گزینه نظامی در استراتژی خاورمیانه ای دونالد ترامپ چقدر جدی است؟
جنگ سوم جهانی؛ پازل گمشده ترامپ
نویسنده: دکتر عبدالرحمن ولایتی، پژوهشگر روابط بین الملل و تحلیلگر مسایل آمریکا
دیپلماسی ایرانی: اخیرا بیشتر محافل رسانه ای، خبری و همچنین مجامع تحلیلی سیاست بین الملل در موضوع پیش بینی و پیشگویی مسیر آینده استراتژی دولت دونالد ترامپ در منطقه خاورمیانه متمرکز شده و اکثریت قریب به یقین با ترسیم سیاستهای راهبردی کابینه ترامپ در بعد بین المللی و رصد تحرکات وی در منطقه خاورمیانه به این جمع بندی رسیده اند که احتمال وقوع جنگی در دامنه وسیع که کانون درگیری نظامی، امنیتی آن از منطقه خاورمیانه شعله ور شده و در بعد سیاسی بیشتر دول نظام بین الملل را درگیر خواهد ساخت دور از انتظار نبوده و علایم آن در این اواخر مشهود و ملموس است.
سوالی که بیشتر مجموعه های تحلیلی - خبری بصورت روشن و شفاف با آن مواجه اند در این عبارت مختصر خلاصه می شود که آیا دونالد ترامپ به دنبال جنگی جهانی در بعد خاورمیانه است؟
با پیگیری مجموعه سیاستها و الگوهای راهبردی تاکتیکی کابینه دونالد ترامپ که منبعث از دکترین "The American first" است در برداشت اول آموزه سیاست خارجی وی مبین این نکته است که وی تساهل و تسامح دولت های پیشین خود را برنتافته و معتقد بر تجدبد نظر اساسی در الگوهای راهبردی سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا به عنوان دولت اول نظام بین الملل است و بر همین اساس مجموعه تاکتیکهای وی از همان بدو ورود به کاخ سفید جلوه ای بدیع و ساختارشکنانه داشته، به طوری که در بسیاری موارد واکنش افکار عمومی جهانی را نیز به دنبال داشته است.
در یک برش ساده ولی دقیق از پکیج مواضع دونالد ترامپ از زمان جلوس بر کرسی مقام عالی ایالات متحده تمام دغدغه و هیایوی وی متمرکز بر این نکته است که چرا دولت آمریکا باید برای نظم و توسعه جهانی هزینه ای گزاف بدهد؟ وی معتقد است تمرکز و تاکید بر استفرار نظم جهانی آن هم با الگوهای فرسایشی و تعلل وار موجب غفلت در مدیریت رفاه عمومی شهروندان اصیل آمریکایی شده است و بر همین مبنا خود را نماینده طبقه اصیل و مغفول سفید آمریکایی می داند و از این زاویه سیاست تحمل صفر را جزء لیست برنامه هایش قرار داده و دیوار حایل با مکزیک را به هر بهایی دنبال می کند حتی اگر کل کنگره در مقابلش صف آرایی کند.
در دکترین "اول آمریکا"ی پرزیدنت ترامپ پروفسور هنری کسینجر، متفکر حوزه سیاست بین الملل نقشی اساسی ایفا کرده است. وی با تاسی به رهنمود کسینجر دشمن و یا other دولت خود را جمهوری خلق چین قلمداد کرده و هدف غایی سیاستهای دولت متبوعش را بر محور مهار رشد چین تنظیم کرده و شبهات نزدیکی به دولت روسیه فدرال نیز در راستای اعمال همین الگوی مهار رشد چین است چرا که باور استراتژیک و دیرینه هنری آلفرد کسینجر همکاری با روسیه و تضعیف چین است.
مهمترین چالش و معضلی که دونالد ترامپ هنوز دست به گریبان آن است تثبیت هویت خود به عنوان رئیس جمهوری آمریکا در شان و همتراز با روسای جمهور پیشین است. این چالش با توجه به اقدامات نامتعادل و غیرقابل پیش بینی وی در طول تصدی کاخ سفید این معضل را عمق داده و سردرد مضاعف این چالش همراهی تمامی طیف جامعه آمریکا از عوام تا خواص، نماینده ، سناتور و قضات دیوان عالی تا فرمانداران و شهرداران در این بحران هویت ترامپ به عنوان رییس دولت ایالات متحده آمریکا است و از دریچه این معضل موضوع استیضاح وی از همان سال اول حضورش در اتاق بیضی شکل کاخ سفید در دستور کار کنگره و سنا بوده و تا اکنون از اولویت خارج نشده است.
این چالش و معضل هویتی خود دلیلی اهم بر این نکته است که کارشناسان سیاست بین الملل را بر این باور رسانده که دونالد ترامپ و کابینه وی که از لحظه تشکیل و تعریف آن، چهره رادیکال به خود گرفته برای فرار از موضوع استیضاح و لاپوشانی آن، تاکتیک فرار به جلو را اتخاذ کرده و ترفند تمرکززدایی از سیاست داخلی را پیش کشیده است و با یک اقدام و بحران تراشی بین المللی در قالب شکل دهی به یک جنگ پیش دستانه چالش هویتی خود را برطرف کرده و از طرفی منجی و محلل ابهام سیاسی دیرینه دولت آمریکا در خاورمیانه شود و از این منظر احتمال وقوع جنگ وسیع در خاورمیانه محتمل می شود. البته در برشی دیگر خود منطقه خاورمیانه مستعد درگیری منطقه ای است و با اندک قلقلک و تحرکی چه بسا آتش یک درگیری وسیع شعله ور شود.
کابینه ترامپ از همان دقایق آغازین شروع به کار در کاخ سفید در تداوم سیاستها و استراتژیهای ساختارشکنانه و ضربتی خود و پرهیز از اعمال و پیگیری روشهای فرسایشی دولتهای پیشین یک سری سیاستهایی در قالب "تعیین تکلیف" تعریف کرد که صرفا معطوف به دولتهای معارض و مخالف دولت آمریکا است که هیچ گونه روابط سیاسی و دیپلماتیک مستقیم نیز ندارند که از آن جمله دولت کره شمالی و جمهوری اسلامی ایران است. دولت دونالد ترامپ بر محور سیاست " تعیبن تکلیف" یک گوشه از برنامه های سیاست خارجی خود را بر این موضوع گذاشته است و تقریبا به نوعی در ارتباط با کره شمالی با انجام یکسری اقدامات فضای جدیدی را در حال تعریف و تثبیت است و در گام بعدی استراتژی "تعیین تکلیف" دولت جمهوری اسلامی ایران را هدف قرار داده است.
اکنون موضوع وقوع جنگ دامنه دار در بعد جهانی در منطقه خاورمیانه که سوژه محافل و مجامع تحلیلی، خبری نیز شده یک زوایه آن مواضع خصمانه ترامپ و کابینه رادیکال وی نسبت به تعیین تکلیف ضربتی دولت جمهوری اسلامی ایران است. در واقع بیشتر مفسران و کارشناسان سیاست خارجی و بین الملل با ترسیم سیگنال های موجود به هم، به این باور رسیده اند که اعمال سیاست فشار حداکثری در قالب عملیات جنگ روانی اقتصادی، معیشتی برای دولت ایران کارساز نخواهد بود به جهت اینکه دولت ج.ا.ایران با این تیپ رفتارهای خصمانه قالب تهی نمی کند و در ثانی این رویه های سیاسی آن هم از جانب دولت هژمون برای ایران مسبوق به سابقه است و هدف ترسیمی تیم ترامپ در اعمال این راهبرد به بن بست می رسد و چون کابینه ترامپ از بینش و باور نظامی برخوردار بوده و عناصری ایران ستیز را با خود به همراه دارد مجموعه این عوامل بلاخص وضعیت متزلزل داخلی ترامپ دست به دست هم می دهد تا آتش یک جنگ وسیع در خاورمیانه شعله ور شود.
در واقع اگر به پارامترهای عینی قضیه اکتفا کنیم موضوع به نتیجه ای جز از تحلیل فوق منجر نخواهد شد ولی چنانچه با رویکرد گفتمانی و با تعمق بر مواضع و واژگان دولتمردان ترامپ و همچنین عقبه شخصیتی وی متمرکز شویم نتایج دیگری از موضوع استخراج می شود.
با مداقه و آنالیز دکترین دولت دونالد ترامپ"اول آمریکا" به روشنی مبرهن است که هدف کلی این دکترین صرفه جویی در هزینه های خارج از مرزهای آمریکا و بازگرداندن سرمایه های سرگردان آمریکا به درون محدوده ایالات متحده است و این همان دغدغه و هیاهویی بود که دونالد ترامپ با سوار بر آن به کاخ سفید راه یافت و بعد از استقرار و ادای سوگند نیز نشان داد که کاملا یک ناسیونالیست عملگراست و بیشتر شعارهای انتخاباتی اش نه صرفا یک شعار جهت شور و شوق و تقویت پایگاه انتخاباتیش بلکه برخاسته از یک شعور و عرق به قوام جایگاه هژمونیک دولتش است. از این دریچه می توان به سادگی نتیجه گرفت که هرگونه اقدام و کنش خارج از مرزهای جغرافیایی آمریکا که مستلزم هزینه های سنگین انسانی، مادی و روانی باشد با توجه به دکترین فعلی حاکم بر سیاستهای کاخ سفید که نگاه حداقلی به صرف هزینه در تامین اهداف منافع ملی دارد گزینه اقدام کلاسیک نظامی و ماحراجویی در کیلومترها خارج از جغرافیای آمریکا کمی بعید به نظر می رسد.
کابینه دونالد ترامپ علاوه بر دکترین "اول آمریکا" یک الگوی رفتاری را در تامین اهداف سیاست خارجی خود تعریف کرده که استراتژی "mad man" نام دارد، این همان الگویی است که بیشتر محافل و مجامع و مفسران و کارشناسان را بر احتمال قریب به یقین گزینه نظامی در دولت ترامپ مصمم کرده است، در صورتی که اگر در مفهوم استراتژی "مرد دیوانه" دقیق شویم آنچه از محتوای این عبارت استراتژیک استخراج می شود و منظور نظر تیم فکری و شورای روابط خارجی آمریکاست بیشتر دستیابی به اهداف ترسیمی ذیل اعمال فشار سنگین و تهدید به حمله قریب الوقوع در قالب بروز یکسری رفتارهای خارج از قاعده کلاسیک کاخ سفید است. تغییر رفتار دولت پبونگ یانگ در بستر همین استراتژی پیش رفت و تا حدودی منتج به نتیجه ترسیمی واشنگتن نزدیک شده است. اکنون در ادامه چقدر قوام بابد بستگی به روند مذاکرات دارد.
اکنون خبط محافل تحلیلی خبری در ترسیم احتمال وقوع برخورد وسیع نظامی در خاورمیانه که البته احتمال جهت گیری و ایجاد فضای رعب و التهاب روانی اجتماعی عامدانه نیز وجود دارد بیشتر متاثر از همین الگوی "مرد دیوانه" و احتمال بروز یک رفتار غیرقابل پیش بینی با گزینه نظامی است که منجر به فضاسازیهای اخیر که یک سر آن را به سفرهای ادواری مایک پمپیو به کشورهای عربی خاورمیانه و سر دیگر آن به برگزاری نشست ضد ایرانی با دستورالعمل آمریکا و میزبانی ورشو است که هدف آن اجماع جهانی و تبیین تاکتیک ایرانفوبیا است که سالها آمریکا و عمال غربی اش بر طبل آن می کوبند.
نهایتا باید گفت که با گفتمان حاکم بر کاخ سفید که با ریاست دونالد ترامپ و همراهان رادیکال وی در چارچوب احیای قدرت هژمونیک آمریکای دوران رونالد ریگان پیگیری می شود و دکترین "اول آمریکا" مانفیست ترسیمی آن محسوب و در دو رویکرد دنبال می شود، رویکرد شکلی و رویکرد محتوایی. در رویکرد شکلی که با فرم عاصیانه و قهرآمیز دنبال می شود انتظار هرگونه اقدامی از دولت آمریکا قابل پیش بینی است ولی در رویکرد محتوایی که رویکرد واقعی دکترین حاکم به شمار می رود هدف دستیابی به هدف با ابزار نمایش و اجرای تهاتری از سیاستهای تهدید آمیز از جمله گزینه حمله نظامی است که هدفش ایجاد یک فضای مبهم در صحنه بین الملل با سردرگمی و سرگیجیگی دولتهای هدف در انتخاب تاکتیک مقابله با الگو و استراتژی "مرد دیوانه " است. اقدام به یک حمله گسترده نظامی و تدراک جنگی آن هم در بعد جهانی برای تغییر وضعیت ساختار نظام بین الملل با شرایط یک قطبی حاکم بر پهنه نظام جهانی با منزلت دولت آمریکا به دور از محاسبات عقلانی مستقر در عقبه کاخ سفید است. التهابات رسانه ای و مجامع تحلیلی ،کارشناسی بیشتر در تلقین و تقویت همان استراتژی و دکترین کاخ سفید است و آنچه نتیجتا در یک عبارت می توان گفت متضمن این نکته طلایی است که در عصر هزاره سوم نبرد کلاسیک به سبک ژیوپلتیکی منسوخ شده و دولتهای نظام بین الملل با باور به عصر اطلاعات اهداف استراتژیک خود را نیز در قالب نبرد سایبری دنبال می کنند که ملاحظات انسانی و مادی و روانی را نیز برای دولت مجری با خود به همراه دارد.
نظر شما :