همکاری ایران، عربستان و مصر
گفت و گوی روزنامه کارگزاران با سفیر لبنان در ایران
لبنان، این عروس خاورمیانه، به دلیل وضعیت خاص خود و همچنین ترکیب سیاسی و اجتماعی طایفهای که از آن برخوردار است، همواره آماج بحرانهای سخت فراوانی بوده است، حمله اسرائیل و اشغال بخشهایی از آن، ترور رهبران سیاسی، جنگهای داخلی، بحران سیاسی و درگیریهای داخلی، بخشی از بحرانهای این کشور کوچک اما استراتژیک در سده اخیر بوده است.
بیش از 18 ماه است که لبنان در بنبست سخت سیاسی به سر میبرد این بنبست باعث ایجاد کلافی سردرگم در این کشور شده است که شکافتن آن بسیار دشوار مینماید.
دوشنبه 5 می گذشته در پی دو مصوبه هیات دولت لبنان یکی درباره شبکه ارتباط تلفنی حزبالله و دیگری برکناری رئیس امنیت فرودگاه بیروت به اتهام همکاری با این حزب، بحران را در این کشور که از 24 فوریه 2007 به دلیل اختلافات شدید سیاسی با پایان یافتن دوره ریاست جمهوری امیل لحود، در خلاء خطرناک حضور رئیسجمهور به سر میبرد، به اوج خود رساند.
حزبالله که میگوید شبکه ارتباط تلفنی جزئی از سلاح مقاومت است و اسرائیل آن را عامل شکست خود در جنگ 33 روزه 2006 از حزبالله معرفی کرده است، دست به اعتصاب زد که این اعتصاب در پی حمله نیروهای وابسته به جریان حاکم به اعتصابکنندگان به درگیری مسلحانه انجامید.
اگر چه جریان مخالف دولت توانست در درگیریهای خیابانی پیروز شود، اما فلج شدن بیش از پیش زندگی در لبنان، اتحادیه عرب را بر آن داشت تا هیاتی میانجی به عروس خاورمیانه روانه کند.
میانجیگریها نتیجه داد و رهبران گروههای رقیب با پذیرفتن بازگشت اوضاع به پیش از درگیریهای اخیر در پی لغو دو مصوبه اخیر توسط هیات دولت، به دعوت نخستوزیر قطر که ریاست هیات عربی را برعهده داشت، راهی دوحه پایتخت قطر شدند تا آنجا بر سر دو بند تشکیل دولت وحدت ملی و تدوین قانون جدید انتخابات گفت و گو کنند و حل دیگر مسائل اختلافی را پس از انتخاب رئیسجمهور و تشکیل دولت در لبنان ادامه دهند.
اکنون که رهبران لبنانی در دوحه در حال گفتوگو هستند، با سیدزینالموسوی سفیر دولت لبنان در جمهوری اسلامی ایران به گفت و گو نشستیم، حاصل این گفت و گو تقدیم میشود.
جناب سفیر، از اینکه گفت و گو با ما را پذیرفتید تشکر میکنم. به عنوان اولین سوال میخواستم از شما بپرسم پایه و اساس شبکه ارتباطات تلفنی حزبالله چیست؟ تاسیس آن از چه زمانی آغاز شد؟ از چه زمانی کار میکند؟ هدف از تاسیس آن چیست؟ با توجه به اینکه یکی از عمدهترین دلایل درگیریهای مسلحانه خیابانی اخیر لبنان، مصوبه دولت این کشور مبنی بر غیرقانونی بودن این شبکه است.
من هم از شما تشکر میکنم که با این گفت و گو این فرصت را دادید تا با خوانندگان شما صحبت کنم. تاسیس و پایهریزی شبکه ارتباطات تلفنی حزبالله تقریبا همزمان با تاسیس این حزب و مقاومت اسلامی یعنی حدود 25 سال پیش آغاز شد.
من هم از شما تشکر میکنم که با این گفت و گو این فرصت را دادید تا با خوانندگان شما صحبت کنم. تاسیس و پایهریزی شبکه ارتباطات تلفنی حزبالله تقریبا همزمان با تاسیس این حزب و مقاومت اسلامی یعنی حدود 25 سال پیش آغاز شد.
این شبکه به معنای واقعی کلمه یک شبکه تلفنی نیست، بلکه شبکهای است نظامی که تامینکننده تماسهای سری و محرمانه است میان رهبری مقاومت و نیروهای آن، چه در مرزها باشند و چه در هر منطقه دیگر.
این شبکه یکی از مهمترین بخشهای سلاح مقاومت است. یعنی با هر سلاح دیگری که حزبالله و مقاومت اسلامی برای مقابله با اسرائیل در اختیار دارد، تفاوتی ندارد.
دشمن اسرائیل نیز اذعان کرده است که این شبکه یکی از عوامل پیروزی حزبالله در جنگ 33 روزه آگوست 2006 است.
پس این شبکه کماهمیتتر از سلاح نیست. این شبکه همواره تامینکننده تماس و ارتباط میان رهبران مقاومت و مبارزان در جنوب لبنان بوده است و این تماسها به شکل محرمانه و سری صورت میگیرد.
هر روش دیگری برای تماس رهبری حزبالله و مبارزان به کار گرفته شود، میتواند در دسترس دشمن قرار گیرد، چراکه اسرائیل دارای تکنولوژیهای پیشرفتهای است که حزبالله قادر نخواهد بود از نفوذ آنها جلوگیری کند.
پس این شبکه، شبکه تماسی در حاشیه شبکه ارتباطات تلفنی دولت لبنان یا هر شبکه ارتباطی دولتی دیگر نیست. همچنین از نظر مالی و اقتصادی تاثیری بر لبنان ندارد و تنها یک شبکه ارتباطی ویژه مقاومت است.
پس این شبکه یکی از مهمترین بخشهای سلاح مقاومت است. گزارش وینوگراد نیز یکی از مهمترین عوامل شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه 2006 با حزبالله را وجود همین شبکه معرفی کرده است. پس در تصویب طرح اخیر مبنی بر غیرقانونی خواندن این شبکه، آیا هماهنگی میان اسرائیل یا آمریکا با دولت لبنان وجود داشت؟
همانگونه که گفتم، این شبکه جزئی جداییناپذیر از سلاح مقاومت است. در بیانیه هیات وزیران لبنان که در بدو تاسیس دولت فعلی یعنی دولت آقای فواد سنیوره صادر شد، حق مقاومت در در اختیار داشتن سلاح و به کارگیری آن علیه دشمن اسرائیل به رسمیت شناخته شده است.
اما در مورد مصوبه اخیر دولت لبنان درباره این شبکه، باید بگویم دلیل آن بیشتر نبود اعتماد میان لبنانیها است و در حقیقت نمیتوان گفت که این دولت با دستور یا هماهنگی آمریکایی یا اسرائیلی دست به این اقدام زده است.
هنوز مسائل واضح و شفاف نشده است و نمیتوانیم حکم صادر کنیم. مسئله مسلم اکنون این است که به اعتراف نخستوزیر دولت لبنان و تمام ناظران و کارشناسان، این مصوبه یک خطا و اشتباه بود و باید پیش از اقدام، بیشتر فکر میکردند.
سلاح مقاومت و شبکه ارتباطی ویژه مقاومت هیچ تاثیری بر شبکههای ارتباطی لبنان ندارد. همچنین برای شنود مکالمات از آن استفاده نمیشود و حتی برای مکالمههای عادی و شخصی به کار گرفته نمیشود. بلکه تنها برای ارتباط و تماس درباره مسائل مقاومت است.
سلاح مقاومت
آیا تا پیش از حوادث و درگیریهای اخیر، حزبالله از سلاح خود در عرصه داخلی لبنان بهره برده است؟تمام مسوولان لبنانی میدانند، حتی آمریکاییها و حتی جورج بوش رئیسجمهور این کشور نیز اخیرا اذعان کردهاند که حزبالله هیچگاه سلاح خود را به کار نگرفته است مگر در دفاع از لبنان و مبارزه با دشمن اسرائیلی.
من گزارشی را که یک قاضی آمریکایی در سال 2001 صادرکرده است مطالعه کردهام که میگوید، درست است حزبالله سلاح در اختیار دارد اما از سال 1987 این سلاح جز علیه اسرائیل که در آن هنگام 10 درصد سرزمینهای لبنانی را اشغال کرده بود، به کار گرفته نشده است.
آمریکاییها میدانند، مسوولان لبنانی نیز میدانند که حزبالله از سلاح در عرصه داخلی استفاده نمیکند. حتی بارها مجبور شده بود اما دست به سلاح نبرده بود. اما اینبار حزبالله مجبور شد برای دفاع از خود دست به سلاح ببرد.
پس چرا هر از چندگاهی دولت لبنان مسئله سلاح مقاومت و خلع سلاح حزبالله را مطرح میکند؟مسئله در لبنان، مسئله بیاعتمادی میان گروههای رقیب است. متاسفانه بیاعتمادی هر گروهی نسبت به گروه دیگر، به حدی رسیده است که میخواهد از تمام ابزارها و روشها علیه گروه دیگر استفاده کند، چه این ابزارها و روشها قانونی باشد و چه غیرقانونی، این اساس مسئله است.
به دلیل همین بیاعتمادی گمان میکند از هر روشی برای پیروزی و چیره شدن بر رقیب خود میتواند استفاده کند.
دخالتهای خارجی تا چه حد در شعلهور کردن آتش بحران اخیر نقش داشت؟دخالت خارجی در لبنان مسئله جدیدی نیست. من نمیتوانم این مسئله را انکار کنم که در تاریخ معاصر از زمان تاسیس سرزمینی که لبنان نام دارد، مسوولان لبنانی در معرض دخالتهای خارجی قرار داشتند.
دخالتهای خارجی در لبنان حتی پس از استقلال همچنان پابرجا است. برای اینکه لبنان حلقهای ضعیف در منطقه است که از آن به عنوان میدانی برای مبارزه برای چیره شدن بر دیگری بهره میبرند، دخالتهای خارجی از دیرباز وجود داشته است و هر کشوری به خاطر و در راستای منافع خود دخالت میکند نه به خاطر منافع لبنانیها.
این دخالتها در نهایت به پیدایش این بحران انجامیده است. هنگامی که دو طرف متناقض و رقیب در سرزمینی دخالت میکنند، در نتیجه این دخالتها به پیدایش بحران خواهد انجامید.
چندی پیش آمریکاییها و شخص کاندولیزارایس وزیر امور خارجه این کشور از ضرورت ادامه به وجود آورن « بحران سازنده » در لبنان سخن گفته بودند که این دخالت است در مسائل داخلی لبنان به همین روش آمریکاییها به جهان میگویند که ما حق دخالت در امور داخلی لبنان را داریم اما هیچکس دیگر این حق را ندارد.
اتهامات عربستان و مصر به ایران در مورد دخالت در امور داخلی لبنان
پس از آنکه بحران و درگیریهای اخیر لبنان آغاز شد، مصر و عربستان سعودی، ایران را متهم به دخالت در امور داخلی لبنان و شعلهور کردن آتش این بحران کردند. چرا این اتهام مطرح شد؟من از مواضع آقای احمدینژاد رئیسجمهور اسلامی ایران درباره سخنان وزیر امور خارجه عربستان سعودی درباره بحران اخیر لبنان بسیار خوشم آمد. آقای احمدینژاد گفت که ایران در امور داخلی لبنان دخالت نمیکند.
به هر حال، هر کشور منافعی دارد. عربستان سعودی معتقد است که منافعی دارد و مصر هم همچنین. به نظرم حزبالله مانع تحقق و پیشرفت این منافع است.
آنها سعی دارند سد راه ارتباط میان ایران و حزبالله شوند. نمیتوانیم اختلاف منافع عربستان سعودی و مصر از یک طرف و ایران از طرف دیگر را منکر شویم. لبنان نیز یک میدان مبارزه است.
راهحل بحران لبنان: نه برنده نه بازنده
آیا بحران اخیر لبنان بر دستهبندیهای سیاسی داخلی تاثیری داشته است؟ بهطور مثال ولید جنبلاط با طلال ارسلان رقیب خود در رهبری دروزیها که همپیمان حزبالله نیز هست، دیدار داشته. آیا این تاثیر وجود داشته؟شیخ نعیم قاسم، معاون دبیرکل حزبالله، اخیرا پس از دیدار با هیات اعزامی از سوی اتحادیه عرب در بیروت تصریح کرد که ما راه حل را بر مبنای نه برنده و نه بازنده پایهریزی میکنیم.
این یک سیاست حکیمانهای است که در لبنان پس از هر تنشی از آن پیروی میشود. یکی از نمودهای سیاست نه برنده و نه بازنده دیدار جنبلاط با ارسلان است که پس از آن در یک کنفرانس خبری مشترک درباره منافع مشترک و دورنگه داشتن منطقه « الجبل » از تنشها و درگیریها، ترتیب دادند.
گمان میکنم که بعضی در لبنان این مسئله را درک کردند که سیاست در لبنان نمیتواند بر پیروزی یک طرف پایهریزی شود. بلکه باید سیاست بر پایه نه برنده و نه بازنده استوار باشد.
همچنین باید منطق عقل را پیش از هر اقدامی حاکم کرد چرا که در پایان همه لبنانیها در یک مرکب زندگی میکنند که اگر این مرکب غرق شود، همه غرق خواهند شد و هیچکس نجات نخواهد یافت. انشاءالله همگان این مسئله را درک کرده باشند.
مسئله جالب توجه این است که هنگامی که رهبران سیاسی جریانهای لبنانی در حال ترک بیروت به سوی دوحه پایتخت قطر برای حضور در گفتوگوهای ملی بودند، گروهی از لبنانیها با تجمع در مسیر فرودگاه، تابلوهایی در دست داشتند که روی آن نوشته شده بود: «اگر توافق نکردید بازنگردید» یعنی در خارج بمانید. پس باید توافق کنند.
بحران و درگیریهای اخیر چه تاثیر بر پایگاه حزبالله در افکار عمومی لبنانیها داشت؟
من معتقدم که پایگاه حزبالله مستحکمتر و گستردهتر شد. دلیل آن این است که تعداد زیادی از هواداران حزبالله به حالتی از یأس رسیده بودند زیرا وضعیت اقتصادی بیشترین فشار را بر هواداران حزبالله وارد میآورد.
به همین دلیل اینگونه میاندیشیدند که راهحل تنها با چنین اقدامی از حزبالله خواهد بود. پس با اقدام اخیر حزبالله توانستند کمی نفس بکشند و بدین ترتیب پایگاه حزبالله مستحکمتر شد.
استراتژی آمریکا در خاورمیانه
دستهبندیهای سیاسی منطقهای چطور؟ آیا تغییر پیدا کرد؟
من معتقد نیستم که نقشه سیاسی منطقه تغییری کند. معتقد هستم باید عربستان سعودی و مصر از یک طرف و ایران از طرف دیگر با یکدیگر همکاری کنند و از رقابت صرفنظر کنند. این سه کشور قدرت بسیار بزرگی در مقابله با استکبار و همه توطئهها هستند.
این مسئله را از سفرهای پیدر پی جورج بوش به منطقه میتوان دریافت. او خودش را به عنوان مهمان به ویژه بر مصر و عربستان سعودی تحمیل میکند.
خودش زمان را مشخص میکند و سعی میکند دشمنی با ایران را جایگزین دشمنی با اسرائیل کند. او میخواهد وانمود کند که ایران دشمن است نه اسرائیل.
البته ملتهای عربی و مسوولان عربی به این سخنان اعتقاد ندارند. اما من عقیده دارم همکاری این سه کشور تشکیل دهنده یک قدرت بزرگ جهانی خواهد بود.
میتوان از سخنان شما این گونه نتیجهگیری کرد که بسیاری از بحرانهای منطقه به خاطر حفظ امنیت اسرائیل است؟بله، اینها در راستای استراتژی آمریکا در منطقه است. استراتژی آمریکا در خاورمیانه بر دو محور استوار است، اولی نفت است که آمریکا دست خود را بر آن گذاشته است و دوم نه تنها امنیت اسرائیل است بلکه وارد کردن اسرائیل به عنوان یک شریک در جهان عرب است.
این وعدهای است که همچون معاهده بالفور به اسرائیلیها داده شد. پیش از کنفرانس مادرید جورج بوش پدر نامهای به نخستوزیر اسرائیل ارسال کرد و در آن به او وعده داد که آمریکا نه تنها اسرائیل را به قویترین رژیم منطقه تبدیل خواهد کرد، بلکه سعی خواهد کرد آن را به عنوان یک شریک وارد جهان عرب کند.
این استراتژی آمریکا است و سفر جورج دبیلو بوش به بیتالمقدس تنها با هدف پشتیبانی از اسرائیل و قانع کردن اسرائیلیها به این که در کنار آنها به ویژه پس از شکست جنگ سال 2006 ایستاده است صورت گرفته است. او میخواهد اسرائیلیها را قانع کند که ایالات متحده و تمام غرب در کنار آنها ایستاده است. آمریکا میخواهد با هر وسیله ممکن اسرائیل را وارد جهان عرب کند.
ساختار طایفهای لبنان و تاثیر آن بر ساختار سیاسی
بر ساختار سیاسی و اجتماعی لبنان یک نوع طایفهگرایی حاکم است. آیا این وضعیت طایفهای در لبنان تاثیر بر دستهبندیهای سیاسی داشته است؟در لبنان 18 طایفه وجود دارد. جنگ 1975 به عنوان جنگی میان محرومان و افراد مسلط و استثمارگر آغاز شد.
امام موسی صدر جنبش محرومان را تاسیس و آن را رهبری کرد. این جنبش، جنبشی طایفهای نبود.
جنبش ملی لبنان به رهبری کمال جنبلاط و همکاری یاسر عرفات و مقاومت فلسطینی نیز در آن هنگام به وجود آمد.
ولی این حرکتها کمکم به نیروها و تجمعهای طایفهای تبدیل شدند. نمیتوانیم منکر شویم که حزب کتائب از زمان پیدایشها در دهه سوم قرن گذشته حزبی طایفهای بود.
ولی در کنار حزب کتائب، احزاب دیگری وجود داشتند که طایفهای نبودند. مشابه این است که احزاب ملی،چپگرا و مسلمان لبنان در تحقق اهداف اساسی خود که آزادسازی سرزمینهای اشغالی است، شکست خوردند.
پس از این شکست جنبشهای طایفهای و مذهبی به وجود آمدند. تنش و مبارزه به تنش طایفهای تبدیل شد که آخرین نمود آن تنش میان شیعیان و سنیها بود. پیش از آن نیز تنش میان مسلمانها و مسیحیان بود که با معاهده طایف پایان یافت.
امور به گونهای پیش رفت که گویا جنگی میان طوایف است به ویژه میان سنیها و شیعیان چون دو طایفهای هستند که در لبنان بیشترین قدرت و نفوذ را دارند.
یکی از دلایل اختلاف این است که سنیها در دولت لبنان که حکومت قوام آن است قدرت گرفتند. پس از ترور رفیق حریری نخستوزیر اسبق لبنان، بعضی سعی کردند اینگونه وانمود کنند که شیعیان مسوول این ترور هستند.
این مسئله شکاف بزرگی میان دو طایفه شیعه و سنی به وجود آورد، شیعه در لبنان از ابتدا در دو قدرت بزرگ که سومی ندارد، همبستگی داشتند.
این دو قدرت حزبالله و جنبش امل هستند، در حالی که نیروهای سنی متفرق بودند.
سعد حریری فرزند رفیق حریری سعی کرد قدرت پدرش و ترور او را به نفع جریان المستقبل که او رهبری میکند به کار گیرد.
پس مسئله اینگونه مطرح شد که گویی شیعیان سنیها را تهدید میکنند و جریان مخالف دولت، که اساس آن را شیعیان و میشل عون تشکیل میدهد، گویی که بر علیه سنیها فعالیت میکند و این به هیچ وجه صحیح نیست.
تنش در لبنان تنش میان جریان مخالف دولت و جریان حاکم است. تنشی است میان کسانی که در دولت حضور دارند و کسانی که خارج از آن هستند. برخی نیز در خارج وجود دارند که به گونهای سخن میگویند که جریان مخالف دولت، جریانی طایفهای است.
بحران سیاسی لبنان در آینده آن
بحران سیاسی تا پیش از درگیریهای اخیر، با خروج وزرای وابسته به امل و حزبالله از دولت سنیوره پس از جنگ 33 روزه سال 2006 به وجود آمد. خروج وزرا به دلیل حمایت نکردن دولت از مقاومت در جریان جنگ بود. درست است؟ دولت چرا در آن هنگام از مقاومت پشتیبانی نکرد؟بحران سیاسی لبنان در واقع پس از قطعنامه ننگین 1559 شورای امنیت در اکتبر 2004 به وجود آمد. با این قطعنامه شورای امنیت خواستار خلعسلاح مقاومت شده بود.
قطعنامه گفته بود که باید شبهنظامیان خلعسلاح شوند و توجه نکرد که این سلاح، سلاح مقاومت است. بحران از اینجا آغاز شد.
این بحران با ترور رفیق حریری و پس از آن خروج ارتش سوریه از لبنان اوج گرفت. این بحران ادامه پیدا کرد و در جریان 8 مارس و 14 مارس به وجود آمد و جریان حاکم امروز لبنان 14 مارس نام گرفت و جریان مخالف 8 مارس.
میشل عون از جریان 14 مارس جدا شد و پیمان محکمی با جریان 8 مارس که شامل حزبالله، جنبش امل، معارضان لبنانی و برخی از رهبران مهم جریان سنی است بست، هیچکس نمیتواند حضور عمر کرامه، سلیم الحص و برخی از احزاب مهم سنی را در جریان 8 مارس منکر شود.
مثلا در صیدا تشکیلات مردمی ناصری و حزب اتحاد، احزابی سنی هستند که در جریان 8 مارس قرار دارند که در مقاومت نیز حضور دارند. اما این را هم نمیتوان منکر شد که در جریان جنگ 33 روزه، دولت به مقاومت کمک کرد.
به آوارگان که بمباران اسرائیلی آنها را فراری داده بود پناه داد. بله، دولت به میزان توان خود یاری رساند. در جریان جنگ تمام ملت لبنان در کنار مقاومت ایستاد. اما وجود افرادی را مانند سمیر جعجع نیز نمیتوان منکر شد که همواره در مقابل مقاومت ایستاده بود و میایستد و علیه آن به شکل واضح و علنی موضع میگیرد.
ولی بقیه نیروهای جناح حاکم به گونهای دیگر هستند. دولت مسوولیت بزرگی را در جریان جنگ برعهده داشت که به آن عمل کرد.
پس چرا وزرای امل و حزبالله از دولت خارج شدند؟
وزرا ناچار شدند از دولت خارج شوند. آنها مجبور به خروج شدند آنها نمیخواستند در دولتی حضور داشته باشند که تصمیماتی برخلاف نظر آنها میگیرد. وزرا از دولت خارج شدند با این باور که دولت استعفا خواهد داد و دولتی جدید تشکیل خواهد شد. اما دولت استعفا نداد، که این مسئله تاسفبرانگیز است.
به همین دلیل حزبالله خواستار یک دولت وحدت ملی شد که در آن یکسوم به علاوه یک تعداد وزرا را داشته باشد به گونهای که بتواند تصمیمات این دولت را وتو کند؟یکسوم به علاوه یک عرفی است که باید در اختیار رئیسجمهور باشد.
حزبالله نیز بر مبنای معاهده طایف که پس از جنگهای داخلی لبنان میان گروههای لبنانی به امضا رسید، خواستار دولت وحدت ملی شد.
حزبالله مسئله جدیدی را مطرح کرد. حزبالله میگوید که باید معاهده طایف یا قانونی اساسی را به شکل حقیقی اجرا کنیم که به صراحت از ضرورت برپایی دولت وحدت ملی سخن میگوید.
آنچه که اجرا شد برعکس آن بود. دولت وحدت ملی تشکیل شد. دولت فعلی لبنان بر مبنای معاهده طایف و قانون اساسی، دولت وحدت ملی نیست.
اما حزبالله ابتدا این دولت را پذیرفت و در آن شرکت کرد.
بله، درست است. حزبالله در دولتی حضور پیدا کرد که بر پایه انتخابات پارلمانی شکل گرفت و میشل عون از شرکت در آن محروم شد.
آینده بحران سیاسی لبنان چه خواهد بود؟ میشل سلیمان فرمانده ارتش لبنان که جریانهای رقیب لبنانی بر سر ریاستجمهوری او به توافق رسیدهاند، چه هنگام بر مسند ریاست خواهد نشست؟
بر مبنای جریانات آخر بحران، تمام رهبران گروههای رقیب به دوحه رفتند. شامگاه جمعه امیر قطر نشست گفتوگو میان گروههای لبنانی را افتتاح کرد و از شنبه این گفتوگوها آغاز شد و قرار است این گفتوگوها طبق صورتجلسه مشخص که هیات اتحادیه عرب در بیروت عنوان کرد، ادامه یابد.
پیش از این نبیه بری رئیس پارلمان لبنان نیز خواستار برگزاری چنین گفتوگویی شده بود، پایه دو محور دولت وحدت ملی و قانون انتخابات شده بود. پس از آن میشل سلیمان به سمت ریاستجمهوری انتخاب خواهد شد.
امروزه تمام گروههای رقیب لبنانی باید بر سر تشکیل دولت وحدت ملی و قانون انتخابات جدید پس از انتخابات رئیسجمهور به توافق برسند.
پس از آن بلافاصله به بیروت بازگردند و رئیسجمهور را انتخاب کنند و سپس بر پایه آنچه که در دوحه به توافق رسیدهاند، دولت وحدت ملی را تشکیل دهند.
با جریان به وجود آمده در حقیقت میتوان گفت نظر حزبالله تامین شده است، چرا که این حزب از اول میگفت که باید پیش از انتخاب رئیسجمهور بر سر مسائل اختلافی به توافق رسید ولی جناح حاکم خواستار انتخاب رئیسجمهور در ابتدا و سپس گفتوگو درباره دیگر مسائل بود، درست است؟
بله، درست است. اما این را بگویم اقدام اخیر حزبالله برای دفاع از خود نه برای دستاوردهای سیاسی و همانطور که پیشتر گفتم به گفته معاون دبیرکل حزبالله، این مبارزهای است که مبنای آن نبود برنده و بازنده است و بر طبق بیانیه هیات اتحادیه عرب در بیروت همه چیز به پیش از درگیریهای اخیر بازمیگردد. اقدام نظامی مقاومت برای دفاع از خود بود نه بیشتر.
اما در صحنه سیاسی نیز پیروز شد.
درست است. قاعده این است که باید از رخدادها در جهت منافع سیاسی بهره برد. اما حزبالله دست به چنین کاری نزد و از همه گروهها میخواهد که خطرناک بودن شرایط در لبنان را درک کنند و دولت وحدت ملی که نماینده تمام لبنانیهاست، تشکیل شود.
دولتی که در آن گروه میشل عون نماینده داشته باشد چه ارزشی دارد؟ گروهی که اکثریت مسیحیان لبنانی را نمایندگی میکند.
من معتقد هستم با حذف گروه عون، مسیحیها را از دولت حذف کردیم و این اشتباه است.
درست است که حزبالله دستاوردهایی در صحنه درگیریها داشته اما از ابتدا اعلام کرد که دست به این اقدام نزده است مگر برای دفاع از مقاومت و نه برای دستاوردهای سیاسی، ولی آنچه رخ داد به جهانیان نشان داد که حزبالله قدرت قبضه حکومت را دارد اما آن را نمیخواهد.
حزبالله با اینکه قدرت و ابزار حکومت بر لبنان را دارد، اما آن را نمیخواهد.
نقش سوریه در لبنان
کمی به عقب باز گردید. سوریه که برای تامین امنیت در جریان جنگهای داخلی در لبنان حضوری نظامی داشت، در پی قطعنامه شورای امنیت مجبور به ترک خاک لبنان شد. پس از این خروج سوریه چه نقشی را در لبنان ایفا کرد؟
سوریه از زمان حضور در لبنان، پشتیبان مقاومت بود. پس از خروج از لبنان نیز مسوولان سوری همواره اعلام میکردند که با هر آنچه لبنانیها بر سر آن توافق کنند، موافق هستیم.
ولی عقیده دارم سوریها منافعی در لبنان دارند. آنها خواهان آن هستند که دولتی در لبنان تشکیل نشود که از آن به عنوان اهرم فشاری برای سوریه استفاده شود. دیگر منفعت سوریها، حفاظت از امنیت لبنان است.
امنیت سوریه به امنیت لبنان ارتباط دارد. هدف دیگر حفاظت از مقاومت است. منافع سوریها در لبنان در این سه هدف است.
من این سوال را مطرح میکنم، هنگامی که جورج بوش میگوید وضعیت لبنان جزئی از استراتژی آمریکاست، پس چگونه است که آمریکاییها منافعی در لبنان دارند اما میخواهند سوریها را از صحنه لبنان دور کنند؟ سوریها منافعی در لبنان دارند و باید در آن تاثیر داشته باشند.
سوریها نهتنها برادران و همسایگان ما هستند، بلکه سوریه ریهای است که لبنان به وسیله آن تنفس میکند. دریا از یک طرف ما است و دشمن اسرائیلی از طرف دیگر.
چگونه میتوانیم پا به دنیای عرب بگذاریم. سوریه دروازه ما به سوی جهان عرب است.
چنانچه رهبران گروههای رقیب لبنانی در دوحه به توافق برسند، آیا صحنه لبنان آرام خواهد شد؟ تا چه هنگام وضعیت اینگونه خواهد ماند؟
امیدواریم در نشست دوحه بحران بهگونهای که منافع لبنان را تامین میکند، خاتمه یابد. توافق بر سر قانون جدید انتخابات میتواند کلید پایان دادن به بحران باشد. انشاءالله همه چیز پایان یابد.
و سخن آخر درباره لبنان...
من از شما به خاطر این گفتوگو تشکر میکنم. معتقد هستم نشست دوحه که در پی میانجیگری اتحادیه عرب برای پایان دادن به بحران لبنان تشکیل شده است، انشاءالله در نهایت به راهحلهایی نهایی برای حل بحران و ثبات در لبنان بینجامد همه ما بتوانیم از جمله من به عنوان سفیر لبنان در جمهوری اسلامی ایران به وظایف خود عمل کنیم.
نظر شما :