معرفی کتاب
«حقوق» اثر پیتر جونز
نویسنده: محمد کرمی، دانشجوی دکتری روابط بین الملل
دیپلماسی ایرانی: در تاریخ بشر، حق مفهومی بوده است که مستعدترین زمینه را برای استفاده و سوء استفاده داشته است."ثبات حق" و"سیاست" کاربرد آن باعث شده است که بیشترین مناقشه ها در خصوص آن صورت گیرد؛ مناقشات بی پایانی که گویی به موازات تاریخ تفکر بشری استمرا داشته و خواهد داشت.
اساسا پرسش های زیادی در خصوص حق، حقوق طبیعی و حقوق بشر مطرح می شود از جمله اینکه :
1) حق چیست؟
2) چرا فکر می کنیم واجد حقوق هستیم؟
3) دولت ها چه مسئولیتی در قبال حقوق افراد دارند؟
4) بهترین راه تامین حقوق افراد کدام است؟
5) حقوق بشر چه حقوقی هستند؟
6) آیا حقوق بشر به راستی حقوق جهان شمول هستند؟
7) و.....
سوالات بسیاری از این دست وجود دارند که شایسته تامل و تدبر هستند. بر این اساس اگر در همین ابتدا بخواهم نظرم را در یک جمله کوتاه عرض کنم. باید بگویم که کتاب حاضر منبعی بسیار ارزشمند برای پاسخ دادن به اینگونه سوالات است.
این کتاب از سری کتاب های مفاهیم بنیادین به شمار می آید و تلاش بر آن بوده تا رویکردی بدیع به موضوع حقوق داشته و بررسی جامعی در خصوص"حقوق مهم" و موضوعات وابسته به آن داشته باشد. نویسنده محترم مباحث خود را در این کتاب به شرح زیر دسته بندی و به مخاطبان ارایه کرده است.
در ابتدای کتاب به دیباچه و یادداشت مترجم بر می خوریم که از این اثر به عنوان یک اثر در خور و قابل تقدیر یاد کرده اند که مطالعه آن برای دانشگاهیان و پژوهشگران را بسیار مفید دانسته اند.
آقای "پیتر جونز" با ارایه مقدمه 17 صفحه ای معتقد است، اهمیت حقوق در عصر مدرن تنها منحصر به تثبیت آنها در قانون اساسی و بیان آنها در اعلامیه های بین المللی نیست بلکه نکته ای که از اهمیت یکسان و حتی شاید بیشتری برخوردار است شیوه حضور حقوق در تفکر سیاسی و اخلاقی متعارف مردمان یک جامعه می داند و اذعان می کند، اگر برای ملت ها حقوقی قائل باشیم آن گاه نمی توانیم موجودیت آنها را در ساخت و بازسازی جهان سیاسی نادیده بگیریم.
فصول نه گانه کتاب حقوق به شرح زیر است:
نویسنده در این فصل، بررسی و مطالعه حقوق را با تحلیل ماهیت حق شروع کرده است. و حق را مفهومی می داند که ماهیت دقیق آن به راحتی قابل آشکار شدن نیست. وی از اصطلاح حق برای پوشش چهار نوع استحقاق متفاوت استفاده کرده است که عبارتند از:
حقوق مطالبه
حقوق آزادی
اختیارات
مصونیت ها
حقوق مطالبه: طلب تکلیف از دیگران—حقوق منفعل
حقوق آزادی: آزاد بودن از هر نوع تکلیف(محیط حمایتی حقوق مطالبه می نامند) / حقوق فعال
اختیارات: توانایی قانونی در تغییر یک رابطه قانونی(حق انعقاد قرارداد-حق رای)
مصونیت ها: تابع اختیار دیگران نبودند (مصونیت آزادی بیان، مصونیت های تثبیت شده شهروندان در قانون اساسی یک کشور)
نکته1: حقوق آزادی در برابر حقوق مطالبه قرار می گیرند، مصونیت ها در برابر اختیار دیگران قرار می گیرند.
نکته 2: جونز در این فصل به ما نشان می دهد که وقتی با حقی روبرو می شویم، دقیقا چه حقی است.
توجه: ایشان در این فصل به تبیین ماهیت و اشکال متنوع حق پرادخته است.
وی معتد است، تلاش برای درک جنبه معرف و ذاتی حقوق سبب به وجود آمدن دو مکتب معارض شده است.
نخست: نظریه منفعت: مدعی است داشتن یک حق اساسا به معنای بهره مندی از یک منفعت است و به نحوی با منافع انسان سروکار دارد.
دوم: نظریه انتخاب: داشتن یک حق، اساسا به معنای داشتن انتخاب است.
ایشان در این فصل به بررسی نقاط قوت و ضعف این دو نظریه از حق پرداخته و در تلاش برای کشف وجه بنیادین حق بر "استحقاق" برای دستیابی به نتایج بهتر تمرکز کرده است. هرچند معتقد است، این شیوه ادراک از حقوق، باز هم نقشی برای نظریات پیش گفته بر جا می گذارد.
انتقاد بر نظریه منفعت:
1- عدم تبیین مناسب میان حقوق و تکالیف
2- بر خلاف این نظریه بعضی مواقع حقوق و منافع با هم توام نیستند (هارت در خصوص تعهدات و ذینفعان طرف سوم به خوبی در صفحه 49 همین کتاب تبیین کرده است)
3- به غیر از حقوق مطالبه این نظریه توفیقی کمی در توصیف سه استحقاق دیگر داشته است.
برتری نظریه انتخاب بر نظریه منفعت
بخشیدن جایگاه متمایزتری به حقوق
قادر ساختن در برخورد با موضوع قراردادها و تعهدات بر ذینفعان طرف سوم
بخش اعظم زبانی ما در رابطه با حقوق متضمن چیزی مثل نظریه انتخاب است.
انتقاد به نظریه انتخاب به شدت انحصاری است.
نکته ای که در آغاز باید بدان توجه کرد آن است که اندیشه سیاسی بیشتر با حقوق اخلاقی سروکار دارد تا حقوق قانونی.
موارد استفاده حقوق در تفکر سیاسی
برای اثبات کارکرد دولت: افراد واجد حقوقی هستند که وظیفه و کارکرد دولت حمایت از آن حقوق است.
برای محدود کردن حاکمیت دولت: افراد واجد حقوقی هستند که دولت ها باید به آنها احترام بگذارند.
فصل سوم کتاب به جنبه اخلاقی حقوق با بررسی مباحث معاصر بین نظریه پردازن حقوق و فایده باوران اختصاص یافته است. یعنی مبحثی که نمایانگر دو رویکرد کاملا متضاد در فلسفه اخلاق و سیاست است.
جونز در این فصل به دنبال اینست که نشان دهد آیا نظریات نتیجه گرایی می توانند دلیل قانع کننده ای برای حقوق عرضه کنند یا فقط نظریات مبتنی بر حقوق (نظریاتی که اهمیت بنیادین برای حقوق قائل هستند و نه اهمیت تبعی) به درستی می¬توانند از حقوق دفاع کنند.
همچنین در این فصل تلاش شده است، نکات مورد اختلاف در خصوص انتساب حقوق به موجودات غیر از انسان های بزرگسال را خاطر نشان سازد.
حقوق اخلاقی که عمدتا در تفکر سیاسی نقش داشته¬اند شامل حقوق طبیعی و حقوق بشر می شود و فصل چهارم به بررسی آنچه یک حق را طبیعی یا بشری می سازد، می پردازد.
دو سنت رایج در نگریستن به حقوق طبیعی
سنت نخست: به معنای قاطع حقوق (دورکین)
حقوق طبیعی در این شیوه به حقوقی قلمداد می شوند که واجد بنیادی ترین اهمیت اخلاقی هستند. این حقوق معرف استحقاقات اساسی تمامی انسان هاست و دولت ها باید به آنها احترام بگذارند. (جان لاک – توماس پاین از این تصور حقوق طبیعی حمایت کرده اند.)
شیوه دوم: به حقوق طبیعی به معنای خفیف (دورکین)
در واقع این تصور حقوق طبیعی را به آزادی ها فرو می کاهد.(توماس هابز –آنری هامن – اسپینوزا متعلق به این سنت هستند.)
عده ای این ادعا که حقوق می توانند طبیعی باشند، ادعای جعلی، عجیب و غریب می دانند."پیتر جونز" در این فصل سعی کرده است تا نشان دهد که اگر این ادعا به خوبی در متن آن دریافته شود به هیچ عنوان ادعای غیر عادی نیست. چرا که امروزه این فکر کلی که انسان ها دارای حقوق هستند هم در بین فلاسفه اخلاق و فلاسفه سیاسی و هم در بین عموم مردم مقبولیت گسترده ای یافته است.
در این فصل به بررسی تعدادی از مهم¬ترین نظریات توجیهی حقوق که از سوی متفکران معاصر ارایه شده، پرداخته شده است.
1. نظریه قانون طبیعی و حقوق بشر(فینیس): تصورش از قانون طبیعی مبتنی بر خیرهای ذاتی و رفتار معقول است.
هفت خیر از نظر فینیس عبارتند از:
حیات
دانش
تجربه زیبایی شناختی
معاشرت
معقولیت عملی
بازی
دین
2. نظریه بداهت (مک کالسکی): این گزاره که مردم واجد حقوق طبیعی و حقوق بشر هستند بدیهی است و محتوی حقوق نیز بدیهی هستند. (اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا)
3. نظریه شایستگی و ارزش و تمایز بین این دو(گریگوری و لاستوس): تصورغالب به حقوق بشر مبتنی بر ارزش فی نفسه انسان بودن بوده است. فکرت "متانت انسان" قاعده "احترام به اشخاص" و گاهی اوقات به شیوه کانت به انسان ها باید به منزله "هدف فی نفسه"نگریست و نه "وسیله" صرف.
4. نظریه مالکیت شخصی (جان لاک): مالکیت انسان شامل حق حیات، آزادی و نیز اموالش می-شود .
5. نظریه عدالت( جان راولز): تشریح ویژگی های یک جامعه عادلانه از طریق یک قرار داد فره-منی.
6. نظریه حقوق و عاملیت اخلاقی (آلن گیورث): حقوق در فکرت عمل اخلاقی پنهان است – انسان ها به عنوان عناصر اخلاقی از حقوق برابر و مشخصی برخوردارند. گیورث رهیافت خود را به منزله روشی "ضروری از نظر دیالکتیکی" وصف می کند.
7. نظریه نتیجه گرایی و حقوق (جرمی بنتهام): در فصل سوم مفصل پرداخته شده است.
نویسنده کتاب معتقد است، با توجه به اینکه تفکرات مرتبط با حقوق بسیار متنوع است در نتیجه ممکن است یک حق خاص با دلایل گوناگونی توجیه شود. پس نمی توان بدیهی پنداشت که توجیه حقوق، کار یک نظریه جامع و واحد به تنهایی باشد.
حقوق آزادی اساسا قابل ارایه به صورت هر کدام از اشکال چهارگانه حقوق هوفلدی است. ریشه واژه خودمختاری از دو واژه یونانی است "اتوس" به معنای خود و "نوموس"به معنای قاعده یا قانون. بدین سان معنای بنیادی خودمختاری خود استواری است. یک فرد خودمختار کسی است که به چند معنی بر خویش حکومت می کند یا کسی که روند زندگی خویش را تعیین می کند و این واژه در مورد ملت ها و دولت ها نیز به مانند افراد به کار می رود.
حقوق و ارتباط آن با آزادی و اصولی که بر مبنای آن مردم می¬توانند حق آزادی داشته باشند و نوع آزادی یا آزادی هایی که نسبت به آن حق دارند و این که چگونه می توان آزادی هایی را که حق آنهاست را مرزبندی و محدودکرد، در این فصل به طور مفصل مورد بررسی قرار گرفته است.
بندهای پایانی اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل، حقوق متعددی را ذکر می کند که عموما به عنوان حقوق «اجتماعی – اقتصادی» دسته بندی می شوند.
از این حقوق گاهی اوقات به عنوان حقوق بشر« نوین»یاد می¬شود، زیرا ذکر آنها در اعلامیه-های حقوق بشر گرچه بی سابقه نیست، اما از نظر تاریخی جدید به حساب می آیند.
حضور آنها در اعلامیه سازمان ملل بیانگر تغییر دیدگاه ها در قرن بیستم در خصوص نقش شایسته دولت و مسئولیتی است که باید برای سعادت شهروندانش بر عهده گیرد. به خصوص بسیاری از آن حقوق مرتبط با «دولت رفاه» است.
این فصل به بررسی حقوق نسبت به کالاهای اجتماعی- اقتصادی و به خصوص کالاها و خدمات مرتبط با دولت رفاه می پردازد و اساسا به این موضوع ها که تا چه حد می توان نیازهای خود را به حقوق بازگرداند.
- آیا باید نیازهای انسان را به حقوق انسان تعبیر و ترجمه کرد یا به حقوق شهروندی.
- اینکه چرا بعضی از نظریه پردازان ترجیح می دهند که در این حوزه اصلا حرفی از حقوق زده نشود، می پردازد.
ارتباط بین دموکراسی و حقوق در این فصل بررسی می¬شود."پیتر جونز" معتقد است که ارتباط بین این دو ارتباطی دوسویه است. از یک سو دموکراسی را می توان به عنوان نظامی حقوقی قلمداد کرد و بسیاری از اعلامیه های حقوقی صراحتا از دموکراسی دفاع و آن را تائید می کنند. با این حال از حقوق برای محدودیت کردن دموکراسی نیز استفاده می شود. به خصوص هنگامی که مردم نگران حفاظت از افراد یا اقلیت در برابر اکثریت هستند. نکته مهم اینست که باید بین حقوق دموکراتیک و حقوق غیر دموکراتیک تمیز قائل شد و اینکه باید مشخص کرد که آیا این دو نوع حقوق می توانند در هماهنگی با یکدیگر همزیستی داشته باشند. در این فصل به انبوهی از سوالاتی که در این زمینه وجود دارد پاسخ داده شده است از جمله:
آیا دموکراسی مبتنی بر حقوق است؟
اگر بر مردم باید به شکلی دموکراتیک و تنها به شکلی دموکراتیک حکمرانی کرد آیا بدان خاطر است که آنها حق دارند بدین شکل بر آنها حکمرانی شود؟
اگر حق دارند، آن حق از چه نوع حقی (انفرادی یا گروهی) است؟
و....
بررسی تردیدها و مشکلاتی که گریبانگیر تمام نظریات حقوق است در این فصل مورد بررسی قرار گرفته است. این مشکلات و مسائل در سه مقوله جا گرفته اند که عبارتند از:
a) پرسش های متمرکز بر جایگاه حقوق
به این موضوع می پردازد که جایگاه ویژه ای که حقوق دارا هستند لازمه موجودیت آنها به عنوان حقوق و نیز نقش متمایزی است که در تفکر سیاسی و اخلاقی انسان ها ایفا می کنند، است. برخی از نظریه پردازان برای حقوق جایگاه مطلق قائل هستند و معتقدند باید با حقوق به گونه ای برخورد شود که تحت هیچ شرایطی نقض شدنی نباشند. در مقابل عده ای از طرفداران حقوق این ادعا را افراطی می دانند و آن را رد می کنند و اعتقاد دارند که زندگی سیاسی اغلب حق انتخاب نه بین خیر و شر که بین خیرهای معارض یا بین شرهای معارض پیش روی انسان قرار می دهد.
b) پرسش های متمرکز بر جنبه اخلاقی حقوق
اگر مردم حقوق دارند آیا می توانند از آنها برای هرکاری به جز آنچه حق است استفاده کنند؟ نکته مهم که نظریه پردازان باید در نظر داشته باشند اینست که قلمرو حقوق تا چه اندازه باید گسترده باشند.
C) پرسش های متمرکز بر تنوع فرهنگی
این بخش از مشکلات برای حقوق بشر بسیار مهم است و اغلب تصور می شود وجود تنوع دکترین، حقوق بشر را هم نامحتمل و هم قابل اعتراض کرده است.
در این بخش به این سوالات که آیا با وجود نظام های متنوع ارزشی در سرتاسر گیتی می توان به نحوی موجه گفت که تمام انسان ها دارای حقوق واحد هستند؟ و دیگر سوالاتی از این دست پاسخ داده شده است.
از نظر نویسنده کتاب، تنوع تنها خصوصیت فرهنگ ها نیست، بلکه ویژگی نظریات و مفاهیم حقوق نیز هست و تنوع فکر، خیلی کمتر مساله ساز است و از سوی دیگر این تنوع، مساله ای برای پروژه های عملی به وجود می آورد که با هدف حفظ حقوق مردم طراحی شده اند که می تواند بر تفکر انسان ها در خصوص بهترین راه های تامین حقوق در نظام های سیاسی تاثیر بگذارد.
اگر بخواهم یک نتیجه گیری در یک نیم سطر از کل کتاب "حقوق"، پیتر جونز داشته باشم باید بگویم که وی در طول کتاب به دنبال بیان این نکته بوده است که "چرا حقوق مهم هستند."وی به بررسی پرسش های زیادی در مورد حقوق پرداخته است و نشان داده است که این پرسش ها چگونه به شیوه های گوناگون و متعارض پاسخ داده شده اند.
یکی از ویژگی های منحصر بفرد این کتاب جامعیت در عین ایجاز مطلوب آن است و به خاطر اشرافی که نویسنده به موضوع داشته است به خوبی توانسته حق را از زوایای گوناگون به بحث بگذارد و با تعمق و تامل در آنها، افقهای جدیدی را بر روی پژوهشگران این عرصه بگشاید.
------
نام کتاب: حقوق
نویسنده: پیتر جونز
مترجم: رضا حسینی
ناشر: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی
مشخصات ظاهری: 368 صفحه
موضوع: حقوق طبیعی، حقوق بشر
چاپ: 1387
دسته بندی: مفاهیم بنیادی
نظر شما :