يک فرضيه و چند احتمال

۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۷ | ۱۶:۴۱ کد : ۱۹۳۷ اخبار اصلی
مقاله دکتر سيد حسين موسوى رئيس مرکز مطالعات خاورميانه در روزنامه اعتماد
يک فرضيه و چند احتمال
چند ماه است بحث هاى منطقه يى و بين المللى مربوط به پرونده اتمى ايران افزايش يافته است. اين بحث ها پس از صدور قطعنامه سوم شوراى امنيت سازمان ملل عليه ايران جنبه هاى ديگرى از تهديدات عليه ايران به خود گرفت و فرضيه هاى گوناگونى در اين زمينه در محافل سياسى و رسانه يى جهان و منطقه شکل گرفت.
 
در کنار اين فرضيه ها جنگ لفظى ميان مقامات نظامى اسرائيل و ايران درگرفت که به تهديدهاى متقابل منجر شد. همزمان با اين جنگ لفظى اسرائيل بزرگ ترين مانور امنيت اجتماعى تاريخ حيات خود را بر پايه فرضيه وقوع حملات موشکى و حتى اتمى عليه اسرائيل برگزار کرد.
 
گزارش هايى نيز مبنى بر برگزارى مانور مشترک هوايى اسرائيل و امريکا در صحراى نقب همراه با حمله هوايى به ماکت هايى شبيه تاسيسات اتمى ايران منتشر شد.
 
با اين حال و در اواخر فروردين ماه هم جنگ لفظى ميان مقامات نظامى ايران و اسرائيل فروکش کرد و هم ابعاد سياسى پرونده اتمى ايران شاهد گشايش هايى بود.
 
تهديدات اسرائيل عليه ايران نيز شکل ديگرى به خود گرفت و اولمرت نخست وزير اسرائيل طى اظهاراتى مساله اتمى شدن ايران را در ميان مدت مردود دانست و خطر رويارويى نظامى اسرائيل با ايران را منتفى کرد.
 
اين مقاله به بررسى ابعاد تهديدات نظامى عليه تاسيسات اتمى ايران و فرضيه هاى موجود در اين زمينه اختصاص دارد. فرضيه هاى موردنظر اين نوشته شکل نردبانى دارد، بدين معنا که از فرضيه هاى ابتدايى و به عبارتى خوشبينانه آغاز و به فرضيه هاى راديکال يا بدبينانه منتهى مى شود.
 
اين توضيح ضرورى به نظر مى رسد که ارزيابى هاى اين نوشته کاربردى کوتاه مدت و ميان مدت دارد و به متغيرهاى داراى جنبه هاى استراتژيک نمى پردازد، زيرا در گرايش هاى عملى دو طرف اصلى بازى يعنى ايالات متحده امريکا و ايران گونه يى از انعطاف ملاحظه مى شود که ناظران سياسى آن را «پراگماتيسم خلاق» ناميده اند.
 
فرضيه اول؛ اين فرضيه بر پايه بنيادهاى تئوريک جنگ روانى استوار است. بر پايه اين نظريه حريف اصلى با اتخاذ کليه آمادگى هاى نظامى حالت حمله به خود مى گيرد تا طرف مقابل موضوع وقوع جنگ را جدى بگيرد و در نتيجه و در کشمکش هاى سياسى موضوع بحران به اعطاى امتيازهاى موردنظر حريف تن دهد.
 
ايالات متحده امريکا به عنوان حريف اصلى ايران در پرونده اتمى دو سياست را به موازات هم در برخورد با مساله اتمى شدن ايران دنبال کرده است.
 
يکى افزايش فشارهاى سياسى عليه ايران در چارچوب کشورهاى 1+5 از طريق شوراى امنيت در شکل صدور سه قطعنامه کما بيش ضعيف و نيمه تند است و دوم فشارهاى روانى خود را به گونه يى کم سابقه و بلکه بى سابقه عليه ايران افزايش داده است.
 
اين درست است که واشنگتن بارها بر عدم تمايل امريکا به رويارويى نظامى با ايران تاکيد کرده است، اما استقرار و حضور انبوه نيروهاى دريايى امريکا در خليج فارس و اظهارات مقامات بلندپايه سياسى و نظامى اين کشور مبنى بر اينکه « همه گزينه ها در موضوع اتمى ايران باز است » نشان مى دهد واشنگتن از همه ظرفيت هاى جنگ روانى عليه ايران استفاده کرده تا شايد طرف ايرانى را به پذيرش شرايط خود و محورى ترين اين شرايط يعنى تعليق غنى سازى اورانيوم سوق دهد.
 
امريکا بر اين باور است اين سياست دومحورى تاکنون اين نتيجه را داشته که ايران به شفاف سازى بيشتر برنامه هاى اتمى خود به ويژه در مورد ابهامات مربوط به پيشينه فعاليت هاى اتمى اش پرداخته است.
 
از اين رو مى توان گفت که اين سياست امريکا تا حصول اطمينان قطعى در مورد ماهيت برنامه اتمى ايران ادامه پيدا خواهد کرد. پرسش اصلى در اين زمينه اين است که آيا امريکا در صورت ناکارآمدن شدن سياست دوضلعى خود عليه ايران به فاز يا به گزينه ديگرى منتقل خواهد شد يا خير؟
 
پاسخگويى قطعى به اين پرسش دشوار است، زيرا در يک نگاه غنى تر به گزينه راه حل نظامى بايد به انبوه دشوارى هاى پيش روى امريکا در صورت انتخاب راه حل نظامى توجه کرد.
 
اين دشوارى ها تا آنجا جدى است که واشنگتن را در صف کشورهايى قرار مى دهد که هرگونه بى ثباتى امنيتى ايران را از منظر منافع استراتژيک غرب برنمى تابند.
 
فقط به عنوان مثال به اين واقعيت اشاره مى کنم که در صورت ناامن شدن ايران در اثر حمله نظامى، صرف نظر از حجم و دامنه واکنش ايران به هرگونه تجاوز نظامى، چالشى به نام «به هم پيوستگى جغرافيايى بحران» از شمال افغانستان تا غرب عراق شکل خواهد گرفت.
 
به عبارت ديگر مساحتى بالغ بر دو برابر قاره اروپا دستخوش بحران غيرقابل پيش بينى خواهد شد که نه قدرت امريکا و نه هيچ کشور ديگر قادر به مديريت آن حتى در کوتاه مدت نخواهد بود.
 
اين تنها يک مانع جدى استراتژيک به شمار مى رود. صدها مانع ديگر وجود دارد که پرداختن به يکايک آن در اين نوشتار نمى گنجد، اما آيا اين موانع فرضيه حمله احتمالى به تاسيسات اتمى ايران را به طور مطلق مردود مى کند؟ پاسخ اين است که اگر طرف ديگرى مثلاً اسرائيل ماموريت حمله به تاسيسات اتمى ايران را به عهده گيرد صحنه کشمکش و عوامل آن به کلى دگرگون خواهد شد. اين موضوع در فرضيه دوم مورد بررسى قرار مى گيرد.
 
فرضيه دوم؛ به دلايل گفته شده در فرضيه اول و در صورت انصراف قطعى ايالات متحده امريکا از گزينه راه حل نظامى عليه ايران محتمل ترين نيروى جايگزين براى اجراى سناريو حمله به تاسيسات اتمى ايران، رژيم صهيونيستى است.
 
از اين رو بايد فرضيه حمله نظامى اسرائيل مورد بررسى قرار گيرد. چنان که مى دانيم رژيم صهيونيستى حداقل در 6 ماه گذشته در صدر دولت هاى خواهان برخورد جامعه جهانى با موضوع اتمى شدن ايران قرار گرفته است.
 
همچنين موضوع اتمى شدن ايران و تهديدآميز بودن آن عليه امنيت اسرائيل در صدر تلاش هاى ديپلماتيک رژيم صهيونيستى قرار گرفته است.
 
مانور مشترک عمليات هوايى اسرائيل و امريکا در صحراى نقب در هفته اول فروردين ماه، برگزارى مانور بى سابقه امنيت اجتماعى در سراسر اسرائيل براى اندازه گيرى ظرفيت هاى واحدهاى نظامى در عمليات امداد، آزمايش پيوسته سپرهاى ضدموشکى در اسرائيل و اعلام کارآمدى آن در مقابل هرگونه حمله موشکى ايران و بالاخره حمله هوايى اسرائيل به تاسيسات منطقه ديرالزور سوريه به بهانه اتمى بودن اين تاسيسات در ماه سپتامبر گذشته و پيام هاى اين عمليات اسرائيل به ايران همه و همه از جمله تدابير نظامى رژيم صهيونيستى طى چند ماه اخير براى ارسال پيام به رهبران ايران مبنى بر تصميم قطعى رهبران تل آويو جهت جلوگيرى از اتمى شدن ايران و تضعيف توانمندى هاى موشکى کشورمان به شمار مى رود.
 
در عرصه تلاش هاى ديپلماتيک از يک سو و جنگ لفظى ميان مقامات نظامى رژيم صهيونيستى و مقامات نظامى جمهورى اسلامى ايران از سوى ديگر طى چند ماه اخير از حدود متعارف تهديد و تهديد متقابل فراتر رفت.
 
نکته جالب توجه در اين کشمکش اين است که مقامات سياسى و نظامى رژيم صهيونيستى در شليک اين تهديدها کنشگر بوده اند و تهديدهاى متقابل رهبران و مسوولان سياسى و نظامى ايران جنبه واکنش داشته است، به استثناى يک دستاويز چندساله رژيم صهيونيستى مبنى بر اينکه رئيس جمهور ايران مساله نابودى اسرائيل را مطرح کرده، ديگر اظهارنظرها و تهديدهاى نظامى از تل آويو روانه تهران بوده است.
 
بن العياذر يکى از وزراى کابينه رژيم صهونيستى از حزب کار چندى پيش گفت اگر ايران به اسرائيل حمله کند، اسرائيل ايران را با خاک يکسان خواهد کرد.
 
در پاسخ به اين تهديد نظامى اسرائيل بود که چند فرمانده ارشد نظامى ايران اعلام کردند اسرائيل کوچک تر از آن است که ظرفيت رويارويى نظامى با ايران را داشته باشد.
 
اگر بخواهيم سياست نظامى خاورميانه يى رژيم صهيونيستى را در چند جمله خلاصه کنيم بايد بگوييم اسرائيل از پيدايش يک قدرت اتمى رقيب در خاورميانه به شدت وحشت دارد.
 
منظور از قدرت اتمى رقيب از ديدگاه اسرائيل لزوماً قدرت اتمى نظامى نيست، زيرا رژيم صهيونيستى براى قدرت موشکى ايران از نام مستعار قدرت اتمى و تهديدآميز بودن آن استفاده مى کند تا خود را از هر قيد و بند مربوط به حق کشورها از جمله ايران در ساخت و افزايش برد موشکى خود آزاد کند.
 
اسرائيل به دليل حجم ناچيز جغرافى اش و آسيب پذير بودن آن به شدت از برقرارى موازنه قواى منطقه يى صرف نظر از ماهيت عوامل تضمين کننده اين موازنه قوا وحشت دارد. در جنگ 33 روزه اسرائيل عليه لبنان در سال 2006 مقاومت اسلامى اين کشور با قدرت محدود موشکى خود موفق شد موازنه وحشت را در اردوگاه حريف برقرار کند.
 
اين معادله توانست اسطوره شکست ناپذيرى ارتش اسرائيل را بشکند. حال تصور کنيد اگر اين معادله با مقياس قدرت ايران اندازه گيرى شود، وحشت اسرائيل به چه درجه خواهد رسيد.
 
بسيارى از استراتژيست ها در منطقه معتقدند بن بست موجود در بحران سياسى لبنان به اين سياست اسرائيل بازمى گردد که نيروى حزب الله لبنان در عرصه بحران سياسى اين کشور فرسوده شود.
 
رواج شعار ضرورت خلع سلاح حزب الله اصلى ترين خواست اسرائيل است که از زبان اردوگاه سياسى طرفداران محلى امريکا در لبنان جارى مى شود.
 
اين معادله ما را به طرح اين پرسش مهم سوق مى دهد که مساله حمله نظامى اسرائيل به تاسيسات اتمى ايران تا چه اندازه جدى است؟
 
پاسخ اين پرسش در گرو چگونگى تلقى امريکا از نحوه دامنه و هدف هاى تعيين شده ايران در واکنش به هرگونه حمله نظامى اسرائيل به هر نوع هدف ايران قرار دارد.

نظر شما :