گفت‌وگوی اختصاصی با «طارق علی» تاریخ‌نگار، فیلمساز و فعال سیاسی بریتانیایی-پاکستانی

تحولات مصر جنبش توده‌یی بود، نه یک انقلاب

۲۹ تیر ۱۳۹۲ | ۱۷:۳۵ کد : ۱۹۱۸۸۰۷ سرخط اخبار

لاله رشیدی

اعتماد: بیش از یک سال پیش اخوان المسلمین و محمد مرسی توانستند با اندکی بیش از 50 درصد آرا، کرسی نخستین رییس جمهوری پس از مبارک در مصر را تصاحب کنند. دولت اما مستعجل بود و روزهای داغ تابستان مصر خبر از« نه» 22 میلیونی به مرسی و سیاست های او در این یک سال می دهد. اخوانی ها که سال پیش مسرور از پیروزیشان در رویای فتح سنگر به سنگر قدرت در مصر بودند، اکنون سرانش را یا در زندان می بیند یا در آستانه دستگیری. اما چه شد که ستاره بخت این گروه چنان زود به خاموشی گرایید؟ و آیا حذف مرسی از قدرت همه ماجراست؟ آغاز داستان روشن است، شکل گیری اعتراضات برای برکناری مرسی که ناکارآمدی اش برای توده های مردم و به ویژه حاشیه نشینان که دل به تغییرات جدی در وضعیت شان بسته بودند، عیان شده بود. ارتش وارد عمل شد و دولت مرسی ساقط. اینجا مساله غامض تر می شود؛ چرا ارتش چنین کرد و آیا این شیوه ورود ارتش برای برکناری دولت مشروع را به بهانه تظاهرات میلیونی در میدان تحریر می توان کودتا نامید؟ فارغ از این مساله، بحث های جدی درباره ماهیت این اعتراضات، چند و چون دخالت ارتش، ماهیت دخالت نظامیان مصر در اقتصاد کشور و میزان اثر گذاری این عامل در برکناری مرسی مبهم است. در گفت وگویی اختصاصی با «طارق علی» تاریخ نگار، فیلمساز و فعال سیاسی بریتانیایی-پاکستانی که از اعضای هیات ویراستاران مجله New Left Review است بر آن بودم که این ابهام را برطرف کنم.

در سالگرد پیروزی اخوان المسلمین در انتخابات ریاست جمهوری درگیری های خونینی در این کشور رخ داده است. مردمِ معترض به خیابان ها آمدند، دولت برآمده از انتخابات ساقط شد و ارتش قدرت را عملا در اختیار گرفت. به نظر شما آیا می توان این رخداد را انقلاب نامید؟


من فکر می کنم این روزها واژه «انقلاب» بسیار به کار رفته است. اتفاقی که هم اکنون در مصر رخ می دهد، بارها در نظر بسیاری به انقلاب تعبیر شده است. یک جنبش توده یی به خودی خود یک انقلاب نیست. «مبارک» و «مرسی» به دلیل فشار توده ها از پایین، توسط ارتش برداشته شده اند. اما سیستم دست نخورده باقی مانده است. چه کسی ارتش را برمی دارد؟

نظر شما درباره نقش ارتش در برکناری مرسی چیست؟ به نظر شما آیا می توان ارتش مصر را نیرویی در جهت جلوگیری از تعمیق جنبش مردمی در مصر تلقی کرد؟ برخی مانند «جان ریز»، معتقد هستند که اگر ارتش مصر در مبارزات مردم دخالت نمی کرد، این موجی که به راه افتاده بود می توانست نه تنها دولت مرسی و اخوان المسلمین را کنار بگذارد بلکه می توانست کل ساختار قدرت سرمایه داری نئولیبرال را نیز مورد تهدید جدی قرار دهد؟

اعتراضات جاری در مصر علیه دولت مرسی و این بسیج توده ها علیه او، انعکاسی از شکاف قدیمی بین سکولاریسم و اسلام گرایی است. من اعتقاد ندارم که ساختار قدرت در مصر به واسطه این بسیج مردمی تهدید شده بود. در این خیزش اخیر، هیچ نهاد جایگزینی (برای سیستم سابق) ایجاد نشده بود. این اتفاقات را در واقع می توان یک جنبش اعتراضی عظیم از پایین دانست که فاقد هر گونه ساختار سیاسی متحد بود که بتواند در نهایت یک چالش سیستماتیک را تحمیل کند. (یک سال پیش و در خیزش اولیه مردم مصر)، اخوان المسلمین تنها گروهی بود که توانست چالشی ایجاد کند اما سیاست های آنها - جدا از اسلام گراهای سنی- نئولیبرالی و امریکایی بود.

آیا می توانیم این اعتراضاتی که در خاورمیانه و اروپا و حتی اخیرا در برزیل رخ داده است را یک جنبش واحد جهانی در نظر بگیریم یا اینکه این جنبش ها تنها یکسری عکس العمل مجزا به مشکلات مشخص آنها است؟ به زبان دیگر آیا می توان این جنبش ها را به عنوان عکس العملی به جنبه های مختلف نئولیبرالیسم که در این کشورها اجرا شده است تلقی کرد؟

تا حدودی جنبه هایی عمومی و مشابه در این جنبش ها وجود دارد، اما فاکتورهای محلی هم -که برخی از آنها، البته در این عصر سرمایه داری تهاجمی و امپراتوری ظالم، جهانی هستند- نقش بازی می کنند. در ترکیه، شیلی و برزیل سیاست های اقتصادی شان ترویکایی است (سیاست های اقتصادی ای که بیش از سه دهه توسط بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و خزانه داری امیریکا بر کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه اعمال می شود). در مصر در هر دو خیزش، دولت غیردموکراتیک و نمایندگان آن مورد هدف قرار گرفته اند.

شما در مصاحبه یی به این نکته اشاره کرده بودید که اعتراضات اخیر ترکیه، بهار پراگ و جنبش مه 1968 را به یادتان می آورد. آیا شما چنین تلقی نیز از مبارزات مردم در مصر دارید؟ اگر این گونه است المان های مشترک این جنبش ها چیست؟

تا حدودی بله اما مردم مصر در سال گذشته در حال مبارزه با دیکتاتوری پوسیده یی بودند که همچنان هم قدرت را در مصر در اختیار دارد. مرسی در عین اینکه قادر به مبارزه با این ساختار فرسوده نبود، تمایلی هم به از بین بردن این بخش های سرکوبگر دولت نداشت. او قصد داشت که این بخش های قدرت را به خدمت اخوان المسلمین در آورد و این دقیقا همان چیزی بود که در نهایت باعث سرنگونی مرسی شد. در ترکیه اما، ماجرای اعتراضات به این شکل بود که یک دولت اسلامی توده گرا وقتی می خواست قدرتش را افزایش دهد مورد اعتراض وسیع و سراسری مردم ترکیه قرار گرفت.

نظر شما درباره سیاست اقتصادی اخوان المسلمین چیست؟ برخی از صاحب نظران معتقدند که اخوان المسلمین به بحران جاری در مصر تنها یک پاسخ نئولیبرالی داده است و تنها تغییری که رخ داده و ما می توانیم ببینیم این است که آنها سرمایه داری ارتجاعی را جایگزین سرمایه داری بورژوازی دوستان مبارک کرده اند.

این دقیقا عقیده من هم هست. «مرسی» در مصر، «غنوشی» در تونس و «اردوغان» در ترکیه، متصل به احزاب اجتماعی محافظه کار با رویکرد اقتصادی نئولیبرالیستی هستند. آنها امیدوارند که بتوانند از اسلام استفاده کنند تا بر ضعف ها و نقصان ها غلبه کنند. اما این بی فایده است.

با نگاهی به خیزش های سال های اخیر، با شکلی از جنبش های مردمی مواجه می شویم که رهبری مشخصی ندارند. نظر شما درباره ساختار جنبش های اخیر چیست؟ آیا ما با عصر جدیدی از برآمدن جنبش های بی سر روبه رو هستیم؟

مشکل به سیاست ها برمی گردد. خواست سقوط رژیم فوق العاده است. اما شما چه چیزی در این جا می خواهید جایگزین کنید؟ شما وقتی می توانید چیزی را جایگزین کنید که یک جنبش سیاسی یا یک سازمان داشته باشند که برای گرفتن قدرت بر مبنای اراده مردم، مبارزه می کند.

اگر نگاهی به عملکرد دولت مرسی در طول این یک سال داشته باشیم متوجه شباهت هایی در عملکرد اخوان المسلمین در طول این یک سال و حزب عدالت و توسعه در ترکیه می شویم. هر دو گروه تلاش کردند که اختیارات خود را افزایش دهند. به عنوان مثال اردوغان تلاش کرده است ضمن اینکه قدرت خود را افزایش می دهد قدرت ارتش را نیز کاهش دهد و در این راه هم موفق بوده است. آیا محدود کردن قدرت ارتش سبب نگرانی ارتش مصر نشده است که مبادا الگوی ترکیه در اینجا پیاده شود؟

به هر حال تفاوت های مهمی هم وجود دارد. ارتش مدرن مصر در دهه پنجاه قرن بیستم به عنوان نیرویی ضدامپریالیستی توسعه و سامان یافت. به همین دلیل ناصر محبوبیت بالایی در سراسر جهان عرب و حتی فراتر از مرزهای آن دارد. اما در طولانی مدت این میراث ناصر در ارتش مصر رو به انحطاط رفت و این نیروی نظامی به شدت به کمک های ایالات متحده امریکا وابسته شد و ارتش، این میراث گرانبهای به جا مانده از ناصر را به لقمه نانی به امریکا فروخت. ارتش مصر طی این سال ها سعی کرد تجهیزات نظامی و صنعتی خود را توسعه دهد و به طور موثری افسران را با پول و امکانات بخرد. پس ارتباط بین ارتش فعلی مصر و سلف ناصری آن تا حدود زیادی ضعیف و کمرنگ است. اما حافظه تاریخی توده های مردم و حتی برخی از روشنفکران نمی خواهد این واقعیت را بپذیرد. ارتش ترکیه توسط «آتاتورک» و «عصمت اینونو» تاسیس شد با این هدف که دولت جدیدی را بر ویرانه های دولت عثمانی بنا کند. اما با آغاز جنگ سرد ارتش تصمیم گرفت از غرب حمایت کند. ارتباط دولت و ارتش ترکیه با آلمان بسیار واضح بود اما بعد از سال 1945 ارتش ترکیه به ستون مرکزی ناتو در جبهه شرقی تبدیل شد و این داستان تا همین امروز هم ادامه دارد. دیکتاتوری ارتش ترکیه در سال های گذشته بسیار وحشیانه بود (بسیار بیشتر از سادات و مبارک در مصر) و آثار عمیقی بر پیکره ترکیه بر جای گذاشت. بنابراین هرچقدر هم توده های مردم در ترکیه از اردوغان بیزار باشند تعداد کمی را می توان یافت که از ارتش برای برکناری و سرنگونی اردوغان کمک بخواهند.


نظر شما :