روانشناسی مناقشه هستهای ایران
شرق : هفته نامه های جهان همچنان پیگیر اجرایی شدن توافقنامه ژنو و مسایل مرتبط به آن هستند. روزنامه های آمریکایی نیز همچنان، کشمکش میان دولت اوباما و جناح طرفدار تحریم در سنا را با جزییات بررسی می کنند. هفته نامه بریتانیایی «تایم» بر نکات فنی درصد غنی سازی و رآکتور آب سنگین اراک و برداشت ایران از قدرت احتمالی اش تکیه می کند و می گوید: «چرا نباید به قرارداد ماندگاری با ایران امیدوار بود؟» «نیشن» با گرایش چپ انگلیسی در تیتر خود می گوید: «نیروهای تحریمی خواستار جنگ با ایران هستند.» روزنامه «یواس ای تودی» نیز در مقاله به قلم شورای سردبیری اش، می نویسد که تحریم ایران دیگر هیچ معنایی ندارد. «بلومبرگ» نیز در موضعی بی سابقه می گوید که این تحریم ها آمریکا را متضرر کرده است. طرح این مساله درست زمانی اتفاق می افتد که مشاوران اقتصادی اروپا در گفت وگو با رسانه ها از ضررهای اقتصادی تحریم ها علیه ایران در بخش پولشویی و نامشخص شدن جابه جایی های مالی در اتحادیه اروپا می گویند. اما در این میان هفته نامه «آتلانتیک» با بررسی بی سابقه ای نوشته است: «علوم اعصاب درس هایی برای روابط ایران و آمریکا دارد. این علوم به ما می گوید که همکاری و دفاع از عدالت، جزو مکانیسم های ذاتی مغز و بخشی از عملکردهای طبیعی مغز است.» از این رو بخش هایی از این مقاله به عنوان برگزیده مقالات هفته نامه ارایه می شود:
در حالی که تنها 14ملت (با احتساب ایران) توانایی انجام غنی سازی اورانیوم را دارند، بسیاری می پرسند چرا دولت ایران باوجود شدید ترین تحریم های ممکن که در تاریخ معاصر بی سابقه توصیف شده است، همچنان برنامه هسته ای اش را ادامه می دهد؟ در واقع این طور گفته می شود که ایران به یک سال زمان نیاز دارد تا به اورانیومی به اندازه تولید پنج ساعت صنایع غنی سازی اروپا دست یابد. برای بسیاری این پرسش، پاسخ روشنی دارد؛ ایران خواهان دستیابی به توانایی های هسته ای است حتی اگر هم برنامه ای برای دستیابی به توانایی نظامی نداشته باشد. با این حال، چارچوب های متعددی برای توضیح اصرار ایران بر پیگیری برنامه هسته ای اش وجود دارد: تحلیل هایی که از ژئوپلیتیک، ایدئولوژی و ناسیونالیسم گرفته تا سیاست های داخلی و برداشت این کشور از میزان تهدیدی که با آن روبه رو است، گستردگی دارد. آیا ایران چنین توانایی را به قصد تسلط بر خاورمیانه می خواهد یا تنها برای دفاع از خودش؟ هیچ نشانه توضیح دهنده دیگری برای اقدامات تهران وجود ندارد، مگر اینکه یک تهدید مشترک، تمامی چارچوب های موجود را به هم متصل کند و نحوه تفکر ایرانی ها برای ما روشن شود، این ریسمان متصل کننده «مغز» است. در هیچ بخشی از دانش «شرق شناسی» از علم پزشکی و مکانیزم های مربوط به مغز انسان استفاده نمی شود، با این وجود «بیولوژی» و دستاوردهای علم «عصب شناسی» نمی تواند از فرهنگ، تاریخ و جغرافیا جدا باشد. درست است؛ چیزی به نام «شرق شناسی مغز» نداریم اما این علوم پیش بینی می کنند که چگونه غریزه طبیعی مغز در دفع بی عدالتی ها می تواند مانع از برآوردن خواسته های ذاتی شود و اینکه عدالت چگونه می تواند به تراژدی تبدیل شود. این علوم به ما می گویند که ژست های آشتی جویانه چقدر محتمل تر و طبیعی تر از چیزی هستند که بسیاری به آن باور دارند و اینکه ما چگونه می توانیم ژست های آشتی جویانه خود را کاراتر از سایرین نشان دهیم. آنچه در پی می آید درس هایی است که ما از «علم عصب شناسی» برای درک موانع پیش روی اجرای توافقنامه موقت هسته ای ژنو با ایران می گیریم و نیز چالش هایی که بر سر راه رسیدن به توافق جامع وجود دارد.
درس اول این است که انسان ها، آماده اند که بهای زیادی برای مقابله با بی عدالتی بپردازند. تجربه های آزمایشگاهی بیش از سه دهه نشان می دهد که انسان ها آماده دفع بی عدالتی، حتی با وجود صرف هزینه های گزاف هستند. این پایه بیولوژی بحث ماست. یک دهه مطالعات تصاویر «مغز» نشان می دهد که فعالیت عصبی انسان – به ویژه در منطقه کورتکس «اینسولا»- میزان دقیق بی عدالتی در تعاملات اجتماعی را نشان می دهد. درواقع بی عدالتی، ارزشی منفی است که بر ارزش مثبت «پول» می چربد. انگیزه مقابله با بی عدالتی و تحقیر، از این عملکرد ناشی می شود و این به خوبی می تواند در فرآیندهای تصمیم گیری و سیاست گذاری های ملی هم اتفاق بیفتد. «مساله هسته ای برای ایرانی ها امروز دیگر تنها یک برنامه هسته ای نیست، مساله دفاع از یکپارچگی ملی شان است.» شش دهه بعد از ملی شدن صنعت نفت، ظاهرا مقابله با بی عدالتی، انگیزه پیش بردن برنامه هسته ای ایران شده است. این در حالی است که یکی از کارشناسان مرکز «پرینستون فرانک» ارزیابی کرده است که هزینه واردات اورانیوم غنی شده برای ایران، 10برابر کمتر از هزینه ای است که برای تولید آن در داخل صرف شده است. شاید با احساسات ایرانیان موافق نباشیم، اما «علم عصب شناسی» به ما می گویند که برای تحلیل رفتار ایرانیان، باید این نکته را در نظر بگیریم که مقابله با بی عدالتی - حتی با صرف هزینه های گزاف - مهم ترین انگیزه آنهاست.
درس دوم، آموختن از تراژدی «هگلی» عدالت است. «علم عصب شناسی» در عین حال به ما می آموزد که برداشت انسان های مختلف از مفهوم «عدالت» به شدت انتزاعی است. قضاوت های متقابل ناسازگار از عدالت ممکن است بین دو بازیگر، تقابل میان آنها را به شدت به خطر بیندازد. تصاویر مغز انسان نشان می دهد که تجارب انتزاعی از عدالت که به چنین برداشت های متضادی می انجامد در فعالیت مغزی افراد مختلف رمزگذاری شده است. مناقشه جاری میان ایران و آمریکا و کشمکش ایران و اسراییل در چنین فضای هگلی قابل فهم است. در مغز مقامات تهران همواره فهرستی از بی عدالتی های آمریکا - از کمک به صدام گرفته تا حمله به «ایرباس» ایرانی و توطئه های دیگر - وجود دارد. برای سیاستمداران واشنگتن نیز قضیه مشابه است؛ ایرانی ها گروگان گیری کرده اند و از مخالفان آمریکا در عراق یا لبنان حمایت می کنند. اخیرا این دو کشور سعی کرده اند بر چنین خصومت هایی فایق شوند. وقتی دو طرف خود را درگیر مناقشه ای می بینند، درواقع هرکدام به تنهایی خود را «تنها منبع دراختیاردارنده حقیقت» فرض می کنند.
درس سوم این است که ژست های آشتی جویانه طبیعی هستند. مطالعات نشان می دهد که بشر بالذات و به طور محض رقابت جو و منفعت گرا نیست بلکه بیشتر تمایل به همکاری دارد. «علم عصب شناسی» به ما می گوید که همکاری و هماهنگی طبیعی است؛ امری که در روابط تهران و واشنگتن به ندرت اتفاق افتاده است. درس چهارم این است که ژست های غیرمنتظره آشتی جویانه معمولا موثرتر هستند. اگر ایران و آمریکا مسیر تنش زدایی را که در چند ماه گذشته آغاز کرده اند ادامه بدهند، «سال های تاریخی» در پیش روی ماست که در آن «ژست »های غیرمنتظره ثبت می شود، چنین رویدادهایی هم در روابط تهران - واشنگتن شدنی است و هم در روابط بین الملل پرسابقه است.
ترجمه: فرنگیس بیات
نظر شما :