از پیمان استراتژیک تا حمایت از گفتگو با طالبان

۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۱۸:۰۷ کد : ۱۲۰۸۴ آسیا و آفریقا
محمد ابراهیم طاهریان سفیر سابق ایران در افغانستان معتقد است کشورهای فرامنطقه ای در افغانستان در حال تسلیم شدن به جریانی هستند که نه تنها مشروعیت قانونی ندارد، بلکه در گذشته هم کارکردهای خود را نشان داده و هیچ نشانه ای تغییر ‌کارکرد و قرائت آن از مسیر تحولات وجود ندارد
از پیمان استراتژیک تا حمایت از گفتگو با طالبان

دیپلماسی ایرانی:‌ مجموع شرایط حال حاضر افغانستان که اتفاقاتی مانند تداوم گفت و گو‌ها با امریکا برای امضای پیمان امنیتی و مجموعه عکس العمل‌هایی که در افغانستان نسبت به آن صورت گرفت مانند اظهارنظر سرپرست وزارت انرژی افغانستان نسبت به این موضوع یا وقایع ضد امنیتی که در وزارت دفاع اتفاق افتاد و یا گروگان گیری تعدادی از اتباع ایرانی که در ولایت فراه مشغول کار عمرانی بوده اند، آن را تشکیل داده اند، نشان می‌دهد که وضعیت در این کشور به نوعی ادامه وضعی است که در چند سال اخیر شاهد آن بوده ایم.

البته اگر همه اتفاقات را تا قبل از برگزاری انتخابات دور دوم ریاست جمهوری در یک دسته بندی قرار دهیم و مجموعه اتفاقات بعد از برگزاری دور دوم انتخابات ریاست جمهوری را در دسته بندی دوم، طبعا مجموعه وقایع ضد امنیتی در حوزه‌های مختلف بیشتر شده است. این مسئله بیانگر این است که مجموعه کشورهای فرامنطقه ای که در افغانستان هستند یا قادر به عملیاتی کردن منویات و طرح‌های خود نیستند یا این که با وجود آگاهی به دنبال مدیریت بحران هستند که بر اساس آن بتوانند به نوعی اهداف خود را دنبال کنند.

اگر وجه دوم را در مورد کشورهای فرامنطقه ای بپذیریم که متشکل از حدود چهل کشور هستند که همه آن‌ها در افغانستان به تناوب نیرو دارند و بیشترین تعداد نیروها هم مربوط به امریکا است، به نظر می‌رسد این کشورها در مورد افغانستان یک رفتار چند وجهی را در پیش گرفته اند. ترجمه طرح موضوع حمایت از گفت و گو با جریان افراط و طالبان در افکار عمومی ‌مردم افغانستان این است که جریان افراط توانسته با هزینه‌هایی که به مردم افغانستان تحمیل کرده است، به اهداف خود دست پیدا کند.

به عبارت دیگر جریان افراط با گروگان گیری مردم افغانستان به مرحله ای رسیده است که خود را به حاکمیت تحمیل کند و دولت خواهان مذاکره با این جریان باشد و کشورهای فرامنطقه ای هم از این مسئله حمایت می‌کنند. از طرف دیگر کشوری مانند ترکیه که معلوم نیست از چه جایگاهی تمایل به دخالت در مسئله افغانستان دارد، آیا به دلیل عضویت در ناتو به موضوع علاقمند است یا به دلیل تغییر جایگاه سیاسی ایران در تحولات منطقه این نقش را برای خود تعریف کرده است، از بازگشایی دفتر طالبان در این کشور حمایت می‌کند.

معنای این اقدامات این است که این کشورها در حال تسلیم شدن به جریانی می‌شوند که نه تنها مشروعیت قانونی ندارد، بلکه در گذشته هم کارکردهای خود را نشان داده است. هیچ نشانه ای از این که این جریان، ‌کارکرد و قرائت خود را از مسیر تحولات تغییر داده، وجود ندارد. خود این مسئله اتفاق اشتباهی است و می‌تواند وضعیت ناآرامی‌ها در افغانستان را تشدید کند.

در کنار چنین تحولی، یعنی همزمان با گفت و گو با جریان افراط و حمایت از مذاکره با طالبان، بحث نهایی شدن و جدی تر شدن پیمان استراتژیک میان امریکا و افغانستان مطرح می‌شود. تنها نتیجه فوری که می‌توان از این تحولات گرفت این است که کشورهای فرامنطقه ای در افغانستان دچار سردرگمی ‌هستند و دو عمل متشتت از خود نشان می‌دهند که در تناقض با یکدیگر است. اگر امریکا خواهان داشتن پیمان استراتژیک با افغانستان هستند که خود این مسئله جای بحث دارد، چطور هم زمان از مذاکره با طالبان حمایت می‌کند و خواهان پیشرفت در این مذاکرات است؟

بنابراین به نظر می‌رسد امریکایی‌ها از وضع موجود چندان ناراضی نیستند و یا فکر می‌کنند که وضع موجود علی‌رغم همه هزینه‌هایی که به مردم افغانستان تحمیل کرده است، می‌تواند تعیین کننده مشی کشورهای فرامنطقه ای باشد.

نتیجه چنین رفتار دوگانه و شاید چندگانه ای،‌ آن چیزی است که در وزارت دفاع افغانستان صورت گرفته است یا گروگان‌گیری ایرانیانی که به عنوان پیک سازندگی در افغانستان حضور داشتند و ولایت محرومی‌ مانند فراه را برای فعالیت خود در نظر گرفته بودند و در حال جاده سازی برای مردم افغانستان بودند.

نتیجه همه این اتفاقات این است که وضعیتی در آن جا ایجاد شود که در سایه ضعف حاکمیت یا به تصویر کشیدن این ضعف، توجیهی برای ادامه حضور نیروهای فرامنطقه ای ایجاد شود و از شرایط موجود در افغانستان در راستای سیاست‌های منطقه ای و فرامنطقه ای امریکا استفاده شود.

نکته جالبی که در شرایط کنونی دیده می‌شود این است که در تحولات شمال افریقا و خاورمیانه، کوچکترین اثری از حضور القاعده و جریان افراط مشاهده می‌شود. معنی چنین مسئله ای این است که کشورهای فرامنطقه ای دغدغه ای درباره این موضوع ندارند. با وجود این که برخی از سران کشورهای درگیر تحولات مردمی‌که سرنوشت روشنی در انتظار آن‌ها نیست می‌خواهند کشورهای غربی را از حضور و بازسازی جریان افراط در این کشورها بترسانند، اما می‌بینیم که این تهدیدات اثر چندانی ندارد. معنی چنین موضعی این است که یا کشورهای غربی به سازمان‌های جریان افراط نفوذ کرده اند یا اصولا جریان افراط دست پرورده آن‌ها بوده و نگرانی از این که در این مناطق اقدامی‌از سوی آن‌ها صورت بگیرد ندارند.

در این شرایط ما حوزه فعالیت جریان افراط را در شرق ایران و در افغانستان و پاکستان می‌بینیم. لذا به نظر می‌رسد که در حال حاضر بیشتر سناریوی مدیریت بحران یا مدیریت وضع موجود در جهت اهداف و منویات امریکا در افغانستان دنبال می‌شود و در سایه این استراتژی گاهی اوقات این گونه اتفاقات که یا متاثر از وضع موجود است یعنی متاثر از سیاست است یا به نوعی به شکل غیرمستقیم از طرف کشورهای فرامنطقه ای مدیریت می‌شود.


نظر شما :