آیا خاورمیانه در آستانه رویارویی و طرح تقسیم است؟

۰۳ شهریور ۱۳۹۲ | ۱۸:۴۸ کد : ۱۹۲۰۳۴۶ سرخط اخبار

ایسنا:  امروز در سال 2013 وقتی به 10 سال پیش باز می گردیم و سال 2003 میلادی و سرنگونی نظام صدام توسط ارتش آمریکا و انگلیس را از نو بازبینی می کنیم به درستی در می یابیم که تحولات کنونی کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا ارتباط لاینفکی با آن روزها دارد. با سقوط نظام صدام گرایشات سلفی و تکفیری به یکباره با اوج گیری و سرعت فزاینده ای بخش های مهمی از عراق را فرا می گیرد و جریان وهابی سعودی که به گمانش شیعه سکاندار اول و آخر عراق شده است، تر و خشک را در جای جای عراق با هم می سوزاند و بستری از نفرت و کینه های طایفی در خاورمیانه ایجاد می کند که شعله های آن امروز در بخش های مهمی از جهان اسلام در خاورمیانه و شمال آفریقا در حال زبانه کشیدن است. این اولین باری نبود که دستگاه رسانه ای سعودی برای جبران خسارت در عالم سیاست حامی مالی فتنه طایفی می شود، چه آن که آنها در زمان حمله ارتش صدام به ایران و به منظور حمایت از تجاوز نظامی این ارتش، نعره های طایفی جنگ شیعه و سنی راه انداختند و تجاوز نظامی صدام به ایران را ایجاد سدی برای گسترش شیعه در بین کشورهای عربی تعبیر کردند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) از لبنان، پس از اشغال عراق، آمریکایی ها در سال 2004 قطعنامه 1559 مبنی بر خروج ارتش سوریه و خلع سلاح حزب الله را با حمایت کامل روسیه و چین از شورای امنیت سازمان ملل گذراندند، در حالی که این دو کشور عضو دایم شورای امنیت در سال 2010 بود که فهمیدند با حمایت از قطعنامه 1559 چه کلاه گشادی بر سر آنها رفته است. آمریکایی ها معتقد بودند خروج ارتش سوریه از لبنان بازتاب داخلی گسترده ای در داخل سوریه ایجاد کرده و مقدمات سرنگونی نظام بشار اسد را فراهم می کند. وقتی قطعنامه 1559 نتوانست اهداف آمریکا و اسرائیل را در لبنان و خاورمیانه تامین کند و موجبات عملی خروج ارتش سوریه از لبنان را فراهم کند، ترور رفیق حریری در سال 2005 در بیروت کلید می خورد. با ترور حریری جریان موسوم به 14 مارس شکل می گیرد و آنها موفق می شوند دولت را به دست گرفته و موج روانی شدیدی علیه سوریه ایجاد کنند. با تشکیل دادگاه بین المللی رفیق حریری از سوی فرانسه و آمریکا در قالب مصوبه شورای امنیت و دستگیری چهار افسر بلند پایه امنیتی لبنانی نزدیک به دمشق و اتهام سوریه به دخالت در ترور حریری، دو ماه و چهارده روز پس از قتل حریری ارتش سوریه مجبور به ترک لبنان می شود.

در سال 2006 نبرد 33 روزه مقاومت اسلامی لبنان با ارتش رژیم صهیونیستی صورت می گیرد اما این بار هم اسرائیل به اهداف از پیش تعیین شده اش در این نبردها دست پیدا نمی کند اما در همین ایام کاندولیزا رایس، وزیر خارجه وقت آمریکا و جورج بوش از خاورمیانه جدیدی سخن می گویند که در حال تولد است. محور اصلی این خاورمیانه جدید سقوط محور مقاومت در برابر اسرائیل و تامین امنیت کامل اسرائیل است، از همین رو سقوط سوریه در دستور کار قرار می گیرد.

در ادامه سرکوب مقاومت در منطقه، آمریکا نوک حملات خود را علیه سوریه و ایران نشانه می گیرد و در همین راستا بارها موضوع حمله نظامی به این دو در دوران حاکمیت جورج بوش پسر به میان می آید.

در سال 2009 اسرائیل بار دیگر بخت خود را برای سرکوب مقاومت اسلامی در فلسطین اشغالی آزمایش می کند و این بار در جنگی مشابه جنگ 33 روزه و با تمام قوا مقاومت اسلامی فلسطین را در نوار غزه هدف قرار می دهد اما در این جا نیز نمی تواند به همه اهداف خود دست یابد.

در سال 2010 روند موسوم به بهار عربی در شمال آفریقا شکل می گیرد و به سرعت نظام های سیاسی بن علی در تونس، حسنی مبارک در مصر و قذافی در لیبی با شکل های متفاوت حضور و واکنش غرب به رهبری آمریکا در این تحولات سرنگون می شوند و همانطور که از آغاز این تحولات انتظار می رفت دامنه موسوم به بهار عربی به سرعت برق به سوریه منتقل می شود اما این تحولات در سوریه با سرعتی شگرف و باور نکردنی به جریانی مسلحانه تبدیل می شود که سناریوی جنگ داخلی در این کشور را رقم می زند.

هم زمان با دگرگونی در کشورهای شمال آفریقا و روند گسترش جنگ داخلی در سوریه موج فتنه طایفی و جنگ بین شیعه و سنی در خاورمیانه اوج می گیرد و در همین دامنه شیطانی، نعره های ضد شیعه از سوی مجموعه های سلفی و تکفیری مورد حمایت جریان وهابی سعودی در شمال آفریقا، سوریه، عراق و لبنان به گوش می رسد و هزاران قربانی از خود بر جای می گذارد.

در همین چهارچوب بود که طرح تقسیم خاورمیانه و ایجاد حاکمیت های طایفی در مرزهای جغرافیایی کوچکتر شکل واقعی تری به خود می گیرد. با حملات مجموعه های مسلح تکفیری در سوریه علیه کرد ها و مسیحیان و جوامع شیعی کم کم صدای طرح تقسیم سوریه به دو منطقه سنی نشین و علوی نشین به میان می آید. هم زمان با این طرح به خصوص پس از ورود کردها عراق به حمایت از کردهای سوریه در برابر موج حملات تکفیری های عراق و سوریه، بار دیگر موضوع شکل گیری احتمالی دولت مستقل کرد از سوی کارشناسان غربی کلید می خورد.

هم زمان با آن، مجموعه های سلفی و تکفیری در سوریه و عراق در قالب ایجاد اتحاد سیاسی و عملیاتی با القاعده، طرح تشکیل دولت اسلامی عراق و شام را عملیاتی می کنند و به موازات تشکیل چنین دولتی، طرح اجرای احکام اسلامی در مناطق تحت کنترل خویش را اجراء می کنند که یکی از مصادیق بارز آن حملات و قتل عام های وحشیانه علیه جوامع شیعی و مسیحی کشور سوریه است.

براساس برخی گمانه زنی و پیش فرض های مطالعاتی و سیاسی، تقسیم سوریه لاجرم تقسیم لبنان به مناطق سنی نشین، شیعه نشین و مسیحی نشین را به دنبال خواهد داشت که در واحد بزرگتر تقسیم سوریه به همین سه واحد مذهبی حل خواهند شد، طرح تقسیمی که دامنه ها و امواج آن عراق را نیز در خواهد نوردید و این کشور را نیز با سه واحد جدید حاکمیتی براساس مذهب و قومیت تقسیم می کند. با چنین فرضی و در قالب همین گمانه زنی ها چند دولت مذهبی و قومی جدید در منطقه شکل می گیرد که عبارتند از:

- دولت مستقل کرد شامل کردستان عراق و سوریه با تاثیر گذاری در کشورهای همسایه

- دولت مستقل شیعی در عراق شامل مناطق شعیه نشین جنوب این کشور با تاثیر گذاری در شرق سعودی

- دولت مستقل سنی شامل استان الانبار عراق و دیرالزور و درعا و حلب سوریه و انضمام سنی های لبنان به این دولت که لاجرم کوچ های سنی نشین لبنان به خصوص از شمال لبنان را به دنبال خواهد داشت.

- دولت مستقل علوی شامل استان دمشق تا شهرهای ساحلی سوریه با اضافه شدن علوی های لبنان به این دولت با انضمام مناطق شیعه نشین لبنان به این مجموعه

- دولت مستقل مسیحی با انضمام مسیحیان لبنان و سوریه در محدوده لبنان

در همین راستا و با موج مسیحی ستیزی جریان های تکفیری در مصر، برخی گمانه زنی ها حکایت از آن دارد که جامعه مسیحی مصر نیز به سوی تشکیل دولتی مستقل پیش خواهد رفت و طرح تقسیم شمال آفریقا را نیز در بر خواهد گرفت. در این طرح لیبی نیز از طرح تقسیم مصون نخواهد ماند و لیبی به دو بخش شرقی و غربی بر اساس حضور قبایل رقیب در این کشور تقسیم خواهد شد.

اگر چنین فرضی در خاورمیانه و شمال آفریقا شکل بگیرد معنایش آن است هفت کشور جدید براساس مذهب و قومیت پدید می آیند.

برخی از کارشناسان معتقدند آنچه که از آن به عنوان خاورمیانه جدید در سال 2006 توسط کاندولیزا رایس، وزیر خارجه وقت آمریکا بر زبان جاری شد در حقیقت همین طرح ایجاد دولت های جدید و کوچکتر در خاورمیانه بوده است.

اما چنین طرحی از نگاه دولت آمریکا چرا به نفع امنیت اسرائیل است؟

هنگامی که پنج یا هفت دولت جدید در خاورمیانه و شمال آفریقا به وجود آیند، آنگاه حضور دولت یهودی صهیونیستی در خاورمیانه امری طبیعی و واقعی تلقی می شود. بر اساس این طرح چرا باید دولت های سنی مذهب و یا شیعه مذهب و یا دولت های قومی مثل دولت کرد در منطقه شکل بگیرد اما دولت مذهبی یهود وجود نداشته باشد؟ پیش فرض تشکیل دولت های مذهبی و یا قومی جدید در خاورمیانه جنگ، کوچ و جابجایی اقوام و پیروان مذاهب گوناگون است، پس دیگر کسی اعتراضی به دولت یهودی در فلسطین اشغالی نخواهد کرد؛ دولتی که براساس جنگ و کوچ قومی دیگر متولد شده است. و در آخر این که تشکیل دولت های مذهبی و قومی جدید باعث می شود تا موضوع تشکیل دولت صهیونیستی و اشغال فلسطین در میان دولت های کوچکتر گم و فراموش شود و چه بسا اسرائیل با تشکیل هم پیمانی با برخی از این دولت ها امنیت کامل خویش را نیز تامین کند.

اما شکل گیری چنین فرمولی پیچیدگی های خاص خود را دارد. اگر بهار موسوم به عربی در تونس شکل گرفت و سپس به مصر و لیبی و یمن و بحرین و سوریه گسترش یافت اما تولد نقشه جدید خاورمیانه فقط و فقط در صورتی عملی می شود که نظام سیاسی و دولت مرکزی در سوریه سرنگون و این کشور حداقل به سه واحد جدید سنی نشین، کرد نشین و علوی نشین تبدیل شود. به واقع اگر بهار عربی مورد نظر آمریکا از تونس آغاز و در سوریه متوقف شد اما طرح تجزیه خاورمیانه از سوریه آغاز و به شمال آفریقا ختم می شود و این در حالی است که موج تقسیم ممکن است کشورهای دیگر در شمال آفریقا و نیز دیگر کشورهای خاورمیانه را نیز شامل شود. براساس این طرح الجزایر و مغرب در شمال آفریقا و ایران، ترکیه و سعودی در خاورمیانه از پتانسیل طرح تقسیم برخوردار هستند.

چاشنی طرح تقسیم آمریکایی بدون شک و بی هیچ تردیدی جنگ مذهبی بین شیعه و سنی و گسترش آن بین برخی از طوایف اسلامی با جامعه مسیحی در خاورمیانه است، جنگی که با افکار برخی فرقه های اسلامی از جمله فرقه وهابیت به شدت هماهنگی و همخوانی دارد. در حقیقت آمریکایی ها پست ترین وسیله را برای پیچیده ترین و خطرناکترین طرح خود در طول یک صد سال اخیر و پس از طرح سایکس پیکو در منطقه در پیش گرفته اند که ثمره آن پیش از هرگونه تقسیمی، کشت و کشتاری وسیع است که ممکن است صدها هزار نفر قربانی و مجروح و میلیون ها آواره و میلیون ها نفر کوچ های اجباری از خود برجای گذارد. وحشتناکترین بخش این طرح این است که آمریکایی ها همه این طرح و همه کشتارهایی را که می تواند پیامد چنین طرحی باشد فقط برای تامین امنیت اسرائیل و مشروعیت بخشیدن به آن و ریشه کنی مقاومت در منطقه خاورمیانه انجام می دهند.

در واقع آمریکایی ها پس از تجربیات اشغال عراق به این نتیجه رسیده اند که برای چنین هدفی هیچ راهی بهتر از آن نیست که با دست شهروندان منطقه، برنامه های خود را عملی کنند. این طرح شیطانی که البته طراحی شده و با برنامه دقیق است آن قدر هدفمند است که بشود ادعا کرد بدون حضور و مساعدت انگلیس هرگز قابلیت اجرایی در منطقه را پیدا نمی کند.

همچنان که قبلا اشاره شد فقط با سقوط سوریه است که چنین طرحی شکل عملی به خود می گیرد زیرا سقوط سوریه:

- بخش های غربی عراق را به سرعت تحت تاثیر خویش قرار می دهد؛

- بخش های کرد نشین این کشور در استان همجوار عراق تحت تاثیر قرار داده و بر روند تحولات کردستان عراق تاثیر مستقیم می گذارد؛

- و بالاخره این که سقوط سوریه، لبنان را همچون محتویات یک دیگ دگرگون می کند و به هم می ریزد و معادله حضور مقاومت اسلامی در این کشور را به شدت تحت تاثیرخویش قرار می دهد.

- و بی تردید از همه مهمتر سقوط سوریه بر نقش منطقه ای و اقلیمی ایران به سرعت تاثیر می گذارد و نقش منطقه ای آن را به شدت کاهش می دهد. در حقیقت باید گفت هدف اساسی از همه این تحولات، ایران و دامنه تاثیر گذاری آن بر منطقه خاورمیانه است. پیش از این بسیاری انتظار داشتند که جنگی از سوی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران در دوران جورج بوش پسر تحمیل شود و اگر چنین انتظاری واقعی بوده پس بدون شک آنچه تحمیل و وقوع چنین جنگی علیه ایران را در دوران اوباما به تاخیر انداخته و یا لغو کرده است، اوضاع کنونی سوریه بوده است؛ چه آن که سقوط سوریه و سپس سقوط مقاومت در خاورمیانه و در گام بعدی تشکیل دولت های مذهبی و قومی کوچک جدید در خاورمیانه نه تنها جایگاه منطقه ای ایران را به شدت با خطر مواجه می کند که ایران را به رویارویی با پرونده های جدیدی وادار می سازد که در هیچ یک از آنها هیچ گونه رودررویی با آمریکا و یا اسرائیل وجود نخواهد داشت بلکه با دولت های نوظهوری است که برخی از آنها در صورت تشکیل در خاورمیانه بدون شک هم پیمانان جدید اسرائیل در این منطقه خواهند بود.

از همین زاویه است که ما باید روند حوادث و تحولات در سوریه و لبنان را دنبال کنیم و دقیقا از همین نگاه است که آمریکایی ها و دولت های هم پیمانش در خاورمیانه بازی خطرناکی را حدود سه سال در منطقه آغاز کرده اند. اگر هم سخنی و حرف و حدیثی از حمله قریب الوقوع آمریکا به سوریه در میان است، فقط در قالب اجرای چنین طرحی در کل خاورمیانه قابل قرائت و بازخوانی است.


نظر شما :