تل آویو در زمینه گسترش روابط با آفریقا چندان موفق نخواهد بود
راهبرد نگاه به آفریقا تلاش نتانیاهو برای سرپوش گذاشتن بر ناکامی ها
عبدالرحمن فتح الهی – بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی 28 نوامبر سفری به کنیا داشت تا روابط دیپلماتیک نزدیک تر با این کشور و همچنین قاره آفریقا را پیگیری کند که بعد از سفر 5 روزه چهارم ژوئیه 2106 به آفریقا می تواند اهمیت آفریقا را برای اسرائیل نشان دهد. یقینا این سفرهای نخست وزیر رژیم صهیونیستی به کشورهای آفریقایی را با توجه به اهداف پشت پرده در تلاش برای ورود به آفریقا را با هدف دستیابی به الگوهای منبعث از رویکرد پسااستعماری این رژیم ارزیابی می شود. لذا راهبرد اسرائیل در قالب سفر نتانیاهو برای گسترش روابط اقتصادی و تجاری و توسعه همکاری با کشورهای آفریقایی به خصوص در زمینه نظامی و امنیتی، بهداشت و درمان بوده، این حاکی از آن است که تل آویو به دنبال متحدان تجاری جدید در این قاره است که نتانیاهو در جایگاه نخست وزیر رژیم صهیونیستی با حضور در کشورهای آفریقایی به دنبال تغییر جایگاه خود در میان مردم این قاره است. اما به واقع اهداف پیدا و پنهان اسرئیل در ایجاد ارتباط با آفریقا چیست؟ آفریقا می تواند چه دستاوردها و امکانی را در اختیار رژیم صهیونیستی قرار دهد؟ کشورهای قاره آفریقا تا چه اندزه می توانند با اسرائیل همراه شوند؟ آیا اسرائیل می تواند به نتیجه بخش بودن راهبرد توسعه مناسبات در قاره آفریقا دل ببندد؟ و ... ؛ پاسخ به این سوالات و پرسش هایی از این دست موضوع گفت و گوی دیپلماسی ایرانی است با جعفر قنادباشی، کارشناس مسائل خاورمیانه و آفریقا که در ادامه می خوانید:
به موازات سفر چهارم ژوئیه 2016 میلادی بنیامین نتانیاهو به قاره آفریقا شاهد سفر مجدد 28 نوامبر سال جاری میلادی او به کنیا در زمان آغاز دور دوم دولت "اوهورکنیاتا" بودیم. از نگاهی کلی و با توجه به این سفرهای بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل و آویگدور لیبرمن، وزیر جنگ رژیم صهیونیستی به آفریقا، دلایل عدم حضور تل آویو در آفریقا با توجه به این که از زمان سفر "اسحاق شامیر"، هفتمین نخست وزیر اسرائیل به آفریقا در سال 1987 تاکنون هیچ نخست وزیر اسرائیلی به قاره سیاه سفر نکرده است، چیست؛ به خصوص که قبل تر از آن در سایه جنگ اعراب و اسرائیل در 1973 میلادی روابط اسرائیل با برخی کشورهای آفریقایی قطع شده بود؟
همان طور که اشاره کردید هیچ یک از نخست وزیران اسرائیلی تا قبل از نتانیاهو سفری در طول سه دهه گذشته به آفریقا نداشته اند و او اولین نخست وزیر اسرائیل است که پس از 3 دهه عدم حضور در فواصل کوتاه 3 سفر را به این قاره داشته است. البته دلیل عمده عدم حضور سران اسرائیلی در آفریقا در گذشته به این مساله باز می گردد که در زمان و دوران جنگ سرد اکثر کشورهای این قاره نگرش های ضد استعماری و ضد امپریالیستی داشتند. از سوی دیگر فرهنگ حمایت از مردم فلسطین نیز که آبشخور نگاه شرقی داشت را نباید نادیده گرفت. این تفکر در راستای نگاه جنبش عدم تعهد شکل گرفت. زیرا که برخی از شخصیت های فلسطینی در جنبش عدم تعهد حضوری فعال داشتند و سبب شد تا حرکت های حمایتی را از ملت فلسطین در مقابل اشغال گری اسرائیل داشته و برای آن مصوباتی را در جنبش عدم تعهد داشته باشند. از همین رو گسترش نگاه حمایتی در کشورهای عضو جنبش عدم تعهد و نیز وجود حرکت های استقلال طلبانه کشورهای این منطقه و قاره در مقابل استعمار کشورهای غربی سبب شد تا برآیند این شرایط موجبات عدم حضور اسرائیل در آفریقا را در گذشته رقم بزند. مضافا جمال عبدالناصر، رئیس جمهوری مصر به عنوان یکی از بنیان گذاران جنبش عدم تعهد در کنار کشورهایی مانند مراکش و الجزایر از استوانه های این جنبش در سایه جنگ اعراب و اسرائیل که به آن اشاره کردید، فضای ضد استعماری را در شمال آفریقا و حتی کل کشورهای آفریقایی عضو عدم تعهد تعمیم دهند. اما بخش دیگری از این دلایل عدم حضور اسرائیل به وجود رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی باز می گشت که برتری نژادی را مطرح می کرد. مردم آفریقای جنوبی در راستای مبارزه با این رژیم و تفکر نهفته در آن که برتری نژادی را ترویج می کرد، اسرائیل را نیز در همان راستا مروج برتری مذهبی و قومی همسو با رژیم آپارتاید می دانستند. خصوصا که ارتباطات پنهانی میان رژیم صهیونیستی و رژیم آپارتاید در آن دوران وجود داشته که مبین تایید نگاه های برتری جویانه نژادی همدیگر بوده است. در مجموع، این شرایط مانع از حضور اسرائیل در قاره آفریقا شد. اما کم کم با پوست اندازی سیاسی این قاره با پایان جنگ سرد بستر و فضای تغییر دولت ها و نگاه ضد استعماری پررنگ گذشته از میان رفت و شرایط مهیای حضور اسرائیل در قاره آفریقا شد تا از انزوای گرفتار آمده به آن رهایی یابد.
اما یکی از نکات مهم در بستر مطالب شما پس از فراهم شدن فضای حضور اسرائیل در آفریقا و سفرهای مکرر نتانیاهو و لیبرمن به کشورهای این قاره، درخواست تل آویو برای حضور در اتحادیه آفریقا در جایگاه عضو ناظر است. دلایل این درخواست و سناریوی پشت پرده این عضویت با توجه به این که ایران نیز عضو ناظر این اتحادیه است را نوعی رقابت برای گسترش نفوذ تلقی می کنید؟
ببینید اکنون اسرائیل به این نتیجه رسیده است که قاره آفریقا از چند جهت می تواند برای آنان حائز اهمیت باشد. از همین رو نیز تل آویو بر این باور است که اگر به عنوان عضو ناظر در اتحادیه آفریقا حضور یابد زمینه و بستری فراهم می شود تا فضای ضد اسرائیلی موجود در قاره آفریقا تا حدودی کم رنگ شود. بنابراین راهبرد رژیم صهیونیستی در پس حضور در اتحادیه آفریقا به معنای برداشتن سدهای ارتباطی در برقراری مناسبات دیپلماتیک با کشورهای آفریقایی است. از همین رو نیز برخی کشورها مانند ایران، چین، هند و سایر کشورها در این اتحادیه به عنوان عضو ناظر حضور دارند، لذا شاید تل آویو سودای رقابت با تهران را در گسترش نفوذش در آفریقا داشته باشد، اما شرایط در کشورهای آفریقایی برای این رقابت اساسا به سود اسرائیل نیست.
اما در چند وقت اخیر و به خصوص از یک سال گذشته از یک سو شاهد افزایش موج مهاجرت آفریقایی تباران به اسرائیل بوده ایم و از سوی دیگر به نوعی پررنگ شدن اعتراضات اجتماعی و مدنی این بخش از جامعه اسرائیل هم در صدر اخبار داخلی رژیم صهیونیستی بوده است. اما دلایل این افزایش موج مهاجرتی و در تقابل با آن، گسترش اعتراضات آفریقایی تباران اسرائیل را ناشی از چه عواملی می دانید؟
از حدود سه یا چهار دهه پیش اسرائیل راهکاری را برای در اختیار گرفتن نیروی کار ارزان تعریف کرد. این رژیم در این راستا برای انجام کارهای سخت و طاقت فرسا مانند کارهای ساختمانی و ساخت وساز در شهرک ها و نیز شغل های کم اهمیتی مانند جمع آوری زباله نگاه خود را به آفریقایی تباران و مردم این قاره معطوف کرد. لذا تحت عنوان این که یک شاخه گمشده قوم یهود در کشورهای اتیوپی و سودان به سر می برند با برقراری پل هوایی در سایه روابط اسرائیل با دولت اتیوپی بسیاری از اتباع این دو کشور را به اسرائیل انتقال دادند. از سوی دیگر با توجه به بسته بودن درهای اروپا بر روی مردم آفریقا شرایط به سمت حضور پررنگ تر این آفریقایی تباران در چند وقت اخیر به اسرائیل شد. از آن سو با توجه به شرایط خاص اقتصادی اسرائیل حضور این نیروهای کار ارزان برای تل آویو اهمیت بسیاری داشت تا بتواند با کمترین هزینه بیشترین استثمار را از این نیروها در ساخت شهرک های به زعم خود استراتژیک شان داشته باشند. اما در خصوص قسمت دوم سوال شما باید گفت که به دلیل وخیم بودن اوضاع معیشتی و اقتصادی اسرائیل در یک سال گذشته و نیز آگاهی آفریقایی تباران ساکن در اسرائیل نسبت به حقوقشان سبب شکل گیری انتقادات و افزایش موج اعتراضات آنان به شرایط نابرابر کنونی در اسرائیل شده است. از همین رو نیز تل آویو به دنبال افزایش این موج اعتراضات به اخراج این بخش از جامعه خود برآمده است، به طوری که اسرائیل در اعلامیه که اخیرا داشت، صراحتا از برنامه جدی کابینه نتانیاهو برای اخراج این آفریقایی تباران سخن گفته است.
اما با توجه به شکست داعش در سوریه و برهم خوردن برنامه های اسرائیل اکنون تل آویو به دنبال تعریف نقشه دوم و یا برنامه آلترناتیو برای تعدیل این شرایط است. آیا می توان تلاش برای گسترش مناسبات با قاره آفریقا را این آلترناتیو دانست؟
یقینا اسرائیل در صدد است که خود داعش یا شاخه هایی از آن را در قاره آفریقا مورد حمایت خود قرار دهد تا به سرنوشت داعش در سوریه و عراق دچار نشود و در ادامه مجددا زمینه های بازگشت داعش به خاورمیانه با تقویت حمایت آن (داعش) در آفریقا و به خصوص کشورهای شمالی این قاره شکل گیرد. این مساله به عنوان یک استراتژی مهم و راهبرد جدی اسرائیل در قاره آفریقا تعریف شده است.
در خصوص مصر به عنوان یکی از مهم ترین کشورهای شما آفریقا و از معدود کشورهای اسلامی که با اسرائیل پیوند های سیاسی – اقتصادی دارد چطور؛ چرا که بسیاری معتقدند بر اساس راهبردی که شما به آن اشاره داشتید، اسرائیل در سایه مرزهای مشترک در صحرای سینا با مصر زمینه های تردد و حضور نیروهای تروریستی داعش در مصر را برای انجام و گسترش نفوذ ناامنی فراهم می کند. آیا این رفتار نیز در موازات تلاش برای تقویت داعش و یا شاخه هایی از آن مانند بوکو حرام در نیجریه از جانب اسرائیل تعبیر می شود؟
اولا در مصر یک حکومت توتالیتر روی کار است و از سوی دیگر اکنون روابط خوبی میان تل آویو و قاهره برقرار است. مضافا مرزهای مشترک میان این دو سبب شده است که امنیت اسرائیل به امنیت مصر گره بخورد. لذا اسرائیل در خصوص مصر بنای افزایش تنش و ناامنی را ندارد، چرا که امنیت خود او نیز تحت الشعاع قرار می گیرد. از همین رو جامعه مصر اکنون به دلیل وضعیت بد اقتصادی و معیشتی و شرایط نامطلوب مدنی آماده هر گونه حرکت انقلابی و سرنگونی دولت است. بنابراین مساله ناامنی و گسترش تروریسم می تواند در حکم جرقه این حرکت های برای سرنگونی دولت باشد و از آن سو یقینا اسرائیل از حرکت های انقلابی در مصر سودی نخواهد برد، فلذا راهبرد تعریف شده اسرائیل برای کشورهای آفریقایی در خصوص مصر وجود ندارد.
اما اساسا خواست اسرائیل در تعریف مناسبات دیپلماتیک با کشورهای آفریقایی چیست؟ به واقع پتانسیل این قاره در برآورده کردن اهداف رژیم صهیونیستی در چه فاکتورهایی نهفته است؟
همان طور که گفتم اسرائیل در عرصه بین الملل دچار یک انزوای سیاسی است. به عبارت دیگر تعداد کشورهایی که متمایل به برقراری ارتباط و مناسبات آشکار، گسترده و عمیق با اسرائیل هستند، بسیار معدود است. در سه دهه گذشته هر ساله در مجمع عمومی سازمان ملل بیش از 10 قطعنامه علیه اسرائیل به امضای بیش از 150 کشور از 193 کشور عضو سازمان ملل می رسد. اما نکته اینجا است که پس از پایان جنگ سرد اکنون قاره آفریقا به محل کسب رای کشورها در سازمان ملل بدل شده است. از همین رو نیز کشورهایی مانند انگلستان، ایتالیا، آمریکا، فرانسه، اسپانیا و غیره از این پتانسل آراء به سود خود استفاده می کنند. در این راستا اسرائیل نیز برای گسترش مناسبات خود و نیز برای خروج از انزوا برنامه گسترش روابط خود با کشورهای قاره آفریقا را در پیش گرفته است و به دلیل وجود 54 کشور آفریقایی در سازمان ملل زمینه های بسیار مناسبی برای خروج از انزوا شکل خواهد گرفت تا اسرائیل بتواند آرای کشورهای آفریقای عضو سازمان ملل را در زمان تصویب قطعنامه ها علیه خود با اسرائیل داشته باشد.
اما در خصوص کشورهای اسلامی آفریقایی برنامه اسرائیل به چه صورتی خواهد بود؟
در کشورهای اسلامی شمال آفریقا به دلیل وجود فضای ضد اسرائیلی پررنگ علیرغم وجود مناسبات با دولت ها، مردم و جوامع تنفر گسترده ای نسبت به اسرائیل دارند. از همین رو اسرائیل نیز این بیم را دارد که در صورت گسترش این جو و فضای ضد اسرائیلی موجبات تسری آن به کل آفریقا شود. لذا تل آویو راهبرد خود را برای کشورهای اسلامی شمال آفریقا بر این اساس تعریف کرده است که حداقل از حضور جریان ها و شخصیت های دینی در راس قدرت و حاکمیت جلوگیری کند تا موجبات همگرایی دولت و مردم برای توقیت موج ضد اسرائیلی فراهم نشود. از همین رو اسرائیل در خصوص کشورهای اسلامی شمال آفریقا به برخورد امنیتی – اطلاعاتی روی آورده است. در سایه این نکته اکنون موساد بیش از C.I.A و یا هر سرویس جاسوسی دیگری اطلاعاتی را از گروه های اسلامی کشورهای شمال آفریقا گردآوری کرده است. از همین رو نیز اسرائیل همواره سعی داشته از طریق جاسوسی، نفوذ خود را بر این گروه های اسلامی داشته باشد. البته از سوی دیگر نیز با شعار معروف اسرائیلی ها «از نیل تا فرات»، صهیونیست ها به سوی راهکارهای محیط زسیتی نیز روی آروده اند. به عبارت دیگر رژیم صهیونیستی با احداث سد بر روی رودخانه نیل در اتیوپی درصدد هستند تا این شاه راه حیاتی مصر را از این کشور بگیرند و قاهره را از رونق اقتصادی ناشی از رودخانه نیل محروم کنند تا از این طریق با ضعیف کردن مصر سیطره خود را بر این کشور اسلامی مهم شمال آفریقا داشته باشند. البته همان طور که گفتم نیاید این مساله یا افزایش ناامنی ها در یک قالب نگریسته شود.
خواسته های اقتصادی اسرائیل در آفریقا چه چیزهایی است؛ به عبارت دیگر این قاره می تواند چه منابعی را در اختیار تل آویو قرار دهد؟
در حوزه اقتصادی نگاه اسرائیل به آفریقا به منابع و معادن سرشار طلا، تیتانیوم، پلاتینیوم، الماس و سایر مواد معدنی باارزش باز می گردد. ببینید هر جا که معادن سرشار طلا وجود داشته باشد یقینا اسرائیل در آنجا حضور خود را خواهد داشت. چرا که صهیونیست ها در طول تاریخ همواره در پی ایجاد صنایع کوچک اما پر اهمیت و پرسود بوده اند. لذا اسرائیل در راستای اهداف اقتصادی چند هدف عمده را پیگیری می کند؛ اولا اسرائیل در چند سال گذشته در اکثر معادن طلای آقریقایی سرمایه گذاری کرده است که این مساله سابقه دیرینه دارد به طوری که نام فرودگاه ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی به عنوان طلا خیزترین کشور آفریقایی به نام یک یهودی است (فرودگاه اولیور تامبو). افزون بر این مساله اسرائیل در دو حوزه پزشکی و کشاورزی هم در آفریقا سرمایه گذاری کرده است و با توجه به نیروی فراون در این قاره به راحتی آزمایشات پزشکی خود را بر روی مردم آفریقا انجام می دهد. همچنین برای تست سموم آفات کشاورزی، آفریقا می تواند بهترین مکان برای اسرائیل تلقی شود.
در ادامه اهمیت اقصادی آفریقا مبحث انرژی به خصوص کشورهای شمال آفریقا در کجای معادلات اسرائیل قرار دارد؟
یقینا اسرائیل در حوزه انرژی به آفریقا وابسته است. اکنون خط گازی مهمی برای تامین گاز اسرائیل در مصر وجود دارد و تل آویو نیم نگاهی هم به بازار نفتی نیجریه دوخته است. لذا اسرائیل سعی دارد از طریق شرکت های بزرگ وابسته به خود منابع نفتی نیجریه را در اختیار بگیرد که مسلما با کوتاهی مسافت می تواند نفت زودتر و ارزان تر در اختیار رژیم صهیونیستی قرار بگیرد.
اما از نظر نظامی و امنیتی ارزش قاره آفریقا برای اسرائیل چیست؟
در حوزه نظانی و امنیتی اکنون اسرائیل به این نتیجه رسیده است که اگر کشورهای همسو با تل آویو در شاخ آفریقا قدرت را در اختیار داشته باشند یقینا می توانند با سیطره بر دریای سرخ امنیت اسرائیل را افزایش دهند. کما این که تل آویو چند سال پیش چندین کارخانه تولید دارو در سودان را به بهانه کارخانه تولید موشک بمباران کرد تا نتواند از مرزهای گسترده مشترک آبی خود با دریای سرخ امنیت اسرائیل را تحت الشعاع قرار دهد. از سوی دیگر اسرائیل با دریافت هزینه های هنگفت از برخی کشورهای آفریقایی به آموزش نظامی و امنیتی افراد در درجه های بالا اقدام کرده است. البته این مساله علاوه بر کسب درآمد برای اسرائیل موجب افزایش نفوذ و میزان وابستگی نظامی در این کشورها به رژیم صهیونیستی می شود. مضافا بحث بازار فروش برخی اقلام جنگی مانند فروش رادارها و و مواردی از این دست را هم نباید نادیده گرفت.
اما با وجود پرونده های هزار، دوهزار و پرونده دلفین در خصوص اتهامات فساد مالی – اداری بنیامین نتانیاهو که می تواند به برکناری او از نخست وزیری منجر شود و گذشته از آن، انتخابات آتی پارلمانی اسرائیل، آیا با تغییر کابینه نگاه تل آویو به قاره آفریقا تغییر خواهد کرد؟
قطعا این نگاه کلان تر از بحث های شخصی و دیدگاه های یک نخست وزیر است. این استراتژی اسرائیل است که اکنون قاره آفریقا را برای خود تعریف کرده است. لذا با تغییر کابینه و یا نخست وزیر این نگاه و فعالیت ها تغییر نمی کند. هر چند که ممکن است شتاب و جهت آن مقداری تغییر کند، چرا که اکنون نتانیاهو با سرعت و جدیت بیشتری بحث آفریقا و سایر مناسبات دیپلماتیک را دنبال می کند که رفت و آمدهای یک ساله اخیر او و لیبرمن به کشورهای آفریقایی نشانه بارز آن است. این تلاش های نتانیاهو برای موفق جلوه دادن خود نزد افکار عمومی اسرائیل است، چون که کابینه او تا کنون هیچ دستاورد ملموس و روشنی را برای اسرائیل نداشته که با پرونده فسادی که شما گفتید، این ضعف های نتانیاهو بسیار پررنگ تر نیز می شود. زمانی این ناکامی ها جلوه بیشتری پیدا می کند که نتانیاهو در مقام نخست وزیر اسرائیل متهم به برافروختن چند جنگ ناموفق با گروه های مقاومت فلسطینی و نهایتا شکل گیری انتفاضه سوم و نابودی کامل امنیت در درون اراضی اشغالی اسرائیل می شود.
در بستر تمام نکاتی که طرح شد استراتژی اسرائیل و شخص نتانیاهو برای کشورهای آفریقایی تا چه اندازه می تواند موفق عمل کند، آیا این راهبرد می تواند اسرائیل را به اهدافش برساند؟
نسبت به تلاش ها، صرف هزینه ها و اهتمام سران اسرائیلی تا کنون این راهبرد موفقیتی را در پی نداشته است و کوشش های مقامات تل آویو تنها در معدوی از کشورها مانند کنیا و یا در همین اواخر با بازگشایی سفارت خود در رواندا با اقبال کم رنگی روبه رو بوده است. حتی در کنیا دولت سعی دارد تا روابط خود با اسرائیل را چندان علنی نکند. چرا که این مساله می تواند باعث ایجاد نگاه منفی افکار عمومی کنیا نسبت به دولت این کشور شود. لذا دولت کنیا بعد از انتخابات و نه قبل از آن با سفر نتانیاهو موافقت کرد، چون می توانست در آرای مردم اثرات سوئی داشته باشد. البته نقش نتانیاهو و اسرائیل در از میان برداشتن گروه های اسلامی و شخصیت های دینی کنیا بسیار موثر و پررنگ بوده است و با ترور این افراد از طریق جاسوسان خود در کنیا موجبات به قدرت رسیدن سایرین را فراهم کرد، از همین رو دولت کنیا خود را مدیون و وابسته به اسرائیل می داند اما با وجود این نکته نیز باز دولت کنیا با وجود نگاه برتری جویانه موجود در راهبرد اسرائیل و دیدگاه آپارتایدی تمایلی به برجسته کردن این روابط در افکار عمی ندارد، لذا در مجموع تا کنون دستاورد روشن و ملموسی از این راهبرد اسرائیل در آفریقا نصیب تل آویو نشده است.
انتشار اولیه: شنبه 11 آذر 1396 / انتشار مجدد: یکشنبه 19 آذر 1396
نظر شما :