ایران و بن بست سوریه
دیپلماسی ایرانی: در حالی که نزدیک به 21 ماه از آغاز ناآرامی ها در سوریه می گذرد و در این مدت ده ها هزار نفر جان خود را از دست داده اند و صدها هزار نفر آواره گشته اند، اما هنوز این بحران پایان نیافته است، هرچند نشانه هایی از تغییر موضع روسیه دیده می شود. سوالی که برای بسیاری مطرح است این است که چرا این بحران اینقدر تداوم یافته است. در حال حاضر هم در سطح داخلی و هم در عرصه سیاسی و نظامی، هم در بین معارضین و هم در عرصه بین المللی بن بستی وجود دارد که موجب تداوم این بحران شده است.
پیش از پرداختن به بن بست داخلی سوریه ضروری است نگاهی به تنوعات قومی، مذهبی و زبانی موجود در سوریه انداخت که یکی از دلایل کشدار شدن این بحران و عدم توافق بر راه حلی برای برون رفت از بحران بوده است.
85% جمعیت سوریه مسلمان هستند. این مسلمانان خود به مذاهب مختلف تقسیم می شوند. درواقع جمعیت سوریه دربر گیرنده 74% سنی، 13% شیعیان علوی و دوازده امامی و اسماعیلی، 3% درزیها و 10% مسیحیان است. مسیحیان خود به 11 فرقه تقسیم میشوند شامل ارتدکس یونانی، ارتدکس سوری، گرگوری ها (ارمنی)، کاتولیک یونانی، کاتولیک سوری، کاتولیک صلاح الدینی، کاتولیک ارمنی، مارونیها، نستوری ها و فرقه های پروتستان.
علاوه براین در سوریه تنوعات زبانی نیز وجود د ارد. زبان رسمی این کشور عربی است اما در عین حال اقلیت های زبانی نیز در این کشور وجود دارد، شامل کردها، ترکمن ها و چرکس ها.
بنابراین سوریه کشوری متنوع از نظر قومی و مذهبی است ولی با وجود این که دارای اکثریت سنی است، در چهار دهه گذشته حکومت در دست علویون بوده است. در واقع از سال 1971 تا کنون که حافظ اسد و حزب بعث بر سوریه حاکم شد تا به حال این علویها هستند که همه مقدرات این کشور را تعیین می کنند. در واقع حکومت اقلیت بر اکثریت. مثل آنچه که در عراق در زمان صدام وجود داشت؛ یعنی اقلیت سنی بر اکثریت شیعه حکومت می کرد. گفته می شود که هنر حزب بعث این است که اقلیت را به قدرت می رساند؛ در هر دو کشور عراق و سوریه این اتفاق افتاد. پایه گذار حزب بعث میشل عفلق بود که یک مسیحی سوری بود. در واقع حزب بعث از سوریه به عراق رفت.
بر این اساس در سال 1971 حافظ اسد توانست با توجه به شرایط بین المللی آن زمان حکومت خود را شروع کند. در آن زمان جامعۀ بین المللی خواهان ثبات سیاسی در سوریه بود و حکومت حافظ اسد به ویژه بعد از جنگ 1973 در چارچوب ثبات سیاسی و توسعۀ اقتصادی تا پایان عمرش تداوم یافت و پس از او بشار اسد هم به همین راه رفت. اما چرا این موضوع برای جامعه بین المللی مهم بود؟ حکومت بعث سوریه از دوستان نزدیک شوروی و سپس روسیه بود. علیرغم این قضیه کشورهای غربی هم مایل بودند که حکومت بعث به رهبری اسد در سوریه تداوم داشته باشد؛ چرا که آنها می دانستند که با توجه به سابقه حکومت های کودتایی پیش از حافظ اسد این ثبات اهمیت دارد. پیش از حافظ اسد این کشور ثبات سیاسی نداشت و کودتاهای متعددی رخ داده بود و سوریه دارای ثبات سیاسی نبود. بنابراین کل خاورمیانه به ویژه مرزهای اسرائیل همیشه دچار تشتت و ناآرامی بود. بر این اساس آنها هم از این که اسد بتواند ثبات سیاسی و توسعه اقتصادی را دنبال کند حمایت می کردند. بنابراین توافق شرق و غرب بر بقای حکومت حزب بعث حافظ اسد در سوریه بود به همین دلیل بود که در سال 1982 هیچ عکس العملی در مقابل سرکوب مخالفان اسد در شهر حماء نشان ندادند.
این رویکرد به سوریه تا وقوع بهار عربی ادامه داشت. بهار عربی پاسخی به 40، 50 سال دیکتاتوری و زیرپا گذاشتن حقوق مردم و بیتوجهی به خواسته های آنان و در نتیجه انباشت مطالبات مردم بود. این اتفاق پس از تونس، مصر، لیبی، یمن، بحرین و ... به سوریه رسید. حرکتی که در سوریه شروع شد شبیه حرکت های مردمی در دیگر کشورها بود. یعنی در سوریه نیز مردم همان خواسته هایی را داشتند که در دیگر کشورهای عربی مردم دنبال می کردند. این نکته را نباید فراموش کرد که حکومت بعث حاکم بر سوریه حکومت دیکتاتوری و خشن همانند حکومت صدام بود. من خشونت حکومت سوریه را یک بار در سفر به سوریه دیدم. زمانی که من معاون وزارت خارجه بودم و سفری به سوریه داشتیم، وقتی ما در اتوبانی در حال حرکت بودیم و ماشین های امنیتی سوری هم ما را اسکورت می کردند؛ ناگهان ماشینی که راننده جوانی داشت جلوی ماشین های کاروان ما پیچید. نیروهای امنیتی او را از ماشین پیاده کردند و آنقدر او را زدند که قابل باور نبود. این نوع برخورد حکومت سوریه با مردم بود و آزادی احزاب و ... در این کشور هیچ معنایی نداشت.
وقتی اعتراضات مردمی در سوریه شروع شد، بشار اسد به اشتباه فکر کرد که می تواند همانند پدرش در سال1982 اعتراضات مردمی را سرکوب کند. بنابراین با خشنترین روش ها یعنی با توپ و تانک و با بینش امنیتی با تظاهرات مسالمت آمیز مردم برخورد کرد. این اشتباه استراتژیک منجر به حوادثی شد که در دو سال اخیر شاهد آن بوده ایم. با این نوع برخورد بشار اسد با اعتراضات مردمی، حل سیاسی بحران سوریه به بن بست رسید. به این صورت مبارزات مردم سوریه وارد فار نظامی شد. تصور این بود که ارتش سوریه خیلی سریع می تواند نیروهای شبه نظامی مخالف را از بین ببرد. ولی چنین نشد و در حال حاضر بن بستی در سوریه شکل گرفته است. این بن بست بر این اساس است که نه مردم و نیروهای معارض حکومت سوریه می توانند حکومت را ساقط کنند و نه حکومت توان از بین بردن مخالفین خود را دارد.
در کنار بن بستی که در خود سوریه شکل گرفته است؛ شاهد نوعی بن بست در عرصه بین المللی در مورد بحران سوریه هستیم. مخالفت چین و روسیه با صدور قطعنامه علیه سوریه موجب شد که شورای امنیت نتواند برای حل بحران کاری کند.
در کنار این ها، بن بستی هم در مخالفین دیده می شود. با وجود این که مخالفین سوریه حمایت جدی از سوی جامعه بینالملل دریافت می کنند ولی در بین خودشان به توافق نمی رسند و نمی توانند دست به تشکیل یک دولت در تبعید بزنند. نباید فراموش کرد که در اجلاسی که در مغرب اخیرا برگزار شد نزدیک به 130 کشور جهان مخالفین سوری را به رسمیت شناختند که در بین آنها کشورهای اروپایی، آمریکا و کشورهای عربی نیز حضور داشتند. با این حال مخالفین از تشکیل دولتی فراگیر ناتوان مانده اند.
نکته دیگری که باید توجه داشت این است که حضور افراطیون القاعده و سلفی در بین مخالفین اسد موجب نگرانی آمریکا و غرب شده است و آنها نگرانند که نکند بعد از بشار اسد نیروهای افراطی قدرت را در سوریه به دست بگیرند. خصوصا این که سوریه هم مرز اسرائیل است و قدرت گرفتن القاعده یا دیگر نیروهای افراطی در این منطقه می تواند خطری فوری برای اسرائیل محسوب شود. این نگرانی به علاوه بن بست هایی که مورد اشاره قرار گرفت موجب شده که بحران سوریه تداوم یابد. با این وجود این، در روزهای اخیر نشانه هایی از تغییر در موضع روسیه دیده می شود. اگر روسیه در قبال بحران سوریه تغییر موضع دهد طبیعتا چین هم دیگر حامی بشار اسد نخواهد بود و شاید بن بست بین المللی حل شود و بحران به نحوی به پایان برسد.
ولی به هر حال شرایط کنونی سوریه نمی تواند تداوم داشته باشد. حکومت سوریه در حال حاضر علیه مخالفین خود دست به خشونت می زند. هرچند در ابتدای ناآرامی های سوریه، مبارزات در شهرهای کوچک بود ولی امروز همه کشور را در بر گرفته است. گفته می شود مثلا در شهری مثل حلب نیمی از شهر در دست مخالفین است. در دمشق هم ناامنی و جنگ و گریز هر روزه است. این مسئله به این معناست که حکومت بشار اسد نمی تواند به سیاق گذشته تداوم یابد و حتما باید تحولی صورت بگیرد.
در این میان، ایران می توانست و شاید هنوز بتواند نقش مثبتی برای پایان دادن به خشونت ها در سوریه ایفا کند. یک سال پیش در مصاحبه ای گفتم که ایران بایستی در این بحران میانجیگری کند. آن زمان ایران در چنین موقعیتی قرار داشت ولی متاسفانه به نظر می رسد الآن دیگر چنین موقعیتی ندارد. طرح 6 ماده ای که ایران اخیرا در مورد بحران سوریه ارائه کرده است مصداق نوشداروی بعد از مرگ سهراب است و معارضین در پاسخ به این طرح ایران بی طرفی ایران را زیرسؤال برده اند و طرح ایران را نپذیرفته اند.
آنچه مسلم است این است که ایران با این سیاست اشتباه خود آینده سوریه را از دست داده است؛ مگر این که از همین فرصت های باقی مانده استفاده کنیم تا شاید بتوانیم تا حدی بتوانیم اشتباهات گذشته را جبران کنیم و مسائل را به نحوی حل و فصل کنیم که منافع ملی ایران در آینده سوریه درنظر گرفته شود. به هر حال آنچه امروز بیش از پیش برای ایران واضح شده این است که ما باید به سوریه پس از بشار اسد فکر کنیم. در سیاست خارجی یک دولت باید سناریوهای مختلفی در مواجهه با یک پدیده سیاسی داشته باشد و بر اساس این که کدام یک بیشتر منافع ملی را تامین می کند عمل کند. این روزها از مسکو نواهای متفاوتی به گوش می رسد. اگر روسیه حمایت خود را از بشار اسد بردارد حتما تغییراتی در وضعیت سوریه رخ خواهد داد. ایران باید خود را آماده آن روز کند تا مبادا با غافلگیری با تحولات مواجه شود./16
نظر شما :