تیری که کار پوتین را تمام می کند
خبرآنلاین: ولادیمیر پوتین تا زمانی که بهای نفت در بازارهای جهانی سیر صعودی خود را طی کند، در قدرت باقی خواهد ماند
رایج ترین پرسشی که این روزها در رسانه های متفاوت در خصوص روسیه مطرح است این است که : ولادیمیر پوتین تا چه زمانی در قدرت باقی خواهد ماند؟ شرایطی که منتهی به سقوط اتحاد جماهیر شوروی سابق در سال 1991 شد، می تواند سرنخ هایی برای امروز به ما بدهد.
• نخست آنکه جمعیت فرهیخته، تحصیلکرده و پویای ساکن در شوروی سابق از رهبرانی به ستوه آمده بودند که هیچ گونه پیشنهادی برای فردای بهتر روس ها در چنته نداشتند. مردم از حاکمیت رهبران اتحاد جماهیر شوروی سابق خسته شده بودند. تصور کنید که یک جفت کفش از ترکیب افتاده و سوراخ شده را هر سال پشت سر هم پا کنید و در همین بازه زمانی دایما در گوش شما خوانده شود که بهترین کفش های دنیا همین یک جفتی است که شما بر پا دارید.
• دوم آنکه شکاف در میان نخبگان زمانی تعمیق یافت که عده ای منتقد سرسخت میخائیل گورباچف شدند و عده ای طرفدار سینه چاک او. شاید میخائیل هیچ گاه سودای ایجاد شکاف در اتحاد جماهیر شوروی و تجزیه آن را برای ثانیه ای هم در سر نداشت اما برنامه هایی که او در دوران حکومتش در پیش گرفت به گونه ای برنامه ریزی شده و البته پیش رفت که برهم ریختن ساختار دولتی که ولادمیر لنین آن را پایه گذاری کرده بود، اجتناب ناپذیر به نظر می رسید.
• سوم آنکه بحران اقتصادی ناشی از کاهش چشمگیر در قیمت نفت در نیمه دوم دهه 80 تبدیل به موتوری شد که جمعیت حاضر در روسیه را علیه حاکمیت بسیج کرد. جنبش اپوزیسیون بسیار گسترده تر از طبقه نخبه تحصیل کرده لیبرال بودند.
موج تظاهراتی که از ماه دسامبر تاکنون در روسیه به راه افتاده گویای این حقیقت است که طبقه تحصیل کرده و فعال روسیه از دولت پوتین به ستوه آمده اند. این جمعیت درک می کنند که دلیل رونق اقتصادی روسیه در چند سال اخیر بیش از آنکه د رنبوغ دولت نهفته باشد، مدیون قیمت بالای نفت در بازارهای جهانی است. مخالفان امروز می دانند که با کاهش بهای نفت ، سقوط دولت پوتین هم آسان تر خواهد شد. برخی در روسیه اعتقاد دارند که آر آنجا که مرد پولادین روس ها از زمان روی کار آمدن در قدرت در سال 1999 تاکنون کار خاصی انجام نداده است بی شک در گذشته نیز در بعد اقتصادی حرف چندانی برای گفتن نخواهد داشت.
به گزارش مسکو تایمز ، ایجاد شکاف در طبقه نخبه نزدیک به پوتین امروز پیچیده تر و سخت تر از روزهای سقوط اتحاد جماهیر شوروی سابق است. رهبران شوروی در آن زمان احساس می کردند که وضعیت زندگی آنها در مقایسه با مردم عادی کشورهای اروپایی چندان مساعد نیست. امروز اما ، نخبگان همچنان می توانند در غرب دست به خرید ملک های گران قیمت بزنند و در سال چندین بار هم به قاره سبز رفت و آمد داشته باشند. نخبگان زمان پوتین بسیار کمتر از نخبگان زمان گورباچف سودای بر هم زدن قدرت را در سر دارند. همزمان تعبیر دیگری از این مساله نیز ممکن است: در حلقه اطراف پوتین وفاداران قسم خورده او بسیار اندک هستند. این مقامات تنها تا جایی وفادار به حاکمیت می مانند که از ثروت در جیب هایشان نه کاسته شده که افزوده شود. اما همین حلقه ای که امروز به پوتین چسبیده اند به محض شهود نخستین نشانه های ضعف در دولت به او خیانت خواهند کرد. این جماعت به پوتین قدرتمند حمله نمی کنند اما زمانی که ورق برگردد بی شک او را تنها خواهند گذاشت.
علاوه بر این بسیاری از سیاستمداران ، تجار و چهره های فرهنگی از شیوه مدیریت روسیه توسط پوتین خجالت می کشند. از عوض کردن بحث زمانی که روزنامه نگاران در خصوص خطوط قرمز از آنها سوال می کنند، خسته شده اند.
اصلی ترین فاکتور اما نفت است. زمانی که بهای نفت با کاهش چشمگیر در 2009 روبه رو شد ، تولید ناخالص ملی روسیه تا 8 درصد کاهش یافت. در شرایطی که این وضعیت تا چند سال آینده ادامه پیدا می کرد بی شک شمارش معکوس برای پوتین آغاز می شد. استانداردهای زندگی مردم در روسیه کاهش خواهد یافت و ما شاهد همان میزان نارضایتی خواهیم بود که در دهه 80 در اتحاد جماهیر شوروی سابق به چشم دیدیم. با اینهمه قیمت نفت در سال 2010 باز هم افزایش یافت و ثبات را به اقتصاد روسیه بازگرداند. بهای امروز نفت افزایش 3 تا 4 درصدی در تولید ناخالص ملی را به دنبال داشت و بر همین اساس پوتین می تواند در تقسیمی نسبتا عادلانه بر حقوق شهرونداش بیفزاید. این افزایش حقوق برای ممانعت از پیوستن روس های بیشتر به جریان های اعتراضی کفایت می کند.
در شرایطی که قیمت نفت همچنان بالا بماند ، دولت پوتین هم برای چندسالی نفس راحتی خواهد کشید. اما به محض انکه بحران اقتصادی آغاز شود و طبقه کارمند و کارگر روسیه این پرسش را مطرح کنند که : نان و کره ما کجا رفت؟ نخبگان دیگر کنار پوتین نخواهند ایستاد. این درست همان نسخه ای بود که مردم برای بوریس یلتسین پیچیدند
رایج ترین پرسشی که این روزها در رسانه های متفاوت در خصوص روسیه مطرح است این است که : ولادیمیر پوتین تا چه زمانی در قدرت باقی خواهد ماند؟ شرایطی که منتهی به سقوط اتحاد جماهیر شوروی سابق در سال 1991 شد، می تواند سرنخ هایی برای امروز به ما بدهد.
• نخست آنکه جمعیت فرهیخته، تحصیلکرده و پویای ساکن در شوروی سابق از رهبرانی به ستوه آمده بودند که هیچ گونه پیشنهادی برای فردای بهتر روس ها در چنته نداشتند. مردم از حاکمیت رهبران اتحاد جماهیر شوروی سابق خسته شده بودند. تصور کنید که یک جفت کفش از ترکیب افتاده و سوراخ شده را هر سال پشت سر هم پا کنید و در همین بازه زمانی دایما در گوش شما خوانده شود که بهترین کفش های دنیا همین یک جفتی است که شما بر پا دارید.
• دوم آنکه شکاف در میان نخبگان زمانی تعمیق یافت که عده ای منتقد سرسخت میخائیل گورباچف شدند و عده ای طرفدار سینه چاک او. شاید میخائیل هیچ گاه سودای ایجاد شکاف در اتحاد جماهیر شوروی و تجزیه آن را برای ثانیه ای هم در سر نداشت اما برنامه هایی که او در دوران حکومتش در پیش گرفت به گونه ای برنامه ریزی شده و البته پیش رفت که برهم ریختن ساختار دولتی که ولادمیر لنین آن را پایه گذاری کرده بود، اجتناب ناپذیر به نظر می رسید.
• سوم آنکه بحران اقتصادی ناشی از کاهش چشمگیر در قیمت نفت در نیمه دوم دهه 80 تبدیل به موتوری شد که جمعیت حاضر در روسیه را علیه حاکمیت بسیج کرد. جنبش اپوزیسیون بسیار گسترده تر از طبقه نخبه تحصیل کرده لیبرال بودند.
موج تظاهراتی که از ماه دسامبر تاکنون در روسیه به راه افتاده گویای این حقیقت است که طبقه تحصیل کرده و فعال روسیه از دولت پوتین به ستوه آمده اند. این جمعیت درک می کنند که دلیل رونق اقتصادی روسیه در چند سال اخیر بیش از آنکه د رنبوغ دولت نهفته باشد، مدیون قیمت بالای نفت در بازارهای جهانی است. مخالفان امروز می دانند که با کاهش بهای نفت ، سقوط دولت پوتین هم آسان تر خواهد شد. برخی در روسیه اعتقاد دارند که آر آنجا که مرد پولادین روس ها از زمان روی کار آمدن در قدرت در سال 1999 تاکنون کار خاصی انجام نداده است بی شک در گذشته نیز در بعد اقتصادی حرف چندانی برای گفتن نخواهد داشت.
به گزارش مسکو تایمز ، ایجاد شکاف در طبقه نخبه نزدیک به پوتین امروز پیچیده تر و سخت تر از روزهای سقوط اتحاد جماهیر شوروی سابق است. رهبران شوروی در آن زمان احساس می کردند که وضعیت زندگی آنها در مقایسه با مردم عادی کشورهای اروپایی چندان مساعد نیست. امروز اما ، نخبگان همچنان می توانند در غرب دست به خرید ملک های گران قیمت بزنند و در سال چندین بار هم به قاره سبز رفت و آمد داشته باشند. نخبگان زمان پوتین بسیار کمتر از نخبگان زمان گورباچف سودای بر هم زدن قدرت را در سر دارند. همزمان تعبیر دیگری از این مساله نیز ممکن است: در حلقه اطراف پوتین وفاداران قسم خورده او بسیار اندک هستند. این مقامات تنها تا جایی وفادار به حاکمیت می مانند که از ثروت در جیب هایشان نه کاسته شده که افزوده شود. اما همین حلقه ای که امروز به پوتین چسبیده اند به محض شهود نخستین نشانه های ضعف در دولت به او خیانت خواهند کرد. این جماعت به پوتین قدرتمند حمله نمی کنند اما زمانی که ورق برگردد بی شک او را تنها خواهند گذاشت.
علاوه بر این بسیاری از سیاستمداران ، تجار و چهره های فرهنگی از شیوه مدیریت روسیه توسط پوتین خجالت می کشند. از عوض کردن بحث زمانی که روزنامه نگاران در خصوص خطوط قرمز از آنها سوال می کنند، خسته شده اند.
اصلی ترین فاکتور اما نفت است. زمانی که بهای نفت با کاهش چشمگیر در 2009 روبه رو شد ، تولید ناخالص ملی روسیه تا 8 درصد کاهش یافت. در شرایطی که این وضعیت تا چند سال آینده ادامه پیدا می کرد بی شک شمارش معکوس برای پوتین آغاز می شد. استانداردهای زندگی مردم در روسیه کاهش خواهد یافت و ما شاهد همان میزان نارضایتی خواهیم بود که در دهه 80 در اتحاد جماهیر شوروی سابق به چشم دیدیم. با اینهمه قیمت نفت در سال 2010 باز هم افزایش یافت و ثبات را به اقتصاد روسیه بازگرداند. بهای امروز نفت افزایش 3 تا 4 درصدی در تولید ناخالص ملی را به دنبال داشت و بر همین اساس پوتین می تواند در تقسیمی نسبتا عادلانه بر حقوق شهرونداش بیفزاید. این افزایش حقوق برای ممانعت از پیوستن روس های بیشتر به جریان های اعتراضی کفایت می کند.
در شرایطی که قیمت نفت همچنان بالا بماند ، دولت پوتین هم برای چندسالی نفس راحتی خواهد کشید. اما به محض انکه بحران اقتصادی آغاز شود و طبقه کارمند و کارگر روسیه این پرسش را مطرح کنند که : نان و کره ما کجا رفت؟ نخبگان دیگر کنار پوتین نخواهند ایستاد. این درست همان نسخه ای بود که مردم برای بوریس یلتسین پیچیدند
نظر شما :