میرمحمود موسوی در گفتگو با دیپلماسی ایرانی
کلید بحران در رفع محرومیت ها است نه بالابردن دیوارها
دیپلماسی ایرانی: " سربازان ایرانی را آزاد کنید " . این جمله عبارتی است که پس از ربوده شدن 5 مرزبان ایرانی توسط گروه جیش العدل در شب جمعه ۱۸بهمن۱۳۹۲ در منطقه مرزی «جکیگور» استان سیستان وبلوچستان، به وفور در فضاهای مجازی اعم از فیس بوک تا توئیتر نمود پیدا کرده است. داستان ربوده شدن سربازان ایرانی در منطقه سیستان و بلوچستان روایت امروز و دیروز نیست. پیش از این در ماه اکتبر هم در حادثه ای مشابه چند سرباز ایرانی ربوده و سپس اجساد انها به خانواده های آنها تحویل داده شد. با اینهمه این بار پررنگ تر شدن این مساله در سطح افکار عمومی بر حساسیت پرونده افزوده است. آخرین اخبار از وضعیت مرزبان های ربوده شده حاکی از سلامت آنها و البته تلاش های پاکستان و ایران برای زنده آزاد کردن انها است.میر محمود موسوی مدیر کل پیشین آسیای غربی وزارت خارجه و تحلیل گر ارشد مسائل غرب آسیا در گفتگوی اختصاصی با دیپلماسی ایرانی به واکاوی ریشه های شکل گیری جریان هایی چون ریگی و جیش العدل در منطقه بلوچستان پرداخته است و تاکید می کند که تنها راه برای عبور احساسی از این پرونده ، درمان ریشه ای مشکلاتی است که مردن بلوچستان از زمان پهلوی تا به امروز با آن دست و پنجه نرم می کنند. وی در حالی که از اصلاحات اجتماعی و اقتصادی در این منطقه حمایت می کند اعتقاد دارد که دولت باید همزمان با برخورد محکم با گروه هایی از این دست با رفع محرومیت ها بستر شکل گیری مجدد این قبیل گروه های ناراضی را مسدود کند. متن این گفتگو به شرح زیر است :
سابقه فعالیت، نحوه شکل گیری و دامنه فعالیت های جیش العدل چگونه است ؟
جیش العدل سابقه فعالیت چندانی ندارد.با اطلاعات اندکی که در دست است پس از ماجرای عبدالمالک ریگی گروه وی به چند گروه کوچک با برنامه های متفاوت تقسیم شد. جیش العدل محصول همین تقسیم است .هرچند که با دستگیری ریگی وزیر اطلات وقت ادعا کرد که دیگر تمام شد ولی جریانات بعدی نشان داد این ادعا بی ریشه بوده است. گفته می شود که این گروه در مقایسه با سایر مولودهای آن تقسیم، فعالیت های جدی تری را در دو سال اخیر دنبال کرده است. جیش العدل با گروه ریگی تفاوت های قابل توجهی دارد.تکیه اصلی گروه ریگی بر مطالبات قومی بود.براساس مطالبی که جیش العدل منتشر کرده توجه ان برمسایل مذهبی ودر درجه بعد قومی است. اما نکته امنیتی مهمی که در خصوص فعالیت های گروه هایی از این قسم وجود دارد این است که وضعیت خاص منطقه امکان دخالت قدرت های منطقه ای و غیرمنطقه ای در پشت صحنه فعالیت هایی اینچنینی را ممکن می کند. در حال حاضر تحرکات گروه جیش العدل محدود است.شعار دادن و تبلیغات ناپخته راه به جایی نمی برد.اگر به طریق درست وشکل جدی به این مساله پرداخته نشود زمینه برای گسترش این قبیل فعالیت های خرابکارانه در آینده وجود خواهد داشت.
ما در پرونده گروگان گیری 5 مرزبان که تقریبا دو هفته از آغاز آن می گذرد شاهد بسیج عمومی بخصوص در فضاهای مجازی چون فیس بوک و توئیتر بودیم. آیا این قبیل حرکت های مردمی می تواند تاثیری بر فعالیت های جیش العدل که خود را منجی پاره ای از هموطنان ما در بلوچستان می داند، بگذارد؟
حساسیت افکارعمومی در جامعه و در فضای مجازی نسبت به این اتفاق ، بسیار به جا و مناسب بود.ما در این پرونده شاهد همسویی ملی و درخواست های عمومی برای آزادسازی مرزبان ها بودیم که در کمتر مورد مشابهی دیده شده است . این امر را در حوزه اجتماعی باید به فال نیک گرفت اما زمانی که به نوع موضع گیری های مقامات و یا برخوردهای عمومی نگاه می کنیم متوجه می شویم که بسیاری از این برخوردها جنبه احساسی داشته و به درمان ریشه ای و تحلیل منطقه ای این قبیل اتفاق ها پرداخته نمی شود. باقی ماندن این پرونده در سطح برخوردهای احساسی مفید فایده نیست . از آنجا که ماهیت این اتفاق ریشه در غده چرکین عظیمی دارد باید به درمان ریشه ای و بنیادین آن پرداخت. در شرایطی که جمهوری اسلامی ایران به این ریشه ها توجهی نداشته باشد گسترش حرکت های اینچنینی در منطقه مورد بحث، قابل پیش بینی است .آزادی 5 مرزبان ایرانی به دنبال سر و صداهای به راه افتاده حتما مطلوب است ولی بعد از ازادی ،فراموش شدن این پرونده می تواند خطرناک باشد.
بلوچستان ایران چه ویژگی هایی دارد که این منطقه را به محلی برای فعالیت گروه هایی نظیر ریگی و امروز جیش العدل تبدیل کرده است؟
بلوچستان منطقه ای بزرگ درسه کشور ایران ، افغانستان و پاکستان است که بیشترین بخش آن در پاکستان قرار گرفته است. از منظر تاریخی تا زمان قاجار این بخش عمدتا وابسته به حکومت مرکزی ایران بود اگر چه موضوع مرزهای جغرافیایی به شکل کنونی قدمت چندانی ندارد و به 200 سال اخیر باز می گردد.پیش از ان هر قوم و قبیله ای رهبری خاص خود را داشت که نوع پیوستگی آن به حکومت مرکزی رابطه میان مرکز و حاشیه را تعریف می کرد. سیستان و بلوچستان از انجا که در حاشیه قدرت مرکز ایران قرار داشت گاهی مورد طمع قدرت های همسایه قرار می گرفت. نقش استعمار انگلیس در جدا کردن بخش بزرگی از این منطقه از ایران سیاه و تلخ است. بخش هایی در زمان پادشاهی صفوی میان ایران و هندوستان دست به دست می شد. پس از استقلال شبه قاره از استعمار انگلیس و جدایی پاکستان از هندوستان ،برای مدتی وضعیت مبهمی در بلوچستان پاکستان حاکم شد. پیش از این تاریخ، مرزهای موجود با ایران در زمان حکومت استعماری انگلستان در شبه قاره هند تثبیت شده بود اما ان بخش بلوچستان که در حال حاضر به پاکستان تعلق دارد پس از جدایی پاکستان و هند از یکدیگر در وضعیت مبهمی فرو رفت. بلاتکلیفی حاکم بر این منطقه و بحث هایی که در خصوص استقلال آن می شد در حافظه تاریخی این منطقه مانده است و حتی گاهی در ادبیات برخی جریان های معترض موجود در این منطقه هم نمود پیدا می کند. البته شعارهای جدایی طلبانه بیشتر در بخش بلوپستان پاکستان به گوش می رسد و ما در بلوچستان ایران چنین شعارهایی را نمی شنویم.
به طور مجمل به چند نکته کوتاه درباره ویژگی های منطقه اشاره میکنم .مناطق مختلف بلوچستان در هر سه کشور از پایتخت به دور هستند و این وجه مشترک منجر به توجه کمتر دولت های مرکزی به انها شده است. در پاکستان به عنوان نمونه فاصله میان اسلام آباد تا کویته بسیار زیاد است که هم دسترسی را سخت تر و هم توجه به این مناطق را کمتر می کند.همچنین پاکستان و افغانستان هر دو در دهه های اخیر مشکلات سخت سیاسی و به تبع ان، اقتصادی را تجربه کرده اند که منجر به عدم توجه و مدیریت مناسب این مناطق توسط دولت های مرکزی شده است.20 سال پیش مشکلات در بلوچستان پاکستان تا این اندازه گسترده نبود، به عنوان نمونه در زمان ضیاء الحق منطقه ناارامی های کمتری داشت. و در دهه نود میلادی هم در سالهای حضور بی نظیر بوتو و نواز شریف مشکلات ،کمتر از این حد بود. اما از سال 2001 میلادی تا به امروز به دلیل سایه انداختن برخی معضلات دیگر، مشکلات این منطقه هم سیر صعودی خود را طی کرده است . تشدید بحران اقتصادی در پاکستان ، شدت گرفتن وگسترش پدیده افراط و البته افزایش حضور قدرت های خارجی در منطقه همگی دست به دست هم داده و بر بحران های موجود افزوده است .
پاکستان و افغانستان در چند دهه اخیر با معضل تروریسم دست و پنجه نرم کرده اند. آیا ما در منطقه بلوچستان ایران هم شاهد شکل گیری جریان های افراطی با توسل به مقاومت مسلحانه و راهکارهای خشونت آمیز برای رسیدن به هدف هستیم؟آیا می توان جیش العدل را نمونه ای از سرایت این بحران به داخل ایران هم دانست؟
در حال حاضر در جهان اسلام ، گسترش جریان های افراطی اندک اندک نقش مهم سیاسی – امنیتی پیدا کرده است. قدرت اجتماعی ،اقتصادی ونظامی جریان های رادیکال و افراطی در حال افزایش است .این گروه ها توانایی جذب نیروهای ناراضی را هم در چنته دارند. در خصوص این منطقه درمجاورت افغانستان وضعیت بسیار نابسامان است چرا که نخستین هسته های افراط در این منطقه کاشته شده است: از طالبان تا القاعده که بستر اولیه شکل گیری انها از این منطقه بوده است و حتی افراطیون عرب هم در این مناطق نخستین آموزش های خود را دیده اند. این جریان افراط که در شمال پاکستان به نیت مقابله با کمونیسم شکل گرفته بود اکنون تغییر مسیر و هدف داده و حوزه های جدیدی را با هویتی جدید برای خود تعریف کرده است. بلوچستان در مجاورت چنین جریان هایی قرار گرفته و به راحتی می تواند تحت تاثیر این تحولات قرار بگیرد. بنابراین عامل تروریسم وعامل افراط را هم باید به عنوان عواملی موثر وتعیین کننده در نظر گرفت. جیش العدل در کنار سایر عوامل به طور حتم از گسترش افراط هم تاثیر گرفته است.
مساله دیگری هم که باید به آن توجه کرد باقی ماندن مشکلات تاریخی مرزی افغانستان و پاکستان و رقابت این دوحکومت و استفاده از اهرمهای دو کشور علیه یکدیگر است که این برخوردها سابقه تاریخی داشته و متعلق به امروز و دیروز نیست. به عنوان مثال در دهه 60 و 70 میلادی ، کابل در بلوچستان فعالیت داشت و یا پاکستان در خاک افغانستان برخی فعالیت ها را هدایت می کرد. این مساله که دولت ها به جای درمان کردن این درد در تشدید آن سهم دارند وجه تاسف بار دیگری ازاین مطلب است که باید به ان توجه کرد. البته ایران در این موضوع دخالت نداشته است چون هیچگونه انگیزه ای هم نداشته است.
تا چه اندازه گروهی چون جیش العدل میوه نزاع منطقه ای میان شیعه و سنی است که پیش از این در عراق ؛ بحرین و اخیرا در سوریه هم شاهد آن هستیم؟
از مجموعه اطلاعات،اخبار وتحلیل ها اینگونه برداشت می شود که منطقه خاورمیانه واطرف ان این روزها با مشکل مهمی روبه رو است به نام دوقطبی گری. در یک قطب این ماجرا عربستان ایستاده است و در قطب دیگر آن هم ایران. ظهوراین پدیده نخستین بار پس از سقوط صدام حسین عنوان شد. در آن زمان پادشاه اردن از ماجرای هلال شیعی سخن گفت . اندک اندک این داستان کمرنگ شده بود تا اینکه در بحران سوریه با مقابله ایران و سعودی مجددا این زخم سرباز کرد و این صف بندی با شدت بیشتری از سر گرفته شد. این مساله در منطقه، امروز می تواند دستمایه بسیاری از اختلاف ها، دشمنی ها و حتی جنگ هایی طولانی مدت شود. در حال حاضر مدیریت این پدیده از اصلی ترین الزامات است و رهبران دینی از شیعه و سنی باید مهار این مشگل را در دستور کار خود قرار دهند.
در داستان بلوچستان هم این پدیده نمود پیدا کرده است.هرچند که بعضی محافل به جای پرداختن به مسایل تلاش میکنند ان را پنهان کنند. در نگاهی جامعه شناختی به بلوچستان ما دو موضوع را در کنار هم داریم : تفاوت های قومی و تفاوت های مذهبی. عدم توجه و رسیدگی به این دو تفاوت که در دو لایه موازی هم حرکت می کنند، می تواند به شکل گیری تقابلی جدی منتهی شود. در این پرونده از آنجا که ایران به عنوان کشوری شیعه تعریف می شود در حاشیه خود با مساله بلوچستانی روبه روست که اهل تسنن در آن ساکن هستند. همراهی این قضیه با برخی سوءمدیریت ها موجب التهاباتی می شود که زمینه را برای صف بندی های ذکر شده فراهم می کند. این قطب بندی به نوبه خود زمینه را برای صف بندی دیگر قدرت ها پشت هرکدام از این قطب های ایران و عربستان هم مهیا می سازد.
شاید ایران در خارج از مرزهای خود به دلیل برخی سیاست های منطقه ای با چنین دوقطبی گری دست و پنجه نرم کند اما چرا باید در بلوچستان که بخشی از خاک جمهوری اسلامی ایران است ما شاهد چنین صف بندی هایی باشیم که در نهایت هم می تواند به اعتراض هایی گسترده تبدیل شود؟
در منطقه سیستان و بلوچستان به دلیل برخی تبعیض ها شیعه و سنی یا بلوچ و سیستانی با هم صف بندی هایی پیدا کرده اند که این مساله به مصلحت کشور نیست. شما با سفر به این منطقه در شرایطی که واقعیت ها را ببینید متوجه وجود این صف بندی ها خواهید شد. بلوچ های این منطقه می گویند که حقوق آنها یا به دلیل بلوچ بودن و یا به دلیل سنی بودن مورد توجه قرار نگرفته است. محرومیت در حوزه های مختلف موتور اصلی نارضایتی های عمومی در این منطقه است . این محرومیت های کاملا ملموس، می تواند به عاملی برای پیوستن جوانان منطقه به گروه های تروریستی تبدیل شود. این محرومیت ها هم محدود به دولت حاضر نیست و در زمان پهلوی هم بی توجهی نسبت به این منطقه منجر به نابسامانی هایی در این منطقه شده بود.
به یاد دارم که در سال 1348 وضعیت قحطی در این منطقه به حدی بالا بود که ساکنان این منطقه به شهرهایی همچون گرگان مهاجرت میکردند. در آن بازه زمانی من دانشجو بودم و با نگاه های ارمان خواهانه دانشجویی ودر محیط دانشگاه سعی در جذب کمک هایی برای این مردم کرده بودم که با واکنش تند مسئولان دانشگاه روبه رو شدم. متاسفانه زخم مردم بلوچستان بسیار طولانی مدت است. من نگران این هستم که رفتار مسئولان پاسخگوی این درد نیست و اقدامات رایج امنیتی درمان این درد نمی تواند باشد. امروز در رسانه ها مصاحبه وزیر کشور را دیدم که در آن بر حضور فیزیکی سپاه در این منطقه تاکید شده و اعلام کردند که تنها بخشی از مرز بدون دیوار باقی مانده است که با دیوار کشی در منطقه فوق دیگر مشکلات امنیتی موجود حل خواهد شد. شاید توجه ندارند که اصلی ترین مشکل منطقه همین نگاه امنیتی وهمین دیوارکشی ها است. بلوچ های منطقه اعتقاد دارند که ما در دوسوی مرز با هم برادر هستیم و فاصله انداختن میان ما با این دیوارکشی ها مشکلی را حل نمی کند. در حالی که درتصویری از مرز در کشورهای اروپایی دیدم،که تنها یک خط میان دو کشور به عنوان عامل تعیین کننده مرزها وجود دارد که ان هم در یک رستوارن و بین دو میز کشیده شده است ، ما در ایران به دنبال بلندتر کردن دیوارها هستیم و نه درمان ریشه ای مسایل و از میان برداشتن دیوارها..
تا چه اندازه ترس دولت های متفاوت در ایران از فعالیت های گروه هایی چون جیش العدل منجر به این نگاه امنیتی و نظامی شده است ؟
بزرگترین اشتباه در بلوچستان همین است که به جای رفع محرومیت ها و تبعیض های اجتماعی و اقتصادی به سراغ حل مشکل با توسل به نیروی نظامی برویم. من در سفری که همین چند سال اخیر به این منطقه داشتم از نزدیک برخی محرومیت های موجود را لمس کردم. متاسفانه نگاه مسئولان به این منطقه به دلیل دغدغه های امنیتی ، در حوزه حفظ امنیت محدود مانده است . این در حالی است که اگر این میزان نگاه امنیتی جای خود را به تلاش برای رفع محرومیت ها داده بود ، وضعیت بلوچستان به مراتب بهتر از امروز بود. حرف بزرگان قومی و دینی در این منطقه حول همین محور می چرخد که بلوچستان هم بخشی از ایران است اما مورد تبعیض های فراوان قرار گرفته است. در سفری که به ایرانشهر داشتم با یکی از مسؤلان منطقه گفتگویی داشتم و وی به من نشان داد که ما دراطراف ایرانشهر تنها یک کارگاه یا کارخانه اجرپزی داریم و دیکرهیچ. این در حالی است که در حومه تهران یا اصفهان ، تراکم کارخانه ها توان نفس کشیدن را از ما گرفته است. عمده ترین دغدغه جوانان در گفتگو با من در انجا ، مساله اشتغال بود . البته من نمیگویم که هیچ کاری در این منطقه انجام نشده است. به عنوان نمونه در بخش راهسازی در برخی مناطق مورد بازدید من ، به خوبی انجام شده بود. اما مردم این منطقه با محرومیت هایی مواجه هستند و رنج می برند.تا انجایی که از ده سال پیش به یادم مانده قرار بوده که با احداث خط لوله گاز صلح به پاکستان ، مردم این منطقه هم از نعمت گاز بهره مند شوند .
ایا این محرومیت ها به محبوب بودن گروه هایی چون جیش العدل که داعیه دار عدالت خواهی برای بلوچ ها هستند در میان مردم بلوچستان هم منتهی شده است ؟
محرومیت هایی که در سوال پیشین از ان سخن گفتم زمینه را برای اعتراض ها و پیوستن برخی از ناراضیان به گروه های معترض فراهم می کند. نباید تصور کرد که اعتراض ها محدود به گروه جیش العدل است .من اطلاع ندارم و نمی دانم که در میان مردم منطقه ، گرایش به گروه های مسلح و حرکت های خشونت امیز وجود دارد یا خیر. اما می توانم این را بگویم که عدم پرداختن به این نارضایتی ها می تواند بستر پیوستن به گروه های اینچنینی را فراهم کند. دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی ما با توجه به اطلاعاتی که در اختیار دارند این قبیل گروه ها را اشرار و مزدور می خوانند اما با توجه به مشاهداتی که من داشتم می توانم بگویم که برخی مسایلی که این گروه ها به عنوان محرومیت اعلام می کنند در ان منطقه واقعا وجود دارد و مطالبه مردم هم رفع ان محرومیت هاست.از طرف دیگرنباید غافل شد که اگر اینها اشرارهم باشند محصول شرایط نابسامان است که مدیریت غلط در ایجاد آن سهم دارد.
نخستین بار در زمان ریاست جمهوری اقای خاتمی با توجه به مطالعات خود تذکر داده بودم که وضعیت حاکم بر منطقه فوق و محرومیت های موجود نگران کننده است. در حال حاضر هم نگران این هستم که اگر امروز به تمام ابعاد این پرونده رسیدگی نکنند فردا با مشکلات گسترده ای روبه رو خواهیم شد. من توسل به راهکارهای امنیتی را درست نمی دانم. راهکارهای امنیتی منجر به درمان ریشه ای این درد نخواهند شد. متاسفانه با توجه به جو موجود در کشور برخی تلاش می کنند که برای هر مشکلی نسخه امنیتی تجویز کنند . این در حالی است که با توسل به راهکار امنیتی نه تنها دردی درمان نمی شود بلکه با پنهان شدن و تجمع این دردها ما روزی شاهد انفجار این نارضایتی ها خواهیم بود . باید توجه داشت که تعمیق شکاف های دینی ، اجتماعی و سیاسی از اثار تجویز راهکارهای امنیتی است.
مساله وجود قومیت های مختلف در یک کشور نه تنها در ایران که در دوره هایی در ترکیه هم با شکل گیری گروه پ ک ک و یا در عراق با اختلاف هایی که کردها با دولت مرکزی داشته و هنوز هم دارند به نوعی تهدیدی امنیتی از سوی دولت های مرکزی قلمداد شده است . برای عبور از این وضعیت در کشوری مانند ایران که هم کرد ، هم ترک و هم بلوچ ها را در خود جای داده است چه باید کرد؟
ایده تهدید بودن تنوع و تکثر در مباحث سیاسی اجتماعی منسوخ شده است. برخی هنوز فکر می کنند که وجود تنوع مذهب ، تنوع قومیت و تنوع زبان در یک کشور به معنای وجود تهدید است. این برداشت از پایه و اساس اشتباه است . هند را مثال خوبی از تنوع و تکثر در تمام ابعاد می دانم.با وجود هشتاد در صد هندو مذهب، هشت سال پیش در تشکیلات حکومتی هند ، رییس جمهور مسلمان ، نخست وزیر سیک و بالاترین مقام نظامی مسیحی بود و با وجود این ، کشور به خوبی اداره می شد. در نتیجه این تکثرگرایی در حاکمیت ،نه ذره ای از خاک این کشور از دست رفت و نه مشکلات امنیتی درست شد. به نظر من این تعریف کهنه و منسوخ شده باید تغییر کند . ما باید از تنوع و تکثر در کشور خود به عنوان یک فرصت استفاده کنیم . به عنوان مثال ،اقای مولوی عبدالحمید یک مدرسه حوزوی در زاهدان دارد و سوال اینجاست که به جای اینکه طلبه های کشورهای دیگر به مدارس سلفی گری بروند ،ایا وجود این مدرسه فرصت خوبی برای جذب طلبه های اهل تسنن به داخل ایران نیست؟ شنیدم موردی بوده که ورود طلبه ازیک کشوراسیای مرکزی را برای تحصیل در این حوزه ممنوع اعلام کرده اند . ایا بهتر نیست که دست از نگاه امنیتی به این مقوله بردارند؟ من فکر میکنم نیاز به تغییر نگاه در این مقوله را داریم . اینکه ما انتظار داشته باشیم همه به زبان ما صحبت کنند ، همه هم مذهب ما باشند و تاسف بار تر از همه ، فقط همان قرائت مدنظر ما از دین ومذهب را داشته باشند به هیچ وجه به صلاح دین ومملکت نیست .تنوع اقوام تهدید نیست بلکه تبعیض میان انها تهدید است. عدم توجه به این مهم می تواند در دراز مدت تهدیدی برای تمامیت ارضی ما باشد.باید به طور جدی و با برنامه ای جامع برای رفع محرومیت های ریشه دار در حوزه های مختلف سیاسی ،اجتماعی واقتصادی اقدام فوری بشود.
در پرونده گروگان گیری مرزبان ها ما شاهد بودیم که مرزبان ها از ایران به خاک پاکستان منتقل شدند. با اینهمه برخی مقامات در ایران از وجود ناامنی های گسترده و دست بسته پاکستانی ها در حل معضلاتی اینچنینی سخن می گویند و عده ای هم توپ را به زمین اسلام اباد هل داده و اعتقاد دارند که پیگیری این مساله وظیفه پاکستان است. نقش اسلام آباد را در این پرونده چگونه ارزیابی می کنید؟
دولت پاکستان انتقال این سربازان به خاک ان کشور را تایید نکرده است.ایران و پاکستان در گذشته همکاری های امنیتی با یکدیگر داشته اند و سابقه همکاری در موارد اینچنینی هم در کارنامه روابط دوجانبه کشورها وجود دارد.اما شرایط منطقه شرایط ویژه است و تحرکات جریان های افراط ، گروه های تروریستی و باندهای مواد مخدر بسیار زیاد است . یک گروه از طالبان هفته پیش بیست وسه سرباز پاکستانی را که به مدت سه سال بود در اسارت گرفته بودند کشتند.دولت های متفاوت روی کارامده در پاکستان هم مشکلات داخلی بسیاری داشته و دارند . البته این نظر من به معنای نفی مسیولیت قانونی از پاکستان نیست . اما سوال اینجاست که ایا پاکستان توانایی مهار این مسایل را هم دارد؟ به نظر من پاکستان چنین توانایی ندارد.سابقه درگیری میان دولت های مرکزی متفاوت در اسلام اباد با بلوچ ها به چندین دهه پیش باز می گردد. ربوده شدن برخی چهره های دولتی ، انفجار در خط لوله گاز منطقه و انفجارها در کویته همگی نشانه های عدم توانایی دولت پاکستان در مهار این مقوله است . وجود هسته های مختلف جریان های افراط در خاک پاکستان ، حضور میلیون ها مهاجر افغانی و وضعیت نابسامان اقتصادی در این کشور اهرم قدرت دولت برای مدیریت بحران در بلوچستان را به شدت کاهش داده است. البته ایران هم نباید از حقوق خود در این خصوص دست بکشد اما باید توجه داشت که حل این مساله در گرو همکاری و گفتگو و مذاکره میان دو کشور و در مراحلی همکاری های سه جانبه با افغانستان است .
ما در حال حاضر شاهد شکل گیری مذاکراتی میان دولت های پاکستان و افغانستان با طالبانی هستیم که سالها فعالیت های تروریستی داشته است اما می بینیم که در پرونده گروگان گیری مرزبان ها دولت ایران هرگونه مذاکره مستقیم با جیش العدل را رد می کند. آیا مذاکره با این گروه نمی تواند به عدم تکرار اتفاق هایی از این دست برای مرزبان های ما منتهی شود؟
طبیعتا مذاکره با گروهی که عنوان تروریستی به ان داده شده است منطقی نیست. تصور من این است که باید گفتگوهای غیرمستقیم با وجود یک واسطه صورت بگیرد.تلقی شخصی من این است که ریش سفیدان صاحب نفوذی در منطقه بلوچستان هستند که می توانند به حل موضوع کمک کنند. شاید دولت ایران در حال حاضر از این راه هم استفاده کرده است .اطلاعی ندارم. اما نکته اینجاست که در کنار اصلاحاتی که گفته شد باید در بلوچستان برای رفع محرومیت ها انجام بگیرد ، نباید کاری انجام شود که یا به تحریک این گروه ها منتهی شود و یا نوعی اعتباربخشی به انها به حساب اید. تنها راه ،درمان ریشه ای مساله است چرا که هیچ تضمینی وجود ندارد که در اینده به جای ٥ نفر ٥٠ نفر اسیر نشوند.یک راه حل دو وجهی پیشنهاد می کنم : برخورد محکم با این گروه ،همزمان با اقدام برای رفع محرومیت ها نتیجه بخش خواهد بود.
مساله تروریسم در پاکستان بخصوص پس از سال 2001 و حمله القاعده به برج های دوقلو در امریکا به دغدغه امریکایی هم تبدیل شده و دیدیم که حتی در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما هم حملات پهبادهای بدون سرنشین برای مهار این گروه های تروریستی ادامه داشت. آیا دغدغه مشترک تروریسم می تواند فصل جدیدی برای همکاری های ایران و پاکستان با امریکا در این منطقه باشد؟
در خصوص مهار جریان افراط ، قایل به مذاکره و گفتگو بین تمام کسانی هستم که از این بلا اسیب می بینند. ایران ، افغانستان ، پاکستان همه از این جریان اسیب می بینند. البته من با حملاتی نظیر انچه امریکا با پهبادهای بدون سرنشین انجام می دهد موافق نیستم. در داخل پاکستان هم بخش کمی موافق این حملات امریکایی ها و بخش بزرگی مخالف ان هستند. این راهکار هم در چارچوب همان نگاه نظامی - امنیتی خشنی که گفتم تعریف می شود. اخیرا دولت پاکستان با جریان طالبان پاکستان وارد مذاکره شده است . البته امیدواری کمی برای به ثمر نشستن این مذاکرات وجود دارد و قطعا راه سختی در پیش رو است. فکر می کنم که باید همکاری های منطقه ای برای اداره این قضیه شکل بگیرد که به دلیل اختلاف های تاریخی و مرزی کار ساده ای نیست .
انتشار اولیه:شنبه 3 اسفند 1392/ باز انتشار:چهارشنبه 7 اسفند 1392
نظر شما :