عادی سازی روابط با اسرائیل تهدیدی علیه امنیت ملی، وحدت و هویت عربی
توافق در برابر هیچ
نویسنده: سید قاسم ذاکری، کارشناس مسائل بین المللی
دیپلماسی ایرانی: عمرو موسی، دبیر کل پیشین اتحادیه عرب، اقدام امارات عربی متحده در عادیسازی روابط خود با اسرائیل را مشابه برگزیت و خروج یکجانبه انگلیس از اتحادیه اروپا دانسته است. این تعبیر عمرو موسی به عنوان مصداقی از تکروی امارات و تضعیف روند چند جانبه گرایی و هرج مرج در نظام بین الملل در نظر گرفته می شود زیرا امارات بر خلاف مصوبات اتحادیه عرب اقدام به عادیسازی روابط با رژیم اشغالگر قدس کرد چنانکه طبق مصوبات اتحادیه عرب و ابتکار عربی در سال 2002 مقرر گردید اعراب تنها پس از تشکیل دولت مستقل فلسطینی اقدام به برقراری روابط دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی کنند. عمرو موسی در توئیت خود مایوسانه و ناامیدانه از امارات عربی متحده می خواهد که در روابط خود با اسرائیل به فکر منافع مردم فلسطین نیز باشد.
واقعیت این است که در میان اعضای اتحادیه عرب هیچ موضوعی به اندازه مسئله فلسطین و قدس شریف مورد اجماع نظر و عامل همبستگی میان اعضای این اتحادیه بلکه میان امت عربی نبوده است؛ به گونه ای که حتی تلاش های 41 ساله این اتحادیه در ترویج ایران هراسی و اعمال دشمنی علیه جمهوری اسلامی ایران نیز نتوانسته است سبب اجماع و وحدت نظر اعضای اتحادیه عرب بشود.
اینک به دنبال عادی سازی روابط امارات عربی متحده با اسرائیل، این احتمال وجود دارد که برخی دیگر از اعضای شورای همکاری خلیج فارس همچنین اعضای اتحادیه عرب در آفریقا اقدام به عادی سازی روابط خود با اسرائیل کنند. تفاوت روند نوین عادی سازی روابط کشور های عربی با اسرائیل با روندهای مشابه در چهل و یک ساله گذشته در این است که کشورهای عربی در روند تازه، هیچ امتیازی در ازای شناسایی اسرائیل و برقراری روابط دیپلماتیک با آن دریافت نمی کنند. قبلا توافقات صلح میان اسرائیل با مصر، اردن و فلسطین در چارچوب دکترین جریان چپ در اسرائیل یعنی بر اساس صلح در مقابل زمین شکل گرفته بود اما زین پس کشور های فقیر عضو اتحادیه عرب که در قاره آفریقا واقع شده اند، در ازای عادی سازی روابط خود با اسرائیل نباید کمترین انتظاری در جهت بهبود اوضاع اقتصادی و معیشتی خود داشته باشند؛ درست مانند بسیاری دیگر از کشورهای آفریقایی که در ازای عادی سازی روابط خود با اسرائیل هیچ گونه سود و نفع اقتصادی کسب نکردند.
تحقق ایده شناسایی اسرائیل از طرف کشورهای عربی بدون دریافت هیچ گونه امتیاز و ما به ازاء، موید دیدگاه حزب لیکود و جریان راست در اسرائیل است که همواره باور داشته اند نباید هیچگونه امتیازی به اعراب داد. دیدگاه و راهبرد جریانات راست اسرائیلی از مدت ها قبل عبارت بوده است از تحقیر اعراب و کوتاه نیامدن در مقابل آنها و پیگیری سیاست مشت آهنین در مقابل فلسطینیان. موضعگیری نتانیاهو در مخالفت با واگذاری جنگنده های F-35 به امارات عربی متحده (در ازای عادی سازی روابط این کشور با اسرائیل) همچنین تکذیب ادعای سران ابوظبی توسط نتانیاهو پیرامون موافقت اسرائیل با توقف انضمام کرانه باختری به اسرائیل در چارچوب توافق با امارات عربی متحده، دقیقا در چارچوب نگرش جریانات راست اسرائیلی نسبت به اعراب قابل تفسیر و ارزیابی است.
برآورد می شود اقدام یکجانبه امارات عربی متحده در عادی سازی روابط با اسرائیل که بدون مشورت با پایتخت های عربی و بر خلاف مصوبات اتحادیه عرب صورت گرفته است؛ نهایتا سبب پراکندگی و واگرایی بیشتر میان اعضای اتحادیه عرب خواهد شد. طبیعتا در صورت شکسته شدن اجماع و وحدت نظر عربی در قبال مسئله فلسطین و قدس شریف، مخصوصا در پرتو جنگ های داخلی و بحران های کمرشکن در داخل برخی از کشور های عضو اتحادیه عرب و ناتوانی این اتحادیه در حل فصل بحران ها و جنگ های جاری در کشورهای عربی، جایگاه و موقعیت اتحادیه عرب بخاطر رفتار یکجانبه امارات عربی متحده ضعیفتر از گذشته خواهد شد. بواسطه ضعف و ناکار آمدی اتحادیه عرب برای حل بحران های عربی از جمله مسئله فلسطین، طی سال های طولانی گذشته برخی اعضای این اتحادیه مخصوصا در قاره آفریقا کم کم به سمت هویت های بومی و غیرعربی هدایت شده اند. معمر قذافی از جمله منادیان پیگیری اهداف و منافع منطقه ای کشورهای مغرب عربی در ساختارهایی خارج از اتحادیه عرب بود. مثال دیگر کشور اریتره در شاخ آفریقا است که با وجود اینکه با کمک های مالی و تسلیحاتی اعراب از اتیوپی مستقل شد و اکثریت جمعیت این کشور به زبان عربی صحبت می کنند ولی پس از استقلال از اتیوپی حاضر نشد به اتحادیه عرب بپیوندد. ناتوانی اتحادیه عرب درحل و فصل بحران ها و جنگ های طولانی مدت در دو کشور آفریقایی سودان و سومالی به تدریج سبب تضعیف هویت عربی در این دو کشور عضو اتحادیه عرب شده است.
امارات عربی متحده غیر از جفای اخیرش در حق ملت فلسطین که سبب تشدید واگرائی میان اعراب خواهد شد از مدتی قبل در حال پیگیری راهبرد تجزیه یمن به دو بخش شمالی و جنوبی است. امارات عربی متحده همچنین نقش پر رنگی در جنگ های داخلی لیبی ایفا می کند.
اقدام ابوظبی در عادی سازی روابط خود با اسرائیل علاوه بر ضربه شدیدی که به مسئله فلسطین به عنوان اصلی ترین موضوع همبستگی عربی وارد آورده همچنین باعث شده است که هر دو جریان مقاومتی و سازشی در جهان عرب در مقابل ابوظبی قرار بگیرند. جریان سازشی طرفدار صلح با اسرائیل در جهان عرب که دولت های مصر، اردن و حکومت خودگردان فلسطینی نمایندگان این جریان هستند اکنون به خاطر اقدام امارات عربی متحده تضعیف شده اند زیرا سیاست و برنامه ایشان در چارچوب دکترین چپ در اسرائیل یعنی تحقق صلح در ازای زمین و راه حل تشکیل دو دولت فلسطینی و اسرائیلی در کنار همدیگر توجیه می شد (همان الگوئی که طبق آن انور سادات اقدام به امضای موافقت نامه کمپ دیوید کرد و اعراب سازشکار در پی تعمیم دادن آن به دیگر کشورهای عربی بودند). نخبگان سنتی جریان سازش در جهان عرب اکنون نیک می دانند که بخاطر رفتار امارات عربی متحده، در آینده حتما الگوی نتانیاهو و ترامپ در تحمیل صلح اعراب با اسرائیل البته بدون اعطای هیچگونه امتیازی به اعراب و فلسطینیان در دستور کار تمامی احزاب در آمریکا و اسرائیل و مآلا هیات حاکمه آنها قرار خواهد گرفت؛ چنین موضوعی علاوه بر وخامت و پیچیدگی بیشتر بحران ها در خاورمیانه همچنین باعث تضعیف گفتمان و جایگاه سیاسی جریان سنتی طرفدار سازش در کشورهای عربی خواهد شد. مخالفت ابومازن با رفتار ابوظبی دقیقا در چارچوب همین تحلیل قابل تفسیر و ارزیابی است. عزمی بشاره اندیشمند مسیحی فلسطینی (دارای تابعیت اسرائیلی و نماینده پیشین در کنست اسرائیل) معتقد است جنس روابط امارات با اسرائیل متفاوت از کیفیت این گونه روابط میان سازشکاران سنتی در جهان عرب نظیر مصر و اردن با اسرائیل خواهد بود. از نظر عزمی بشاره، امارات عربی متحده وارد کیفیتی از روابط با اسرائیل شده است که هیچیک از کشورهای عربی دارای مرز مشترک با اسرائیل بخاطر سابقه جنگ های گذشته با اسرائیل و تهدیدات امنیتی از ناحیه رژیم صهیونیستی قادر به برقراری چنین رابطه ای با اسرائیل نیستند مخصوصا که در دکترین امنیتی اسرائیل، تمامی همسایگان عرب رژیم اشغالگر قدس همگی بدون استثناء، به عنوان دشمنان ابدی و همیشگی دولت یهود شناسایی شده اند. بر همین اساس ادامه روند عادی سازی کشور های عربی با اسرائیل (مخصوصا در حوزه نیل و شاخ آفریقا) نه تنها جایگاه نخبگان طرفدار سازش در مصر بلکه امنیت ملی و امنیت آبی مصر در حوزه مشترک آبی نیل و توان بازدارندگی این کشور در مقابل با اسرائیل را به خطر خواهد انداخت. علاوه بر اینها تضعیف اتحادیه عرب که مقر آن در قاهره است و به عنوان اصلی ترین امتیاز مصر در جهان عرب تلقی می شود خود بخود به ضرر این کشور خواهد بود. تصور می شود همان طور که تشدید روند غرب گرائی ابوظبی، سبب تحریک دشمنی دولت های غربگرای قطر و ترکیه علیه امارات شد بنابراین محتمل است که تداوم روند تشدید وابستگی ابوظبی به آمریکا و اسرائیل حتی سبب ایجاد تنش در روابط ابوظبی با دیگر اعضای شورای همکاری خلیج فارس و دیگر اعضای اتحادیه عرب بشود زیرا روند پرشتاب وابستگی و سرسپردگی تام و تمام امارات عربی متحده به اسرائیل و آمریکا باعث افزایش هزینه و آسیب پذیری دیگر کشورهای عربی وابسته به غرب نظیر مصر و سعودی بلکه افزایش مشکلات جدید در روابط این قبیل کشورها با آمریکا بخاطر انتظارات نامعقول واشنگتن و اسرائیل از آنها بشود؛ در نتیجه روند پرسرعت وابستگی امارات به آمریکا و اسرائیل نهایتا سبب بدبینی دیگر اعراب متحد آمریکا نسبت به ابوظبی خواهد شد.
پیش بینی می شود بی تفاوتی ابوظبی نسبت به مخاطرات همکاری های امنیتی و نظامی با اسرائیل نه تنها به ضرر امنیت امارات بلکه حتی به زیان هویت عربی در این کشور تمام بشود. از آنجا که مبارزه با تمامی گونه های اسلامگرائی در جهان اسلام بعنوان سیاست اصلی حکومت ابوظبی بلکه خط مشی و نقشه راه همکاری های نظامی و امنیتی امارات با رژیم اشغالگر قدس در نظر گرفته شده در نتیجه امارات به راحتی خود را تبدیل به اهداف آتی نظامی و امنیتی طیف وسیعی از گروه ها و دولت های اسلامی کرده است. پیش بینی می شود زین پس حفظ هویت عربی در کشوری که 82 درصد از ساکنین آن غیر بومی هستند و پشتوانه حمایت عربی و اسلامی را از دست داده و در کنار اسرائیل در خط مقدم مبارزه با اسلامگرائی در جهان اسلام قرار گرفته است بسیار مشکل خواهد شد در نتیجه رژیم صهیونیستی با کمک کشورهای غربی و حتی برخی قدرتهای غیر اسلامی در آسیا نظیر هندوستان فشارهای زیادی به ابوظبی به منظور افزایش سهم ساکنین غیر بومی و غیر مسلمان اماراتی در ساختارهای نظامی و امنیتی این کشور وارد خواهد آورد هر چند ظاهرا زین پس حفظ هویت عربی نیز اهمیت چندانی برای حاکمان ابوظبی نداشته باشد و آنها حتی حاضر خواهند شد براحتی دست از این هویت بردارند. در صورت وادار شدن ابوظبی به تشریک مساعی با هند در مبارزه با گروه های اسلامی در شبه قاره، این شیخ نشین ضعیف حاشیه خلیج فارس بی جهت وارد پرونده های امنیتی غیر مرتبط با منافع این کشور خواهد شد(درست مانند دخالت در بحران های یمن، لیبی و شاخ آفریقا که ارتباط چندانی با توان واقعی، منافع وامنیت ملی امارات نداشته است).
در صورت ورود امارات به همکاری های نظامی و امنیتی با رژیم اشغالگر قدس علیه منافع و امنیت ملی ایران، طبیعتا ایران به هیچ وجه نسبت به واکنش نظامی فوری علیه تهدید امنیت ملی خود از قلمرو امارات تردید نخواهد کرد. تفاوت وضعیت فعلی امارات با گذشته در این است که در صورت هدف گرفته شدن از سوی ایران، بر خلاف گذشته بعید است کشورها و ملت های عربی به حمایت واقعی و عملی از ابوظبی برخیزند زیرا ابوظبی خود سنگ بنای تضعیف همبستگی عربی را گذارده و امنیت خود را با امنیت رژیم صهیونیستی گره زده است. در چنین شرائطی حتی اسرائیل نیز بخاطر رعایت قاعده جنگ با ایران، هیچ واکنشی به رفتار نظامی ایران علیه مراکز جاسوسی اسرائیل در امارات نشان نخواهد داد. همانطور که عزمی بشاره پیش بینی کرده است ابوظبی بالاخره قربانی کوته بینی های خود خواهد شد زیرا اگر امارات هدف حمله نظامی در هر سطحی قرار بگیرد آنگاه با تمام وجود تنهائی را حس خواهد کرد بر همین مبنا ایرانی ها نیز که طی 30 سال گذشته کرارا شاهد رفتارهای ناشایست امارات عربی متحده نسبت به شهروندان خود در این کشور بوده اند رفتارهای نابخردانه امارات در همسوئی با اسرائیل را تداعی کننده ملیجک بازی های شیخ نشین کویت طی هشت سال جنگ تحمیلی صدام عفلقی علیه ایران دانسته و امیدوار هستند که ابوظبی نهایتا سیلی محکمی بخاطر رفتارهای حماقت آمیز خود دریافت کند هر چند محتمل است ابوظبی درست مانند کویت پس از پایان جنگ ایران و عراق و مانند معمر قذافی در لیبی، این سیلی محکم را از متحدین و دوستان سابق خود دریافت کند.
عزمی بشاره پیش بینی کرده است که همکاری های امنیتی و نظامی اسرائیل با امارات فعلا در شاخ آفریقا بیشتر بشود؛ موضوعی که در صورت تحقق آن حتما امنیت ملی مصر و یمن بلکه امنیت ملی عربی در شاخ آفریقا در معرض آسیب پذیری بیشتری قرار خواهد گرفت. عبدالستار قاسم، نویسنده فلسطینی طرفدار حماس در غزه نیز پیش بینی کرده است که عادیسازی روابط امارات با اسرائیل بصورت فوری سبب تقویت همکاری آنها در باب المندب و صحنه جنگ یمن بشود. عبدالستار قاسم که معتقد است عادیسازی روابط اسرائیل با امارات، سبب افزایش اهمیت راهبردی جنگ یمن شده همچنین معتقد است بخاطر پیچیده تر شدن صحنه جنگ در یمن، جنگجویان یمنی مخالف عربستان و امارات بزودی نه تنها از جانب ایران بلکه از جانب برخی اطراف دیگر به سلاح های پیشرفته تر مخصوصا موشک های قویتر مجهز خواهند شد زیرا علاوه بر ایران برخی کشورهای دیگر نیز نسبت به همکاری امارات با اسرائیل در باب المندب و شاخ آفریقا حساس شده اند.
بزرگترین آسیب پذیری و نقطه ضعف اعضای شورای همکاری خلیج فارس و از جمله امارات عربی متحده آن است که درست مانند قذافی عمده پول ها و ثروت خود را نزد کشورهای غربی به امانت گذارده اند در نتیجه اربابان غربی آنها به راحتی و طی مدت یک شب قادر خواهند بود هر تصمیمی برای سرنوشت این کشورهای ضعیف بگیرند.
هر چند نمی توان نفس عادی سازی روابط امارات عربی متحده با رژیم صهیونیستی را به نفع ایران و محور مقاومت در منطقه دانست ولی روند عادی سازی یاد شده برخی منافع بشرح ذیل را عاید محور مقاومت کرده است:
1- اثبات این موضوع که انقلاب اسلامی ایران مانع اصلی تحقق بلند پروازی های اسرائیل در تسلط بر مناطق از نیل تا فرات بوده است. اگر انقلاب اسلامی ایران نبود بدون شک ارتش اسرائیل طی 41 سال گذشته توانسته بود قلمروی گسترده خود در خاورمیانه را ایجاد کند. صهیونیست ها قبل از انقلاب اسلامی در ایران توانسته بودند به راحتی و بدون هیچ مانعی صحرای سینا را اشغال کنند و خود را به کانال سوئز برسانند و حتی تا دهه 60 ه.ش بدون هیچ مانعی تا بیروت، دمشق و امان پیشروی می کردند. اکنون که بخاطر مجاهدت های رزمندگان مقاومت در فلسطین و لبنان رویای اسرائیل بزرگ عقیم مانده است ولی متاسفانه حکومت های عربی طرفدار سازش در حال تقسیم شدن به اردوگاه وابسته به جریانات چپ و راست اسرائیلی هستند و بدین ترتیب مقدمه تسلط اسرائیل بر خاورمیانه را فراهم کرده اند.
2- اثبات کارآمدی گفتمان مقاومت در مقابل گفتمان سازش. به عبارت دیگر اگر جنوب لبنان و نوار غزه بخاطر مقاومت مسلحانه آزاد نشده بود اکنون تمامی این سرزمین ها مثل کرانه باختری، قدس شریف و بلندی های جولان بعنوان بخشی از قلمروی اسرائیل اعلام شده بود. در این خصوص می توان ادعا کرد آن بخشی از صحرای سینا که در جنگ 1973 توسط ارتش مصر بازپس گرفته شد دوباره به مصر بازگشت ولی طبق موافقتنامه کمپ دیوید هیچگاه حاکمیت کامل مصر بر آن بخش از صحرای سینا که در زمان آتش بس در دست ارتش اسرائیل باقی مانده بود به مصر بازنگشت.
3- تضعیف جریان سازشکار عربی طرفدار آمریکا و اسرائیل در محیط پیرامونی فلسطین اشغالی فی نفسه به نفع ایران و محور مقاومت است زیرا جریان یاد شده طی 41 سال گذشته همواره در خط مقدم اعمال دشمنی علیه ایران بوده است. در همین رابطه تضعیف اتحادیه عرب هم بخاطر تسلط نخبگان ضد ایرانی بر این اتحادیه طی 41 ساله گذشته به نفع محور مقاومت خواهد بود زیرا این اتحادیه طی 41 سال اخیر بجز ابراز دشمنی با ایران هیچ کار دیگری نداشته است.
4- در پرتو اعلام وابستگی اعضای شورای همکاری به اسرائیل، امکان تشکیل ناتوی عربی علیه ایران کمتر از گذشته خواهد شد.
5- در حالی که ایران بیشتر از 30 سال فشارهای منطقه ای و جهانی بخاطر مخالفت با راه حل تشکیل دو دولت را تحمل کرد اینک همگی شاهدند که امارات عربی متحده در کنار اسرائیل تیر خلاصی به این راه حل زد! مخالفت ایران با راه حل دو دولت برگرفته از نگرش واقع بینانه ایران یعنی غیرممکن بودن تحقق این راه حل برای مساله فلسطین بوده است. اینک تنها دو راه حل برای مساله فلسطین باقی مانده است: 1- تشکیل دولت صهیونیستی در فلسطین تاریخی که بخاطر حضور میلیونها فلسطینی در این محدوده غیر معقول، غیر عملی و غیر ممکن است 2- تشکیل دولت واحد دموکراتیک متشکل از تمامی فلسطینیان روی زمین و یهودیان و مسیحیان در این سرزمین (راه حل ایران برای حل مساله فلسطین).
6- عادیسازی روابط امارات با اسرائیل برقراری پیوند واقعی و عملی میان مقاومت در یمن با دیگر حلقه های مقاومت در فلسطین را سبب شده است. از ابتدای حمله سعودی به یمن در نوروز 1394 تاکنون ایران نتوانسته بود بطور واقعی گروه های مقاومت در فلسطین بلکه افکار عمومی در داخل ایران را نسبت به ارتباط جنگ یمن با مساله فلسطین قانع کند اما اینک در پرتو همکاری امارات با اسرائیل در اطراف باب المندب و شاخ آفریقا اهمیت ارتباط مقاومت علیه ائتلاف به رهبری سعودی و امارات در یمن با مساله فلسطین آشکار شده است.
7- عادی سازی روابط امارات عربی متحده با اسرائیل تقویت نقش ایران در مساله فلسطین و قدس شریف به عنوان مساله اصلی امت اسلامی را سبب شده است. زین پس هیچ راه حلی برای مساله فلسطین بدون حضور و ایفای نقش ایران قابل تصور نخواهد بود.
طبیعتا وادار ساختن امارات عربی متحده به همکاری های نظامی و امنیتی با اسرائیل، در چارچوب راهبرد آمریکا در کاستن از تعهداتش در نقاط مختلف جهان و برون سپاری امور به متحدین منطقه ای واشنگتن قابلیت تفسیر دارد که البته پذیرفتن چنین مسئولیتی خارج از توان ابوظبی است اما آخرین کلام خطاب به خواننده ایرانی آن است که: «ایرانیان قائل به همکاری با رژیم صهیونیستی که در توجیه ایده خود به تجاوزکاری های رژیم بعث صدامی و رفتارهای ناپسند رژیم های مرتجع عربی در حاشیه خلیج فارس علیه ایران استناد می کنند اینک شاهدند که حاکمان ابوظبی بخاطر شدت حقد و کینه علیه ایران حاضر به کنار گذاردن هویت عربی خود و همکاری با رژیم صهیونیستی به عنوان دشمن قسم خورده اعراب شده اند»!
نظر شما :