ابرقدرت واقعی کیست؟

۰۱ تیر ۱۳۹۳ | ۱۴:۰۹ کد : ۱۹۳۴۷۳۸ سرخط اخبار
جمهوری اسلامی در سرمقاله خود نوشت:

ماجرای "داعش" در عراق را از نگاهی غیر از آنچه تاکنون تحلیل شده است نیز می توان تحلیل کرد؛ ورود مرجعیت به صحنه و نقش بر آب شدن نقشه های عوامل پشت پرده تهاجم تروریست ها به عراق.

طراحان تهاجم "داعش" به مناطق شمال غرب عراق، از اختلافات موجود میان نخست وزیر این کشور، احزاب، فعالان سیاسی و سایر صاحبان نفوذ خبر داشتند و به همین دلیل، منتظر اعلام نتایج انتخابات مجلس ماندند تا شاید این انتخابات، کار را برای آنها آسان کند. ولی بعد از آنکه دیدند گروه نوری مالکی بیشترین کرسی های مجلس را به دست آورد، تهاجم تروریستی به عراق را بهترین گزینه تشخیص دادند زیرا در محاسبات خود به این نکته فکر کردند که شکست رقبای نوری مالکی می تواند عاملی باشد برای آمادگی آنها جهت استقبال از ورود ضربه های بعدی به دولت و شخص نخست وزیر و کناره گیری او از قدرت به نفع رقبا.
 
انتخاب زمان حمله داعش به عراق، با این محاسبه صورت گرفت، ولی نه تنها این محاسبه دقیق نبود بلکه بسیار جاهلانه و ناشی از عدم شناخت آمران و طراحان این حمله از مؤلفه های قدرت در عراق بود. آنها با تکیه بر محاسبات سیاسی محض به نتیجه مطلوب و مورد نظرخود رسیده بودند درحالی که بافت فکری جامعه عراق دارای ویژگی هائی بالاتر از این محاسبات خشک است. این ویژگی ها در یک قرن گذشته چند بار واقعیت وجودی و کارکرد خود را نشان داده بودند ولی جالب است که طراحان پشت پرده حمله داعش به عراق از این قطعه های برجسته تاریخ عراق غفلت کرده و بار دیگر به چاله ای افتادند که چند بار آن را تجربه کرده بودند.


اولین تجربه، مربوط به مبارزات روحانیت در جریان نهضت استقلال عراق است که ورود مرجعیت به صحنه موجب شکست انگلیس شد و عراق توانست از یوغ استعمار انگلیس رها شود. آخرین تجربه نیز اشغال عراق توسط آمریکا و انگلیس و همدستانشان در آغاز دهه هشتاد است که به بهانه ساقط کردن صدام درصدد بلعیدن عراق بودند ولی بعد از سقوط صدام، ورود مرجعیت به صحنه موجب شد تمام نقشه های آمریکا و انگلیس نقش بر آب گردد و عراق به اولین کشور عربی که در آن انتخابات دموکراتیک برگزار شده و دولت این کشور به صورت واقعی منتخب مردم است تبدیل شود. پل برمر، حاکم آمریکائی عراق در دوران اشغال، در کتاب خاطرات یکسال اقامت خود در عراق خطاب به مسئولین مافوق خود در واشنگتن می نویسد: "ما با چند مشکل مهم روبرو هستیم. با اینکه اخیراً اوضاع امنیتی بهبود یافته است، با اینهمه مشکلات لاینحلی با (آیت الله) سیستانی داریم." وی در گزارش خود به "کاندولیزا رایس" دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی آمریکا درباره علت شکست طرح هائی که برای تدوین قانون اساسی مورد نظر دولت آمریکا برای عراق داشت می نویسد: "ناگاه متوجه شدم صفحات روزنامه های عراقی پر است از عکس های جمعیت های زیادی از شیعیان در بصره و بغداد که عکس های آیت الله سیستانی را دردست دارند و خواستار انتخابات هستند." برمر، در ادامه آشکارا اعلام می کند: ما باید آماده باشیم تا درصورتی که سازمان ملل جایگزین مناسبی که بتواند هدف های ما را تحقق بخشد بیابد و سیستانی آن را رد کند، در برابر سیستانی بایستیم و توجه داشته باشیم که اگر همانطور که بعضی از مسئولان در واشنگتن اخیراً پیشنهاد کرده اند در برابر سیستانی عقب نشینی کنیم، منافع خود را به خطر خواهیم انداخت." و سرانجام، حاکم آمریکا عراق اعتراف می کند "آیت الله سیستانی بهیچوجه موضع خود را تغییر نداد و موضع سرسختانه او موجب شکست اولین نقشه ما در روند سیاسی عراق شد."*

این تجربه های روشن اگر برای دولت آمریکا و مهره های منطقه ای آنها عبرت آموز می شد، با ابزار تروریسم به سراغ عراق نمی آمدند و با تکیه بر محاسبات غلط و خشک سیاسی برای سرنگون ساختن حاکمیت مردمی در عراق تلاش نمی کردند. عراق با برخورداری از مرجعیت و نفوذی که مرجعیت در لایه های مختلف جامعه دارد، در محاسبات خشک سیاسی غربی ها نمی گنجد. دیدیم که وقتی آیت الله سیستانی فتوای وجوب دفاع از عراق در برابر تروریست ها را صادر کردند، دیو "داعش" همانند کوهی از برف آب شد و طراحان پشت پرده تهاجم تروریستی به عراق نیز مجبور شدند رنگ عوض کنند و خود را در صف مخالفان حمله داعش جا بزنند، هر چند سران کاخ سفید در نهایت بی شرمی برای برخورد با داعش شرط تعیین می کنند و از نوری مالکی می خواهند از قدرت کنار برود تا افراد مورد نظر آمریکا قدرت را دردست بگیرند!

نکته مهم اینست که نفوذ مرجعیت عراق در دایره شیعیان محدود نیست. پس از صدور فتوای آیت الله سیستانی، علمای اهل سنت عراق از این فتوا حمایت کردند و مردم اهل سنت عراق نیز همانند شیعیان برای نبرد با تروریست های داعش اعلام آمادگی نمودند. این فراگیری نفوذ مرجعیت، همان قدرتی است که بزرگ ترین قدرت ظاهری امروز یعنی آمریکا را برای اجرای نقشه های خائنانه اش در ادامه اشغال عراق و بلعیدن این کشور ناکام می نماید و طراحی های پشت پرده ابرقدرت ها و مهره های منطقه ای آنها را نیز با یک فتوا از کار می اندازد. این، یعنی حکومت بر قلب ها و فرماندهی بر اراده ها که هیچ قدرتی نمی تواند در برابر آن عرض اندام کند.

با توجه به این واقعیت، سران آمریکا نباید تصور کنند ابرقدرت هستند. ابرقدرتی آمریکا از مقطع پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، به افسانه ای تبدیل شد که در طول 36 سال گذشته هر روز پوچی آن بیشتر برای ملت ها به نمایش در آمد. از روزی که امام خمینی به آمریکا عنوان "شیطان بزرگ" را داد و با صراحت اعلام کرد "آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند" همه فهمیدند به حکم کلام الهی که "ان کیدالشیطان کان ضعیفا" می توان ابرقدرت های ظاهری را از پا در آورد و با تکیه بر قدرت ایمان بر قدرت های مادی غلبه کرد. این واقعیت، ابتدا در ایران با انقلاب اسلامی تجربه شد و اکنون این قدرت مرجعیت در عراق است که بار دیگر این واقعیت را به اثبات می رساند که مرجعیت، ابرقدرت واقعی است.

کلید واژه ها: داعش


نظر شما :