سپر شمال یا سپر نجات؟
آیا رژیم صهیونیستی از جنگ استقبال می کند؟
محمد مهدی بهرامی، کارشناس مسائل خاورمیانه
دیپلماسی ایرانی: بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی، ماه های پرکار و البته پرتنشی را پشت سر می گذارد. او در حالی به انتخابات پارلمانی نزدیک می شود که از یک سو چندی پیش با سفر به عمان، گامی مهم در راستای پروژه ی حیاتی «عادی سازی روابط با کشورهای عربی» برداشت و از سوی دیگر تلاش کرد تا اذهان عمومی را بار دیگر به ایران معطوف نماید چرا که گرچه رسانه های پرمخاطب جهان، پیشتر با حرکت هماهنگ و همه جانبه ی وی و حامیان غربی و منطقه ای به مساله ی ایران تمرکز کرده بودند، اما با حوادثی چون قتل جمال خاشقچی، تمرکز خود را از ایران برداشته و به عربستان سعودی و ولی عهد آن پرداخته بودند.
اکنون اما دوباره نخست وزیر رژیم صهیونیستی به میدان آمده تا با ارائه ی خط اصلی، یعنی «مبارزه با ایران» و به حاشیه راندن خط فرعی، یعنی «محکوم کردن قتل خاشقچی» و «فشار به عربستان»، ضمن تلاش برای نجات و مدیون کردن ولیعهد عربستان سعودی به خود، کفه ی حاکمان منطقه ای طرفدار خود را بیش از پیش پربار کرده و پروژه ی مهار ایران را ادامه دهد.
از سوی دیگر اما وی روزهای سخت و پرفراز و نشیبی را طی می کند. انتخاب گزینه ی «عدم ورود به جنگ همه جانبه» در غزه و شکست عملیات گروگان گیری از نیروهای مقاومت فلسطینی که در روزهای سفر نخست وزیر به اروپا رخ داد و در نهایت، کناره گیری لیبرمن، وزیرجنگ رژیم صهیونیستی از این سمت، موجب سقوط کرسی های حامی دولت او در پارلمان به ۶۱ کرسی از ۱۲۰ کرسی شد که کابینه ی او را در وضعیت متزلزلی قرار داد. هرچند تلاش حامیان او در کنترل «نفتالی بنت» وزیر تندرو و خونریز آموزش و پرورش با موفقیت همراه بود اما اجازه ی اخیر پلیس در صدور کیفرخواست علیه او به جرم فساد و سوءاستفاده از امکانات دولتی، چالشی دیگر را پیش پای او قرار داده است.
اینک اما چندهفته ایست که زمزمه های تصفیه ی «جبهه ی شمالی» از تهدیدهای فزاینده علیه رژیم صهیونیستی، بیش از پیش شنیده می شود و نسبت به چند سال اخیر که گاه و بی گاه حمله ی به لبنان و ضربه به حزب الله مطرح می شد، شتاب گرفته است. رژیم صهیونیستی عملیاتی را به نام «سپر شمال» آغاز کرده است تا ضمن آن ابتدا تونل های مقاومت به داخل سرزمین های اشغالی را شناسایی و منهدم کند و سپس بهانه ی کافی جهت به چالش کشیدن حزب الله در نقض قطعنامه ی ۱۷۰۱ که به پایان جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ انجامید را فراهم کند.
هماهنگی با آمریکا و به جان خریدن تهدید سامانه ی اس۳۰۰ سوریه و از سرگیری حملات هوایی به این کشور پس از دوره ای نسبتا طولانی، در کنار سفر فوری و امنیتی او برای دیدار با «مایک پمپئو» و زمینگیر شدن عربستان در وضعیتی که سنای آمریکا گزارش رئیس سیا از قتل جمال خاشقچی را دریافت کرده، وضعیت پیچیده ای را رقم زده است.
قطعا متقاعد کردن آمریکا به حمایت همه جانبه از رژیم صهیونیستی و پذیرفتن هزینه های مختلف حمله ی به لبنان و یا به احتمال کمتر، سوریه، کار ساده ای نیست. خصوصا که شرایط شکننده ی «محمد بن سلمان» ریسک ماجراجویی جدید در منطقه را بالا برده است و آمریکا از یک سو باید برای حفظ ثبات در عربستان سعودی تلاش خود را بکند و از سوی دیگر مانع از تبدیل شدن «محمد بن سلمان» به «صدام» جدید منطقه شود. اما با همه ی این اوصاف، دست زدن به این حمله از سوی رژیم صهیونیستی چقدر محتمل است؟ چه ضرورتی برای نتانیاهو دارد و آیا وی حاضر است امتیازهایی را برای معامله با آمریکا به پمپئو بدهد؟
آیا رژیم صهیونیستی از جنگ استقبال می کند؟
با نگاهی به تاریخ معاصر، پیش و پس از اشغال فلسطین در سال ۱۹۴۸، درمی یابیم که جنگ و درگیری نظامی جزئی مهم و جدا ناشدنی از تاریخ اشغالگران صهیونیست است. در نتیجه «بعید» دانستن این گزینه، به خودی خود مطرح نیست بلکه مانند سالهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷، ۱۹۷۳، ۱۹۸۲، ۲۰۰۰، ۲۰۰۶، ۲۰۰۹، ۲۰۱۲، ۲۰۱۴ و ۲۰۱۸ چنانچه مزایایی چه به لحاظ امنیتی و چه به لحاظ سیاسی متوجه رژیم صهیونیستی باشد، این رژیم در پیش گرفتن جنگ و حمله به دیگر کشورها و یا دفاع از مناطق اشغالی در جنگ های پیشین، لحظه ای درنگ نخواهد کرد و به اصطلاح دست به ماشه دارد.
اما سوال اینجاست که به فرض حمله ی رژیم صهیونیستی به لبنان، این جنگ تا چه اندازه گسترده خواهد بود؟
درگیری های اخیر رژیم صهیونیستی با گروه های مقاومت فلسطینی در غزه نشان داده است که هدف قرار دادن دقیق زیرساخت های این گروه ها در قدم اول و هدف قرار دادن زیرساخت های شهری مانند نیروگاه برق و موسسات مردمی حامی مقاومت در قدم بعدی، به رویکردی ثابت در این درگیری ها تبدیل شده است به گونه ای که به سبب حملات نظامی در گزینه ی اول تلفات غیرنظامی به حداقل می رسد و در گزینه ی بعدی، امری ناگزیر به نظر می آید که برای مقابله با آنچه رژیم صهیونیستی تروریسم می خواند، ضروری! می نماید.
با این حساب وقوع جنگی محدود به عنوان مقدمه ای که ممکن است رژیم صهیونیستی در شرایطی به آن بسنده کند و پا را فراتر نگذارد، محتمل به نظر می رسد.
تلاش برای محکومیت بین المللی پاسخ موشکی حماس، مقدمه ی محکومیت حزب الله لبنان پیش از ورود به جنگ
راهبرد مشترک گروه های مقاومت فلسطینی و لبنانی در اتخاذ رویکرد نبرد چریکی در میدان و حمله ی موشکی به شهرها و زیرساختهای رژیم صهیونیستی، بر کسی پوشیده نیست. این راهبرد توانسته موفقیت هایی را احراز کند و قدرت بازدارندگی در برابر رژیم صهیونیستی را افزایش دهد.
هرچند در غزه و در جریان تظاهرات های مسالمت آمیز و و غیرمسلحانه ی بازگشت، بیش از ۲۵۰ فلسطینی از زن و مرد و کودک و شهروند عادی و خبرنگار و کادر پزشکی به شهادت رسیدند و همچنین ده ها هزار نفر زخمی شدند، اما پاسخ های موشکی مقاومت به حملات هوایی و زمینی رژیم صهیونیستی به باریکه ی غزه که شهرک های صهیونیست نشین اطراف غزه را هدف قرار داد، این بهانه را به دست این رژیم و حامیان غربی اش داده است که پاسخ موشکی مقاومت فلسطینی را طی قطعنامه ای در سازمان ملل محکوم و تلاش کنند تا علیه مقاومت الزاماتی را وضع و اعلام کنند. هرچند دیروز این قطعنامه رای نیاورد، اما چنانچه این پروژه از دیگر مسیرهای سازمان های بین المللی به نتیجه برسد، محمل مناسبی فراهم شده است تا پس از تحت فشار قرار دادن مقاومت فلسطینی و حامیان منطقه ای آن، پاسخ احتمالی موشکی مقاومت لبنان به رژیم صهیونیستی و یا به احتمال کمتر، حمایت موشکی مقاومت فلسطینی از حزب الله لبنان، نه تنها به لحاظ بین المللی محکوم شود، بلکه فرصت و بهانه ی کافی جهت گسترده کردن نبرد علیه لبنان فراهم کند و در نتیجه یا از سوی مقاومت لبنان نباید پاسخی داده شود و یا هرگونه پاسخی با حمایت جهانی دوچندان به تشدید حملات رژیم صهیونیستی منجر خواهد شد.
واکنش ایران، شکست برجام و اروپای بازنده
غرب در طول تاریخ اشغال فلسطین، بدون شک حامی اول و اصلی رژیم صهیونیستی بوده و هست. اما آنچه امروز شاهد آن هستیم، تاکید مجدد و مکرر کشورهای غربی به حمایت از این رژیم است.
محکوم کردن آزمایش موشکی ایران توسط آمریکا، انگلستان و فرانسه وتصریح آمریکا به حضور در سوریه و منطقه برای حمایت از رژیم صهیونیستی و منافع آن در کنار ابراز حمایت کشورهایی چون فرانسه از رژیم صهیونیستی، خبر از مسابقه ای بین این کشورها می دهد که در جهت مواضع مشترک شان پیش گرفته اند تا مبادا کوتاهی در این مواضع، بهانه ای برای مغلوبه شدن رقابت در موارد اختلافی شود.
به بیان دیگر، به نظر می رسد اروپا و آمریکا که در مورد برجام اختلاف نظر اساسی دارند، چنانچه نتوانند همدیگر را در رقابت بر سر این دست موارد اختلاف شکست دهند، به سراغ موارد توافق می روند تا یکدیگر را در دفاع از این موارد به چالش بکشند و هر کدام دچار ضعف و خللی در دفاع از نقطه اشتراک های خود شوند، ناکارآمد جلوه داده شود و به سوی پذیرش باخت در رقابت بر سر مواضع اختلاف مانند برجام -به مثابه ی دستاورد کاملا دیپلماتیک و سیاسی بی بدیل جهان غرب- سوق داده شود.
طبعا مادامی که کنش ها و واکنش ها در حد بیانیه و سخنرانی است، به احتمال زیاد اتفاق جدیدی در عرصه ی میدانی نخواهد افتاد اما چنانچه حمله ای تمام عیار علیه حزب الله لبنان و گروه های مقاومت آغاز شود، آیا ایران بی تفاوت و اروپا کنار خواهند ماند؟
پاسخ به دلایل متعددی «منفی» است. از جمله آن که ایران جز بر سر دفاع از محور مقاومت و نفوذ منطقه ای خود در چنین شرایطی قرار نگرفته و قرار نیست آنچه را برای آن سال هاست هزینه داده و می دهد، با حمله ای که سابقه دارد و اتفاقا از مورد قبلی آن - جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶- پیروز بیرون آمده، کنار بگذارد. لذا همین که به طور غیرمستقیم یا به احتمال کمتر، مستقیم، وارد درگیری با رژیم صهیونیستی شود، دست اروپا را از هرگونه پافشاری بر برجام خالی می کند و قدرت های حاکم بر این قاره را به سوی محافظه کاری و پی گرفتن رویکرد همیشگی دفاع از امنیت رژیم صهیونیستی سوق می دهد. در نتیجه، این نبرد حتی اگر به نفع مقاومت و ایران تمام شود، یک باخت تمام عیار برای جناحی از حکام کشورهای غربی است که در تلاش برای استفاده از برجام به عنوان مدلی کارآمد در پی گرفتن سیاست های خود در عرصه ی بین الملل بوده و هستند و چنانچه طلیعه ی جنگ نمایان شود، دوقطبی شدن فضای جهانی اکثر این گروه ها و کشورهای تحت سلطه شان را به حمایت پیش دستانه از رژیم صهیونیستی سوق می دهد.
نتانیاهو، جنگ و انتخابی داغ جهت بهره بردن از خنکای نجات
نتانیاهو به دلایلی مختلف، با چالش جمع کردن رای کافی برای انتخابات پیش رو مواجه است. از دیگر سوی، در داخل رژیم صهیونیستی، کمتر پیش می آید که آراء گروه های میانه رو یا چپ، یکباره به صندوق احزاب دست راستی چون لیکود ریخته شود. بر این اساس در شرایط فعلی امید چندانی به جذب حامیان معتدل یا چپ رژیم صهیونیستی به نتانیاهو وجود ندارد. اما در اردوگاه راست و خصوصا انتخاب بین راست معتدل یا افراطی، رقابت نفسگیر است. آنچه امروز رژیم صهیونیستی در آستانه ی انتخابات پارلمانی با آن مواجه است از این دست است. چنانچه نتانیاهو دست به آغاز جنگ بزند، با یک تیر چند نشان زده و گرچه ریسک شکست را به جان خریده است، اما از سویی هم احزاب تندرو چون «اسرائیل خانه ی ما» و «خانه ی یهودی» را به انفعال می کشاند و دست ایشان را از ابتکار عملی که با استعفای لیبرمن به دست آورده اند، خالی می کند و هم با پمپاژ رسانه ای تناظر جنگ و دفاع از تمامیت کشور، فضای داخلی را با دوقطبی سازی، به سوی اکثریت حامی پیروزی و اقلیت حامی صلح (شکست) رانده و تلاش ها برای محکومیت سیاسی و حتی به محاکمه ی قضایی کشیده شدن خود را ابتر می کند.
بر این اساس، نتانیاهو فرصتی منحصر بفرد و تکرار نشدنی دارد تا موقعیت خود و دیدگاه حامی خود در جهان را برای سال های آتی تثبیت کند. به این سبب، چه بسا وی به دادن امتیازاتی چون فشار بر لابی صهیونیستی آمریکا در مهار رسانه ها و خنثی کردن برنامه های ضد ترامپی دمکرات ها و همچنین فشار بر کشورهای اروپایی در کنار گذاشتن برجام و یا حتی موافقت بی چون و چرا با معامله ی قرن را، وجه المصالحه ی یکسره کردن غائله قرار دهد و به این طریق، حمایت همه جانبه ی ترامپ -که چه بسا تا ۶ سال دیگر بر کرسی قدرت بماند- را برای باقی ماندن در نخست وزیری رژیم صهیونیستی به دست آورد.
نظر شما :