اهداف ترامپ از یک ترور ناجوانمردانه
شهادت سردار سلیمانی را در قاب بزرگتر پروژه عراقیسازی ایران دنبال کنیم!
دکتر محمدهادی احمدی، کارشناس مسائل خاورمیانه
دیپلماسی ایرانی: وزیر محترم امور خارجه ایران، دکتر ظریف، از زمان اعلام سیاست فشار حداکثری امریکا علیه ایران، به دفعات اعلام کردند که مقصد گروه B آن است که پروژه عراق در زمان حمله بوش به این کشور را درباره ایران نیز پیاده کنند. هوشمندی دیپلماتیک و قاطعیت نظامی ایران تا به حال بهانههای سیاسی و حقوقی را از امریکا برای پیشبرد این طرح خنثی کرده است. اما پروژه عراقیسازی ایران هیچ گاه متوقف نشده است.
مروری مختصر بر پروژه عراق میتواند ابعادی از این مسئله را روشن کند. سابقه حضور امریکا در منطقه خلیج فارس را به ویژه باید در دهههای 80 و 90 میلادی جستجو کرد. اساساً یکی از مهمترین دلایل حضور امریکا در منطقه خاورمیانه از دهه 90ـ1980 تأمین امنیت اسرائیل بوده است. این امر شاید مهمترین دلیل استراتژیک امریکا برای دخالت در ژئوپلتیک خاورمیانه باشد. دلیل دیگر اقتصاد سیاسی نفت است. هر دوی این پایههای استراتژیک در حال حاضر برای امریکا بیش از پیش فعال شده و اهمیت یافته است.
بعد از جنگ خلیج فارس و آزادسازی کویت از چنگال صدام، این رژیم تحت یک اجماع بین المللی اعمال تحریمهای طولانی مدت قرار گرفت که در نهایت به تحلیل رفتن کامل توان اجتماعی و لجستیک نظامی این کشور انجامید. بعد از آن نیز با بهانهسازیهای واهی امریکا با فریب افکار عمومی داخلی و جهانی به دنبال تحقق دو هدف استراتژیک خود در منطقه برآمد. گرچه نتیجه غیر از آنی شد که امریکا به دنبالش بود و عراق به باتلاق نظامی ـ سیاسی امریکا تبدیل شد که مجبور بود برای حفظ جان نیروهای خود از یکسو و حفظ آبروی استراتژیک خود در سطح جهانی مبنی بر «پیروزی بر تروریسم» و «ارمغان دموکراسی برای مردم عراق» از سوی دیگر، قانونی اساسی این کشور را عجلهوار و با نقصهای فراوان و با حذف یکی از جریانهای اصلی سیاسی ـ اجتماعی این کشور یعنی اهل سنت به تصویب و اجرا برساند. اساس مشکل قانون اساسی عراق را باید در نهادینه سازی تفکر «فرقهگرایی سیاسی» در ساختار قانون اساسی این کشور دنبال کرد که پیامدهای آن تا به امروز در توزیع قدرت نامتوازن و غیرمنطقی قدرت در سطح داخلی و به تبع آن ناکارآمدی تمامی حکومتهای برآمده از آن نمایان شده است. این ناکارآمدی حکومتها و عدم انسجام اجتماعی لازم حول یک هویت ملی مدرن عراقی موجب شده تا همیشه درهای دخالت قدرتهای خارجی در عراق گشوده باقی بماند. توصیههای مکرر آیت الله سیستانی(حفظه الله) در این باره نیز ناظر بر همین آسیب است.
حال همان پروژه عراق درباره ایران نیز دنبال شده است. اسرائیل بیش از دو سالی است که مرتب از نزدیک شدن ایران به مرزهایش هشدار میدهد و همیشه به همین بهانه حملات گاه و بیگاهی را علیه مواضع محور مقاومت در سوریه و عراق انجام داده است. حمله دقیق و حسابشده چندی پیش اسرائیل به سوریه به پایگاههای ایرانی (که خبر دروغ شهادت سردار حاجیزاده از دل آن منتشر شد) با حملات چند روز پیش امریکا به نقاط حساس الحشد الشعبی (که شاهراه ارتباطی ایران با لبنان بوده است) را باید در کنار هم تحلیل کرد.
ترامپ تا به حال قصد جنگ نداشته است؛ اما این دلیل نمیشود که مربع B (بولتون، بنیامین نتانیاهو، بن سلمان و بن زاید) حتی با تبدیل شدن به مثلث B، از تلاش خود برای گشودن پای امریکا در جنگ با ایران دست بردارند. سیاست فشار حداکثری امریکا دارای جنبههای اقتصادی و دیپلماتیک بوده است. تحریمهای اقتصادی با اعلام رسمی امریکا به منظور محدود کردن قدرت پشتیبانی و لجستیک ایران از محور مقاومت انجام شده است. اما این پروژه در صحنه دیپلماتیک تا به حال موفقیتی به دست نیاورده است. یکی از موانع اصلی پیشبرد طرح گروه B تا به حال، عدم تمایل شدید رئیس جمهوری امریکا برای شروع یک جنگ دیگر بوده است. ولی ترامپ که خط قرمز اصلی را کشته شدن شهروندان امریکایی اعلام کرده بود، مجبور شد تا نسبت به کشته شدن یک پیمانکار امریکایی در عراق واکنش نشان دهد و بهانه آن را به گردن ایران بیندازد.
باید توجه داشت که شکست گروه B در پیشبرد برنامه دیپلماتیک خود در صحنه جهانی از یکسو و شاید وضعیت نامطمئن رئیسجمهوری امریکا در صحنه داخلی این کشور به خاطر استیضاح موجب شد تا ایشان به دنبال تلهگذاری برای ایران و بهانهسازی برای ورود امریکا به یک جنگ دیگر روی آورند. حمله به نقاط استراتژیک حشد الشعبی در عراق و واکنشهای مردمی علیه اقدام امریکا و سفارت این کشور در عراق در همین زمره قابل رهگیری است. چه بسا پیشبینی میکردند که عنصر کلیدی محور مقاومت با حضور میدانی خود درصدد بررسی و کنترل وضعیت برآید و به همین دلیل فرصت را غنیمت شمردند. از سوی دیگر شکست سیاست خارجی ترامپ درباره ایران و کره شمالی و پررنگ شدن فضای اجتماعی استیضاح او در داخل امریکا در آستانه انتخابات سال آینده عراق، وی را به این فکر انداخته باشد که برای فرافکنی افکار عمومی داخلی، جریان فکری جامعه پوپولیست امروز امریکا را به سوی یک جنگ اجتنابناپذیر دیگر سوق داده و همگان را بر سر این مسئله متحد کنند تا جایی که فضای استیضاح را به محاق بفرستند. (توئیت رئیسجمهور امریکا بعد از انجام این ترور که پرچم امریکا را نشان میدهد بسیار تأملبرانگیز است.) در اینجاست که منافع گروه B با منافع شخص رئیسجمهور برای انتخاب مجدد در دوره بعدی بر سر به راه اندازی جنگی دیگر با یکدیگر گره میخورد. چنان چه این سناریو در دستور کار باشد، اقدام هیجانی ایرانی در انتقامگیری به حق از شهادت سردار محور مقاومت بازی در زمین طراحی شده دشمن است.
بنابراین توصیه میشود که در وهله اول سیاستگذاران با نگاهی از دور به طراحی زمین بازی، تمامی زوایای آن را مورد ارزیابی دقیق قرار دهند. در قدم بعدی با توجه به اعلام رسمی مقامات ایران بر ضرورت انتقامگیری، این امر باید کاملاً حساب شده و با زمینهسازیهای حقوقی ـ دیپلماتیک همراه باشد. یکی از این زمینهها میتواند تأکید بر مسئولیتپذیری عراق نسبت به حضور مستشاری سردار شهید سلیمانی در این کشور باشد تا در مرحله بعد بتوان مسیر آن را در شورای امنیت دنبال کرد. همچنین تأکید بر اجرای سیاست انتقامگیری از دو جهت ضروری است: اول آن که ایران نمیتواند نسبت به ماجراجویی خطرناک امریکا ساکت بماند. چرا که این سکوت به تقویت موضع نظامی و سیاسی امریکا و تیم B در منطقه منجر خواهد شد. دوم آن که عدم اجرای سیاستهای اعلامی در این سطح به ضعف قاطعیت نظامی ـ دیپلماتیک ایران در صحنه جهانی منجر خواهد شد.
نظر شما :