نگاه جوزف نای به استراتژی اوباما در سیاست خارجی
وقتی زبان زور کارساز نیست
دیپلماسی ایرانی : باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده در سخنرانی ماه گذشته خود در وست پوینت اعلام کرد که برخی از اشتباهات پرهزینه امریکا پس از جنگ جهانی دوم تا به امروز نه نتیجه مقاومت که میوه اشتیاق برای درگیر شدن در ماجرایویی های نظامی بدون در نظر گرفتن عواقب آن است.
با وجود اینکه شاید در این خصوص حق با باراک اوباما باشد اما این سخنان چندان نتوانست صدای منقدانی را آرام کند که آقای رئیس جمهور را به ضعف و انفعال در خصوص پرونده های سوریه و اوکراین متهم می کنند. به نظر می رسد که دلیل عدم تاثیرگذاری سخنان وی ریشه در بالا رفتن سطح توقع رای دهندگان امریکایی دارد که سخنان پیشین اوباما را از یاد نبرده اند. او در سخنرانی های خود در جریان کمپین های انتخاباتی اش بارها و بارها از انتقال قدرت سیستماتیک در برخی کشورها سخن گفت. برخلاف بسیاری از کاندیداها، اوباما حتی پس از پیروزی در انتخابات سال 2008 میلادی هم باز به همین رویه خود در خصوص سخن گفتن از استراتژی های نظامی امریکا ادامه داد. در حقیقت ، مجموع سخنرانی های وی در نخستین سال حضور در کاخ سفید بر سطح توقعات هموطنانش افزود. وی در همان یک سال اول از جهان عاری از تسلیحات هسته ای سخن گفت و وعده داد که نگاه امریکا به خاورمیانه را تغییر خواهد داد. او از در مسیر عدالت قرار دادن تاریخ سخن گفت. ضرب المثلی وجود دارد مبنی بر اینکه سیاستمداران دموکرات با زبان شعر به رقابت های انتخاباتی می پردازند و پس از پیروزی به نثر حکمرانی می کنند. با اینهمه هیچ دلیلی وجود ندارد که گمان کنیم اوباما به اهداف و آرمان های خود پشت کرده است . نگاه او به مسایل تنها با جهان خشن و سختی که با آن روبه رو است، همخوانی ندارد پس این اوباما است که باید خود را با این جهان تطبیق دهد. یک سال پش از حضور در قدرت، مردی که رهبری به شیوه ای متفاوت و با توسل به تغییرات سیستماتیک را وعده داده بود به رهبری واقع بین تبدیل شد. با وجود انتقادهای منتقدان این گام او را باید به حرکتی مثبت تعبیر کرد. هربار که منافع امریکا در خطر بوده است اوباما از توسل به زور سخن گفته است. او برخلاف رئیس جمهور پیشن امریکا ؛ جورج بوش بر توسل به دیپلماسی به جای زور بیشتر تاکید دارد. به همین دلیل است که منتقدان او ، وی را به کم کاری در پیشبرد ارزش های امریکا و در کنج و انزوا قرار دادن این کشور متهم می کنند. اما سیاست خودداری و مهار در حقیقت برابر با انزاوطلبی نیست. هیچ کس رئیس جمهور امریکا آیزنهاور را زمانی که با آتش بس در جنگ کره موافقت کرد ، در برابر درخواست برخی از افسران رده بالای ارتش برای دخالت در پرونده برخی جزایر حومه تایوان مقاومت کرد و یا حمله ارتش سرخ به مجارستان را تنها از دور تماشا کرد ،به انزوا کشاندن امریکا متهم نکرد. هیچ کدام از کسانی که امروز واکنش اوباما به الحاق کریمه ی اوکراین به روسیه را مورد انتقاد قرار می دهند در زمانی که روسیه به گرجستان در سال 2008 حمله کرد ، واکنش رئیس جمهور وقت امریکا جورج بوش را به سمت انزوا بردن امریکا تعبیر نکردند.
در حقیقت ، واکنش اوباما به دست درازی روسیه به اوکراین انعکاسی از استراتژی بلندمدت وی بود. با اینکه پوتین در این نبرد توانست مالکیت کریمه را به دست آورد اما از دستیابی به اهداف دراز مدت روسیه در راستای احیای اعتبار خود به عنوان قدرتی جهانی بازماند.
اتخاذ سیاست های درست در حوزه سیاست خارجی نه تنها به درک صحیحی از سیستم های بین المللی و فراملیتی نیاز دارد بلکه به شناختی از سیاست داخلی در کشورهای متفاوت هم وابسته است. علاوه بر این باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که تا چه اندازه درک عمومی از مفهومی به نام ملت سازی اندک است. ملت سازی بخصوص پس از وقوع انقلاب ها در یک کشور ، پروسه ای است که باید در یک بازده زمانی چند دهه ای مورد بررسی قرار گیرد و نه یک مقطع زمانی چندساله کوتاه. در شرایط پیچیده و در یک معجون مملو از تردید ، حرکت های سریع که مبتنی بر دیدگاهی پرطمطراق هم باشد تنها می تواند زنگ های خطر بیشتری را به صدا در آورد. این مساله همان توصیه ای است که بسیاری از مدعیان لزوم توسل به برخورد قهری در مواجهه با انقلاب های خاورمیانه ان را فراموش کرده اند.
البته که برای امریکایی ها قلقلک دادن برخی حواشی در راستای پیشبرد ارزش های دموکراتیک در بلندمدت معنا دارد اما تلاش برای هدایت انقلاب ها در حالی که امریکا درک درستی از آنها ندارد ، اشتباه است. در این قبیل تعجیل ها تبعات منفی بسیار جدی برای تمام گروه های درگیر وجود دارد.
در حقیقت در قرن بیستم ، روسای جمهوری که سیاست خارجی متفاوتی را برای امریکا دنبال کرده اند نه توانسته اند هدف کاربردی را پیش ببرند و نه اخلاقی. اعتباری که جان اف کندی و لیندون جانسون در ویتنام هزینه کردند ، تبعات ویرانگر بسیاری دارد که برخی از آنها هنوز هم احساس می شود.
اخیرا هم جورج بوش ، که پیش از این به صراحت اعلام کرده بود که با توپ های کوچک بازی نمی کند ، تلاش خود را برای دگرگون کردن خاورمیانه با شعار آزادی خواهی و دموکراسی طلبی به کار گرفت. امروز یک دهه پس از آن روزی که بوش فرمان حمله را صادر کرد ، امریکا همچنان برای بیرون کشیدن پای خود از این بحران دست و پا می زند.
برخلاف این روسای جمهور ، اشتباهات باراک اوباما در حوزه سیاست خارجی ،بازگشت های متعادلی داشته است. اگر بخواهیم به قاعده بازی بیسبال که اوباما هم به ان علاقه مند است اظها نظر کنیم باید بگویم که تعیین هدف برای موفقیت های یک و دو ضربه ای در بسیاری از مواقع استراتژی موثرتری از هجوم های تند و خشن و صرفا حمله است. البته که حمله کردن سریع و سپس بازگشتن بسیار هیجان آور است اما موفقیت در حوزه سیاست خارجی یک مسیر مستقیم و بی دردسر نیست و ریسک های آن هم بالا است. البته که بخشی از انتقادها به سخنان باراک اوباما همچنان پابرجا است اما بخش اعظمی از آن همان سیاست پارتیزانی است. در سیاست خارجی درست مانند علم پزشکی، نقش سیاستمداران هم باید مانند داروها باشد و ابتدا ضرری به بدن وارد نکنند. اوباما این مساله را درک می کند . می توانیم امیدوار باشیم که انتقادهای بی مورد از وی مبنی بر اینکه سیاست های واقع بینانه او اشتباه بوده است به این مساله منتهی نشود که جانشین او به سیاستی جایگزین و پرریسک متوسل شود.
منبع : پراژکت سیندیکیت/ ترجمه : تحریریه دیپلماسی ایرانی
نظر شما :