رویاهایی که دست نیافتنی است
سفر پاپ و تمبر تبلیغاتی اقلیم کردستان
دیپلماسی ایرانی: چاپ یک نقشه فرضی در تمبر یادبود سفر پاپ به اقلیم کردستان واکنش هایی را در سطوح رسمی و غیررسمی در کشورهای ایران و ترکیه به دنبال داشته است. نقض تمامیت ارضی دو کشور در نقشه فرضی علت اصلی اعتراض این کشورهاست.
تردیدی نیست که استدلال این دو کشور صحیح است و لزوم احترام به مرزهای پذیرفته شده بین المللی و حق حاکمیت کشورها، از اصول بنیادین ملل متحد است. اما نکته ای که به نظر نادیده گرفته شده، میزان جدی بودن این ادعاها و یا اساسا وجود یک سیاست الحاق گرایی جدی از سوی دولت اقلیم کردستان است. آیا دولت اقلیم واقعا از یک سیاست پان کردیستی پیروی می کند؟ نگارنده این سطور معتقد است پاسخ تمام این پرسش ها منفی است.
اقلیم کردستان علیرغم دارا بودن بسیاری از اختیارات دولت مستقل، در بسیاری از مسائل حیاتی وابسته به بغداد است و اساسا دولت – ملت محسوب نمی شود. حتی این منطقه نیمه مستقل فاقد مرزهای مشخص است و حدود و ثغور مرزهای آن تابعی از جزر و مدهای سیاسی است. دو سال و نیم قبل پس از شکست برنامه رفراندوم، تمام مناطق مورد مناقشه با دولت مرکزی را از دست داد و اکنون در کوچکترین مساحت خود پس از سال 2003 به سر می برد.
مضاف بر آن ایده استقلال این منطقه مورد اجماع تمام نیروهای سیاسی و اجتماعی آن نیست و از هم گسیختگی تاریخی اربیل و سلیمانیه که باعث تجزیه حاکمیت شده، سخن گفتن از یک قواه سیاسی محکم و دارای اراده سیاسی یکپارچه را دشوار می سازد.
غرض از ذکر این موارد این بود که اقلیم کردستان دولت ملی و عضو سازمان ملل متحد نیست، تا به الزامات دولت – ملت پایبند باشد. به عبارت دیگر اگر اقلیم دولتی مستقل بود و یا دعاوی ارضی آن با دولت عراق فیصله یافته بود، با ظرافت و تحفظ حقوقی بیشتری با قوانین ناظر به روابط میان دولتها برخورد و با واقع گرایی بیشتری نقشه سیاسی خود را چاپ و منتشر می کرد. اما مساله این جاست که احزاب موجود در اقلیم قبل از آن که خود را در قالب دولت های مستقر و محصور در قید و بندهای حقوقی تعریف کنند، خود را در هیات جنبش های سیاسی با اهداف متعالی و نه چندان روشن می بینند.
البته ابهام در اهداف و تعریف خواسته ها، بخشی از قضیه است، مساله مصرف داخلی تبلیغات ناسیونالیستی هم بحث مهمی است که در سال های اخیر به عنوان یک متغیر در رقابت میان احزاب و بازتعریف توازن های قدیمی و کسب هژمونی، اهمیتی فراوان یافته است. بخش عمده این دستور کار ناسیونالیستی، تبلیغات محض و بدون هیچ پشتوانه جدی در دنیای واقعی است که صرفا به هدف مهندسی افکار عمومی انجام می شود. اثرگذاری روی افکار عمومی کردهای ایران، ترکیه و سوریه و خرج کردن ارزش افزوده آن در رقابت های سیاسی داخل اقلیم هم، بخش مهمی از راهبرد فوق است.
از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت، تبلیغات گاه و بیگاه پیشگفته، به هیچ وجه امتداد یک استراتژی سیاسی واقعی نیست و منطقا هم نمی تواند باشد. اقلیم کردستان بازیگری ضعیف و در سطح فروملی است و در دنیای واقعی توان پیگیری هیچ برنامه الحاق گرایانه ای را ندارد. برای ایضاح بیشتر مثالی می زنم. دولت چین پس از چند دهه پیگیری سیاست بی نتیجه صدور انقلاب، در اواخر دهه هفتاد سده قبل، سرش را در گریبان خودش فرو برد و به توسعه اقتصادی و جذب سرمایه خارجی مشغول شد. چهل سال رشد بر دوام، چین را از یک کشور فقیر جهان سومی به بزرگترین اقتصاد جهان و یکی از پنج قدرت نظامی برتر عالم تبدیل کرد. تازه پس از اینها، چین چند سالی است به صرافت پیگیری یک سیاست خارجی تهاجمی و تبدیل بخشی از ثروت و قدرتش به نفوذ منطقه ای افتاده است. با این وصف نیز بلندپروازی پکن از چند جزیره غیرمسکونی دریای جنوبی چین فراتر نمی رود و تازه آن هم با سد محکم رقبای استراتژیک چون آمریکا، ژاپن، استرالیا و هند برخورد کرده است.
ترکیه اردوغان هم مثال خوبی است. پس از هشتاد سال ناسیونالیسم دولت گرای کمالیستی و طرد پان ترکیسم، ترکیه قدرتمندتر فعلی به طمع گسترش قلمرو و افزایش عمق استراتژیک افتاده، بازی که به اعتقاد بسیاری از ناظران فرجام مورد نظر آنکارا را بدست نمی آورد.
آیا می توان اقلیم کردستان را در این دسته بندی ها گذاشت؟ به هیچ وجه! شاید صد سال دیگر و در اشلی بسیار کوچکتر!
نظر شما :