. روس ها متوجه شدند اگر سوریه هم مانند لیبی یا عراق شود، در این صورت آنها محدود به حوزه سرزمینی و جغرافیایی خود شده و آمریکایی ها اقدامات خود را علیه آنان گسترش خواهند داد.
یادآوری تحولات گرجستان گویای این نکته است که آمریکا به دنبال تنگ تر کردن حصار پیرامونی روسیه با تغییر دولت ها در کشورهای مشترک المنافع یا استقبال از تغییر دولت هادر جمهوری های سابق شوروی است. آخرین مورد نیز اوکراین است. گرچه روس ها کریمه را گرفتند ولی در اوکراین قدرت خود را تا حد زیادی از دست دادند، زیرا دولت را از دست دادند و بنابراین در حال کوچک شدن هستند. با توجه به اینکه روس ها در منطقه خود درگیر مسایل دیگری هستند، به طور حتم در آینده چالش بزرگی در منطقه قفقاز خواهند داشت.
شاید بتوان گفت، نگاه به مداخله نظامی روسیه در سوریه از این زوایه، اقدام آنها را در راستای منافع ملی توجیه می کند. اگر روسیه در سوریه مداخله نظامی نمی کرد، آنگاه آمریکا فقط درباره اوکراین با روس ها گفت وگو می کرد، اما حضور نظامی در سوریه موجب می شود، تا درباره مسایل بزرگتری حرف با هم بزنند و این مهم انگیزه ای برای تغییر در مسایل منطقه می شود.
امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران
با توجه به این مسایل حال این پرسش مطرح است که چه چیزی امنیت ملی ایران را تهدید می کند؟ تصور می کنم، آنچه طی 50 سال گذشته امنیت ایران را تهدید می کرده است، اوضاع و نوع حکومت های کشورهای همجوار بوده است. در زمان رژیم گذشته، عراق تهدید اول ایران بود و پس از تشکیل جمهوری اسلامی ایران نیز، باز حکومت بعث عراق تهدید اول بود و صدام حسین به ما حمله کرد. در واقع حمله نظامی به ایران از طریق همسایگان اداره شده با دیکتاتورها صورت گرفته است. به نظرم مهمترین تهدید کنونی که ممکن است اجرایی شود، توسط تروریسم موجود در همسایگان فعلی خواهد بود. اما همسایگان فعلی، قدرت حمله نظامی به ایران را ندارند. بنابراین مهمترین تهدید در حوزه کشورهای همسایه، بی دولتی یا استقرار دولت های ضعیف در این کشورها است. بی دولتی مبنای ظهور گروه هایی مانند القاعده، طالبان، داعش، جبهه النصره و... است که امکان به کار گیری آنها توسط قدرت های رقیب وجود دارد. بنابراین یکی از تهدیدهای امنیتی علیه ایران، نداشتن دولت در اطراف کشور یا وجود دولت های ضعیف است. در این فضا هم قدرت ها و هم گروه ها می توانند اقدامات خود را برنامه ریزی، سازماندهی و عملی کنند.
تهدید دیگر علیه ایران، اسرائیل است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، تهدید اول اسرائیل، ایران بوده و هست. بالعکس، اسرائیل نیز جمهوری اسلامی ایران را تهدید خود می داند. اسرائیل هر اقدامی را علیه ایران عملی بداند، اجرا کرده و می کند. نمونه آن ترور دانشمندان هسته ای در داخل خاک ایران است. اسرائیل هر اقدامی را علیه ایران در منطقه که قابلیت اجرا در زمان فعلی داشته باشد، انجام خواهد داد. بنابراین مهم ترین مساله برای اسرائیل، این است که دولت ها در سوریه و لبنان به گونه ای شکل بگیرند، که نه تنها همسو با ایران نباشند، بلکه با ایران زاویه داشته باشند. در این صورت فضا در اختیار برنامه های اسرائیل قرار می گیرد. تصور کنید اگر دولت سوریه همانند ترکیه باشد، مفهومش این خواهد بود که از نظر هوایی، تا مرز ترکیه، فضای کشورهای مسیر در اختیار اسرائیل خواهد بود و ما هیچ امنیتی از نظر هوایی نخواهیم داشت و اسرائیل تمام آسمان این مناطق را زیر پوشش خود قرار می دهد. این خطر بزرگی برای جمهوری اسلامی ایران است. معتقدم باید دولت ها در سوریه، لبنان و عراق، دولت هایی باشند که یا با ایران همسو بوده، یا غیرهمراه با اسرائیل باشند تا تحت نفوذ و فشار اسرائیل قرار نگیرند. حتی دولتی مانند ترکیه که با اسراییل پیمان همکاری های نظامی دارد و پایگاه انجیرلیک آن در اختیار آمریکا است، نیز بسیار خطرناک است، زیرا به محض تفاهم میان ترکیه با آمریکا و اسرائیل، آسمان و فضای این کشور در اختیار آمریکا و اسرائیل قرار می گیرد.
تهدید بعدی علیه امنیت ایران، سیاست های آمریکاست. آمریکا معتقد به مدیریت و مهار ایران است و این مدیریت را با هر روشی مجاز می داند. مهمترین آن در ده سال گذشته، تحریم های اقتصادلی و بانکی بوده است. با این نگاه به مساله امنیت ایران، این پرسش مطرح می شود که آیا مداخله روسیه در سوریه می تواند به نفع ما تمام شود یا نه؟
دیدگاه بدبینانه ای در این باره وجود دارد مبنی بر اینکه اصولا مداخله نظامی، امنیت زدا بوده و استقبال از مداخله نظامی در هر کجای دنیا، برای امنیت ملی همه کشورها خطرناک است. همانگونه که مداخله نظامی قدرت های فرامنطقه ای از زمان اشغال کویت شروع شده و تاکنون نا امنی را در منطقه و جهان توسعه داده است. به نظرم داعش و گروه هایی از این قبیل نیز ساخته و پرداخته حمله به عراق است. متاسفانه فعالیت این گروه ها رو به توسعه بوده و اقدامات تروریستی آنها در حال گسترش است. معمولا این گروه ها مدیریت شده به وجود می آیند اما بعد از تشکیل از مدیریت کامل دولت های حامی خارج می شوند. هیچ کسی شک ندارد آمریکا، القاعده را به وجود آورد، اما حمله به برج های دوقلو کار القاعده بوده ولی نه تحت مدیریت آمریکا، بلکه از مدیریت سازمان سیا خارج شد. در این شکی وجود ندارد که داعش با حمایت این نوع قدرت ها به وجود آمده است، اما اکنون در مدیریت و کنترل کامل کشورهایی مانند ترکیه، عربستان و قطر که پول و آموزش نظامی به آنها می دادند، نیست. اوایل بحران سوریه، اتوبوسی حامل 48 نفر از افراد سپاه برای زیارت حضرت زینب سلام الله علیها به این کشور رفتند که توسط گروه های تروریستی از جمله برخی عناصر داعش به گروگان گرفته شدند. ایران آنها را از طریق قطر آزاد کرد. اگر قطر روی داعش نفوذ نداشت، آنها آزاد نمی شدند. این کشورها بر روی گروه های تروریستی نفوذ دارند، اما این بدان مفهوم نیست که برنامه ریزی برای حمله به پاریس از سوی عربستان، قطر و ترکیه شده باشد. به نظر می رسد که داعش و گروه های تروریستی تا حدی از حوزه مدیریت آنها خارج شده اند و همه برنامه های خود را با دولت های حامی هماهنگ نمی کنند.
سوال این است که آیا حمله تروریست ها به پاریس، لبنان و عراق را باید با یک نگاه تحلیل کرد یا نه؟ شاخه های مختلفی از داعش وجود دارد که ممکن است سرویس های اطلاعاتی و امنیتی به خاطر برنامه هایی که دارند، آنها را هدایت کنند تا اقدامی را علیه شیعیان یا حمله به مساجد یا اماکن عمومی انجام دهند. بدبینانه این است که حملات پاریس به منظور انجام یک اقدام بزرگ در خاورمیانه از نظر برنامه ریزی قدرت هایی مانند آمریکا و اروپاست. آنها می خواهند مسایل دیگری را با استفاده از از این فرصت حل کنند. اما فکر می کنم نیاز به اینگونه تحلیل کردن نیست. توسعه تروریسم به ویزه داعش همه کشورها را درگیر خود کرده و پای همه را به وسط می کشد.
با توجه به نکات فوق به نظر می رسد برای اینکه امنیت در منطقه و جهان توسعه یابد، باید سه اقدام مهم در دستور کار همه دولت ها و کشورها قرار گیرد:
1.تقبیح و مخالفت با مداخله نظامی از سوی هر کشور
2.مبارزه با تروریسم به صورت همه جانبه از سوی همه کشورهایی که تروریسم را بلای امنیت بشری می دانند.
3.احترام به آرای ملت ها و پذیرفتن حاکمیت ملت ها در همه کشورها با ساز و کارهای عادلانه و نه مداخله گرایانه
اگر این سه اقدام را بتوان با مذاکره و دیپلماسی توسعه داد، شاید بتوانیم به سمت امنیت و صلح حرکت کنیم.
*متن سخنرانی در نشست علمی "حضور روسیه در سوریه و تاثیر آن بر منافع و امنیت ملی ایران" با همکاری انجمن علوم سیاسی و پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه
انتشار اولیه: سه شنبه 26 آبان 1394 / انتشار مجدد: یکشنبه 1 آذر 1394
نظر شما :