دو سناریو برای روسیهای که شبیه شوروی شده است
نیاز به برنامهریزی برای دوران پس از پوتین
نویسنده: ناتالیه نویگایرده
دیپلماسی ایرانی: ولادیمیر پوتین اعلام کرده که برای انتخابات در ماه مارس آینده کاندید خواهد شد. او با چالشی جدی روبه رو نیست و بک دوره شش ساله دیگر در انتظار او خواهد بود. هیچ کدام از اینها شوکه کننده نیست اما این سوال را ایجاد می کند که روسیه به کدام سمت می رود و چگونه می توان با آن تعامل کرد.
قبل از سال 1991، به سختی می شد پایان اتحاد جماهیر شوروی را پیش بینی کرد. امروز تقیبا هیچ کس نمی تواند پایان دوران پوتینیسم را متصور شود. فرض اصلی در بین مقامات غربی و کارشناسان و حتی خود روس ها این است که پوتین برای مدتی طولانی بر سر کار خواهد بود. او بر شعله های میلیتاریستی ملی دمیده، موقعیت داخلی اش را تثبیت کرده و نفوذ روسیه را در جهان افزایش داده است. او تا کنون عالی کار کرده است اما می تواند همین طور ادامه دهد؟
روایت های دوگانه و متناقض درباره روسیه چیز تازه ای نیست. روزنامه نگار روس زمانی از بوریس یلتسین پرسید اوضاع روسیه چطور است؟ او فریاد زد: خوب! زمانی که روزنامه نگار از او خواست تا بیشتر توضیح دهد و جوابی طولانی تر بدهد، یلتسین بلندتر فریاد زد: «خوب نیست.» آنچه بلافاصله پس از اعلام کاندیداتوری مجدد پوتین نیز شنیده می شود بار دیگر به ظهور روایت های واگرا منجر خواهد شد. کارشناسان آمریکایی، اروپایی و روسی پس از پایان جنگ سرد به مدتی طولانی با این سوال روبه رو بودند که آیا روسیه می تواند انتقام این تحقیر را بگیرد؟ اغلب می گفتند که این کار ممکن است.
پوتین خودش انتخاب دیگری جز این دوگانگی باقی نگذاشته است و چنین برخوردی منطقی جلوه می کند. پس از تظاهرات بزرگ 2011-2012 او نیاز داشت که مشروعیت سیاسی جدیدی را بیابد. سرنگونی ویکتور یوشچنکو در سال 2014 در اوکراین در نتیجه قیامی مردمی این فرصت را در اختیار پوتین قرار داد: تردید غرب در سوریه، او را متقاعد کرد که می تواند از کارت کریمه در برابر ایالات متحده استفاده کند به جای اینکه از این مساله هراس داشته باشد.
روسیه امروز درگیر جنگ در سوریه و اوکراین است و این کاملا عادی است نه فازی که باید از آن عبور کرد. جامعه روسیه در آغوش تفکرات تهاجمی ناسیونالیستی و احساسات ضدغربی است. روسیه هیچ علاقه ای به حل شدن موقعیت های کشمکش ندارد و استفاده از نیروی نظامی را کلیدی برای دستیابی به اهدافش در سیاست خارجی می بیند. تولید ناخالص داخلی روسیه ممکن است به اندازه ایتالیا باشد و آنها در ایجاد تنوع اقتصادی شکست خورده اند اما پوتین با بالا بردن اعتبار بین المللی خود این کمبودها را جبران کرده است. او توجهات را از ضعف های داخلی روسیه به نفاط ضعف غرب تغییر داده است. ضعف هایی که این روزها با ریاست جمهوری ترامپ بدتر نیز شده است. پوتین در وضعیت خوبی نیست اما او برای مدتی طولانی در قدرت خواهد بود.
اقلیت مخالف هیچ چیزی برای از بین بردن این حالت پایدار ندارد. پوتین به عنوان رئیس جمهور یا نخست وزیر به اندازه ای که لئونید برژنف در قدرت بود، در راس روسیه بوده است. برژنف همان کسی بود که اتحاد جماهیر شوروی را به پایان استراتژیک اش رساند. در پایان دور بعد حضور در قدرت، پوتین 71 ساله خواهد شد. حتی بدون تغییر در قانون اساسی قابل تصور است که او همچنان در تا سال 2030 در مقام ریاست جمهوری باقی بماند زمانی که او 77ساله خواهد شد. روسیه پیش از این حکومت پیرمردها را تجربه کرده و پایان خوبی نداشته است. پوتین با مشکل جانشینی در شرکت های دولتی روبه رو است همانند دوران برژنف. همان طور که در اواخر دهه 80، قیمت جهانی نفت پایین بود این روزها هم اوضاع به همین ترتیب است. فرار مغزها در روسیه به ویژه در بین استعدادهای جوان شایع است. درحالی که این کشور صدای نفس های چین را در بغل گوشش احساس می کند. طرح پوتین برای اتحادیه اوراسیا یک پوسته خالی است. گزافه گویی های ناسیونالیستی ممکن است به ضرر خود کشور تمام شود و پوتینیسم مقوله ای است که بهترین روزهایش تمام شده است.
چطور می توان با روسیه تعامل کرد؟ پاسخ به این بستگی دارد که کدام یک از دو روایت های روسیه را ترجیح می دهید. در هر صورت متحدان غربی باید مطمئن باشند که همه گزینه ها در رابطه با موفقیت روسیه در جنگ با اروپا را درنظر داشته باشند. به هرحال حالت تهاجمی اروپا در روسیه به این زودی به پایان نخواهد رسید. در واقع مسکو معتقد است که می تواند از ضعف نظم بین الملل مبتنی بر سازمان ملل بهره ببرد. این مساله در قلب سیاست های مسکو نسبت به اروپا و خاورمیانه قرار دارد. از سوی دیگر اگر فرض کنیم که پوتینیسم نفس های آخر خود را می کشد آماده شدن برای تغییرات مهم در روسیه منطقی خواهد بود. اگر کسی خود را برای فروپاشی سیستم شوروی آماده کرده بود اجتناب از اشتباهات امکان پذیر بود.
در تئوری برای مدرنیزاسیون و ثبات، روسیه انتخاب دیگری جز اروپا ندارد. وقتی که زمان مناسب فرا برسد روسیه باید با پیشنهاد بسته ای از سوی غرب روبه رو شود تا شرایط سخت تسهیل شود. از جمله چیزهایی که در این بسته باید گنجانده شود خروج کامل نیروهای خارجی از اوکراین، گرجستان و مولداوی خواهد بود.
در سناریوی اول، پوتین با قدرت سیستماتیک روسیه روبه رو خواهد بود که تجسمی کامل است. سیستم یک روز خواهد توانست جایگزینی برای او بیابد. وسواس درباره پوتین یک دام است. روس ها ممکن است در آرزوی استانداردهای زندگی غربی باشند اما آنها علاقه ای واقعی به دموکراسی یا همکاری با اروپا ندارند.
سناریوی دوم یا همان پایان پوتینیسم، به شکاف سیاسی بیشتری در این کشور خواهد انجامید که باعث می شود غرب بتواند از این موقعیت استفاده کند. روس ها احساس نزدیکی بیشتری به اروپایی ها نسبت به چینی ها خواهند داشت. آنها می خواهند در جامعه ای عادی زندگی کنند نه اینکه مدام درگیر پارانویایی از نوع نوشته های جورج اورول باشند. به نظر سناریوی اول بسیار واقع بینانه تر است. در سناریوی دوم اما امیدهایی وجود دارد که می توان در جستجوی آن بود. پوتین این هفته اعلام نامزدی خود را در محلی جالب انجام داد: شهر نیژنی نووگورد، جایی که آندری ساخاروف، برنده جایزه صلح نوبل آنجا زندگی می کرد و برژنف در سال 1980 او را به دلیل اعتراض به جنگ شوروی در افغانستان دستگیر کرد. یک دهه بعد، فوران تحولات در روسیه ممکن است آن قدر زیاد باشد که هیچ کس تصورش را هم نکرده باشد.
منبع: گاردین/ مترجم: روزبه آرش
نظر شما :