تحولات منطقه و فرصتی طلایی برای تهران
آیا ایران در نقش یک ژاندارم ظاهر خواهد شد؟
دیپلماسی ایرانی: چند روز پیش خبرگزاری صهیونیستی دبکا در گزارشی که شبکه خبری الجزیره نیز آن را منتشر کرد، به نقل از رون بن شای، تحلیلگر نظامی رژیم صهیونیستی مدعی شد که کشورهای غربی، چین، روسیه و ژاپن بسته پیشنهادی را به ایران پیشنهاد خواهند داد که حاوی لغو تحریم های اقتصادی و اعطای جایگاه بین المللی به ایران و ابقای بشار اسد در سوریه در مقابل توقف برنامه هسته ای با اهداف نظامی ایران است.این ادعا تنها چند روز پس از بازگشت حسن روحانی، رئیس جمهوری کشورمان از سفر موفقیت آمیزش به نیویورک مطرح شد.
قبل از آن بحث حمله نظامی امریکا و غرب به سوریه بر سر ادعای استفاده از تسلیحات شیمیایی با تلاش های دیپلماتیک روسیه و همچنین نقش موثر ایران و رایزنی های وزارت امور خارجه کشورمان خنثی شد.در همین راستا و در آغاز به کار دولت حسن روحانی و تنها چند روز بعد از این که محمد جواد ظریف، دیپلمات برجسته کشورمان فعالیت خود را در وزارت امور خارجه آغاز کرد معاونین دبیر کل سازمان ملل به ایران آمدند و رایزنی های گسترده ای را با مقام های ایرانی بر سر مساله سوریه انجام دادند که اگر چه مفاد دقیق آن تا کنون منتشر نشده است اما اظهارات همان مقام ها بعد از بازگشت از ایران که از مواضع کشورمان در پرونده سوریه تقدیر کردند نشان داد که تعاملات دیپلماتیک ایران نقشی مهم در لغو گزینه نظامی به سوریه داشته است. بعد از آن به طور جدی صحبت از دعوت ایران به کنفرانس ژنو 2 که بعد از بارها به تعویق افتادن احتمالا ماه آینده میلادی برگزار می شود به میان آمد که هنوز هم مطرح است. جالب این که کسانی که بر لزوم حضور ایران در این کنفرانس تاکید دارند، فرانسوا اولاند، رئیس جمهوری فرانسه است که در زمان دولت احمدی نژاد مواضع تندی علیه جمهوری اسلامی ایران اتخاذ می کرد و مخالف جدی حضور ایران در کنفرانس های بین المللی مرتبط با سوریه بود و جفری فلتمن، دیپلمات برجسته امریکایی و معاون سابق وزیر امور خارجه امریکا در زمان هیلاری کلینتون که اکنون معاون دبیر کل سازمان ملل است که به روشنی صحبت از تغییر مواضع جامعه بین المللی در قبال ایران می زند و بر نقش موثر ایران در حل پرونده سوریه صحبت می کند.
تمامی این تحولات زمانی رخ داده اند که مردم ایران با شرکت در انتخابات ریاست جمهوری حماسه سیاسی ای رقم زدند که باعث به روی کار آمدن چهره ای معتدل و میانه رو که اعتدال در همه چیز و بهبود روابط ایران با جامعه جهانی و غربی را در دستور کار خود قرار داده، شده است.
ظاهر امر نشان می دهد که همه چیز به سود ایران است. به عبارت دیگر فضا به گونه ای ظرف سه ماه گذشته تغییر کرده است که همه چیز را به سود ایران جلوه می دهد؛ نقش و قدرت ایران در پرونده سوریه تلویحا از سوی جامعه غربی به رسمیت شناخته شده است. باراک اوباما، رئیس جمهوری امریکا به صراحت می گوید که کشورش به دنبال تغییر رژیم در ایران نیست و مایل است که پرونده هسته ای ایران از طریق دیپلماتیک حل و فصل شود. تهران و واشنگتن تاکید می کنند که می توانند ظرف بازه زمانی سه تا شش ماهه بر سر پرونده هسته ای ایران به توافق برسند و حتی روسای جمهور دو کشور پس از 34 سال برای نخستین بار تلفنی صحبت می کنند. بعد از آن نیز خبرگزاری دبکا خبری را منتشر می کند که اگرچه شک برانگیز است اما قابل توجه است.
در این میان به این مساله نیز باید اشاره کنیم که وزیر دفاع امریکا به بحرین سفر می کند و به پادشاه این کشور دستور می دهد که باید اصلاحات اساسی انجام دهد، زندانیان سیاسی شیعی این کشور همگی بدون استثنا آزاد شوند. نخست وزیر بحرین که عموی پادشاه است و عمده اختلافات ناشی از حضور و سیاست های سی و چند ساله اوست، باید تغییر کند و ولیعهد معتدل و مورد اعتماد مخالفان به جای او منصوب شود، و آن طور که روزنامه لبنانی الاخبار می نویسد هنگامی که امیر بحرین در پاسخ به تقاضاهای طرف امریکایی خواستار دادن زمان کافی برای بررسی این پیشنهادها می شود، هیگل در پاسخ به وی واکنش نشان می دهد که: «من برای مشورت این جا نیامده ام، بلکه برای ابلاغ دستوری از سوی دولت امریکا آمده ام و پادشاه بحرین باید این دستورات را اجرا کند در غیر این صورت تصمیم های دیگری خواهیم گرفت.» این خبر اگر صحیح باشد، بسیار نزدیک به مواضع جمهوری اسلامی ایران است که در طول تحولات بحرین دائما خواستار توجه به خواسته های مردم این کشور شده بود و از جامعه جهانی می خواست که به حقوق حقه مردم بحرین توجه کند.
بنابر این چه اتفاقی افتاده است که به نظر می رسد اوضاع به سود ایران در حال تغییر است؟
مصری ها معتقدند که در هر حالتی موازنه قدرت در منطقه را سه کشور تعیین می کنند؛ ایران، مصر و ترکیه. سه کشوری که در مقایسه با کشورهای دیگر منطقه وضعیت مطلوب تری دارند و ثبات در آنها بسیار بیشتر از دیگر کشورهای خاورمیانه قابل تصور است. مصر که دوره گذار خود از دیکتاتوری و بعد از آن دوره اخوان را می گذراند و ترکیه نیز از نگاه امریکایی ها امتحان پس داده است. لازم به یادآوری نیست که روابط ترکیه و امریکا با توجه به تحولات منطقه به ویژه سوریه دیگر آن ماه عسل سابق نیست. به گفته کارشناسانی که با مقام های امریکایی گفت وگوهای مفصلی داشته اند، ترک ها تا کنون فقط وعده داده اند و به هیچ کدام از وعده هایشان عمل نکرده اند. مثلا یک مقام امریکایی به سرکیس نعوم، روزنامه نگار مشهور لبنانی گفته است که ترک ها تا کنون فقط به ما دروغ گفته اند و هیچ کاری نکرده اند.
در مورد دیگر متحدان امریکا یا بازیگران منطقه ای نیز باید بگوییم که تحولات اخیر منطقه شکست سیاسی آنها را ثابت کرده است. عربستان و قطر در تحولات اخیر خاورمیانه بازندگان اصلی عرصه سیاسی محسوب می شوند. در سوریه و بعد از لغو گزینه نظامی علیه این کشور دوحه و ریاض که بیش از هر کشوری علیه سوریه موضع می گرفتند و بر حمله نظامی تاکید می کردند، بیشترین ضربه را از این مساله خوردند. لغو سخنرانی نماینده عربستان در مجمع عمومی سازمان ملل که برای نخستین بار در تاریخ این کشور رقم خورد و به ادعای ریاض در اعتراض به مواضع امریکایی ها و غربی ها در قبال سوریه در شورای امنیت اتخاذ شد، دلیلی بر این ادعا است.
حقیقت این است که با اوج گیری افراط گرایی در سوریه و تاثیر آن بر کشورهای غربی که تاثیر آن را در کشورهایی نظیر کنیا دیده ایم، نگاه امریکایی ها به قطری ها و عربستانی ها تغییر یافته است. گزارش های متعددی در رسانه های غربی مثل روزنامه های لوموند و فیگارو و اشپیگل منتشر شده که نشان می دهد بسیاری از اسلحه ها و مهماتی که قطری ها به اسم ارتش آزاد سوریه از اروپایی ها خریداری کرده اند سر از القاعده در مالی و سومالی و کنیا در آورده است. همچنین بسیاری از تسلحیاتی که عربستانی ها و قطری ها در سوریه و لیبی سرازیر کرده اند در اختیار القاعده قرار گرفته است و اکنون بیم آن می رود که این تسلیحات علیه اروپایی ها و امریکایی ها در خاک خود آنها استفاده شود.
به هر صورت می توان تصور کرد که غربی ها و امریکایی ها تا کنون سه گزینه عربستان، قطر و ترکیه را در منطقه آزموده اند و دریافته اند که حساب کردن بر روی آنها چندان قابل اطمینان نیست. اکنون درصدد تغییر استراتژی خود در خاورمیانه بر آمده اند.
در این جا یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که استراتژی جدید ایالات متحده واگذاری پرونده های مناطق مختلف منطقه به قدرت های ذی نفوذ و متحد امریکا و تمرکز بر آسیای دور به ویژه هند و چین است که به زودی می روند تا به رقیبی جدی و قابل ملاحظه برای قدرت جهانی امریکا تبدیل شوند. این دقیقا زمانی است که باید از فرصت ها نهایت استفاده را کرد و دشمن را وادار کرد که قدرت ما را به رسمیت بشناسد. آن هم دقیقا در زمانی که مجبور است امتیاز دهد.
این روزها در مطبوعات عربی مقالات متعددی نوشته می شود که صحبت از بازگشت ژاندارم خلیج فارس که با سقوط رژیم پهلوی از نقشه سیاسی محو شده بود، زده می شود. ژاندارمی که قرار نیست مطابق با نقشه امریکایی ها و غربی ها عمل کند، بلکه برنامه و استراتژی خاص خودش را دارد و غرب مجبور است قدرتش را به رسمیت بشناسد و حق آن را بدهد. ژاندارمی که حتی می تواند اراده خود را به رقیبانش تحمیل کند. همان طور که در عراق و افغانستان و لبنان تحمیل کرد. قدرتی که هیچ کشوری نظیر آن توانایی اثرگذاری ندارد.
نظر شما :