کتابخانه

اولین روز رفتن به فروشگاه در پاریس
سی‌ویکمین بخش از کتاب غریبه

اولین روز رفتن به فروشگاه در پاریس

کم کم، پاریس به مدرسه‌ای برای پرخاشگری تبدیل شد. در آن یاد گرفتم که خودم را باز یابم، در حالی که مردان آزاده‌ای که تحت شدیدترین فشارها هستند را زیر نظر بگیرم. دیر یا زود، ترسم فرو‌می‌پاشد و با قدرتی دو چندان تلافی خواهم کرد. حداقل این چیزی است که انتظار دارم، هیچ‌کس نمی‌تواند تا ابد با ترس زندگی کند، حتی آن کسانی که ترس عذابشان داد و شب‌ها را با آن به روز رساندند.

ادامه مطلب
مرد بی‌اسلحه
معرفی کتاب

مرد بی‌اسلحه

جیان دو مینکو پیکو، دستیار خاویر پرز دکوئیار، دیپلمات سرشناس ایتالیایی به دیپلماسی بین المللی جنگ ایران و عراق گره خورده است. کتاب او با نام مرد بدون اسلحه به شرح اقدامات ارکان و مقامات سازمان ملل متحد و دیگر دیپلمات ها در رابطه با جنگ ایران و عراق پرداخته و یک منبع ارزشمند در این زمینه است.

ادامه مطلب
در آن سوی ماشه
جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل

در آن سوی ماشه

نیروانا مهرآیین در معرفی کتاب خود در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می‌نویسد: این کتاب از دل دوازده روزی سر برآورده که در تقویم‌ها به سطرهایی خشک تقلیل یافت، اما در جان مردمان، به زخمی ماندگار و حافظه‌ای خونین بدل شد. روزهایی که در آن خانه به سنگر، کلاس درس به بیمارستان و خیابان به میدان مرگ و زندگی تبدیل گشت. نویسنده، نیروانا مهرآیین ــ پژوهشگر حقوق بین‌الملل و فعال صلح ــ از میان دود، آوار و شلیک‌ها نه فقط صدای گلوله، که زمزمه‌های مادران، نامه‌های نیمه‌نوشته، خنده‌های ناتمام کودکان و عشق‌های محاصره‌شده در دل جنگ را بازتاب داده است.

ادامه مطلب
از شرنوشت تا سرنوشت+دانلود کتاب
معرفی کتاب

از شرنوشت تا سرنوشت+دانلود کتاب

بشیر اسماعیلی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی به معرفی کتاب از شرنوشت تا سرنوشت، کتاب جدید دکتر احسان اقبال سعید، پرداخته که به تازگی توسط نشر مهرراوش در تهران منتشر شده است.

ادامه مطلب
کافه‌های ترسناک پاریسی
سی‌امین بخش از کتاب «غریبه»

کافه‌های ترسناک پاریسی

در پیاده‌روی کافه‌ها، پیشخدمت‌های معروف پاریسی، با آن پیشبندهای رسمی سیاه و سفیدشان مرا می‌ترسانند، بیشتر از نیروهای پلیس. همین‌که فکر نشستن در کافه‌ای به سرم می‌زند، از نگاه سنگین تحقیرآمیزشان می‌ترسم.

ادامه مطلب
موتورسواری و خاطره برخورد با پلیس
بیست و نهمین بخش از کتاب «غریبه»

موتورسواری و خاطره برخورد با پلیس

احساساتی که موتور سواری برایم به وجود می‌آورد را دوست دارم، همان حسی که سبب می‌شود آزادانه و بدون اکراه روی آسفالت لیز بخورم. در ماشین، إحساس می‌کنم که زندانی‌ام. پیاده راه رفتن هم سبب می‌شود إحساس کنم که محکومم که از طرف چشم‌ها زیر نظر باشم. سوار موتور شدم، آنقدر سریع می‌رفتم که به کسی فرصت کافی نمی‌دادم چهره‌ام را برانداز کند.

ادامه مطلب