رویکرد آمریکا به تروریسم؛ شاهکار تناقض نمایی های ترامپ
آشفتگی سیاست خارجی امریکا
دیپلماسی ایرانی: «آشفتگی» شاید بهترین مفهومی باشد که بتوان این روزها برای توصیف سیاست خارجی آمریکا به کار برد. از جنگ تجاری و لفظی با چین و اروپا و سپس خوش و بش کردن با مقامات آنها و تلاش برای تلطیف اوضاع، تا تهدید های آتشین علیه کره شمالی و سپس ابراز علاقه های توییتری ترامپ با رهبر این کشور و دلخوش کردن به دیدارهای نمایشی مکرر و البته اوج آن سیاست خارجی آمریکا ایالات متحده در قبال ایران که از تعیین شروط دوازده گانه برای مذاکره آغاز شد و حال به پیک و پیام فرستادن های مکرر برای مذاکره بدون قید شرط ختم شده است.
در میان این همه تناقض و آشفتگی که البته اعتبار ایالات متحده آمریکا و عقلانی و سنجیده بودن تصمیمات رییس جمهوری این کشور را زیر سؤال برده است، استراتژی آمریکا در قبال تروریسم و گروه های تروریستی از جمله شاهکارهای تناقض نمایی تصمیم سازان سیاست خارجی آمریکا به شمار می رود. آمریکا از یکسو سپاه پاسداران ایران را جزء گروه های تروریستی معرفی می کند و از طرف دیگر گروهگ «جیش العدل» را نیز با این استدلال که انفجار اتوبوس نیروهای سپاه پاسداران ایران کار آنها بوده، جزو گروه های تروریستی قرار می دهد. همچنین در حالی پای میز مذاکره با نمایندگان طالبان نشسته که این گروه تروریستی اولین شرط مذاکره یعنی حسن نیت و عدم توسل به هر گونه خشونت، فشار و تهدید در طی مذاکرات را رعایت نکرده و همچنان به حملات مرگبار خود در افغانستان ادامه می دهد. این امر بدین معناست که دولت آمریکا عملا با تروریست هایی سر میز مذاکره نشسته که از یکسو هر روز جان غیرنظامیان افغانی را می گیرند و از سوی دیگر خواهان دستیابی به قدرت در عرصه سیاسی افغانستان هستند.
هر چند توسل همزمان به زور و فشار و دعوت به مذاکره رویه دولت کنونی آمریکا نیز هست و شاید همین امر عملکرد طالبان را برای آنها قابل پذیرش و تحمل می کند، اما عرف دیپلماتیک روابط بین الملل آن است که طرفین در حین مذاکره به نوعی آتش بس توافقی رضایت می دهند و از توسل به خشونت و اقدامات تحریک آمیز پرهیز می کنند. با این وجود از آن جا که طالبان به دنبال دستیابی به حداکثر امتیازات ممکن است، می کوشد همزمان با مذاکره، عملیات تروریستی خود را هم با هدف نشان دادن میزان قدرت عملیاتی و ایجاد رعب و وحشت ادامه دهد.
بنابراین در شرایطی که طالبان از خواسته های حداکثری خود کوتاه نیامده اند، همچنان توسل به زور را بهترین راه رسیدن به اهداف می دانند و به ویژه از آنجا که طالبان یک گروه یکدست و منسجم نیست که بتوان با توافق با بخشی از آنها، از پرهیز سایر گروه های وابسته به این آنها(شورای پیشاور، فراه، ننگرهار) از اقدامات تروریستی نیز مطمئن بود، به نظر نمی رسد سیاست دولت ترامپ در زمینه ایجاد صلح و ثبات در افغانستان هم به نتیجه مطلوب برسد.
هر چند عده ای از تحلیلگران می کوشند مجموعه رویکردهای دولت آمریکا در عرصه سیاست خارجی را در قالب سیاست «هویج و چماق» تعبیر کنند که از منظر واقع گرایان در بسیاری از موارد در عرصه روابط بین الملل نتیجه بخش بوده، اما سرعت تغییر رویکردها و چرخش های بعضاً 180 درجه ای در رویکرد نسبت به کشورهای مختلف حکایت از آن دارد که رییس جمهوری آمریکا هیچ برنامه و طرح از پیش تعریف شده ای برای سیاست خارجی خود ندارد. ترامپ که در آغاز دوران ریاست جمهوری خویش وعده تغییرات بزرگ در جهت گیری های سیاسی، امنیتی و تجاری آمریکا و بازگشت ابهت و اقتدار به این کشور را داده بود، حال با نزدیک شدن به پایان دوران نخست ریاست جمهوری خویش می کوشد در اندک زمان باقی مانده، بحران هایی را که در عرصه بین المللی ایجاد کرده یا دامن زده را به نوعی مدیریت کند، آنها را به نتیجه مطلوب برساند و یا حداقل در مسیر و فرایند حل و فصل شدن نشان دهد تا بتواند به پیروزی در دور دوم امیدوار باشد.
این در حالی است که بحران های تجاری و امنیتی موجود به ویژه بحران های ریشه دار غرب آسیا همچون ناامنی و تروریسم در افغانستان، منازعه فلسطین و رژیم صهیونیستی و نیز بحران نوظهور نقض برجام و پرونده هسته ای ایران در سطحی از پیچیدگی و تداوم قرار دارند که آمال و آرزوهای انتخاباتی یک رییس جمهور نمی تواند به حل و فصل چند ماهه آنها کمک کند. از این رو به نظر می رسد تنها راه حل ممکن برای رییس جمهوری امریکا این باشد که به جای اجرای شوهای نمایشی و تبلیغاتی، تعمق بیشتری در مورد تاریخچه بحران های موجود داشته باشد و برای کمک به رفع این بحران ها، به مسیرهای حقوقی و قانونی و معاهداتی که ترک کرده باز گردد.
نظر شما :