معرفی کتاب
شاهزاده خانم بابل و پنج داستان دیگر
عنوان: شاهزاده خانم بابل و پنج داستان دیگر
مؤلف: فرانسوا ولتر
مترجم: ناصح ناطق
گروه: ادبیات کلاسیک سیاسی
مکتب ادبی : داستان های اساطیری .سیاسی . نقد سیاسی
نویسنده: علی اسدیان کارشناسی ارشد علوم سیاسی
دیپلماسی ایرانی: ولتر، این بتشکن زمانه، آنچنان به تعصبات مذهبی و تمام وجوه زمانه خود تاخت که نمونهاش را در تاریخ نداریم. او الگوی انقلابیون فرانسه بود، مخالف کلیسای کاتولیک و خرافات در هر دینی. آن چنان دین را به نقد میکشید که حتی امروزه اندیشمندان توان این کار را در خود نمیبینند. آری، ولتر دارای هوشی عجیب و شگفتانگیز بود. قدرت بداههپردازی و تخیل بینظیر او آثاری آفرید که نمونهاش در تاریخ ادبیات یافت نمیشود. شاید همگان او را با "سادهدل" یا "کاندید" بشناسند، کاندیدی که با قدرت تفکرات هیوم را به نقد میکشد و همانند شمشیری قلب او را میشکافد.
ولتر شخصیتی بود که او را با دجال مقایسه میکردند، کسی که آمده است تا دین را مورد حمله قرار دهد. کشیشها از دستش عاصی بودند و او را مرتد میخواندند. ولتر، آن گاه که زلزله لیسبون را دید، با لبخندی ملیح قدسیت خدا را به زیر سوال برد. او دیگر هیچ دینی را پذیرا نبود و این مهم در آثارش نمود پیدا کرده است. آثار او سرشار از طعنههای عمیق و برنده نسبت به تمام مفاهیم است. او با دلیل و استناد، همهچیز را به سخره میگیرد. او دشمن بلاعوض بورژوازی است، زرق و برق را به شدیدترین لحن ممکن محکوم میکند و با تلخترین طنز ممکن دین را از آسمان به زمین میکشد و آن را لگدمال میکند.
او هیچ ترسی از شکستن تابوهای زمانه خود در قرن هجدهم نداشت. آری، عمر طولانی ولتر به او فرصت داد تا تمام اعتراضات و اعتقادات خود را به شدیدترین شکل ممکن بیان کند. او در زمان خود طرفداران بسیاری داشت. او بتشکنی بود که خود تبدیل به بتی برای طرفدارانش شد.
در اینجا میخواهم آثاری چند از مجموعه داستانهای کوتاههای ولتر را به شما معرفی کنم؛ آثاری که به معنی واقعی نظیر ندارند. شاهکارهایی که تهمایههای سیاسی، اساطیری، دینی و نقد اجتماعی آن بیبدیل است. این مجموعه در ایران با نام "شاهزاده خانم بابل و پنج داستان دیگر" توسط ناصح ناطق ترجمه شده است. داستانهایی که هرکدام پندهای بسیاری را به ما میآموزند. داستانها عبارتند از: سفرنامه اسکارمانتادو، سپید و سیاه، گاو سفید، ژانو و کولن، شاهزاده خانم بابل و میکرومگاس (داستانی فلسفی) که هرکدام به مفاهیم عمیقی میپردازند و هرکدام دربردارنده اندیشههای شاهکار ولتر است. برای مثال، او در داستان سپید و سیاه مسئله سرنوشت را پیش میکشد. در اینجا او به درستی انسان را مسئول سرنوشت خود میداند و دلایل متافیزیکی را به سخره میگیرد. در جایی او را برای باورهای متافیزیکیاش به سخره میگیرد و مجازاتش میکند. در جایی دیگر او زرق و برق جامعه بورژوازی فرانسه را به سخره میگیرد و پستی انسان و پولپرستی انسانهای زمانه خودش را به وضوح به ما نشان میدهد.
او روابط نزدیک انسانها که سالها یکدیگر را میشناسند، مورد هدف قرار میدهد و آنها را در معرض آزمون قرار میدهد. او به درستی نشان میدهد که عمیقترین روابط در مقابل پول و ثروت از هم میپاشد و عمیقترین احساسات با وارد شدن شهرت و ثروت از هم میپاشد. ولتر به ما نشان میدهد که انسان زمانی به سعادت دست پیدا میکند که در اوج تهیدستی و نزدیک به طبیعت باشد. او در داستانی شخصیتی را میآفریند که همواره ثروت عظیمی به دست میآورد، اما با آگاهی کامل همه آن را مدام از دست میدهد و از این مسئله غمی به دل راه نمیدهد.
البته ولتر همه این مفاهیم را در راستای به سخره گرفتن سیاستهای حاکم در زمانه خود به کار میبرد. او بسیار ناراضی است و اختلافات طبقاتی را سرلوحه کار خود قرار میدهد و مدام به این مسئله مهم اعتراض میکند. مسئله اساسی ولتر در طول داستانهایش این است که زمانه ما نباید به این شکل باشد. باید تغییری ایجاد شود. باید تفکرات پذیرفتهشده را با خشونت و بیرحمی کنار زد و تفکراتی جدید را جایگزین آنها گرداند.
در داستانی دیگر، ولتر مسئله نژاد و طبقهای که انسان در آن متولد شده است را در رأس کار خود قرار میدهد و برای بیان این مسئله از مفاهیم دینی بهره میبرد. گویا قرار است پادشاه بابل دختر زیبای خود را عروس کند و شاهزادگانی از مصر و هندوستان و دیگر سرزمینها برای به دست آوردن دختر راهی بابل میشوند. اما هیچکدام نمیتوانند با کمان زرین تیری پرتاب کنند یا شیر جاودانه را شکست دهند. در این میان، چوپانی بر همه آنها غلبه میکند و دست به کارهایی میزند که همگان را شگفتزده میکند. هیچ کس نمیداند او از کدام سرزمین است، اما میدانند که او خوی شاهی ندارد. او شخصیتی عادی و عامی است، اما بر همه پادشاهان ارجحیت دارد و دل شاهزاده بابل را ربوده است.
ولتر باز به دنبال تابو شکنی میرود. او با بیانی واضح میگوید: "این بورژوازی دم و دستک خود را جمع کنید و به مردم عادی اجازه فعالیت بدهید. شما باید جا باز کنید و از حرص و طمع خود بکاهید." ولتر بارها و بارها از نماد و سمبل حیوانات و نقش آنها در رستگاری انسان در طول زندگی در داستانهایش استفاده میکند.
همیشه دلیلی برای سعادت انسان میآفریند و قطعاً بخشی از این سعادت به کمک و همراهی و مشاوره یک حیوان مربوط است. برای مثال، مرغ باهوشی که در داستان شاهزاده خانم بابل همواره شاهزاده را دلداری میدهد و او را از چوپانی که دلباختهاش است، مطمئن میسازد تا مبادا امید خود را به مردم عامه از دست بدهد. آری، فرانسوا ولتر خوب میدانست جهان بر اساس چه مفاهیمی برپاست. مسئله اساسی ولتر در داستانهای شاهزاده خانم بابل و گاو سفید این است که انسان میتواند مسیر سرنوشت خودش را به دست بگیرد، حتی اگر شاهزاده باشد. و در عین حال، میتواند در حالی که موجودی ضعیف است، داستان آفرینش انسان را به سخره بگیرد و آن را به بوته آزمایش بگذارد.
ولتر به ما نشان داد که میشود مفاهیمی که کلیسای کاتولیک آنقدر به آن میبالد و مشروعیت خود را بر اساس آن بنا کرده است، زیر سوال برد و آنها را کنار زد. او مفاهیمی جدید جایگزین کرد؛ مفاهیمی که به ذات بشریت و خواستههای او توجه میکند. آری، ولتر بتشکن زمانه خود بود. او حتی در زمان مرگ، کشیشی که برای ثبت لحظات آخر عمرش پیش او آمده بود را پس زد و خیلی واضح گفت: «به بهشت شما اعتقادی ندارم، من آزاد هستم.»
ولتر در جایی میگوید: «هر کس دو بار میمیرد: یکبار آنگاه که عشق از دلش میرود و بار دیگر آنگاه که زندگی را بدرود میگوید. اما مرگ زندگی در برابر مرگ عشق ناچیز است.» آری، او آموزگار آزادی و مروج عشق اصیل برای انسان بود. او مبارزی سیاسی بود که قلم تندش کلیسای کاتولیک، سلطنت فرانسه و متعصبان مذهبی را هدف گرفته بود. نام او در تاریخ ادبیات و اندیشه سیاسی همواره ماندگار خواهد ماند.
نظر شما :