سایه تضاد و اختلاف بر سیاست خارجی اتحادیه اروپایی
بر اساس کدام منطق به اروپا امید بسته ایم؟!
نوشته: بهاءالدین بازرگانی گیلانی- مترجم و پژوهشگر
دیپلماسی ایرانی: لازم نیست به دو سه ده پیش برگردیم تا سطح و عمق تفرُّق و سردرگمی در سیاستهای جهانی اتحادیه اروپایی دستمان بیاید و بدانیم در این مدت، سیاستگذاران خارجی کشور با ارزیابیهای مجموعا اشتباهآمیز، چگونه به این بلوک سیاسی متشتت اروپایی امید بسته بودند و حتی اینک با آشکار شدن ضعف سیاسی بیشتر آن، هنوز چشم یاری به آن دوخته اند.
مناقشات اقتصادی و تجاری و مخصوصا سیاستهای پر تضاد انرژی بین اعضا، همینطور اغتشاش در سیاست خارجی و امنیتی اتحادیه عجالتا بهکنار، تردید و سردرگمی سیاستهای راهبردی اتحادیه در برابر سه بلوک اصلی و قدرتمند امروز جهانی: چین، روسیه و آمریکا نیز فعلا مسکوت، فقط بیائید نگاهی گذرا به کیفیت نامتعادل در سیاست خارجی این مجموعه، ظرف همین چند ساله اخیر بیندازیم: پنج سال است که آتش جنگ داخلی در لیبی زبانه می کشد. دو کشور بزرگ اتحادیه: فرانسه و ایتالیا در کنار نگاه منفعلانه و محاسبهگر آلمان، هر یک، طرف یکی از جناحهای متخاصم را گرفته، دیده بر خطر جنگ نیابتی بزرگ، به ضعف، فروبسته و لاجرم جا را در نقطه ای راهبردی، برای حضور و مداخلات ترکیه و روسیه باز گذاشته اند.
این درحالی است که اتحادیه ظرف سال های اخیر تمام همِّ خود را به بحران مهاجرتی و آثار ضدامنیتی آن برای اروپا معطوف کرده و با نگرانی و انفعال، به شمال آفریقا به عنوان گذرگاه اصلی ورود مهاجران نگاه کرده است. حالا اردوغان در این میانه با استفاده از فرصت، گویا به منظور بازسازی اردوگاه اخوان المسلمین در جهان عرب، به شمال آفریقا نیز وارد شده، به ذخائر گاز در شرق مدیترانه چشم دوخته و مناقشه تاریخی ترکیه – یونان را به رقابت های انرژی اضافه کرده و ژئوپلیتیک تازهای را در حوزه مدیترانه رقم زده است.
توافق هستهای سال 2015 با جمهوری اسلامی ایران که گویا شاهکار اتحادیه ظرف ده های اخیر بوده، با گذشت کمتر از چهار سال اینک به بزرگ ترین ناکامی سیاسی – امنیتی اتحادیه تبدیل شده و تلاش های دو زن: اشتون انگلیسی و موگرینی ایتالیایی، با تصمیم یکجانبه یک رئیس جمهوری افسارگسیخته آمریکایی، با شکست کامل بدرقه شده است. ناکامی اتحادیه و دو قطب بزرگ آن، فرانسه و آلمان، با نزدیک شدن هرچه بیشتر دو رهبر افراطی، جانسون و ترامپ و در حالی که ایران گام های بیشتری در عدم تعهد به مفاد برجام برمیدارد کامل شده ولاجرم نگاه اروپایی ها دوباره به ایالات متحده معطوف شده است.
تلاشهای موگرینی ایتالیایی ظرف ده سال ریاستش هرگز نتوانسته مانع کاهش شدید جایگاه اتحادیه در عرصه سیاست های جهانی شود: در فوریه سال گذشته بیانیه مشترک اتحادیه در شناسایی ریاست جمهوری انتقالی خوآن گوآیدو در ونزوئلا با وتوی ایتالیا با شکست مواجه شد؛ سیاست اتحادیه در قبال نیم دهه جنگ داخلی در سوریه، پر تضاد و مناقشه بود و اروپا در قبال هجوم مهاجران جنگزده از این منطقه، همینطور موج ترورها و انفجارهای انتحاری که در تابستان گرم 2015 پایتخت های اروپایی را در هول و هراس بیسابقه ای قرار داد، کاملا منفعل و دست تنها نشان داد.
در تازه ترین تحول، اروپایی ها نتوانستند بعد از لشکرکشی اکتبر گذشته ترکها به شمال سوریه، تصمیم تحریمهای تسلیحاتیشان علیه ترکیه را به کرسی بنشانند.
در بالکان، مذاکرات عضویت های جدید با مقدونیه و آلبانی با مخالفت فرانسه متوقف شد و در این حوزه هم درها به سوی ترکیه و روسیه و چین برای پر کردن خلاء باز گذاشته شد. در واقع فرانسوی ها باطنا نمی خواهند با گسترش اتحادیه به سمت شرق اروپا که حوزه نفوذ سنتی آلمان محسوب می شود، موقعیت آلمان در اتحادیه را باز هم تقویت شده ببینند، در مقابل، حوزه نفوذ فرانسه که جنوب اروپا است، راکد بماند.
بعد از اینکه انگلستان با رفراندوم جنجالی سال 2016، عضویت همیشه نصف و نیمه خود در اتحاد قاره ای را کاملا معلق کرد، اتحادیه سه سال تمام کاملا فلج شد. اتحادیه که خود را تاکنون بلوک سیاسی بی بدیل در برپایی اتحاد و صلح در قاره پرماجرای اروپا، پس از جنگ های مستمر و تاریخی منتهی به جنگ جهانی دوم دانسته و "ناف تمدن جهانی" را به نام خود سکه زده است، دچار تفرقه و واگرایی و انفعال کم سابقه ای شد. این در حالی بود که ایمانوئل مکرون در کشاکش کشمکش های دو سوی آتلانتیک، برای اینکه نفسی در کالبد ضعیف سیاست خارجی و امنیتی اتحادیه بدمد، در نوامبر گذشته با اعلام پر طنین "مرگ مغزی ناتو" خواستار استقلال عمل امنیتی اروپا در قبال آمریکا و فاصله گیری از سیاست های واگرایی دونالد ترامپ شد. واکنش اروپایی ها بهویژه رهبران سیاسی نوظهور در شرق اروپا، همین طور آلمان و شمالی ها در قبال نگاه آرمانی و بی پشتوانه رئیس جمهوری جوان فرانسوی، بازدارنده بود و همه به او حالی کردند که اروپا همچنان قادر نیست از چتر امنیتی ناتو با رهبری ایالات متحده چشم بپوشد. در حقیقت مکرون با استفاده از خلاء سیاسی موجود و فاصله گیری از احزاب سنتی چپ و راست، برای جذب افکار میانه در اروپا و فرانسه، به نوعی پوپولیسم روی نهاده و به رقابت حزبی با حزب راست افراطی ماری لوپن نگریسته است.
سیاست خارجی آلمان در انتهای صدارت آنگلا مرکل با بی اعتناییِ تلویحی به سیاست های اتحادیه ای مکرون و ذیل ملاحظات همیشه خویشتندارانه و سوداپیشهاش در قبال سیاستهای واگرایانه ترامپ، منتظر گذار از ترامپ و از مرکل، هر دو است، تا گویا بازگشت مناسبات راهبردی دو سوی آتلانتیک به شرایط گذشته، میسر شود. در یک داوری صریح باید گفت که تضادهای آشکار و پنهان در مناسبات برلین – پاریس در قبال سه قطب بزرگ جهانی: روسیه؛ آمریکا و چین امروزه امری روشن است.
رقابت اعضای بزرگ و کوچک اتحادیه در مناسبات دوجانبه و تلاش چین در ایجاد شکاف بین اعضا، خود داستان دیگری است. امضا تفاهم نامه مهم دولت پوپولیست ایتالیا با چین و اعلام پشتیبانی و همکاری ایتالیا با این قدرت بزرگ آسیایی بر سر پروژه بزرگ و راهبردی چینی ها موسوم به "یک جاده و یک کمربند" را برخی ها "کودتای موفق چین در اروپا" می نامند. ممالک بزرگ اروپایی و آمریکا به ایتالیا اعتراض می کنند که همبستگی دیرینه را در همکاری راهبردی با چین، زیر پای منافع ملی قربانی کرده است. تشویش و عصبانیت غربی ها بیشتر بر سر این است که ایتالیا اولین کشور بزرگ و عضو گروه 7 است که با چین از در همکاری درآمده، وگرنه قبلا 13 کشور عضو اتحادیه، رسما حمایت خود را از پروژه بزرگ چینی ها اعلام کرده بودند. تازه این تمام ماجرا نیست و همکاری های رسمی گروه موسوم به 16+1 متشکل از چین و گروه کشورهای اروپای مرکزی و شرقی – از جمله 11 کشور عضو اتحادیه – اقدام نسبتا جدیدی است که ناظران مسائل اروپایی آن را تلاش باهم بیشتر پکن برای ایجاد شکاف در داخل اتحادیه ارزیابی کرده اند.
در یک نگاه کلی پیرامون مناسبات روسیه و اروپای غربی باید گفت که تاریخ سوء تفاهمات و مناقشات اروپای کاتولیکی و روسیه ارتدوکسی تقریبا به قدمت تمام تاریخ روسیه است. در دوران پس از جنگ دوم جهانی، اروپای غربی و اتحادیه اروپایی همیشه با "چالش بزرگ و استراتژیک" روسیه رویاروی بوده است. با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین و شروع سیاست های فعال و مداخله جوی او در عرصههای بینالمللی، نوعی جنگ سرد میان اتحادیه و روسیه برقرار شده است. نیاز راهبردی اروپا به انرژی روسیه، بزرگترین چالش اروپا محسوب می شود و به شکاف میان ممالک بزرگ اروپایی را بایکدیگر از یک سو و از سوی دیگر با ایالات متحده دامن زده است. اروپا الحاق کریمه به روسیه را به رسمیت نمی شناسد و بی ثباتی در شرق اوکراین را به نفع سیاست و امنیت خود نمی داند. تحریم های اروپایی اروپا علیه روسیه در این زمینه نیز محل اختلاف نظر بین کشورهای اتحادیه اروپایی است. در حالی که قوانین بازی سیاسی در اروپا در باطن واقعی خود، توسط آلمان ها تعیین می شود، اما در تازه ترین تحولات دوباره این مکرون رئیس جمهوری فرانسه است که سیاست های متمایزی را نسبت به کلیت اروپا و مخصوصا آلمان، در قبال پوتین در پیش گرفته است. علیرغم مداخلات روسیه پوتین طی سال های اخیر در امور اروپای غربی و اتحادیه و مخصوصا مناسبات سرد و چالشی میان پوتین و مرکل، به یمن اعمال نفوذ مکرون بود که پس از تعلیق عضویت روسیه در شورای اروپا در 2014 ، روسیه دوباره به عضویت آن درآمد. مکرون با وجود مخالفت اعضای اروپایی گروه 7 از بازگشت روسیه به این گروه اعلام حمایت کرد و از اروپایی حرف زد که از "لیسبون تا ولادی وستوک" گسترده است.
مجموعا باید گفت که پس از برکزیت و تقویت واگرایی های اساسی در آمریکای دونالد ترامپ و تشدید پوپولیسم و راست گرایی افراطی در بسیاری از ممالک اروپایی، اتحادیه اینک در بیسابقه ترین دوران انفعال و ضعف سیاسی و راهبردی خود به سر می برد.
همه از احیای قدرت اجماع سازی و حفظ و افزایش نفوذ جهانی اتحادیه سخن به میان می آورند، اما واقعیات ژئوپلیتیکی از فرآیندهای دیگرگونه ای نشان دارد و اتحادیه به زحمت بتواند مانع تشدید اختلاف نظرات و یا احیای موقعیت گذشته در مناسبات بین اروپایی و بین المللی شود.
نظر شما :