ایران و دستیابی به تعادل پویا در عرصه بین الملل
دیپلماسی ایرانی: در دو مقاله قبلی به نیاز ایران به مذاکره کننده ای متبحر و نیز نیاز جهان برای دستیابی به نقاط تعادل جدید اشاره شد . در مقاله آخر با ذکر اختلافات و چالش های مهم در عرصه های امنیتی ، سیاسی ، ژئوپولیتیک و اقتصادی که هم اکنون بر نظام بین الملل حاکم شده، لزوم دستیابی به نقاطی مورد تاکید قرار گرفت که در آنها همه بازیگران صحنه بین الملل براساس میزان حساسیتشان به موضوع به منافع حداقلی خود دست یابند و از طریق گفتگو و بده بستان بستر لازم را برای رسیدن به منافع حداکثری طراحی نمایند.
این نقاط را نقاط تعادل نامیدیم و بر این ضرورت تاکید شد که دنیا برای ادامه توسعه و همکاری به رسیدن به نقاط تعادل جدید نیاز دارد . همچنین گفته شد که انتظار از بشریت و جامعه جهانی متمدن شده این است که این نقاط تعادل بین بازیگران بزرگ و کوچک صحنه بین الملل براساس تعامل و مذاکره به دست آید . در این مقاله سعی می شود مفهوم دینامیک بودن نقطه یا نقاط تعادل را تبیین و روش موثرتر بودن در تعریف نقاط تعادل را تشریح نماییم . روش ها و تکنیک های روز را نیز انشاء الله در مقالات بعدی خواهیم آورد .
تعادل دینامیک
بدیهی است که برخی صاحب نظران با اشاره به تضاد منافع موجود در بین بازیگران بزرگ عرصه بین الملل، اصل امکان دستیابی به نقاط تعادل را زیر سوال می برند. برخی با نگاه بدبینانه مدل نهایی نقطه تعادل را مدل تابعیت کامل یکی از دیگری یا Master – Slave توصیف می کنند و برخی این جایگاه را حداقل برای بازیگران خرد عرصه های منطقه ای و بین المللی ناگزیر می دانند. از نگاه این عده دستیابی به راه حل برنده – برنده بین بازیگران خرد و بزرگ وجود خارجی ندارد و عده ای امکان دستیابی به چنین راه حل هایی را سرابی می دانند که از سوی بازیگران بزرگ بر سر راه بازیگران خرد گذاشته شده است .
اما واقعیت ها در صحنه بین المللی و ظهور رهبران بزرگی که کشورهای کوچک خود را متحول ساخته اند و وزن کشور خود را در صحنه بین المللی تغییر داده اند حاکی از آن است که مدل ارباب و رعیتی در جایی که ملتی با عزم و اراده و شناخت و آمادگی لازم در صحنه بین الملل وارد بده بستان می شود وجود ندارد و حکم گرگ و میش و ارباب و رعیت در روابط همیشه صادق نیست .
گذر زمان باعث ایجاد تحول در مفاهیم شده و می شود و مدل های جدیدی را به وجود می آورد . هم اکنون مدل های جدید تلفیقی که همکاری و رقابت را با هم درمی آمیزند (Co-petition ) از دنیای بنگاه داری به دنیای اقتصاد و سیاست راه یافته است. در این مدل جایگاه بنگاه ها براساس قابلیت ها و ظرفیت های آنها برای تطبیق با شرایط جدید و نوآوری تعیین می شود . برای مثال در سازمان کشورهای صادر کننده نفت اوپک کشورهای رقیب با هم در امر صادرات نفت ، در ضمن رقابت برای اهدافی مشترک همکاری و فعالیت می کنند . این مجموعه تاثیرات زیادی در بازار نفت داشته و احتمالا در آینده نیز خواهد داشت ، اما نکته اینجاست که نقش کشورهای عضو در این مجموعه در طول زمان یکسان نبوده است .
جایگاه هر یک از این کشورهای عضو در طول زمان در مجموعه دستخوش تغییر شده است . نحوه تعامل کشورها با هم در این مجموعه نیز تغییر کرده است . نقش و میزان تاثیرگذاری کشورهای عضو در سیاست گذاری اوپک براساس جایگاه آنها کشورها تغییر کرده است و نقطه تعادل خروجی این مجموعه نیز براساس تغییرات در جایگاه اعضاء تغییراتی مستمر داشته است .
همه این بحث ها ما را به مفهوم جدیدی در نظام بین الملل به نام تعادل دینامیک Dynamic Equilibrium رهنمون می سازد . گرچه این مفهوم در بدو امر در اقتصاد رشد کرده اما بتدریج به مباحث استراتژی راه یافته و کاربردهای کم نظیری را می توان از آن در مباحث روابط بین الملل و ژئوپولیتیک تبیین نمود. به این معنا که جایگاه کشورها پدیده ای در حال تغییر است . نقش آنها و میزان تاثیر گذاری آنها در صحنه ها در حال تغییر است ، به همان نسبت نقش آنها در تعریف نقاط تعادل در حال دگرگونی است .
اگر این مفهوم را درست درک کنیم ، می دانیم که می توانیم جایگاه کشور را در صحنه بین الملل تغییر دهیم و عضوی موثر در جامعه جهانی برای تعریف نقاط تعادل باشیم . دینامیک تعادل را به گونه ای پیش ببریم که نقش مان موثرتر باشد و موقعیت ما را در عرصه جهانی و روابط بین الملل تثبیت نماید .
علوم مدیریت و مباحث مدیریت استراتژیک نیز دستخوش نوآوری های مهمی شده و در حوزه های مختلف ورود کرده است . این علوم با مفاهیمی چون رویکرد پارداوکسیکال ( Paradoxical Strategies ) و نظریه ذی نفعان (Stakeholder Theory ) در طراحی نقاط تعادل و دستیابی به راه حل های برنده – برنده ، تکنیک ها و مدلهای متعددی را ارائه داده است که قطعا در عرصه روابط بین الملل نیز قابل استفاده است .
هنر دیپلماسی طراحی و تشکیل ائتلاف های برنده Winning Coalitions در صحنه بین المللی در جهت منافع کشور است . یافتن بازیگرانی که به صورت بالقوه در موضوعات مختلف بین المللی نظرات یا منافع مشابهی دارند از یکسو و طراحی ائتلاف لازم برای پیشبرد موضوع دیپلماسی با آنها در جهت نیل به اهداف از سویی دیگر؛ و یا سوق دادن بازیگرانی که منافع خاصی در برخی موضوعات احساس نمی کنند به سمت ایفای نقش در همان موضوعات ؛ یا ایجاد علاقه در بازیگرانی که به موضوعی خاص علاقه ای ندارند اما در صورت داشتن علاقه توان تاثیر گذاری زیادی در موضوع دارند؛ یا کاهش میزان مخالفت مخالفین یک موضوع که منافع کشور را در بر دارد؛ یا کاهش میزان تاثیرگذاری مخالفین مواضع کشور در موضوع مورد نظر دیپلماسی؛ و ... همه و همه در چارچوب تئوری های جدید قابل تعریف است .
تکنیک هایی چون ماتریس قدرت – منافع، مدل میدان نیرو، جدول حساسیت ذی نفعان و ... برای رسیدن به چنین راه حل هایی پیشنهاد شده اند و قطعا با فهم درست آنها و ایجاد ساز و کار مناسب، قابل طراحی برای بهره برداری در عرصه روابط بین الملل و طراحی ائتلاف های برنده می باشند. بدیهی است که ائتلاف های برنده می تواند در قالب موضوعی ، همان تعریف نقاط تعادل در عرصه بین الملل باشند . نقاطی که برای دستیابی به آنها می بایست تمام بازیگران خرد و کلان ، منطقه ای و بین المللی و محق یا غیرذی حق ، در طراحی آن مساعدت نمایند .
اشتباهات قابل جبران در مذاکرات اخیر
آنچه که از فقدان کاربرد این تکنیک ها و روش هایی چون سناریو نویسی و آینده نگاری می فهمیم این است که برای کار در صحنه بین الملل باید خیلی بیشتر از شرایط کنونی فعال بود. پدیده های بین المللی از جنس پدیده های خلق الساعه هستند که در مباحث تصمیم گیری آنها را جزو پدیده های Stochastic دسته بندی کرده اند. اینگونه پدیده ها در عین پیچیدگی ، شکل و قالب قابل پیش بینی ندارند . برای آنها گردش کار مشخصی قابل تعریف نیست . پروسه ای سازمان یافته را نمی توان برای آنها تعریف کرد . برای مثال در گردهم آمدن چند بازیگر بین المللی ، حرف ها و مواضعی از سوی آنها در جریان مذاکرات مطرح می شود که قابل پیش بینی نیست، ترکیب این مواضع و بده و بستان ها می تواند گونه های مختلف و متعددی از سناریوهای ممکنه را پدید آورد که بدون داشتن و آشنایی با ابزارها و تکنیک های مربوط به مذاکرات استراتژیک ورود به آنها خطرناک است .
در این گونه شرایط سیستم پشتیبانی مذاکره کنندگان باید سناریوهای مختلفی را با بکارگیری ابزارهایی چون آینده پژوهی و تئوری ذی نفعان آماده سازد تا هیئت مذاکره کننده را در جریان مذاکرات یاری رسانده و هزینه فایده سناریوهای مختلف از قبل قابل تحلیل باشد . متاسفانه به نظر می رسد ما در مذاکرات پیچیده فراروی سیاست خارجی مان در بعضی موارد ساده انگارانه به این مسائل پیچیده پرداخته ایم .
به یاد داریم که در جریان مذاکرات ایران و آمریکا در خاتمه جریان گروگان گیری اعضای سفارت آمریکا در تهران ، هیئت ایرانی متشکل از دو نفر به مذاکرات الجزیره وارد شد در حالیکه طرف آمریکایی با بیش از یکصد و پنجاه کارشناس حقوقی ، بانکی ، نظامی و ... در مذاکرات حاضر بودند . به نظر می رسد که در مذاکرات اخیر ژنو نیز همین داستان به گونه ای دیگر تکرار شده است . علیرغم اینکه این هیئت می باید با جمعی خبره و دانا از بازیگران بزرگ بین المللی مذاکره می کرد، سیستم پشتیبانی مربوطه آماده نشده بود . سناریو های فرارو و مواضع احتمالی بازیگران مختلف و تعامل آنها با هم پیش بینی نشده بود و نه متخصص بانکی بود ، نه حقوقی و نه تجاری و نه ... . درحالیکه طرف های مقابل منافع مختلف و متفاوت و بعضا متضاد داشته و دارند متاسفانه روی نقاط بهینه و تشکیل ائتلاف برنده از پیش فکر نشده بود .
رویکردمان هم در مذاکرات ایراد داشت . یعنی ما با رویکردی Deterministic و قطعی نگری به مذاکره رفته بودیم و صحبت از خط قرمز آن هم در شکل مصداقی و نه هدف گذاری می کردیم ، در حالیکه بحث مذاکرات بحثی خلق الساعه وStochastic بود و رویکرد قطعی نگرانه فرصت بده بستان را از هیئت مذاکره کننده در بسیاری از سناریوهای احتمالی پیش رو می گیرد .
البته تعیین خطوط قرمز در اصول ایرادی ندارد برای مثال می توان در مورد جایگاه ایران در منطقه خط قرمز داشت اما اینکه مثلا پنج درصد اورانیوم یا این تعداد سانتریفیوژ خط قرمز است در اینگونه مذاکرات اجازه بده بستان در فضایی بزرگتر را می گیرد. باز برای مثال ( که در مثل مناقشه نیست ) می توان گفت اگر طرف مقابل بده بستان را در فضای جایگاه ایران در منطقه مطرح سازد و بخواهد ( مجددا برای مثال ) جایگاه ژاپن یا کره در منطقه را برای ایران در نظر گیرد ، قطعا جواب ما نمی تواند خط قرمز بودن تعداد سانتریفیوژ باشد[1] .
اما در پایان این بحث گلایه دیگری را نیز که به مدل مذاکره مان وارد است شایان ذکر می داند[2]. اینکه ما مدلی را مطرح ساختیم که مذاکره ما سه محور داشته و چارچوب هدف ، گام اول و گام پایانی را با طرف مقابل به توافق رساندیم . سوال اینجاست که این مدل مذاکره از کجا آمده ؟ . مدل ها در مباحث علمی و تحقیقی توسعه می یابند ، به بوته آزمون گذاشته می شوند ، بهبود می یابند و نهایتا بهترین ها به کار گرفته می شوند. آیا باید در فضای مذاکراتی با این اهمیت ، مدل ابداع کرد ؟ ادبیات پشتیبان این مدل کجاست ؟
رسیدن به نقطه یا نقاط تعادل دینامیک
در مقاله قبلی نیاز جهان به دستیابی به نقاط تعادل جدید گوشزد شد . بی تردید ایران به واسطه جایگاه ژئوپولیتیک ، ژئو استراتژیک و ژئو اکونومیک خود می تواند برای آینده منطقه و حتی دنیا حرف داشته باشد . برای اینکه این جایگاه بالقوه به جایگاهی بالفعل تبدیل شود ، به ساز و کار مناسب ، مدیریتی منسجم و هوشمند و هدایتگری جامع نگر نیاز است . اما قطعا یکی از مهمترین کارها بهبود کیفی تصمیم سازی در عرصه سیاست خارجی و تعریف نقشی مناسب برای وزارت امور خارجه در این صحنه است. نقشی که از آن به عنوان سازمان قاعده ساز نام می برند .
وزارت امور خارجه می بایست با ایجاد سیستم پشتیبانی تصمیم گیری مناسب ، دعوت از همه ذی نفعان کشور در تصمیم سازی و بهره گیری از آخرین سیستم های اطلاعاتی ، تکنیک ها و ابزارهای تصمیم سازی ، دستیابی به اهداف را دنبال کند . قاعده سازی کند و ذی نفعان مختلف را مطلع ، شریک ، دخیل یا قانع سازد . تکنیک های این امر در ادبیات مدیریت ذی نفعان توضیح داده شده است . این مجموعه باید از ابزارهایی که از سیستم های کنترل هوشمند و سیستم های منعطف هدف یاب الهام گرفته ( Adaptive Control Systems ) و بهره گیری کرده و آماده باشد تا اهدافی را دنبال کند که دائم تغییرمسیر و تغییر جایگاه داده و در بازه هایی زمانی حتی تغییری ماهوی می یابند . سیستم پشتیبانی تصمیم می تواند و می بایست مدل ها و شرایط مختلف احتمالی را شبیه سازی کند و برای هر یک سناریو داشته باشد .
بشر تئوری ساز است و با پیچیده تر شدن محیط پیرامون خود ، تئوری های تکامل یافته تری را خلق می کند. قطعا با ریاضیات چهار عمل اصلی نمی توان ماهواره به فضا فرستاد و این امر ریاضیات خاص خود را می طلبید که به تدریج ابداع و به کار گرفته شد. عرصه روابط بین الملل نیز هر روز پیچیده تر می شود و سیاست خارجی ما برای تعامل بهتر در این محیط پیچیده به آشنایی با ابزارهای جدید تصمیم سازی و تصمیم گیری نیاز دارد.
رسیدن به تعادل دینامیک یک پروسه است و طبعا فراز و نشیب دارد . در مذاکراتی در این سطوح و برای دستیابی به اهدافی به این گران سنگی ، پیروزی ها و شکست های مقطعی جزء لاینفک و طبیعت کار است . اما ناگفته پیداست که در نظام آفرینش با بهره گیری از تمامی استعدادها ، ابزارها و توانمندی ها می توان به اهداف والای مد نظر دست یافت .
جهت مشاهده قسمت های قبلی مقاله اینجا و اینجا کلیک کنید.
[1] البته شاید بتوان گفت که این بحث خود معلول بوده است و دلیل اصلی عدم حضور کلیه ذی نفعان در جریان تصمیم سازی بوده است و خطوط قرمز تنها نوعی اولتیماتوم به مذاکره کنندگان یا طرف های مقابل بود.
[2]. ذکر این نکات به معنای عدم حمایت و پشتیبانی از هیئت مذاکره کننده و عدم درک زحمت های ایشان نیست . نگارنده با درک وضعیت جاری کشور و محیط بین الملل و تنها به منظور یادآوری راهکارهایی که به علت حجم مسائل و مشکلات ممکن است از نظرها مغفول مانده باشند به نوشتن مبادرت کرده و در جریان این نوشته ها بارها نکات بسیاری را به دلیل جلوگیری از سوء تفاهم حذف نموده است.
نظر شما :