مسئولیتی که روحانی و ظریف در سازمان ملل بر عهده دارند
نیویورک، فرصتی برای دیپلماسی ایران برای تغییر بازی از "زمین فریب" به "زمین اصلی"
عباس پرورده، کارشناس مسائل خاورمیانه
دیپلماسی ایرانی: آقای حسن روحانی بار دیگر برای شرکت در نشست های سالانه مجمع عمومی سازمان ملل وارد نیویورک شد. اگر حضور روسای جمهوری پیش از وی در دوره چهل ساله پس از انقلاب اسلامی همیشه یادآور سخنرانی های انقلابی و استکبار ستیزانه بوده، اما برای ناظران سیاسی، حضور روحانی در سازمان ملل تداعی کننده اولین تماس دیپلماتیک در سطح روسای جمهور ایران و امریکا پس از انقلاب اسلامی و آمیخته به حدس و گمان هایی از جنس تماس های دیپلماتیک کم سابقه است. موضوعی که اکنون با بسته پیشنهادی روحانی با عنوان "صلح هرمز" که در روزهای آتی از آن رونمایی خواهد کرد، پر رنگ تر شده است. اما همین احتمالات ضعیف از یک توافق و نشانه ها و اشاره های جسته گریخته ای که اطرافیان روحانی در باره آن حرف هایی می زنند، به خصوص دیدار روحانی با امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه، از هم اکنون حساسیت های مخالفان داخلی یک توافق احتمالی را نیز برانگیخته است و رسانه های منتقد دولت ارائه تحلیل های هشدارگونه را در دستور کار قرار داده اند.
اما یک سوال اساسی وجود دارد که چه موافقان و چه منتقدان دولت نمی توانند چشم خود را بر آن ببندند. اینکه در شرایط کنونی سهم دیپلماسی در کمک به منافع ملی نسبت به قدرت نظامی چقدر است؟ همه بر موثر بودن قدرت نظامی برای دستیابی به منافع ملی و حفظ امنیت ملی واقف هستند، اما همین همگان بر میزان سهم هر یک از قدرت نظامی و دیپلماسی در حفظ منافع ملی توافق ندارند. در هر کشوری عموما تندروها سهم بیشتری برای قدرت نظامی برای حراست از منافع ملی قائلند و میانه روها رویکرد مثبت تری به افزایش سهم دیپلماسی در ترکیب با قدرت نظامی دارند.
از سوی دیگر به نظر می رسد آمریکایی ها در برابر دشمنان یا رقیبان خود، بازی در دو زمین را تعریف می کنند، یک "زمین اصلی" و یک زمین فرعی جهت فریب حریف. زمین اصلی، سیاست توسعه قدرت اقتصادی و سایر ملزومات قدرت ملی است که همگام با دیپلماسی حرکت می کند و تحریم و ایجاد ائتلاف های منطقه ای با متحدان و دوستان علیه رقبا و دشمنان پوسته خارجی آن را تشکیل می دهد. اما "زمین فریب"، قدرت نظامی است که تاریخ رقابت های جنگ سرد و فروپاشی شوروی سند محکمی بر استراتژی "زمین بازی فریب" آمریکایی ها است. به مدت هفتاد سال آمریکایی ها سران حزب کمونیست را وارد در رقابت های تسلیحاتی و اتمی کردند و رهبران شوروی بخش بزرگی از پول، زمان و امکانات خود را در این رقابت های بی انتها هزینه کردند و به موازات فساد و سوء مدیریت حاکم در حزب حاکم کمونیست، به تدریج ورشکسته شده و فرو پاشیدند؛ در حالیکه آمریکایی ها حداکثر چهارده درصد از کل درآمد ناخالص خود را در این رقابت ها صرف هزینه های نظامی گری کردند و پیروز میدان شدند. این در حالی بود که همان زمان آمریکایی ها تمرکز خود را بر زمین اصلی رقابت، یعنی رشد اقتصادی، توسعه و دیپلماسی گذاشتند و شوروی ها غافل از همه این ها در زمین فرعی بازی کردند و مغلوب شدند.
با این پیش فرض، سیاست و دیپلماسی، ابزار بازی در زمین اصلی و منازعه نظامی بازی در زمین فرعی است. مبادرت به یک جنگ و شکست دادن حریف در نظر اول برای آمریکا با قدرت عظیم نظامی که در اختیار دارد، کار سختی به نظر نمی رسد، اما با توجه به تعدد دشمنان و رقیبان در نظام بین الملل، در درازمدت آمریکا را فرسوده ساخته و همچنین شعارهای ظاهرگرایانه این کشوراز جمله امنیت فراگیر و حقوق بشر که باعث کسب پرستیژ بین المللی می شوند را به محاق خواهد برد. بنابراین بهترین راه جهت تضعیف رقبا و دشمنان، بازی در زمین فریب است که عموما از طریق دامن زدن به تنش های منطقه ای، تحریم و رقابت های تسلیحاتی حاصل می شود. البته ممکن است ابهاماتی در باره تهاجم های آمریکا پس از جنگ سرد به خصوص به عراق و افغانستان وجود داشته باشد. در چند تهاجم مشابهی که در دهه های نود و دو هزار میلادی آمریکایی ها انجام دادند، فاکتورهای دیگری وجود داشت، اولا، عموما به کشورهایی حمله کردند که تا زمانی برایشان مستقیم یا غیر مستقیم سود اقتصادی و سیاسی داشت و بعد تاریخ مصرفشان گذشت، مثل عراق، ثانیا، این کشورها ضعیف تر از آن بودند که برای آمریکا دشمن جدی تلقی شوند مثل افغانستان. اما موضوع در باره کشورهای قدرتمند مثل روسیه، چین یا ایران متفاوت است و عموما آمریکایی ها سیاست زمین فریب را اجرا می کنند.
حال باید دید که برای شکستن سد تحریم های ظالمانه که آمریکا در برابر ایران قرار داده، بازی در چه زمینی سودمندتر است. بازی در زمین فریب برای آمریکایی ها منافع ثانوی هم دارد. بخش بزرگی از درآمد آمریکایی ها از فروش سلاح به کشورهایی تامین می شود که در مناطق پر منازعه، به خصوص خاورمیانه قرار دارند. دامن زدن به بحران ها در این مناطق که از درآمدهای سرشار نفتی هم برخوردارند، بسیار برای آمریکایی ها جذاب است. شعله ور شدن آتش بحران و جنگ در خلیج فارس و از بین رفتن زیرساخت های کشورهای این حوزه، چه دوست و متحد آمریکا باشند و یا نباشند، هیچ احساس دلسوزی یا ترحمی برای سیاستمداران و شرکت های چند ملیتی آمریکایی برنمی انگیزد، بلکه سود بیشتری برای آنها به بار می آورد.
دلیل اینکه تندروهای آمریکا پس از اوباما ترامپ را وادار کردند تا از توافق برجام خارج شود، به دلیل این بود که دیپلمات های ایرانی در برجام زیرکانه زمین فریب را تشخیص دادند وارد زمین اصلی بازی آمریکا شدند. این موضوع که تقریبا اتفاق کم سابقه ای بود، برای تندروهای آمریکا که عموما هم با محافل صهیونیستی و شرکت های اسلحه سازی مرتبط هستند، خیلی گران تمام شد و پس از اوباما برجام را بدترین توافق تاریخ آمریکا لقب دادند. حال باید دید برای تامین منافع ملی باید در چه زمینی بازی کرد. علاوه بر این برای رسیدن به میزان حداکثری از منافع ملی در نظام بین الملل، ایجاد تناسب منطقی میان سهم قدرت سخت و قدرت نرم بسیار مهم و حساس است. صرفا موضع گیری های تند و فریادهای شعارگونه کمکی به کسب منافع ملی نمی کند. حضور هوشمندانه روحانی و ظریف در نیویورک و خلق فرصت ها با ابتکارات دیپلماتیک می تواند فرصت تازه ای برای ناامید ساختن سیاستمداران کارکشته آمریکایی باشد که سالها سیاست زمین فریب را در برابر رقبا و دشمنان اجرا کرده اند.
نظر شما :