ریل گذاری اجباری نتانیاهو برای بایدن
چرا حمله به ایران بعید است؟
دیپلماسی ایرانی: انتقال جنگنده های فوق استراتژیک بی ـ 52 آمریکا از داکوتای شمالی بە خاورمیانه پرسش های متعددی درباره احتمال یک عملیات نظامی قریب الوقوع برانگیخته است. آیا ترامپ در آخرین روزهای حضور در کاخ سفید به اقدام نظامی علیه ایران و گروه های نظامی متحدش دست می زند؟ هدف ترامپ چیست؟ ضرورت متوقف کردن فوری برنامه هسته ای ایران یا ایجاد دردسر برای بایدن و انتقال اجباری سویه های اصلی سیاست ایران خود به او؟ اسرائیل و عربستان و امارات چه نقشی در پشت پرده تحرکات اخیر دارند؟
از سوال اول آغاز می کنیم: در پی کاهش تعهدات برجامی ایران، ذخایر اورانیوم غنی شده کشور افزایش یافته ولی خیلی کمتر از سال 1394 است که ایران با امضای برجام ناچار شد، بخش اعظم آن را به روسیه منتقل کند. مضافا بر این خرابکاری در سالن سانتریفوژهای پیشرفته نطنز، به صورت قابل ملاحظه ای از سرعت برنامه هسته ای ایران کاسته است.
علاوه بر این، ایران به احیای برجام امیدوار است و سیاست کاهش تعهدات هسته ای آن، ناظر به تحولی اساسی در این زمینه نیست. به زبان دیگر تهران با پذیرش محدودیت های برجام، دنبال لغو تحریم هاست، نه حرکت به سمت تولید جنگ افزار یا شتاب دادن به برنامه غنی سازی اورانیوم.
با این وصف تغییری استراتژیک در روند هسته ای شدن ایران رخ نداده است که کشورهای رقیب را به سوی واکنش های سخت و فوری سوق دهد.
اگر به دلایل جداگانه آمریکا و متحدان منطقه ای آن و در راس آنها اسرائیل، بخواهند به یک حمله نظامی احتمالی به تاسیسات نطنز مبادرت کنند، چالش های فنی و سیاسی عدیده به مانع اصلی آنها در این زمینه تبدیل خواهد شد. اولا ذینفع اصلی در این قضیه اسرائیل است که اگر می توانست تا کنون آن را انجام داده بود. ایران کشوری بزرگ و پرجمعیت است و مثل عراق 1981 و سوریه 2007 نیست. دانش هسته ای ایران بومی شده و از بین رفتنی نیست و تاسیسات هسته ای آن در نقاط مختلف کشور پراکنده اند.
فرض دوم این است که آمریکا در این حمله احتمالی با اسرائیل همکاری کند. در این صورت احتمال دارد که برنامه هسته ای ایران ده سال عقب بیفتد، اما راه خروج آن از ان، پی، تی و محدودیت های پروتوکلی باز می شود و واکنش متقابل ایران می تواند جرقه یک جنگ گسترده را در خاورمیانه بزند. امری که با روح سیاست خارجی ترامپ مغایر و با سلیقه نیروهای اجتماعی هوادارش منافات دارد.
از آنچه گفته شد، می توان نتیجه گرفت که دستکم در کوتاه مدت هیچ حمله مستقیم نظامی به ایران در کار نیست. تهران هم بی صبرانه منتظر رفتن ترامپ و آمدن بایدن است و مراقب است بهانه ای به جنگ طلبان منطقه ای ندهد. با این مقدمه، باز می گردیم به سوالات دوم و سوم ابتدای این نوشته: در سال 2008 اسرائیل که نگران انتقال قدرت از بوش به اوباما بود، به صورت معناداری تهدیدهای آشکار و پنهان برای حمله به سایت های اتمی ایران را افزایش داد. در واقع آن زمان به نظر می رسید، یک حمله هوایی در صورت چراغ سبز آمریکا قریب الوقوع است. این اتفاق البته هرگز رخ نداد، اما از مجموعه اقدامات و روندهای سیاسی، رسانه ای و دیپلماتیک اسرائیل و لابی های آن در ماه های آخر بوش، شاکله سیاست ایرانی اوباما در آمد. مقدمه این تحول، حمله مشترک سایبری آمریکا و اسرائیل با ویروس استاکس نت به تاسیسات اتمی ایران بود که به طرز عجیبی موفقیت آمیز از کار در آمد. به نظر می رسد مشابه این سیاست دست پیش گرفتن و "گربه را دم حجله بایدن" کشتن در حال تکرار است. شرایط نسبت به 12 سال قبل تغییری اساسی کرده و اسرائیل در راه مقابله با ایران از هم پیمانی استراتژیک آشکار امارات متحده عربی و عربستان برخوردار است. اما نگرانی تل آویو این است که با رفتن ترامپ سیاست فشار حداکثری آمریکا، جایش را به نرمش و مذاکره بدهد. این دقیقا نگرانی دشمنان سابق و متحدان امروز اسرائیل یعنی ریاض و ابوظبی هم هست.
سال 2005 زمانی که برنارد لوئیس از احتمال همگرایی عرب ها و اسرائیل، در ذیل سرفصل تقابل با ایران سخن می گفت، سخنش زیادی پیشگویانه به نظر می رسید، اما سفر غیرمترقبه و تاریخی بنیامین نتانیاهو به عربستان، نشان داد که توازن قدرت جدیدی در منطقه در حال شکل گرفتن است که اسرائیل و کشورهای عرب ستون های اساسی آن را تشکیل می دهند. ائتلاف عبری – عربی که از منظر ایدئولوژی، ناسازگار و متناقض است، به لحاظ استراتژیک، مخلوق برتری طلبی ایران و ترکیه در خاورمیانه است. در واقع سفر نتانیاهو به عربستان را باید بخش مهمی از کارزار اسرائیل برای شکل دادن به سیاست خاورمیانه ای بایدن دانست. دیگر حلقه های این کارزار، اعمال تحریم های جدید علیه ایران، پررنگ کردن گزینه نظامی، تغییرات در کابینه ترامپ و مانورهای سیاسی و دیپلماتیک است. روندی که غایت خود را در انسداد گفت وگو میان تهران و واشنگتن و مین گذاری مسیر بازگشت آمریکا به برجام می داند.
با این اوصاف سیاست بایدن در مقابل ایران چگونه خواهد بود؟ یحتمل ترکیبی از اوباما و ترامپ. بازگشت به برجام احتمالا به اضافه کردن ضمیمه های موشکی و سیاست خاورمیانه ای مشروط می شود و در کوتاه مدت حملات سایبری به مراکز اتمی و برخی اقدامات مستقیم و موردی اسرائیل کماکان در دستور کار باقی می ماند.
دشواره اصلی البته تقسیم حوزه های نفوذ در خاورمیانه است. رقبای عرب ایران با پشتیبانی آمریکا و اسرائیل، خواهان عقب نشینی آن از منطقه هستند. به نظر می رسد ایران با درک این مهم، حاضر به بده بستان با عربستان به هدف خارج کردن آن از ائتلاف منطقه ایش و خارج کردن فرش از زیر پای سیاست فشار حداکثری است. در مقابل اسرائیل که برای نخستین بار رسما وارد ائتلاف های سیاسی و نظامی منطقه شده و فرصتی گرانبها برای الحاق سرزمین های اشغالی به دست آورده، با تثبیت خود به عنوان رکن امنیتی آن، در پی منزوی کردن ایران و مقابله با نفوذ ترکیه است.
مخلص کلام اینکه بایدن با خاورمیانه ای متفاوت از گذشته روبه رو خواهد شد و سیاست آن در قبال ایران از متغیرهای جدیدی تاثیر می پذیرد که در زمان اوباما وجود نداشتند.
نظر شما :