روایت عراقچی از برخورد سردار سلیمانی با قضیه برجام

۱۳ دی ۱۴۰۲ | ۱۷:۱۳ کد : ۲۰۲۳۹۴۶ سرخط اخبار

مصاحبه روزنامه خراسان با عباس عراقچی، معاون پیشین وزیر امور خارجه درباره شهید حاج قاسم سلیمانی:

به نظر شما تشکیل سپاه قدس چقدر توانسته است به سیاست خارجی ایران در این سه دهه کمک کند؟ آیا چنین نمونه ای در کشورهای دیگر به ویژه کشورهای قدرتمند دنیا مسبوق به سابقه است؟ 

همه توان سیاست خارجی از داخل است؛ یعنی سیاست خارجی در اصل برآیند همه قدرت های داخلی است که در سیاست خارجی باعث پیشرو بودن است و دیپلماسی نیز کاملا متکی به مولفه های قدرت داخلی است. این مولفه ها متنوع هستند یعنی هم مولفه قدرت نظامی هست هم مولفه قدرت اقتصادی هم قدرت سیاسی هم قدرت رسانه و....  این ها موفقیت سیاست خارجی را تضمین می کند والا سیاست خارجی از خودش چیزی ندارد و هرچه هر کشوری در سیاست خارجی خودش از ابزارهای قدرت بیشتری برخوردار باشد و ابزارهای متنوع تری داشته باشد سیاست خارجی اش هم موفق تر خواهد بود. یکی از این ابزارهای قدرت توان اثرگذاری در منطقه پیرامون و همسایگی است که قدرت منطقه ای نام دارد یا در سطح بین المللی که قدرت بین المللی می شود و می تواند تاثیرگذاری جهانی داشته باشد. در این میان یکی از مهم ترین ابزارهای دیپلماسی که هنوز جایگاه اصلی اش را دارد، قدرت سخت است و بازوهایی که می توانند فراتر از مرزهای ملی اعمال قدرت کنند. همه کشورهای مدعی قدرتمند بودن از نیروهایی که فراتر از مرزها توان تاثیرگذاری و دخالت دارند، بهره می برند.
 نمونه اش خود آمریکاست. در آمریکا پنتاگون یکی از وظایفش دخالت در کشورهای دیگر است. در سیاست خارجی آمریکا هم وزارت خارجه دخیل است و هم پنتاگون و در همه جلسات امنیتی که دارند و در موضوعات مهم نقش پنتاگون در کنار سیا و وزارت خارجه وجود دارد. ابزارشان در منطقه هم سنتکام است که پایگاه نظامی و نیرو دارند. به هر حال کشورهایی که در سیاست خارجی خودشان موفق هستند قدرت تاثیرگذاری در خارج مرزهای خود را دارند و ابزارهای مختلفی هم به کار می برند. هر کشوری هم به سهم خودش این ابزارها را ایجاد کرده و به کار گرفته است. نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چنین ویژگی ای دارد. قدرت تاثیرگذاری در خارج از مرزهای ایران با استفاده از قدرت سخت ولی با یک تفاوت مهم  و آن این که فقط قدرت سخت ندارد. قدرت گفتمان سازی هم دارد؛ این چیزی  است که نیروی قدس را ویژه کرده و رمز موفقیت این نیرو هم این بوده که در کنار اقدامات و ظرفیت های نظامی که در منطقه و خارج کشور ایجاد کرده از همه مهم تر یک گفتمان ساخته و این گفتمان به گفتمان مقاومت معروف است که از گفتمان انقلاب اسلامی ریشه گرفته است هرچند الان خودش یک گفتمان مستقل شده و در منطقه کار می کند. سپاه قدس این را در منطقه جا انداخت و همه اهمیت و ارزش سردار سلیمانی نیز این است که بنیان گذار مکتب فکری مقاومت در حوزه سیاست خارجی است.
 
 به نظر می رسد سنتکام یا مشابه آن ها بیشتر دنبال مزدورسازی هستند ولی در مورد نیروی قدس فرق دارد.

بله این یکی دیگر از تفاوت هاست. کشورهای دیگر یا قدرت مستقیم نظامی به کار می گیرند که سنتکام هم این طور است و نیروهای مختلفی در منطقه دارد و هم این که از گروه های مزدور استفاده می کند که به پراکسی معروف هستند؛ یعنی کسانی را در راستای اهداف خودشان به کار می گیرند. در مورد سپاه قدس هم خارجی ها از عنوان پراکسی استفاده می کنند اما تفاوت ماهوی دارد؛ چون جنبه مزدوری اصلا در آن وجود ندارد.

 یک گفتمان وجود دارد که این حلقه های حزب ا... و انصارا...  و... را به هم وصل می کند. حلقه وصل مادی، از جمله پول نیست، یک حلقه وصل معنایی است که از یک گفتمان ناشی شده به عنوان گفتمان مقاومت. سردار سلیمانی این گفتمان را هم در بخش نرم و هم در بخش سخت در منطقه ایجاد کرد یعنی هم اتصال معنایی و گفتمانی ایجاد کرد که در خودش آرمان و ارزش دارد و برای خودش راهبرد و تاکتیک دارد هم امکاناتش را فراهم کرد و یک ظرفیت عظیمی به وجود آمد که قدرت سخت و قدرت نرم و قدرت معنایی با هم دارد. راهبرد مقاومت از اساس با راهبرد جنگ کلاسیک متفاوت است. جنگ کلاسیک برای خودش قواعد و تاکتیک های خاص دارد و لذا می بینیم که ارتش های عربی در جنگ های کلاسیک با ارتش رژیم صهیونیستی شکست خوردند ولی مقاومت با راهبرد دیگری توانسته ارتش رژیم را شکست دهد؛ اولین بار در سال 2000 حزب ا...، اسرائیل را از جنوب لبنان خارج کرد، سال 2005 که از غزه مجبور به عقب نشینی شد و تا الان که درگیر جنگی شده اند که اصلا در تاریخ اسرائیل به لحاظ زمانی و تلفات، وسعت و افکار عمومی بین المللی کاملا بی سابقه است، چون راهبرد مقاومت با راهبرد جنگ کلاسیک کاملا فرق دارد و ارتش اسرائیل برای جنگ کلاسیک آماده بوده و تجهیز شده است. این راهبرد از کجا آمده؟ به نظرم بخشی از یک مکتب است که برای خودش حرف و گفتمان دارد. آرمان دارد. این راهبرد در چارچوب این مکتب تعریف شده و این مکتب را انقلاب اسلامی معرفی کرد و سردار سلیمانی و سپاه قدس در منطقه ایجاد کرد و برای همین هم گروه هایی که متصل به ایران هستند به لحاظ ارتباطی یک ارتباط معنایی و معنوی دارند، گروه های مزدوری نیستند که تشکیلاتی باشند و دستور برسد، این ها مستقل هستند و اهداف خودشان را در حوزه خودشان دارند و با تاکتیک ها و راهبردهای خودشان جلو می روند ولی چون در مکتب کلی مقاومت هستند می توانند دستاوردهایی داشته باشند که قبلا نشدنی بود؛ لذا می بینید که مثلا حماس حرکتی را آغاز می کند که جمهوری اسلامی و حزب ا... اصلا از آن خبر ندارد و گلایه ای هم صورت نمی گیرد و حمایت هم انجام می شود ولی این طور نیست که حماس دستور مشخصی گرفته و به صورت مزدوری عمل کرده باشد.
 
تاثیر آمدن حاج قاسم به سپاه قدس در چه حد بود و آیا می توان گفت سپاه قدس در این دوره و با حضور ایشان تحول بزرگی به خود دید؟ به ویژه در ارتباطش با دستگاه دیپلماسی. 

مجموعه سپاه قدس و کسانی که سپاه قدس را ایجاد کردند و فرماندهان قبلی همه در جهت آن مکتب فکری زحمت کشیدند ولی طبیعی است که اشخاص هم بر اساس خصوصیات روحی و شخصیتی می توانند تاثیرات مهمی داشته باشند.

 حاج قاسم یک شخصیت منحصر به فردی بود. درک خیلی بالایی نسبت به مسائل بین المللی و منطقه ای داشت و ارزش و اهمیت دیپلماسی را هم می فهمید؛ لذا در کنار کار اصلی سپاه قدس، کار دیپلماسی هم صورت می گرفت. هم خودشان کار دیپلماسی انجام می دادند و بعضا وارد مذاکرات می شدند به صورت غیررسمی و هم جاهایی که مذاکرات رسمی بود، در کنار وزارت خارجه حضور داشت. در هشت سال دوره آقای ظریف می توانم گواهی بدهم که چقدر ارتباط نزدیکی وجود داشت. اولا شهید سلیمانی و دکتر ظریف جلسات هفتگی داشتند مگر این که یکی از آن ها در سفر بودند. جلسات  که صبحانه کاری بود از شش صبح شروع می شد و بنده هم در برخی جلسات بودم و همه موضوعات روز مرور می شد، هماهنگ می شد و تعیین نقش می شد که وزارت خارجه و قدس چه نقشی داشته باشند. ثانیا یک هماهنگی نزدیکی بود و این بیشتر مدیون حاج قاسم بود که اهمیت دیپلماسی و ضرورت آن را می فهمید. این که قدرت و سلاح مقاومت باید در کنار دیپلماسی قرار بگیرد مهم بود غیر از این که خودش کار دیپلماسی غیررسمی و پنهان را انجام  می داد، با بسیاری از رهبران منطقه دیدار می کرد با بسیاری از افراد نظامی یا مسئولان امنیتی منطقه رفت و آمد مستمر داشت.

مثلا چه افرادی؟

افراد متعدد بودند کسی که مشهورتر هست با ترکیه آقای هاکان فیدان که رئیس سازمان اطلاعات ترکیه بود ارتباط مستمر و ملاقات داشت. ما با ترکیه در مورد سوریه اختلاف نظر جدی داشتیم ولی دیپلماسی آشکار و پنهان همزمان با ترکیه جریان داشت و هنوز هم هست یا در مورد روسیه ملاقات هایی که سردار داشت و معروف هست.
 
این دیدارها با هماهنگی با وزارت خارجه انجام می شد؟

بله چون مجموعه نظام داشت حرکتی را انجام می داد. نمی شد بخشی کاری انجام دهد و بخشی در جریان نباشد. مهم این بود که حاج قاسم می فهمید در کنار کاری که در منطقه می کند دیپلماسی هم باید پا به پا بیاید و همراهی کند؛ لذا این هماهنگی وجود داشت. این درک درست حاج قاسم باعث شد ظرفیت نیروی قدس در منطقه چند برابر شود. با همین دید جامع بود که حزب ا... هم وارد سیاست داخلی و حتی مذاکرات بین المللی در لبنان شد و الان خیلی از کشورهای غربی نمایندگانشان در بیروت با نمایندگان حزب ا... دیدار دارند یا انصارا...  وارد مذاکرات بین المللی می شود یعنی این طور نبود که تفکر مقاومت دیپلماسی را کنار بگذارد.
 
زمانی یک دوگانه میدان و دیپلماسی ایجاد شد یا برخی ساختند. این دوگانه در نگاه حاج قاسم نبود؟

در نگاه هیچ کس نیست و نبود. یک عده ای خواستند فضای داخلی ایجاد کنند و بهره ببرند وگرنه من آقای ظریف را سال ها می شناختم. همین طور سردار سلیمانی و خود رهبر انقلاب که همواره گفتند دیپلماسی و میدان در کنار هم هستند یعنی اصلا دیپلماسی دستاوردهای میدان را نقد می کند و گل میدان در دیپلماسی چیده می شود. شما هر دستاوردی در میدان به دست می آورید در دیپلماسی نقد می کنید.

 یک زمان این میدان دستاوردهای هسته ای است و یک زمان میدان نظامی است و یک زمان میدان اقتصادی. آمریکا وقتی تحریم می کند از دستاوردهای اقتصادی خودش به عنوان اهرم در دیپلماسی به کار می برد. ابزارهای نظامی که می تواند در منطقه کار کند یا ابزارهای گفتمانی شما و مقاومت که در منطقه کار می کند ثمره اش در دیپلماسی چیده می شود. این در بیانات رهبر انقلاب هست و حاج قاسم و دکتر ظریف هم به آن اعتقاد داشتند. آن قدر بدیهی است که کسی نمی تواند این دو را جدا کند و کسانی که جدا می کنند یا میدان را نمی شناسند یا دیپلماسی را یا اصلا سیاست بلد نیستند.من یک بار مقاله ای نوشتم تحت عنوان دیپلماسی «مقاومت محور» نه دیپلماسی محور مقاومت. خود محور مقاومت هم دیپلماسی دارد اما به نظرم دیپلماسی ایران در کلان خودش مقاومت محور است که بر اساس گفتمان مقاومت شکل گرفته و بزرگ ترین ابزار سیاست خارجی ما و بزرگ ترین ظرفیت دیپلماسی ما همان مکتب مقاومت است و این محور مقاومت است که به دیپلماسی جمهوری اسلامی قدرت تحرک می دهد. من اسم دیپلماسی مطلوب و مناسب برای جمهوری اسلامی را دیپلماسی مقاومت محور نام گذاری می کنم که بر اساس محور مقاومت شکل گرفته است.

 این حرف یعنی میدان بالاتر از دیپلماسی و مهم تر است؟

یعنی این که میدان ما عنصر اصلی اش مقاومت است. هر کشوری در میدان خودش ابزارهای مختلف اقتصادی، سیاسی،نظامی یا فرهنگی دارد. آن چه به ما در منطقه قدرت می دهد و به یکی از قدرت های اصلی منطقه تبدیل کرده آیا قدرت اقتصادی ماست؟ خیر،ظرفیت مقاومت است که ایجاد شده و ما را یک بازیگر اصلی کرده است. همین الان در شرایطی که همه پازل ها را برای رفتن به عادی سازی روابط با اسرائیل چیده بودند اما طوفان الاقصی و گفتمان و مکتب مقاومت همه بازی ها را برهم زد. این یعنی قدرت بازیگری عمده در منطقه داشتن. بنابراین دیپلماسی ما اگر بخواهد قدرت داشته باشد باید از این ظرفیت استفاده کند.
 
در دوره ۸ ساله خودتان از این ظرفیت استفاده کردید؟ به ویژه در مذاکرات مهمی مثل هسته ای.

حتما این کار را کردیم چون مهم ترین ظرفیت ما همین بود. در مذاکرات هسته ای طبیعتا موضوع منطقه اصلا در مذاکرات هسته ای مطرح نبود. در واقع چه چیزی شش کشور قدرت برتر دنیا را پشت میز مذاکره با ایران نشاند؟ قدرت میدانی بود که این ها را مجبور کرد. قدرت میدانی یعنی قدرت میدانی هسته ای اگر پیشرفت نمی کرد با ما مذاکره نمی کردند، قدرت مقاومت داخلی در برابر تحریم بود که به زانو درنیامدیم. قدرت موشکی بود که اگر می توانستند تاسیسات ما رابزنند مذاکره نمی کردند و چون در منطقه، ایران قدرت بازیگری داشت آمدند پای میز مذاکره. مذاکره وقتی صورت می گیرد که آن کشوری که مذاکره می کند از توانایی میدانی لازم برخوردار باشد و در مذاکرات هسته ای هم اتفاق افتاد.
 
نقش حاج قاسم به عنوان یک شخصیت خاص در پرونده های مهم سیاست خارجی ایران در سه دهه اخیر را چطور ارزیابی می کنید؟ در افغانستان، عراق، سوریه فلسطین، لبنان  و...

این ها پرونده هایی هست که در تقسیم کار صورت گرفته، نیروی قدس تاثیر زیاد و تعیین کننده دارد چون به طور مستقیم با بحث های امنیت ملی ما ارتباط دارند. این ها هم بحث گفتمانی و قدرت معنایی هست و هم بحث امنیتی دارد. بنابراین خیلی طبیعی است که نیروی قدس ما در این پرونده ها میدان دار باشد و البته در هماهنگی کامل با وزارت خارجه. مثلا سفرایی که اعزام می شدند عمدتا از وزارت خارجه بودند اما در هماهنگی با قدس کار می کردند. شخص حاج قاسم به دلیل کاریزما و ارتباطات و روحیه ای که داشت و سریع با افراد ارتباط برقرار می کرد شخصا هم تاثیر زیادی داشت. حاج قاسم در عراق با همه گروه های سیاسی و دینی اعم از سنی و شیعه و کرد ساعت ها ملاقات می کرد و دوستش داشتند. اختلافاتشان را حل می کرد و اهدافشان را متحد می کرد. در افغانستان و سوریه هم همین طور. حاج قاسم مرتب و شخصا به این میدان ها می رفت و البته خطر بیشتری هم داشت. او یک فرمانده در صحنه بود و این یکی از تفاوت های مکتب مقاومت با سایر نیروهاست.
 
چقدر گره های کار دیپلماسی را باز و راه را هموار می کرد؟ 

سفیر یک محدوده مشخصی برای کار دارد، در حالی که سپاه قدس یا حاج قاسم آن محدودیت را نداشتند. مثلا وقتی هاکان فیدان به تهران می آمد، آدم های مختلفی را می دید که سفیر ترکیه نمی دید. حاج قاسم در کشورهای مشخص نقش و نفوذ شخصی و سازمانی داشت و بعد هم وضعیت آن ها معمول نبود و در بحران به سر می بردند. ماموریت ها و وظایف را باید شناخت مهم این است که همه این ها در یک سنگر هستند. نیروی نظامی،نیروی اطلاعاتی و نیروی دیپلمات ما همه در یک سنگر برای هدف واحدی حرکت می کنند اما وظایف و ماموریت های این ها با هم متفاوت است. من به دوستان نظامی می گویم همان نظامی که لباس سپاهی را تن شما کرده و اسلحه دست شما داده برای من هم کت شلوار و پیراهن یقه بسته قرار داده و ماموریت سیاسی داده  است. ممکن است ماموریت ها و ظاهر فرق کند ولی هدف واحد است و در بهترین حالت تقسیم وظیفه درست باید بین این ها صورت بگیرد. اگر بخشی نگری و جزیره ای شود و هر کس کار خودش را بکند دچار مشکل  می شویم.
 
در موضوعات مشترک، دستگاه دیپلماسی بیشتر حرف ایشان را قبول می کرد یا بالعکس؟

شهید سلیمانی یک ویژگی داشت و آن هم حضور در میدان هایی بود که دیگران نبودند و برای همین از نزدیک مسائل را لمس می کرد. خیلی از سیاسیون و حتی فرماندهان در اتاقشان در تهران تحلیل می کنند ولی حاج قاسم از میدان جنگ و خط مقدم برمی گشت و حرفی که می زد از همه دقیق تر و واقعی تر بود؛ اگر کاری را می گفت نمی شود واقعا نمی شد و اگر می گفت می شود حتما می شد. برای همین حرف او بیشتر پیش می رفت. از این جهت حرف ایشان و قدس بیشتر اجرا می شد.
 
نقش این شهید بزرگوار در زمینه بسترسازی و توسعه روابط جدید ایران و عراق ظاهراً بسیار بی‌بدیل بوده است. نظر شما چیست؟

ایشان برای عراق خیلی زحمت کشید. یک قسمت این زحمت مبارزه با داعش بود که دوران بسیار خطیری بود و اگر حاج قاسم و قدس به موقع ورود نکرده بود الان معلوم نبود چه بر سر بغداد می آمد. از طرف دیگر تفرق بین گروه های مختلف عراقی حاج قاسم را خیلی اذیت کرد.

 بیت شیعه و کرد و سنی و حتی داخل شیعه. هماهنگ کردن این ها خیلی کار سختی بود از این جهت کار در عراق خیلی سخت بود اما به نظرم عراق پله پله مسیر خوبی را طی کرد و الان وضعیت باثباتی دارد؛ خطر داعش را با کمک حاج قاسم از سر گذراند و خودشان هم این دین به حاج قاسم و نیروی قدس و ایران را قبول دارند و می گویند.

زمان دولت قبل انتقاداتی بود که  در دولت حمایت کامل از نیروی قدس در سوریه نمی شود. واقعا چنین چیزی بود؟

این بحث ها همیشه بوده و هست و هیچ وقت هم تمام نمی شود. در مورد جنگ هشت ساله هم هست ولی این که بگوییم یک غرض یا عمد خاصی بود من چنین چیزی ندیدم. ممکن است انتقاد یا اختلاف نظری باشد ولی من برخورد نکردم که کسی اختلاف نظر راهبردی در مورد سوریه داشته باشد کما این که دولت قبل هم مدعی است نیازهای حاج قاسم را برآورده کرده است.
 
خاطره یا برخورد از نزدیک با حاج قاسم دارید مثلا در موضوع برجام؟

با خود من حاج قاسم همیشه برخورد خوبی داشت. حاج قاسم سر قضیه برجام هیچ وقت برخورد بدی با ما نداشت. دوستانی بودند که در جلسات برخورد بد داشتند ولی ایشان هیچ وقت چنین برخوردی نداشت و به نظر من با دید مثبتی دنبال می کرد کما این که با دکتر ظریف و بنده همیشه برخورد دوستانه ای داشتند.
 
جایی حاج قاسم گفته است : « دشمنان به برجام اول اکتفا نکردند و بر انجام برجام دوم اصرار دارند و منظور از برجام دوم این نیست که ما از منطقه برویم بلکه ممکن است در منطقه برای ما نقشی هم تعیین کنند، اما آن‌ها می‌خواهند طی فرایند برجام دوم حرارت جریان‌های اسلامی را در منطقه بخشکانند. آنان که بر انجام برجام دوم اصرار دارند می‌خواهند ریشه اسلام ناب را که خطر بزرگی برای آنان به شمار می‌رود در منطقه از بین ببرند. امروز اگر کسی تصور کند که بخواهد برجام دوم را انجام دهد هر چند که با رهبری‌های داهیانه مقام معظم رهبری صورت نمی‌پذیرد، اما آن‌ها اهداف بالاتر از آن را دنبال می‌کنند.» تحلیل شما از این سخنان چیست؟ برخی آن را نشانه مخالفت شهید سلیمانی با برجام می دانند.

 باید این نوع سخنان را در زمان و مکان و زمینه حرف دید. یک نگرانی وجود داشت که مذاکرات هسته ای به مذاکرات منطقه ای تسری پیدا کند. از روز اول نگرانی شخص رهبر انقلاب هم بود و ایشان هم ممنوع کردند که مذاکرات غیرهسته ای داشته باشیم و این خط قرمز در کل مذاکرات رعایت شد.

 برخی امیدوار بودند حالا که مذاکرات هسته ای انجام شد و چه بسا خود آمریکایی ها هم امیدوار بودند حالا که مذاکرات هسته ای به نتیجه رسید سراغ موضوعات دیگر برویم. البته رهبری هم از اساس رد نکرده بودند که اگر در هسته ای نتیجه بگیریم می شود در موضوعات دیگر هم ورود کرد ولی مذاکرات هسته ای تجربه موفقی نشد. این که حاج قاسم یا دیگران و خود رهبری انذار دهند که برجام به برجام منطقه ای و برجام دیگری منتج نشود طبیعی بود. بنای ما هم این نبود و در دولت هم واقعا کسی این حرف را نزد.
 
 از زمان ترور حاج قاسم و آن روزها بگویید و اتفاقاتی که شما شاهدش بودید.

به کاروان حاج قاسم بامداد روز جمعه حمله شد و ایشان شهید شد. فکر می کنم حدود سه صبح بود که آقای طباطبایی معاون سفیرمان در بغداد به من زنگ زد و گفت چنین اتفاقی افتاده و من در خواب و بیدار پرسیدم مطمئن هستید و گفت بله. من برای چند دقیقه در شوک بودم و این که چه کار باید کرد.

 به دکتر ظریف خبر دادم و ایشان هم پشت تلفن خشکش زد و بعد از چند دقیقه تماس گرفت و گفت هماهنگ کن ساعت شش صبح شورای معاونین وزارت خارجه تشکیل شود که من همه را خبر کردم.

 شش صبح خودم را به وزارت خارجه رساندم و از همان جا وارد این شدیم که چه باید کرد. فکر می کنم ده صبح هم جلسه شورای عالی امنیت ملی بود. در این که عکس العمل ما چه باید باشد خیلی بحث شد. بحث اصلی این بود که چگونه باید جواب بدهیم. در این که باید پاسخ داده شود تردید نبود.

 سوال این بود چگونه و چه زمانی پاسخ بدهیم. حرفی که در وزارت خارجه زده می شد این بود که در پاسخ عجله نکنیم یعنی همان روز جواب ندهیم و مقداری فضای بین المللی و منطقه ای را رصد کنیم و بسنجیم و انتقام را موقعی بگیریم که اثر لازم را داشته باشد و از سر احساسات و عجله کاری نکنیم.

 در همان جلسه که اعضای شورای عالی امنیت ملی  با رهبری داشتند نظر جلسه هم همین بود که از سر احساسات جواب ندهیم. بعد هم حمله موشکی به پایگاه عین الاسد طراحی شد و یک هفته بعد صورت گرفت.
 
فکر می کنید اگر حاج قاسم این روزها بود وضعیت منطقه چطور می شد؟ خلأ ایشان چه تاثیری در منطقه به ویژه فلسطین داشته است؟

حاج قاسم به خاطر خصوصیات شخصی که داشت حضورش بسیار مفید بود ولی به نظرم حاج قاسم شهید به اندازه حاج قاسم زنده در منطقه کار می کند.  حاج قاسم و نگاهش سمبل مقاومت شده همین شهادتش در صحنه نقش ایفا می کند و خودش الگو و مسیری برای پیش رفتن است. لذا این طور نیست که با رفتن حاج قاسم صدمه جبران ناپذیری به مقاومت خورده البته صدمه خورده ولی به نظرم شهادتش به اندازه فرماندهی عملیاتی اش کار کرده و موثر بوده و هست.


( ۳ )

نظر شما :

tandis ۱۳ دی ۱۴۰۲ | ۲۰:۲۵
فراموش نمی کنیم که دکتر روحانی در اثنای پیشبرد برجام در یک سخرانی عمومی اظهار داشت که اگر در این برجام به موفقیت برسیم زمینه برجام های دوم و سوم و . . هست . دکتر روحانی دیدگاهش این بود باید با غرب در نقطه ای برد برد به توافق برسیم اما بوضوح مشخص بود برجام اول طعمه ای برای تله و دام برجامهای بعدی بود که انهم خود یک تله غرب برای ما بود . وقتی زیرکی مقام معظم رهبری را دیدند زدند زیر میز برجام یعنی میتوان به همین هم استناد کرد که حتی برجام اول هم از نگاه انها یک توافق برد برد نبود بلکه مشت اهنی بزک کرده در دستکش مخملی بود .