صدام چگونه نزدیک ترین فرد امنیتی به خود را کشت
وقتی که قدرت را گرفتیم به هیچ وجه تمایل نداشتیم که به شماری از حزبی ها که در جنایت های 1963 دست داشتند فرصت عمل بدهیم، در راس آنها کزاز بود.
ادامه مطلبوقتی که قدرت را گرفتیم به هیچ وجه تمایل نداشتیم که به شماری از حزبی ها که در جنایت های 1963 دست داشتند فرصت عمل بدهیم، در راس آنها کزاز بود.
ادامه مطلبمحمد ورزشکار و آدم شجاعی بود و در برابر افراد خانواده اش دائما تکرار می کرد که صدام کشته نمی شود مگر به دست من و «باید که مردم عراق را از دست صدام نجات دهم».
ادامه مطلببارزترین فردی که به دست حکومت کشته شد عبدالکریم الشیخلی بود که یکی از اعضای کادر رهبری و رهبری قطری و عضو شورای رهبری انقلاب بود که بعد از 30 جولای 1968 وزیر امور خارجه شد.
ادامه مطلبالراوی به من گفت که با بعضی افراد دیگر، اسم های آن افراد را آورد، به منزل شاه ایران می رفتیم و او از آنها می خواست که با رهبران عشایر و رهبران کرد برای آماده سازی فضای عملیات تماس بگیرند.
ادامه مطلبغریب نیست که مرد شماره دو به مرد شماره یک خیانت کند، اما آن چه صدام با مردی که همیشه حامی او بود و همواره به او تکیه داشت، انجام داد فراتر از هر گونه توصیفی است.
ادامه مطلبقبل از این که به قدرت برسیم حادثه ای برای یک جوان عراقی که در «هواپیمایی العراقیه» کار می کرد و از خانواده الربیعی بود که از قبیله های بزرگ عراق هستند، اتفاق افتاد. حادثه ای که سبب شد او جاسوس موساد شود.
ادامه مطلبصدام محافظانی از روستای خود و خانواده اش آورد. بیشتر آنها جوانان بی سوادی بودند که رفتارشان از نظر وحشی گری با دیگران متمایز می شد، آنها هیچ فکری از کشور و قانون و انضباط نداشتند.
ادامه مطلبصدام استعفای مرا نمی پذیرفت برای این که تصور می کرد اگر به بغداد برگردم مشکلاتی به وجود می آورم که باعث می شود او تصمیم های سختی را علیه من بگیرد.
ادامه مطلببه تدریج روابط در درون حزب رو به تیرگی گذاشت تا این که یک روز اختلافات ما به مرز انفجار رسید، این بار موضوع اختلافی شکنجه بود.
ادامه مطلبصدام نسبت به مهدی عماش کینه داشت. نزدیک به دو سال قبل از فوت عماش صدام با کادر حزبی صحبت می کرد، به آنها گفت که عماش حزبی اما ترسو است در حالی که مروان التکریتی غیر حزبی اما شجاع است.
ادامه مطلبفضا متشنج شد و بحث بالا گرفت و سیگنال هایی رد و بدل شدند و کار به جایی رسید که بیشتر افراد حاضر دست به سلاح هایشان بردند و خود را آماده هر گونه احتمالی کردند.
ادامه مطلبامروز می شود صدام را به بسیاری از کارها متهم کرد اما نمی توانیم بگوییم که او شجاع نبود. صدام مرد لحظات و مواضع سخت بود. شجاعت نیاز به دلیل و همچنین ستم ندارد.
ادامه مطلبحکومت عبدالرحمن عارف منزوی شده بود و جایگاه مردمی نداشت. حکومتی ساده و متزلزل و جدا افتاده حتی از سازمان های امنیتی بود. برای همین جنبش های سیاسی شب و روز با یکدیگر رقابت می کردند تا قدرت را به دست گیرند.
ادامه مطلبابراهیم عبدالرحمن الداوود افسری قدرتمند و شجاع و ملی گرا بود که به روشنی تمایلات دینی داشت. نقطه ضعف او تاثیرپذیری شدید و مفرطش از معاون مدیر اطلاعات نظامی عبدالرزاق نایف بود.
ادامه مطلبصدام باهوش و شجاع و مودب است و انسان را به احترام وا می دارد. البته من در این جا از صدام حزبی قبل از به دست گرفتن قدرت، قدرتی که باعث تغییر او در شخصیت و احساس و تلاش هایش شد، صحبت می کنم.
ادامه مطلبانتخاب فرار به خانه دایی اش برای فرار از جهنم ابراهیم الحسن بود. و شاید صبحه خودش هم او را به این کار ترغیب کرد تا این که دیگر نبیند که شوهرش پسرش را کتک می زند.
ادامه مطلببر اساس آن چه من از صدام می دانستم و تربیتی که او شده بود می توانم بگویم که بسیار سخت بود که او را اسیری در برابر دادگاه های بین المللی ببینیم.
ادامه مطلبخیلی سریع روابطش با مقام های اردنی به هم خورد. یادم است که در آن روز نزد من در هتل آمد و گفت که با ولیعهد آن وقت اردن، امیر حسن مشاجره لفظی داشته است. مثل دیوانه ها حرف می زد.
ادامه مطلبمی گفت عدی گرسنه مزمن است که معنای سیری را نمی داند. حتی دنیا را هم مالک شود همچنان مثل یک گرسنه رفتار می کند.
ادامه مطلبحسین کامل تاکید می کرد که صدام طرحی برای بازگشت به کویت داشت و به دلیل هشدارهای امریکا از انجام آن منصرف شد.
ادامه مطلبحسین کامل شخص ساده تقریبا امی و بی سواد بود. مردی باهوش و شجاع که معنای ترس را نمی فهمید اما افق سیاسی اش محدود بود.
ادامه مطلبشاید حسین کامل تنها نمونه ای از آن دسته جوانانی بود که صدام آنها را از روستایش آورد. جوانانی که کفایت کار نداشتند که ناگهان خودشان را در سمت های حساس در مرکز ریخت و پاش های افراد و گاردهای نظامی می دیدند که بودجه های کلانی در اختیارشان بود.
ادامه مطلبدر باغ محل اقامتش صلاح خواست که صدام را تشویق کند که روابط خود را با ایران بهبود ببخشد. جواب داد: «بشنو صلاح. این حرف را بار دیگر بر زبانت تکرار نکن. سر ایرانی ها را می شکنم و وجب به وجب را باز می گردانم.» یک سال بعد جنگ آغاز شد.
ادامه مطلبصدام همیشه دوست داشت که دیگران از او بخواهند که به آنها کمک کند به ویژه کسانی که از چهره های بارز در حزب بعث بودند.
ادامه مطلباما من از آن حرف عبدالغنی الراوی تاسف خوردم که گفت نزد شاه ایران رفتم و از او پول گرفتم.
ادامه مطلبحاکمان عراق، هر چه در حق آنها گفته شود، فساد به آنها نمی چسبد. می گفتیم که نوری سعید مزدور استعمار است اما هیچ کس در پاکدستی او شک نداشت.
ادامه مطلبعلی صالح السعدی از صدام متنفر بود، از اعدام کمونیست ها و من و عبدالسلام عارف حمایت می کرد و هیچ حد و مرزی نداشت.
ادامه مطلبدشمنان حزب بعث شایعه ای راه انداختند با این «افترا که آنها در قطار امریکایی ها» بودند و دولت کویت هدایای نقدی به رهبران عراقی داد.
ادامه مطلبابزار ترورها در داخل و خارج به کار افتادند و استمرار پیدا کردند. حکومت نظامی ها و غیر نظامی ها را کشت. آیت الله محمد باقر صدر و خواهرش بنت الهدی را کشت. و عبدالرزاق النایف را در 1978 در لندن کشت. فهرست ]ترورها[ جا و مکان نمی شناخت همه را تصفیه و اعدام می کرد.
ادامه مطلبمدحت ابراهیم جمعه، سفیر عراق در کویت سرهنگ حردان التکریتی را به بیمارستان فرستاد. و قبل از این که از ماشین پیاده شود عده ای از افراد مسلح فورا به محل رسیدند و او را به رگبار بستند و او کشته شد.
ادامه مطلب