اتفاقی که برق آسا اتفاق افتاد
نگاهی به نقش بنیادین سرویس های اطلاعاتی سوریه در فروپاشی نظام سیاسی
نویسنده: مصطفی زندیه، تحلیل گر ارشد روابط بین الملل
دیپلماسی ایرانی: تهاجم برق آسا و سریعی که ابتدا در 7 آذر 1403 توسط گروه اصلی مسلح و تروریستی مخالف دولت سوریه یعنی هیات تحریر الشام HTS) ) به مناطق حلب و اطراف آن آغاز شد و به دنبال آن در نهایت به فرار و برکناری بشار اسد رئیس جمهور سوریه منجر شد، همه ناظران و تحلیل گران منطقه ای را غافل گیر کرد.
فروپاشی نظام سیاسی سوریه، این سئوال را به طور جدی مطرح کرد که پس از 13 سال بن بست ناشی از جنگ داخلی سوریه، چه عاملی باعث شد تنها در مدت 11 روز گروه های متعدد مخالف مسلح و حامیان منطقه ای و بین المللی آنها به دمشق رسیدند؟
اگر پاسخی واقعی به چگونگی این رخداد درنظر داشته باشیم، با وجود دلائل متعدد منازعات، می توان تقریباً با اطمینان گفت آنچه فروپاشید، نظام امنیتی سرکوبگری بود که بشار اسد و پدرش قبل از او، حافظ را قادر ساخته بود تا برای دهه های متمادی در قدرت باقی بمانند. در واقع عدم مقاومت کامل دستگاه های امنیتی به ویژه ارتش، ناظران و حتی بیشتر از همه تروریست های تحریر الشام را غافل گیر کرد کــه بـه نـظر می رسید هدف اولیه نظامی آنها تصرف مواضع در شمال کشور و احتمالاً حلب، دومین منطقه بزرگ کشور بوده است. این شهر با وجود تقویت مواضع ارتش سوریه در اطراف آن برای مقابله با حملات احتمالی تروریست های مورد حمایت ترکیه، با تلفات محدودی به تصرف مهاجمین درآمد.
همین امر در مورد حماه، در جنوب حلب و در مسیر رسیدن به سمت دمشق تکرار شد. اما جدای از شهرهای یادشده، تعجب برانگیزتر از همه شرایط مشابهی بود که برای حمص و دمشق رخ داد. براساس اطلاعات منتشره شهرهای یادشده توسط واحدهای نخبه ارتش سوریه و نیز نیروهای زبده اطلاعاتی آن کشور حفاظت می شد. به خصوص دمشق پایتخت سوریه، از زمان شروع جنگ داخلی به طور جدی در معرض خطر قرار نگرفته بود. با این حال، تنها دو روز در روزهای 17 و 18 آذرماه طول کشید تا مهاجمین آن شهر را تصرف کرده و رسماً سقوط دولت بعث سوریه را اعلام کند.
واقعیت این است که در میان انبوه گزارش های تحلیلی منتشره درباره ریشه های اصلی رخداد تلخ سقوط دولت و نظام سیاسی سوریه، برخی از تحلیلگران در واکاوی خود به درستی، عدم مقاومت ارتش سوریه را در سه عنصر اصلی فساد، بی انگیزگی و فرار از خدمت را مطرح می کنند.
در حالی که به رغم صحت درستی این عناصر، به نظر می رسد آنها دلائل اصلی نیستند بلکه صرفاً پیامدهای چندپارگی و تضعیف نهادی هستند که توسط سرویس های اطلاعاتی سوریه (نظامی و غیرنظامی) اداره می شدند. به گونه ای که درعین چندپارگی نه از منطق دولت سازی تبعیت می کردند و نه از منطق ملت سازی.
از سوی دیگر به نظر می رسد منطق " میهن پرستی ملی" سرویس های اطلاعاتی سوریه بیشتر بر اساس غارتگری، رقابت گروهی و ناشی از معافیت از مجازات بود. در واقع سرویس های اطلاعاتی سوریه هرچند به نوعی خود را به عنوان قدرت اصلی در آن کشور تثبیت کرده بودند و برای دهه ها بر ارتش تسلط داشتند اما با شکل گیری نقاط ضعف یادشده در زیر پوسته اصلی نظام کنترلی حاکم بر سوریه و سرایت فزاینده آن به همه ارکان هیات حاکمه، به مرور زمان تضعیف و در نهایت فروپاشیدند. (گفتنی است نگارنده در سفر زیارتی خود به سوریه که در اسفند سال 1387 انجام شد، بارها شاهد شکایت مردم کوچه و بازار از فساد گسترده حاکم بر نظام دیوانسالاری آن کشور به خصوص پرداخت رشوه بود.)
برونداد چنین وضعیتی که با تهاجم نیروهای تروریستی هیات تحریرالشام همراه بود، به ازهم گسیختگی سلسله وار ارتش سوریه منجر شد.
در آخرین مرحله نیز نوبت به فروپاشی آخرین دژ ارتش رسید که تا پیش از این، تنها نهادی بود که باثباتترین و قویترین نهاد دولت سوریه محسوب می شد.
دراینجا این سئوال نیز مطرح است که دلیل ماندگاری سرویس اطلاعاتی سوریه که نقش گسترده ای در پاک سازی و حذف مخالفین قومی و مذهبی این کشور داشت، چه بود؟ چرا این ارتش به اصطلاح "زامبی" در تمام این سال ها از جنگ داخلی قبلی ( 2017- 2014) جان سالم به در برد؟ در حالی که ضعف ساختاری آن از قبل به خوبی کاملاً آشکار شده بود؟ در پاسخ باید گفت سرویس های اطلاعاتی سوریه از تمام توان خود برای سرکوب استفاده می کردند تا سربازان را به جنگ وادار کند، تا بلکه بخشی از رانت های اقتصادی که از درآمدهای ناچیز یک کشور در حال جنگ به دست می آورد، مجدداً به نفع خود استفاده کنند.
همچنین در کنار این موضوع با وجود آشکارشدن ضعف های سازمانی و عملیاتی ارتش سوریه، چنانچه حمایت های افسران نخبه ایرانی و نیز نیروهای میدانی حزب الله لبنان و سایر جنگجویان همسو و همچنین حمایت هوایی ارتش روسیه نبود، موفقیت های نظامی ارتش سوریه برای غلبه بر مخالفین داخلی (تکفیری ها و نیروهای هوادار ترکیه) هرگز به دست نمی آمد.
بر اساس آن چه گفته شد شاید بزرگترین چالش برای دوران جدید سوریه پس از بشار اسد، این سوال باشد که چگونه می توان ارتشی پایه ریزی کرد که پس از 54 سال دوران حاکمیت خودکامه خاندان اسد، بتواند به عنوان پایه ای برای استقلال کشــوری مــانند ســوریه نقش آفرینی کند؟ پاسخ این سئوال را به روشنی می توان در تلاش های متعدد و سوء استفاده گرایانه رژیم غاصب صهیونی در نادیده گرفتن تمامیت ارضی سوریه و اشغال تدریجی مناطق مجاور مرزهای دروغین خود و همچنین محو هرگونه ظرفیت و استعداد نظامی آن کشور دانست.
نظر شما :