گزارش خبرنگار ترک از سفر دو هفته ای به ایران

۰۴ خرداد ۱۳۹۴ | ۲۲:۳۰ کد : ۱۹۴۸۰۳۸ سرخط اخبار

عصر ایران - "چینار اوکسای" خبرنگار روزنامه "حریت " ترکیه که اخیرا به مدت دو هفته برای تهیه گزارش به ایران آمده است در بازگشت به کشورش گزارشی درباره وضعیت ایران و نتایج آنچه در دو هفته حضور خود در ایران مشاهده کرده است، نگارش کرده است.

متن کامل این گزارش در پی می آید:

ایرانیان ملت متفاوتی هستند. تمدن بزرگ باستانی پارس. شما واقعا نمی توانید این تمدن بزرگ را در موزه ها بشناسید. شما باید آن را در چهره مردم و در زبان و کلام آنها بیابید.

من به مدت دو هفته با عکاس روزنامه حریت در ایران بودم و برای یک هفته برای حریت گزارش تهیه کردم. ما با مقاماتی از دولت صحبت کردیم و دوستانی در محله های ثروتمند و حتی روستاهای دور افتاده این کشور یافتیم.

فیلم ها و ترانه های ایرانی در روح و جان ما نفوذ کرد. مردم در کوچه و خیابان شباهت زیادی به مردم خودمان (ترکیه) داشتند. من همواره این احساس را داشتم که این مردم را می شناسم و قبلا آنها را دیده ام.
دو امپراتوری قدیمی (ایران و ترکیه) و دو کشور مسلمان. گویی در کشور خودمان بودیم.
یک حس جذاب گونه گناه هم درون ما بود: گویی ما خوش شانس بودیم و آنها نبودند. معضلات ایران بسیار سخت است.
 

گزارش خبرنگار حریت از سفردو هقته ای به ایران

 

سرچشمه های شعر، معماری و هنر و... ایران کشوری است که به لحاظ تعداد انتشار مقالات علمی در نشریات معتبر علمی جهانی جلوتر از ماست. اما هنوز در این کشور مشکلات زیادی وجود دارد.

پیروزی حسن روحانی در انتخابات امید دیگری را احیا کرد. روحانی گفت:" در عصر انفجار اطلاعات نمی توان در انزوا و قرنطینه زیست." او به سمت غرب نزدیک شد. او راه را برای توافق نهایی هسته ای که قرار است بر اساس آن تحریم ها لغو شوند باز کرد. اما مشت آهنین محافظه کاران و مخالفان حکومت او هنوز بر جاست.

به نظر می رسد تنها راه برای مردم ایران باز شدن درهای این کشور به روی جهان است. همه مردم در خیابان و رستوران به ما نگاه کرده و لبخند نثارمان می کردند. مردم ایران می خواهند شنیده شوند و مورد توجه قرار گیرند. آنها سبک زندگی شان را با گام های کوچک تغییر می دهند. با عضویت در شبکه های مجازی با پوشیدن لباس های با رنگ شاد و..

حرکت آنها بسیار با صبر و احتیاط است. درست مثل بازی شطرنج که اجداد همین ایرانی ها آن را اختراع کرده اند. راه درازی پیش روی آنهاست اما آینده و پیروزی از آن آنها است.

یک افسر ایرانی در مصاحبه با من گفت:" ترکیه به سختی تلاش می کنداما ما ملتی شرقی هستیم و مسایل در کشورهای ما متفاوت است." او روز بعد من را صدا کرد و گفت حرف هایم را نشنیده بگیر و به من در گزارش هایت اشاره نکن ممکن است حرف هایم سوء تعبیر شود.

یک "شرقی" در حالی که در مقابل تلویزیون نشسته است. شرق یا غرب فرقی نمی کند انسانیت مشترک است. اما عباس کیارستمی یکی از ستاره ها و نمادهای سینمای ایران و جهان در پاسخ به این موضوع به من گفت:" من هرگز نشنیده ام سرطان غربی یا شرقی باشد یا یک دستگاه " ایکس ری" ندیده ام که ملیت، مذهب و فرهنگ را نمایان کند."

آیا ترکیه ایران خواهد شد؟

روز بعد از گفت و گو با کیارستمی من با یک هنرمند معروف ایرانی که مدت ها در ترکیه زندگی کرده در تهران گفت و گو کردم. او گفت: حس بدی دارم. من مشابهت هایی بین هر دو می بینم. من ایران را ترک کردم چون احساس می کردم باید بروم."
 

گزارش خبرنگار حریت از سفردو هقته ای به ایران
 

در ایران رضا شاه در دوره اقتدار خود یک پروژه رادیکال غربی کردن کشور را دنبال کرد. او در این کار آتاترک را الگو قرار داده بود.

اما در نهایت او یک حکومت دیکتاتوری شخص محور بنا کرد. تورج اتابکی محقق ایرانی می گوید شانس ترکیه در طبع آتا ترک بود چون آتا ترک به رغم رضا شاه نهاد های سیاسی از جمله پارلمان و احزاب را آزاد گذاشت تا توسعه یابند و هویت مستقل خود را داشته باشند.

امروز همین نهادها و حساسیت ها در جامعه ترکیه در معرض خطر قرار گرفته است. موقع نوشتن همین گزارش من شاهد یک گزارش بسیار نوستالژیک در کانال "دی" تلویزیون ترکیه بودم. انتخابات سال 1991 در ترکیه . همه رهبران احزاب ترکیه در یک برنامه زنده  مناظره تلویزیونی شرکت کرده بودند. نجم الدین اربکان (اسلامگرا) هم در همان برنامه با آن صدای دلسوزانه و البته طعن کنایه آمیزش صحبت می کرد، سلیمان دمیرل(لاییک) هم در همان برنامه با آن خنده های معروفش حاضر بود و حرف می زد.

این تصاویرآرشیوی برای ترکیه امروز به قدری نادر و کمیاب شده اند که به عنوان خبر نوستالژیک  از شبکه های تلویزیونی پخش می شوند. "سردار جبه" محقق ترک در این باره به من می گوید:" رهبران نسل های گذشته با زبان نرم با هم حرف می زدند اما متاسفانه رهبران نسل جدید چنین لحنی نسبت به یکدیگر ندارند."

هنوز ذهن و خاطر من در ایران است. آخرین شبی که در تهران بودیم ، ساعت 2 بامداد ما در راه فرودگاه بودیم. ماه کامل در آسمان ساختمان های تهران را روشن کرده بود. بزرگراه منتهی به فرودگاه پر از پرچم این کشور است. من دارم ایران را ترک می کنم . دارم به استانبول و به زندگی عادی خودم باز می گردم اما حسی درونم آزارم می دهد. من دوستان ایرانی ام را با سرنوشت و تقدیرشان ترک می کنم.

اما مطئنم اگر بار دیگر به ایران بیایم این کشور قدمی جلوتر و شرایط آن بهتر خواهد بود. وقتی پروازم در فرودگاه استانبول می نشیند در قلبم احساس خوشحالی می کنم. با عکاس روزنامه شوخی می کنم و می گویم: شاید بهتر بود اول به آنکارا می رفتیم و بر مزار آتاترک شاخه های گل می گذاشتیم. بیلبوردی در فرودگاه توجه من را به خود جلب می کند.

گذاشتن گل سبک زندگی من نیست اما شاید کارگر باشد. کارت های تلفن خود را در گوشی مان می اندازیم. من و عکاس روزنامه در کنار یکدیگر..روی بیلبوردی که گفتم تصویری بزرگ از آتا ترک است. یک عکس سلفی گرفته و به خانه مان می رویم...


نظر شما :