امریکا منافع خود را قربانی صلح و امنیت در افغانستان نمی کند

2018 و آینده مبهم افغانستان

۱۱ دی ۱۳۹۶ | ۱۶:۱۳ کد : ۱۹۷۴۰۲۲ آسیا و آفریقا گفتگو
پیر محمد ملازهی در گفت وگویی با دیپلماسی ایرانی معتقد است که اساسا آمریکا به دنبال حل بحران امنیتی و ایجاد صل در افغانستان با کمک به آیساف نسیت، چرا که واشنگتن منافع خود را در صلح و امنیت در افغانستان تعریف نکرده است. لذا واقعیت این است که کاخ سفید به دنبال مدیریت ناامنی در غرب آسیا است.
2018 و آینده مبهم افغانستان

عبدالرحمن فتح الهی – مایک پنس، معوان اول ریاست جمهوری ایالات متحده پنج شنبه هفته گذشته 21 دسامبر در سفری به افغانستان با اشرف غنی، رئیس جمهوری و عبدالله عبدالله، رئیس اجرائی حکومت وحدت ملی افغانستان و همچنین سربازان آمریکایی در این کشور دیدار کرد؛ نکته هم در این سفر تاکید بر نقش مخرب پاکستان در تحولات افغانستان غرب آسیا بود و در این میان پنس به نمایندگی دولت ترامپ به همکاری دهلی نو برای پیش برد راهبرد 22 آگوست ترامپ در خصوص افغانستان دل بسته است. تاکنون سال 2017، برای دولت وحدت ملی سالی سخت بوده و شبه نظامیان طالبان موفق به کنترل مناطق زیادی شده اند. بازرس ویژه آمریکا در بازسازی افغانستان (سیگار) در گزارش اخیر خود میزان کنترل دولت وحدت ملی بر سرزمین های افغانستان را پایین ترین سطح کنترل در سال های اخیر بیش از 40 درصد برآورد کرد. افزایش درگیری ها، محدودیت های شدیدی را برای نیروهای امنیتی افغان ایجاد کرده که در افزایش تعداد حملات طالبان در کابل، کاملا مشهود است. 31 اکتبر 2017 یک انفجار انتحاری در فاصله چند صد متری سفارت های انگلیس و آمریکا در کابل و یا انفجار 31 ماه می نیز کابل که شدیدترین حمله انتحاری طی سال های اخیر بود باعث کشته شدن بیش از 150 نفر در نزدیکی سفارت آلمان شد. در سایه همین وقایع احتمالا سال 2018 برای افغانستان یکی از پرچالش ترین سال ها خواهد بود؛ از همین رو دیپلماسی ایرانی برای تحلیل اهداف سفر پنس به افغانستان، تحلیل نقش هند و پاکستان در تحولات افغانستان و نیز بررسی و ارزیابی شرایط سیاسی – امنیتی افغانستان در سال 2108 گفت وگویی را با پیر محمد ملازهی، کارشناس مسائل افغانستان و پاکستان و تحلیلگر مسائل غرب آسیا صورت داده است که در ادامه می خوانید:

بعد از اعلام استراتژی دونالد ترامپ در 22 آگوست سال جاری میلادی در خصوص افغانستان؛ اعلام استراتژی جدید آمریکا در قبال افغانستان، واکنش های زیادی به دنبال داشت که از یک طرف چین؛ متحد پاکستان به این استراتژی واکنش منفی نشان داد و از دیگر سو هند از آن استقبال کرد. در این راستا مایک پنس، معاون اول ریاست جمهوری آمریکا به عنوان بلندپایه ترین مقام دولت ترامپ به افغانستان سفر کرد. از دید شما دلایل و اهداف سفر 21 دسامبر (پنج شنبه هفته گذشته) مایک پنس به افغانستان را به موزات راهبرد ترامپ برای این کشور ناشی از چه پارامترهایی می دانید؟

به رغم این که ترامپ استراتژی خود را نه در قبال افغانستان، بلکه در قبال پاکستان و هند و در کل تمام آسیای غربی و جنوبی مشخص کرد؛ شما به نکته مهمی اشاره کردید، مسائلی در دل این استراتژی مطرح شد که به نظر می آید باعث ایجاد نوعی رقابت ابرقدرت های فرامنطقه ای مانند چین  در غرب آسیا شود و در نهایت به این رقابت ها دامن بزند. حقیقت این است که سیاست اعلامی آمریکا برای این منطقه و به خصوص افغانستان بسیار نگران کننده است. لذا با توجه به پیوندی که در جریانات اخیر میان امریکا با هند پدید آمده، دیگر اسلام آباد جایگاه سابق خود را به ویژه در دوران جنگ سرد نزد کاخ سفید ندارد. بنابراین تحولاتی در غرب آسیا در حال شکل گیری است که مرکز این تحول افغانستان است. این که مایک پنس در جریان سفر به افغانستان اظهاراتی را علیه نقش منفی پاکستان مطرح می کند، برای اسلام آباد یک تهدید بالقوه است. در واقع راهبرد ترامپ به افغانستان ادامه همان نگاهی است که کاخ سفید اکنون به مسائل منطقه ای پیدا کرده است. این نگاه از خاورمیانه تا جنوب و غرب آسیا و حتی شرق و جنوب شرق آسیا را شامل می شود که در نهایت موجب دامن زدن به رقابت های قدرت میان آمریکا از یک سو و روسیه و چین از سوی دیگر می شود. برداشت من این است که نقش و جایگاه افغانستان در این مقابله و رقابت قدرت به شدت مورد توجه ایالات متحده است. از همین رو با وجود این که در دوره اوباما راهبرد خروج نیروهای نظامی از افغانستان مطرح شد، اما اکنون در دوره ترامپ نه تنها این نیروها کاهش نیافته که در سایه راهبرد ترامپ برای افغانستان، برنامه هایی برای افزایش تعداد این نیروهای و نیز گسترش پایگاه های نظامی آمریکایی در آینده نزدیک وجود دارد. لذا در سایه نگاه جدید آمریکا به غرب و جنوب آسیا و مجموعه اهدافی که مطرح شد، پارامترهایی را به وجود آوردند که اهداف و دلایل سفر مایک پنس را به افغانستان شکل دادند.

بازی قدرت و رقابت جدی میان آمریکا با روسیه و چین به علاوه کشورهای پیرامونی شکل گرفته است که این کشورها باید نقش خود را در این کارزار مشخص کنند. درنتیجه فشار امروز ایالات محتده بر پاکستان در همین راستا تعریف می شود. چرا که در سال 2018 به مرور زمان این رقابت خود را بر تحولات منطقه ای غرب آسیا تحمیل خواهد کرد.

در راستای نگرانی پاکستان از برنامه و دیگاه آمریکا نسبت به اسلام آباد در قبال تحولات افغانستان، ایالات متحده حزب "مسلم لیگ ملی " پاکستان را که تحت حمایت "حافظ سعید" رهبر "جماعت الدعوه" قرار دارد جزء گروه های تروریستی معرفی کرد؛ آیا این دست از اقدامات می تواند به تنش و جنگ قدرت پاکستان با آمریکا بینجامد؟

در بستر نکته شما یک واقعیت مهمی وجود دارد و این واقعیت ناظر بر این است که جریان رادیکال دینی سلفی که اکنون به عنوان جریان اصلی تروریسم در دنیای غرب مطرح است، می تواند به شدت امنیت آنان را به خطر بیندازد، چرا که این جریان، گروه هایی مانند القاعده، طالبان و داعش را پدید آورده است و تمامی این گروه ها از دل این تفکرات رشد کرده اند. در این راستا دو کشور بیش از سایر کشورها در خصوص حمایت از جریان رادیکال دینی نقش داشته اند؛ عربستان سعودی و پاکستان. در دورانی که نوعی از تحول در ایدئولوژی سلفی گری پیش آمد، این جریان از حالت سلفی گری میانه رو به سلفی گری جهادی و در نهایت سلفی گری تکفیری پیش رفت. البته سلفی گری جهادی در دوران مبارزه افغانستان با اشغال اتحاد جماهیر شوروی که به وجود آمد، مورد حمایت خود آمریکا و غرب بود؛ اما در تحول بعدی که ایجاد سلفی گری تکفیری بود این نوع از سلفی گری خارج از برداشت خود از دین اسلام عمل می کند، لذا در این راستا آمریکا معتقد است که پاکستان در رشد چند ساله اخیر سلفی گری تکفیری بسیار موثر بوده است. البته قبل تر هند این فعالیت های پاکستان را تهدیدی جدی برای امنیت خود تعریف کرده بود. به همین دلیل بعد از اشغال افغانستان توسط آمریکا و حذف طالبان از صحنه افغانستان و میدان قدرت، پاکستان به محور جدی حمایت از طالبان و القاعده برای شکل دهی سلفی گری تکفیری بدل شد. از همین رو آمریکا با قرار دادن برخی از برخی از افراد و احزاب پاکستانی در لیست گروه های تروریستی درصدد افزایش فشار به پاکستان است تا اسلام آباد را وادار به تغییر راهبرد عدم حمایت از جریان تکفیری کند. البته این فشار کنترل شده و به تبع آن مدیریت شده است، لذا به بحران جدی در حد قطع روابط آمریکا و پاکستان نخواهد انجامید؛ علیرغم این که احتمال تنش هایی در سطوح پایین وجود خواهد داشت. اما بدنه سیاسی حامی جریان رادیکال دینی در پاکستان و نیز بخشی از ارتش و I.S.I به علاوه برخی از احزاب داخلی پاکستان مانند مسلم لیگ نوک پیکان این حملات آمریکا هستند.

اما چرا احزاب میانه رویی مانند مسلم لیگ ملی، سیبل این حملات کاخ سفید هستند؛ آیا فقط به دلیل حمایت حزب الدعوه و حافظ سعید بوده و یا این که بر اساس مقاله واشنگتن پست تهدید جدی برای منافع آمریکا با حضور مسلم لیگ در انتخابات میان دوره سال جاری لاهور و نیز حضور خود حافظ سعید در انتخابات سال ۲۰۱۸ پاکستان، قدرت سیاسی مسلم لیگ و حزب الدعوه در یک ائتلاف سیاسی وجود دارد؟

ببیند هرچند که حزب مسلم لیگ ملی در سایه نکته شما حزب میانه رویی است، اما در حقیقت اندیشه هایش بسیار نزدیک به حریانات رادیکال دینی ضد آمریکایی در غرب و جنوب آسیا است. لذا از دید آمریکا احزاب میانه رویی مانند مسلم لیگ هم جزء احزاب رادیکال تلقی می شوند که زمینه ساز جریان حمایتی از سلفی گری تکفیری است.

بعد از سفر مایک پنس به افغانستان شاهد وقوع مجموعه حوادث تروریستی در این کشور بودیم. نمونه بارز آن حادثه تروریستی جمعه 22 دسامبر در منطقه "مایوند" واقع در استان قندهار با بیش از 3000 کیلو مواد منفجره بود تنها به فاصله کمتر از 24 ساعت از سفر مایک پنس به افغانستان صورت گرفت که در نهایت به کشته شدن 8 پلیس انجامید، انفجار 25 دسامبر(دوشنبه هفته جاری) کابل در نزدیکی آژانس امنیت ملی افغانستان یا حمله 24 دسامبر به یک ایستگاه رادیوئی در ولایت "غور" و غیره؛ از سوی یگر نیز اسلام آباد در تقابل با دیدگاه آمریکا در قبال نقش منفی پاکستان در تحولات غرب آسیا به صراحت اعلام داشت که از قدرت هسته ای خود به عنوان عامل بازدارند استفاده خواهد کرد. آیا این دست از اقدامات، چه در سطح حوادث تروریستی در افغانستان و چه در سطح دیپلماتیک و سیاسی را باید نوعی اقدام تلافی جویانه پاکستان در نظر داشت؟

این که انفجارهای چند وقت اخیر در افغانستان را متوجه پاکستان بدانیم، چیزی است که کابل به آن شدیدا معتقد است. علاوه بر آن خود هند هم بر این باور است. لذا در این اشترک موضع هند و افغانستان توانسته اند آمریکا را نسبت به نقش منفی پاکستان قانع کنند تا در نهایت کاخ سفید اقدامات سخت گیرانه تری را در مقابل اسلام آباد نشان دهد. اما در بستر این حوادث تروریستی هند و افغانستان در یک سو و پاکستان در سوی دیگر، همدیگر را متهم به انجام اقدامات بی ثبات کننده امنیت در منطقه می دانند. البته برخی هم معتقدند که این جریان رادیکال بی ثبات کننده امنیت توسط خود آمریکا حمایت و مدیریت می شود و در ادامه این تحلیل وجود دارد که واشنگتن از این نیروهای تروریستی در جنوب آسیا و هند و در شرق آسیا و چین برای ناامنی در این مناطق دست به اقداماتی بزند. لذا در سایه این نکته بسیار دور از ذهن است که ما کل جریان حمایتی و عامل اصلی در رشد جریانات رادیکال را متوجه پاکستان بدانیم. البته در آن سو هم گروه هایی مانند طالبان، القاعده و جریان حقانی که مسئولیت بیشتر حملات تروریستی افغانستان را بر عهده داشته اند، نزدیک به ارتش و  I.S.I پاکستان هستند و این گروه ها در کنار داعش هسته اصلی ناامنی های چند ساله گذشته افغانستان را شکل داده اند. لذا در سایه این مسائل است که پای پاکستان هم به حوادث تروریستی در افغانستان باز می شود.

در بستر شرایط امروز افغانستان از کنترل هلمند و قندهار توسط داعش و طالبان تا تنش جدید پیش آمده در خصوص برکناری "عطا محمد نور" از مقام والی بلخ و نهایتا فساد گسترده سبب ناتوانی دولت ائتلافی عبدالله عبدالله و اشرف غنی در کنترل افغانستان شده است، به گونه ای که گلبدین حکمتیار هم در سخنرانی 11دسامبر در استان "خوست"  به صراحت از انتخابات در افغانستان سخن گفت؛ با توجه به این مسائل آیا دولت وحدت ملی در باتلاق تنش های ریز و درشت توان حفظ بقای خود را تا انتخابات آتی خواهد داشت و یا باید شاهد سقوط دولت بود؟  

این که تصور شود افغانستان بتواند به سرعت به صلح و ثبات برسد، دور از واقعیت است که این مساله را تاریخ افغانستان به وضوح نشان داده است. اکنون افغانسنان به مامن گروه های رادیکال متعدد و متفاوت و گاه متناقض بدل شده است. لذا با نگاه واقع بینانه اکنون افغانستان قربانی چالش هایی شده که بخشی از آن در سایه تنش های داخلی شکل گرفته است، اما بخش دیگر آن که بخش عمده ای هم است، ناشی از رقابت قدرت میان سایر بازیگران فرامنطقه ای در افغانستان است که به مرور زمان این رقابت در حال تشدید است، بنابراین چنین رقابت هایی بستر و فضای لازم را به دولت وحدت ملی عبدالله عبدالله و اشرف غنی برای گسترش صلح و ثبات و حتی دولت های بعدی افغانستان نخواهد داد. از همین رو نیز باید افغانستان را آن طور که هست باید دید و دولت ائتلافی را هم باید در حد توان خود دید. این نکته شما ناظر بر ناتوانی دولت در کنترل امور افغانستان درست است و در سایه این مساله اکنون افغانستان به صورت جزیره جزیره توسط گروه ها و احزاب مختلف و گاه متعارض کنترل شده است. این شرایط ناکارآمدی دولت را موجب شده است. در نتیجه این که آقای حکمتیار  مساله انتخابات را مطرح می کند به این دلیل است که شرایط برای کسب قدردت از دید او فراهم شده است. باید پذیرفت که گلبدین حکمتیار به عنوان یک نیروی سیاسی کارکشته و آشنا به امور افغانستان در اقتضائات اسف بار امروز دولت ائتلافی با وجود سابقه خود حکمتیار و حزب اسلامی در جنگ داخلی افغانستان، شرایط را به گونه ای می بیند که احساس می کند می تواند در صورت برگزاری انتخابات سهمی را در قدرت کسب کند. حتی احتمال این که در انتخابات پارلمانی هم کرسی های بیشتر از آن حزب اسلامی شود وجود دارد.

یعنی حکمتیار به دنبال آن چیزی که خود "پکتیای برزگ" ( متشکل از استان های خوست و پکتیا) می خواند است؟

بله؛حکمتیار با چنین برنامه هایی سعی دارد تا در برنامه آینده  و در نقشه سیاسی قدرت در افغانستان جایگاه خود را بیش ار پیش پررنگ کند.

اما مساله برکناری عطا محمد نور از ولایت بلخ تا چه اندازه می تواند در شرایط افغانستان تاثیرات سوء خود را داشته باشد؟

در این شرایط اگر راه حلی جز میز مذاکره برای برون رفت از این مسائل افغانستان شکل نگیرد و اگر به موزات آن، نگاه های قومی و ایدئولوژیکی بیش از پیش حاکم شود، متاسفانه باید گفت که در سال 2018 باید آینده به مراتب تیره تری نسبت به سال 2017 برای افغانستان انتظار داشت.

اکنون در سایه برخی تنش ها در داخل دولت وحدت ملی مساله برکناری محمد نواز ولایت بلخ به یک مساله حساس بدل شده است. ببینید در این راستا اشرف غنی به عنوان رئیس جمهوی افغانستان توان برکناری والی بلخ و یا هر جای دیگری از این کشور را دارد، اما باید این را هم در نظر داشت که عطا محمد نور هم شخصیتی عادی و معمولی نیست، بلکه او نماینده یک جریان مهم در افغانستان است که دامنه آن حتی به خود کاخ ریاست جمهوری و کابینه دولت وحدت ملی هم رسیده است، چرا که جمعیت اسلامی در افغانستان اکنون صاحب بخشی از قدرت در دولت هستند و چون از نظر قومی هم غیر پشتون هستند، نمایندگی سایر اقوام در افغانستان را هم بر عهده دارند. لذا این مساله در کنار مجموعه نکات سوال پیشین شما که مطرح شد در چند هفته اخیر دولت وحدت ملی را در آستانه شکست تمام عیار قرار داده است. پس اگر راه حل منطقی برای برکناری محمد نور از والی گری بلخ ارائه نشود، در این صورت حتی احتمال وقوع جنگ داخلی تمام عیار وجود دارد. در سایه وقوع احتمالی این مساله یقینا افغانستان در شرایطی بدتر از امروز قرار خواهد گرفت. البته مقاومت و مخالفت محمد نور در مقابل دولت تنها دو بعد دارد، سیاسی و نظامی. با توجه به شکست بعد سیاسی، احتمال دست بردن به اسلحه از سوی طرفداران محمد نور وجود دارد که با این تفاسیر موقعیت بحرانی کنونی دولت به تزلزلی بی سابقه کشیده خواهد شد. پس اگر به این دولت از جانب سایر کشورها کمکی نشود، نمی تواند موقعیت کم رمق کنونی خود را در آینده هم حفظ کند.

اما نقش و جایگاه اپوزیسیون داخلی افغانستان را در این بحران این کشور چگونه ارزیابی می کنید؛ با توجه به این که علاوه بر عطا محمد نور شخصیت های دیگری چون ژنرال عبدالرشید دوستم، آقای محمد محقق (معاون دوم عبدالله عبدالله) و شخص صلاح الدین ربانی (پسر برهان الدین ربانی) در جایگاه وزیر امور خارجه فعلی افغانستان در جریان اپوزیسیون داخلی 30 ژوئیه سال جاری میلادی نشستی را در ترکیه تحت عنوان "ائتلاف شورای عالی نجات افغانستان" برگزار کردند؟

جریانی که در ترکیه با محوریت دوستم، محقق و محمد نور با عنوان جبهه نجات افغانستان شکل گرفت به این دلیل بود که اشرف غنی در طول زمامداری از خود شخصیتی انحصار طلبی را نشان داده است. لذا با وجود این که ژنرال دوستم معاون اول او بود، در قدرت نقش چندانی به او داده نشد، چنانی که آقای محقق هم در سمت معاون اول عبدالله عبدالله نقشی در دولت ائتلافی نداشت. لذا این مسائل در کنار برکناری عطا محمد نور، جریانی را به وجود آورد که در سایه طرح نجات افغانستان به دنبال سهم خود از قدرت باشند. لذا این رفتارها را در محور اپوزیسیون داخلی افغانستان، نه پیگیری راه حلی برای برون رفت افغانستان از مشکلاتش، بلکه پروژه ای برای کسب قدرت این افراد دانست. چرا که در توافق بعد از انتخابات و در جریان تشکیل دولت وحدت ملی قرار بود که 50 درصد قدرت در اختیار حزب جمعیت اسلامی و گروه های غیر پشتون باشد و 50 درصد دیگر هم در سیطره اشرف غنی قرار بگیرد که به دلیل روحیه قدرت طلبی اشرف غنی تا کنون عملیاتی نشد. از همین رو جناح شمال افغانستان اعتقاد دارد که رئیس جمهوری عملا توافق را لغو کرده است. لذا این افراد هم از سایر طرق و اقدامات دیگر به دنبال سهم خود از قدرت هستند. اما مشکل مهم تر این است که حتی اگر سند توفق هم دوباره بازبینی شود، اما شرایط تحقق آن دیگر در افغانستان وجود ندارد. چرا که شرایط امنیتی اکنون به شکلی نیست که اشرف غنی بتواند انتظارات جناح شمالی را برآورده کند. در بستر این تنش ها و درگیری بر سر کسب قدرت فرصتی برای گروه های رادیکال پیش آمده که نفوذ خود را گسترش دهند، به گونه ای که طبق آخرین برآوردها اکنون بیش از 40 درصد خاک افغانستان از تسلط دولت خاج شده و در اشغال طالبان و داعش و سایر گروه ها است. لذا در این شرایط اگر راه حلی جز میز مذاکره برای برون رفت از این مسائل افغانستان شکل نگیرد و اگر به موزات آن، نگاه های قومی و ایدئولوژیکی بیش از پیش حاکم شود، متاسفانه باید گفت که در سال 2018 باید آینده به مراتب تیره تری نسبت به سال 2017 برای افغانستان انتظار داشت.

حتی با وجود اعزام 3500 تا 5 هزار نیوروی آمریکایی در قالب 13 هزار نیروی اعزامی ناتو برای کمک به آیساف (ISAF) در سال 2018؟

به نظر من اساسا آمریکا به دنبال حل بحران امنیتی و ایجاد صلح در افغانستان با کمک به آیساف نسیت، چرا که واشنگتن منافع خود را در صلح و امنیت در افغانستان تعریف نکرده است. لذا واقعیت این است که کاخ سفید به دنبال مدیریت ناامنی در غرب آسیا است. اگر آمریکا به دنبال حل بحران در افغانستان بود در طول بیش از 17 سال گذشته می توانست این کار را انجام دهد، چون ایالات متحده توان انجام این کار را در طول تمام این سال ها داشته است، چه توان سیاسی و چه توان نظامی؛ اما آمریکا به دنبال ایجاد سطحی از تنش کنترل شده است تا از دل آن منافع خود را به دست آورد. بنابراین می بینید که آمریکا هیچ دلیلی نمی بینید که منافع خود را قربانی حفط امنیت و گسترش صلح و ثبات در افغانستان کند. البته باید گفت که مسائل از این هم پیچیده تر و در عین حال بسیار بزرگ تر و گسترده تر است. ببینید اکنون شرایط صحنه بین الملل در حال پررنگ شدن رقابت بین سه ابر قدرت جهانی است، آمریکا در یک سو و چین و روسیه در سوی دیگر. البته در سال 2018 این رقابت ها وارد دوره جدیدی خواهد شد، چرا که سال آتی پوتین در انتخابات ریاست جهمهوری شرکت خواهد داشت و در صورت پیروزی رقابت با ترامپ را سرعت خواهد داد. پس در چنین فضایی افغانستان به میدان رقابت میان ابرقدرت های جهانی بدل شده است که اگر این بازی پایان نیابد، شرایط افغانستان امروز کماکان ادامه دارد. از همین رو در این بازی قدرت و رقابت جدی میان آمریکا با روسیه و چین به علاوه کشورهای پیرامونی شکل گرفته است که این کشورها باید نقش خود را در این کارزار مشخص کنند. درنتیجه فشار امروز ایالات محتده بر پاکستان در همین راستا تعریف می شود. چرا که در سال 2018 به مرور زمان این رقابت خود را بر تحولات منطقه ای غرب آسیا تحمیل خواهد کرد. لذا از این دید سال 2018 علیرغم اعزام نیروهای آمریکایی و ناتو به افغانستان، سالی همراه با ناامنی و بی ثباتی برای افغانستان خواهد بود. پس در نهایت باید پذیرفت که مسائل و تنش های داخلی افغانستان به این سادگی حل نخواهد شد.  

انتشار اولیه: چهارشنبه 6 دی 1396 / انتشار مجدد: دوشنبه 11 دی 1396

کلید واژه ها: سلفی گری دولت وحدت ملی افغانستان غرب آسیا چین روسیه گلبدین حکمتیار اشرف غنی عبدالله عبدالله پیر محمد ملازهی


نظر شما :