اظهارات میخائیل گورباچف در مورد سقوط دیوار برلین ، تخریب پیمان INF و نامه خطاب به ولادیمیر پوتین
جنگ هسته ای غیرقابل قبول است، فقط یک دیوانه می تواند آن را شروع کند
دیپلماسی ایرانی: به گزارش روزنامه روسی ایزوستیا، کمتر از یک ماه تا سالگرد مهم تاریخی باقی مانده است: در شامگاه 9 نوامبر 1989 نماد "پرده آهنین" و جنگ سرد فرو ریخت - دیواری که برلین را به قسمت های غربی و شرقی تقسیم می کرد. میخائیل گورباچف، رهبر سابق اتحاد جماهیر شوروی، که در آن زمان دو پست - دبیرکل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر و ریاست هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی را بر عهده داشت - در مصاحبه ای به ایزوستیا دراین باره تعریف کرد که چگونه این رویداد زندگی اروپا را تغییر داد و اقدامی که دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر صبح روز بعد انجام داد و اینکه چگونه روابط بین اتحاد جماهیر شوروی و آلمان تغییر یافت.
میخاییل گورباچف ضمن صحبت درباره حال و هوای این روزها به دو جریان خطرناک اشاره کرد: بی توجهی به قوانین بین المللی و نظامی سازی سیاست جهانی.
- اولین و تنها رئیس جمهوری اتحاد جماهیر شوروی گفت: من جنگ هسته ای را غیرقابل قبول می دانم. فقط یک دیوانه می تواند این کار را آغاز کند.
- امسال سی امین سالگرد سقوط دیوار برلین است. این رویداد برای شما چقدر غیرمنتظره بود؟ چگونه فهمیدید که در غرب و برلین شرقی چه اتفاقی می افتد؟ آیا وزرا و مشاوران شما پیشنهاد توسل به زور دادند؟
- نه، این ماجرا جای تعجب ندارد. البته ما روانشناس نبودیم و نمی توانستیم پیش بینی کنیم دیواری که 28 سال برجا بود، در چنین روزی و به چنین شکلی ماهیت وجودی خود را از دست بدهد. اما تا قبل ازآن زمان چند ماهی در جمهوری دموکراتیک آلمان تظاهرات گسترده ای با شعار "ما یک مردم هستیم" برگزار می شد. و تخریب دیوار گامی در حرکت به سوی اتحاد آلمان بود. اتحاد آلمان تنها بخشی از یک فرایند جامع پایان جنگ سرد بود که زندگی اروپا و کل جهان را در آن زمان به طرز چشمگیری تغییر داد.
آنچه نه تنها ما، بلکه شرکای غربی ما نیز انتظار آن را نداشتیم، این است که تاریخ بطورخیلی باورنکردنی حرکتش را سریع می کند. و حتی آلمانی ها نیز چنین انتظاری نداشتند.
در تابستان سال 1989 که من در یک سفر رسمی در آلمان بودم، در کنفرانس مطبوعاتی، از من و صدراعظم هلموت کوهل این سؤال پرسیده شد: آیا ما در مورد آینده اتحاد آلمان صحبت کردیم. و هر دو پاسخ دادیم: "بله، بحث کردیم، اما این موضوع مربوط به آینده دور است." و در ماه نوامبر دیوار فرو ریخت و در اکتبر 1990 اتحاد آلمان رسماً برگزار شد. یک ماه بعد، من و هلموت کوهل مهمترین سند را امضا کردیم - پیمان حسن همجواری و همکاری بین اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری فدرال آلمان.
اکنون، برخی از "کارشناسان" دوست دارند با تفکر دراین باره که چه کسی "سود" و چه کسی "ضرر" کرده است، گمانه زنی می کنند. این قرارداد متقابلاً سودمند بود! و به همین دلیل است که مفاد کلیدی آن امروز هم در روابط جمهوری فدرال آلمان و فدراسیون روسیه دارای اعتبارند.
چگونه از اتفاقات برلین خبردار شدم؟ من در یک گزارش مفصل از همه چیز مطلع شدم. ما جلسه دفتر سیاسی برگزار کردیم. اعضای شورای سیاسی به اطلاعات گوش دادند و در مورد آن بحث کردند. واضح بود که ما قطعاً نمی توانستیم منفعل باشیم و لازم بود که فوراً با رهبران هر دو کشور آلمان در تماس باشیم و مطابق با توسعه حوادث رفتار کنیم. دفتر سیاسی به اتفاق آرا تصمیم گرفت که هر گونه اقدام قهرانه کاملاً منتفی است. این پاسخ سؤال دوم شماست - آیا کسی پیشنهاد استفاده از زور را داد. این نکته را اضافه می کنم که به محض اینکه به عنوان دبیرکل – که در آن زمان، در واقع، پست اصلی دولتی در کشور بود - انتخاب شدم به خودم قول دادم که قاطعانه از توسل به زور در سیاست خودداری کنم. رفقای همفکر در رهبری کشور در این امر از من حمایت کردند. مطمئناً کسانی هم بودند که می خواستند به کمک تانکها "نظم را برقرار کنند". اما فعلاً ساکت بودند. (سر و کله بعضی از آنها بعداً، در روزهای کودتا در اوت 1991 پیدا شد).
- آیا سقوط دیوار، پیروزی پروستروئیکا و تفکر جدید پیشنهادی توسط شماست یا شکست آنها؟ به نظر شما عواقب این رویداد برای سیاست جهانی چیست؟
"من مخالف هر دیواری هستم." من یکی از مقاله هایم را به همین نام نوشته ام.
این دیوار، نه تنها برلین، نه تنها آلمان، بلکه اروپا و کل جهان را نیز از هم پاشید، نمادی از "پرده آهنی" بود، نمادی از جنگ سرد. و این دیوار در سال 1961 و در همان اوج جنگ سرد بنا نهاده شد. این دیوار باعث بروز بحران حاد بین المللی شد. در برلین، در پاسگاه های کنترل مرزی، تانک های شوروی و آمریکا روبه روی یکدیگر ایستاده بودند.
یک سال بعد، بحران کارائیب حتی تکان دهنده تر شد ...
ساکنان دو کشور آلمان درد بسیار جانکاهی از عواقب مستقیم این شکاف متحمل شده بودند. بسیاری از خانواده ها دو پاره شده بودند. سالها بود که والدین امکان دیدن فرزندان بزرگسال خود را نداشتنند، برادرها در کشورهای مختلف زندگی می کردند و اغلب نمی توانستند با هم ملاقات کنند. حس عدم آزادی در شهروندان جمهوری دموکراتیک آلمان که حق مراجعه به اقوام خود در آلمان غربی را نداشتند، به طرز فزاینده ای افزایش یافته بود.
ما در پروستروئیکا دقیقاً دستیابی شهروندان خود به آزادی را دیدیم. و ما نمی توانستیم همان حق آزادی را برای شهروندان کشورهای همسایه، متحدانمان، انکار کنیم. پیش از این، این کشورها به اتحاد جماهیر شوروی به عنوان "برادر بزرگتر" نگاه می کردند که می شد از او کمک اقتصادی گرفت، اما باید ازش "اطاعت کنی" تا بابت آزاد اندیشی مجازات نشی.
در همان آغاز پروستروئیکا، من در دیدار با رهبران این کشورها به آنها گفتم: هیچ کس نباید از کسی "اطاعت کند"، ما رفیق و شریک هستیم، اما هر کدام در مورد کشور خود تصمیاتی می گیریم که مسئولش هستیم.
سقوط دیوار گامی بزرگ به سوی آزادی بود. از این منظر می توان در مورد پیروزی ایده های پروستروئیکا صحبت کرد. و عواقب سقوط دیوار و اتحاد آلمان برای اروپا و جهان مثبت بود. کانون مداوم تنش در مرکز اروپا ناپدید شد. روابط بین کشور ما و آلمان در همه زمینه ها به سطح جدیدی رسید. ممکن است به من اعتراض کنند که در سالهای اخیر روابط بدتر شده اند. اما این موضوع دیگری است که باید جداگانه مورد بحث قرار گیرد.
- اگر راجع به مسائل همین زمان صحبت کنیم، خطرناک ترین گرایشها در سیاست جهانی کدام هستند؟ به نظر شما دلیل نابودی سیستم معاهدات بین المللی برای محدود کردن تسلیحات به ویژه خاتمه پیمان موشک های میان برد و برد کوتاه چیست؟ خطر جنگ جهانی از آن زمان چقدر افزایش یافته است؟
- شما چندین سؤال را یکباره پرسیدید. گرایشهای خطرناک برای همه کاملاً مشهودند. من آنها را دو بخش کرده ام. یکی غفلت از حقوق بین الملل و دیگری نظامی سازی سیاست جهانی.
بحث ها و اختلافات بین کشورها باید به طور مسالمت آمیز حل شوند. ما باید پشت میز مذاکره بنشینیم و توافق کنیم. اما درعمل چی می بینیم؟ اولتیماتومها، دخالتها، مداخلات نظامی. همه اینها دور زدن سازمان ملل متحد است. فروپاشی توافقها و سازوکارهای بین المللی. ایالات متحده به ویژه در این مورد متمایز است، مقامات امریکا "رهبری" می کنند و الگوی بدی برای دیگران هستند.
در نتیجه، جنون قدرت، تهدید و سلاح احیا شدند. البته تجربه گذشته به ما می آموزد که دفاع را نباید نادیده گرفت و باید آنرا در سطح مناسب حفظ کرد. اما جهان با چنین مشکلاتی روبرو شده است و استفاده از نیروی نظامی و زبان تهدید، بدترین گزینه برای حل آنهاست.
نمونه پیمان نابودی موشکهای با برد کوتاه و متوسط بسیار بارزاست. ما علاقه مند به انتقاد از این قرارداد در سطوح مختلف بودیم، اما رئیس جمهور آمریکا خروج خود از این پیمان را اعلام کرد و ناگهان مشخص شد که این پیمان مهمترین ستون ثبات استراتژیک است. بایستی مذاکرات انجام شوند، بلکه نابودی این پیمان موجب تشدید تهدیدات جنگ نشود. رئیس جمهور ولادیمیر پوتین یک مهلت قانونی برای استقرار این موشکها پیشنهاد کرده است. این می تواند اولین قدم باشد. اما، تکرار می کنم، مذاکرات لازم است و مهمتر از همه بین روسیه و آمریکا.
- اخیراً، شما از برندگان جوایز صلح نوبل خواستید که از رهبران قدرتهای هسته ای درخواست کنند تا آنها مجددا نظریه عدم پذیرش جنگ هسته ای را تکرار کرده و به مذاکرات کاهش و نابودی زرادخانه های هسته ای بازگردند. آیا اعتراف می کنید که جنگ هسته ای هنوز امکان پذیر است؟
- من جنگ هسته ای را غیرقابل قبول می دانم. فقط یک دیوانه می تواند آن را شروع کند. من حتی در حین آموزشهای اجباری برای رئیس دولت، یک دکمه را هم فشار ندادم. اما تا زمانی که تسلیحات هسته ای وجود داشته باشند، هیچ چیزی را نمی توان رد کرد. تصادف، نقص فنی یا شاید یک خطای انسانی - چه کسی می داند چه اتفاقی می افتد ...
من واقعاً نامه ای به برندگان جایزه نوبل نوشتم و آنها چنین درخواستی از رهبران جهان کردند. درواقع ، آن هنگام درست بعد از بیانیه ما ، به همراه رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا ، درمورد ممنوعیت جنگ هسته ای، روندی آغاز شد که به لطف آن تا امروز 85 درصد ذخایر دوران جنگ سرد دمونتاژ و نابود شده اند.
من مطبوعات را دنبال می کنم ، می بینم که برخی از کارشناسان ما تسلیحات هسته ای را ستایش می کنند. انگار که سلاحهای هسته ای جهان را از جنگ نجات داده اند. و من پاسخ می دهم: حداقل یک بار جهان را در آستانه نابودی قرار داده است. منظورم بحران کارائیب است. همه چیز به مویی بند بود. نباید این موضوع را فراموش کنیم!
- آیا با ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه در سالهای اخیر در تماس هستید؟ آیا رهبران جهان برای مشاوره به شما رجوع می کنند؟
- رهبران جهان اکنون مسئولیت بزرگی دارند. صریح بگویم، زمان، زمانه نگران کننده ای است. و این بار بزرگ روانی و انسانی است. من اینرا از تجربه خودم می گویم.
نمی خواهم خودم را به مشاوران تحمیل کنم. فقط در بعضی موارد خاص به رهبران متوسل می شوم – معمولا" درحد یک نامه کوتاه. چند وقت پیش، به ولادیمیر پوتین و ماکرون رئیس جمهور فرانسه نامه ای نوشتم.
من هیچ جا مخفی نمی شوم و نظر خودم را هم پنهان نمی کنم. من به آنچه اتفاق می افتد واکنش نشان می دهم و در مصاحبه ها و مقالاتی که در اینجا و خارج از کشور منتشر می شوند صحبت می کنم. بعضی اوقات متوجه می شوم که افکار من با سخنان و عملکرد رهبران هم خوانی دارد.
بزودی کتاب جدید من، "آینده صلح جهانی" منتشر می شود. این کتاب کوچک است که در آن می خواستم به طور فشرده در مورد نگرانی ها و امیدهایم صحبت کنم. این کتاب قبلاً به زبان های دیگر نیز ترجمه شده است. شاید سر از میز کار رهبران امروز درآورد، و غذای فکرآنها بشود.
من نقش خودم را در این می بینم.
منبع: رادیو روسی / تحریریه دیپلماسی ایرانی
نظر شما :