روزنامه لوموند از «قدرتمندترین مرد خاورمیانه» روایت میکند
قاسم سلیمانی؛ نگهبان ایران
نویسنده: لوییس ایمبرت
دیپلماسی ایرانی: ژنرال با گام های بلند در یک هوای مه آلود و سرد از جادهٔ پایین قلعهٔ حلب عبور می کند. در عکسی که دسامبر ۲۰۱۶ فردای سقوط دژ شورشیان سوری از او منتشر شده، چهره اش جدی و سخت است. مثل همیشه در میدان نبرد با لباس غیرنظامی ظاهر شده و یک دستار سبز رنگ دور پیشانی اش بسته است. قاسم سلیمانی با دقت خرابه ها را بررسی می کند و از پیروزی اش لذت می برد.
هفده ماه جلو تر در ژوییه ۲۰۱۵ منابع آمریکایی و خاورمیانه ای گزارش دادند که این فرمانده ارشد ایرانی به مسکو رفته تا نقشه های سوریه را جلوی ولادیمیر پوتین باز کند؛ او خودش را آماده کرده بود که همراه با روسیه وارد جنگ در سوریه شود. بی شک بشار اسد ادامه حیاتش را مدیون اوست.
پیش تر حتی از سال ۲۰۱۲ سلیمانی به همراه قوای ایرانی موظف شده بود جنبش اعتراضی بر ضد حکومت سوریه را ساقط کند و شورشیان مسلح ضد حکومت بشار اسد را سرکوب نماید و از حکومت اسد که متحد همیشگی تهران بوده و هست در برابر حملات مخالفان مسلح حفاظت کند.
این چنین است که قاسم سلیمانی قدرتمند ترین مرد خاورمیانه ۳۷ سال با جنگ زندگی کرده است. اولین رویارویی او با جنگ به سال ۱۹۸۰ بر می گردد زمانی که خودش را متعهد کرد تا از نظام انقلابی بسیار جوان ایران که مورد تهدید و اشغال دیکتاتور عراق صدام حسین قرار گرفته بود دفاع نماید.
قاسم سلیمانی در سال ۲۰۰۰ به عراق بازگشت اما این بار به عنوان مربی و مستشاری نظامی. در آن زمان او برای میانجی گری و حل و فصل اختلاف بین احزاب شیعه و دولت بغداد در عراق بسر می برد.
از تابستان ۲۰۱۴ شروع به تامین مالی و آموزش و سازماندهی شبه نظامیان شیعه عراقی برای جنگ با داعش (دولت اسلامی عراق و شام) کرد که پیش از این او را سخت احترام و تکریم می نمودند.
انسانی با صبر و حوصله، این ژنرال دو ستاره که بلندپایه ترین فرمانده سپاه پاسداران (اصلی ترین نیروی نظامی ایران) محسوب می شود در عین حال فرمانده نیروی ویژه و برگزیده ای به نام قدس (نام اورشلیم به عربی) است که تلاش می کند اوضاع در خاورمیانه و خاورنزدیک را به شکل مطلوب نظام ایران در بیاورد.
قاسم سلیمانی به آنچه در ادبیات رسمی ایرانی «محور مقاومت» نامیده می شود استحکام بخشیده است. این محور مقاومت، تهران را از ورای عراق و سوریه و لبنان به مدیترانه متصل می کند. این محور مقاومت به فرماندهی سلیمانی از حماس فلسطینی حمایت می کند و در عین حال از حرکت های اعتراضی مسلحانه در کشورهای پادشاهی عرب در حوزه خلیج فارس نیز پشتیبانی می کند. او ترکیه را به عقب نشینی وادار کرده و عربستان سعودی را خشمگین نموده است. قاسم سلیمانی تلاش می کند تمام منطقه را تحت تاثیر قدرت ایران قرار بدهد.
«به چهر های افسانه ای باور دارید؟» پرسش تحسین برانگیزی که عبدالله گنجی - مدیرمسئول روزنامه جوان متعلق به سپاه پاسداران - برای قاسم سلیمانی بکار برد، به نظر نمی رسد ظاهرسازی باشد؛ آن هم درباره کسی که بخش عمدهٔ عمر کاری خودش را در سایه سپری کرده است و اکنون یک چهره ایده آل تبلیغاتی است بویژه بعد از بحران سوریه و ظهور ناگهانی دولت اسلامی این دشمن قسم خوردهٔ ایران شیعه.
او چهره جدید جمهوری اسلامی است؛ مدافع متواضع از کشوری که بربریت جهادیست ها را دفع و تلاش می کند به مردم کشورش اطمینان بدهد که فراموش کنند جنگ همه جا و در تمامی مرز ها هست.
چه گوارای ایرانی اغلب همه دنیا را زیر نظر دارد
برای محمدحسین جعفریان نیز قاسم، ملکوتی است. جعفریان سابقه فعالیت خبری و رسانه ای در مناطق جنگی ایران-عراق را دارد و زندگی قاسم سلیمانی را طی سال های طولانی در زمینه فعالیت های نظامی و نیز مناطق عملیاتی مد نظر داشته و با ژنرال دوستی نزدیک دارد. جعفریان می گوید: قاسم سلیمانی مبارزه خیر علیه شر را هدایت می کند آن هم با دست خالی! برای جعفریان که خود را باورمند به ایدهٔ عدالت اجتماعی انقلاب اسلامی ایران و صدور این انقلاب به فراسوی مرزهای ایران می داند، قاسم سلیمانی سند و سمبل زنده بودن این ایدئولوژی انقلابی در منطقه است.
جمهوری اسلامی ۳۸ ساله شده است و به مرور از منش انقلابی اش فاصله می گیرد. تکنوکرات های توبه کرده گردش اصلی کار در دولت میانه روی حسن روحانی را به دست گرفته اند و تلاش می کنند دور دوم ریاست جمهوری حسن روحانی را در ۱۹ می ۲۰۱۷ را نیز بدست بگیرند. (این گزارش مربوط به دو هفته پیش از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران است).
فرماندهان سابق جنگ ایران و عراق به درجه داران ستاد، مردان تجارت و سیاستمداران -همچون باقر قالیباف که رقیب روحانی در انتخابات ریاست جمهوری است - تبدیل شده اند اما سلیمانی، چه گوارای ایرانی همچنان صبح برمی خیزد و دنیا را زیر نظر می گیرد و نگاهی به فراسوی مرزهای ایران دارد.
عبدالله گنجی می گوید: از ابتدای انقلاب اسلامی او (قاسم سلیمانی) در جنگ بوده و مثل ما زندگی راحتی نداشته است. افرادی مثل او می ترسند که راحت روی تخت بمیرند. او می خواهد شهید از دنیا برود.
سلیمانی آرزوی خودش را در برابر دوربینی در سال ۲۰۰۹ در مرز عراق چنین بیان می کند: میدان نبرد بهشت گمشدهٔ انسانیت است؛ بهشتی که تقوی و عمل انسان ها در بالا ترین جایگاه قرار دارد.
امروز قاسم سلیمانی یک مرد قدرتمند و خودساخته است با صدایی آرام که گویی در حال خواندن رمان گابریل گارسیا مارکز است.
در اصل سلیمانی پسر یک دهقان فقیر در کرمان واقع در جنوب ایران بوده است. در ۱۳ سالگی بعد از ۵ سال مدرسه اجباری برای کارگری ساختمان به مرکز استان می رود و درست در این زمان انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ اتفاق می افتد. در ۲۲ سالگی این مرد جوان ریزنقش و در عین حال خوش اندام و شیفتهٔ فرهنگ و پرهیزگار به جای شلوار پاچه گشاد و پیرهن یقه شکاری، یونیفرم ارتش تازه تولد یافته را بر تن کرد و به سپاه پاسداران انقلاب پیوست.
او به سپاه پاسداران پیوست همراه با انقلابیون دو آتشه، روحانیون و ملی گرا ها و کسانی که نظام بدون تسویه ایشان را به استخدام در آورده بود تا خلأ قدرت نظامی حاصل از سقوط رژیم شاه که در فوریه ۱۹۷۹ اتفاق افتاده بود را پر کند.
امروز آنچه او خالصانه پرورش می دهد و تلاش می کند زنده نگه دارد خاطره قهرمانان جنگ با عراق و مبارزان قدیم نزد جوانان بسیجی مساجد محلات است. همه می دانند که سلیمانی اگر آبرو و اعتبار مستحکمی برای خودش دست و پا کرده به دلیل فرماندهی او در عملیات های کماندویی و شناسایی پشت خطوط دشمن است.
رادیو عراق دوره صدام حسین در زمان جنگ ایران و عراق او را یک افسانه خواند که در عین حال دشمنی است که باید نابود شود. سلیمانی در عراق عشق به شهیدان را یاد گرفت.
بی اعتمادی و بدگمانی اش به غرب محصول حمایت غرب از صدام حسین در زمان جنگ ایران و عراق است و بویژه آنکه وقتی دیکتاتور سابق عراق بمب های گاز شیمیایی را در جبهه های نبرد با ایران و نیز علیه شهروندان غیرنظامی به کار گرفت غرب اعلام انزجار نکرد.
جنگ ایران و عراق به اتمام رسید و سلیمانی فرماندهی پاسداران در منطقه محل تولدش (کرمان) را بر عهده گرفت و سپس او را به استان همجوار سیستان و بلوچستان فرستادند برای جنگ با گروههای شورشی منتسب به اقلیت های سنی و قاچاقچیان مواد مخدر در مرز افغانستان. او سپس در ۱۹۹۸ به فرماندهی نیروی قدس برگزیده شد درست یکی دو سال بعد از به قدرت رسیدن طالبان در کابل که در آن زمان یک شکست و ناکامی برای ایران محسوب می شد.
فرشاد قربانپور روزنامه نگار اصلاح طلب نزدیک به دولت روحانی می گوید: «کمی بعد نامش را شنیدیم هنگامی که تظاهرات گسترده دانشجویی در ژوئیه ۱۹۹۹ در تهران فراگیر شده بود. نامه ای با امضای تعدادی از فرماندهان سپاه خطاب به رئیس جمهور اصلاح طلب محمد خاتمی منتشر شد که در آن از رئیس جمهور وقت خواسته شده بود جلوی اغتشاشات را بگیرد در غیر آن صورت تهدید به مداخله کرده بودند».
سلیمانی اما حتی تا آن زمان هنوز واقعا چهره نشده بود. در آن مقطع او یک چرخ دنده دستگاه نظامی بود، یکی از فرماندهان سایه که از نفوذ غرب بر روی جامعه مدنی جوان ایران سخت نگران هستند. این فرماندهان در این نفوذ تهدید انقلاب های رنگی را می بینند که به گمان ایشان تلاش می کند برای انقلاب اسلامی نقطه پایانی باشد.
این نگرانی در تابستان ۲۰۰۹ دوباره ظاهر شد، طی اعتراضات خیابانی به انتخاب مجدد رئیس جمهور محمود احمدی نژاد که به شدت سرکوب شد.
در عین حال آن زمان سلیمانی در مرکز قدرت ایرانیان یک شاهین نبود. او خیلی سریع خودش را متمایز می نمود همچون یک کار شناس نظامی (تاکتیسین) و در عین حال عملگرا (پراگماتیک).
درست بعد از حملات انتحاری ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آمریکا خودش را برای حمله و اشغال افغانستان آماده می کرد. ایران سخت نگران وجود نیروهای نظامی آمریکایی در مرزهای خودش بود. سلیمانی اما جرئت کرد یک ژست خطرناکی بگیرد آن هم در تهران؛ جایی که نفرت از آمریکایی ها و عدم همکاری با ایشان یک خط قرمز محسوب می شد.
حسین موسویان معاون وقت شورای عالی امنیت ملی و نزدیک به حسن روحانی در آن زمان می گوید: «او آمد و مقابل شورای عالی امنیت ملی از همکاری با آمریکایی ها برای سرنگونی رژیم طالبان در افغانستان و به قدرت رساندن حامد کرزای دفاع کرد.»
در یک هتل در ژنو سوئیس دیپلمات های ایرانی که از راه دور توسط سلیمانی هدایت می شدند به ملاقات مخفی رایان کروکر از دیپلمات های ارشد وزارت خارجه آمریکا رفتند. کروکر بعد ها در مصاحبه ای با نیویورکر تایید کرد که در آن ملاقات اطلاعات زیادی که خوابش را هم نمی دیدند از ایرانی ها در زمینه موقعیت نظامی طالبان، نقشه ها و طرح های عملیاتی بدست آورده بود.
آرزوی لاوروف برای دیدن سلیمانی
۲۹ ژانویه ۲۰۰۲ این همکاری فروریخت و به پایان رسید. جرج دبلیو بوش رئیس جمهور آمریکا در سخنرانی سالانه اش در سازمان ملل متحد ایران را در کنار عراق و کره شمالی محور شرّ نامید. آمریکایی ها خودشان را برای تهاجم به عراق آماده می کردند. یکبار دیگر تعجب و حیرت گذشته و نیز نگرانی از احاطه و محاصره شدن توسط آمریکایی ها از شرق همچون غرب، رهبران ایران را فراگرفت اما ترجیح دادند فرصت طلایی را غنیمت شمرند زیرا آمریکایی ها آماده می شدند بد ترین دشمن ایران یعنی صدام حسین را از میان بردارند.
در حالیکه واشنگتن تلاش می کرد نیروهای اپوزیسیون عراقی در تبعید را به استخدام درآورد، تهران به سرعت شبکه های خودش را فعال کرده و به سراغ قدیمی ها رفته بود.
علی الادیب یکی از رهبران حزب شیعه عراقی الدعوه می گوید: «تهران از سال های دهه ۱۹۸۰ یک نیروی نظامی شیعه عراقی در تبعید از میان وفاداران به خود را تشکیل داده بود که سلیمانی هم در میان ایشان بوده است و من ایشان را در آن سال ها ملاقات کردم».
الادیب در ادامه می افزاید: «سلیمانی یک سیاستمدار، یک استراتژیست و نه فقط یک نظامی است؛ او گوش می دهد ولی در عین حال نشان نمی دهد که تایید می کند اما واقعا گوش می دهد و با همه صحبت می کند؛ شیعه ها، کرد ها، سنی ها و حتی اعضای سابق حزب بعث».
از طریق واسطه های عراقی، سلیمانی مذاکره و چانه زنی با آقای کروکر برای تشکیل اولین دولت انتقالی در بغداد را از ۲۰۰۳ از سر گرفت با این پیش شرط که کاندیداهایی که مضر منافع ایران هستند باید کنار گذاشته شوند.
سوار شدن ژنرال سلیمانی بر دستگاه قدرت ایران از دید ناظران و بازیگران مهم خارجی هم دور نمانده است. سرگئی لاوروف که در دیدارش از تهران سال ۲۰۰۵ در یک هتل بزرگ در مرکز تهران اقامت داشت و برنامه های دیدار فشرده ای برای وزیر خارجه روسیه در نظر گرفته شده بود به یک روزنامه نگار که برای مصاحبه به دیدارش رفته بود گفت: «می خواهم فقط دو نفر را ببینم؛ رهبر [آیت الله] علی خامنه ای و سلیمانی.»
آمریکایی ها در عراق همچون افغانستان هم برای مدت طولانی ماندگار شدند. پس از اینکه واشنگتن متقاعد شد یک ماجرای نظامی جدیدی را به راه بیاندازد [و از همکاری گذشته ایران با آمریکا برای سرنگونی طالبان نتیجه آن شد که بوش ایران را محور شر نامید!] اما این بار سلیمانی تلاش کرد در کشور همسایه با آمریکایی ها مقابله کند. او متحدین عراقی خود را مسلح کرد از جمله ابومهدی موسوم به المهندس یک دوست ۳۴ ساله که از سوی واشنگتن متهم به سازماندهی یک سری عملیات انتحاری برنامه ریزی شده در دسامبر ۱۹۸۳ در کویت علیه سفارت آمریکا و فرانسه شده بود و پنج کشته برجای گذاشته بود که همگی کویتی بودند و این به تلافی حمایت غرب از صدام حسین در جنگ ایران و عراق صورت گرفته بود.
این عراقی موسوم به المهندس که سال های طولانی در ایران زندگی کرده بود و به فارسی روانی صحبت می کند، بسیار دوست دارد یک تیتر افتخار آمیز را به نام دوست و حامی اش بچساند و بگوید: سید قاسم سلیمانی فرم خاصی که فرزندان و نوادگان پیامبر اسلام را از بقیه متمایز می کند.
سلیمانی در بغداد یک شبکه شبه نظامی را تشکیل و سازماندهی کرد که از حزب الله لبنان - که در سال های دهه ۱۹۸۰ در درهٔ بقاع لبنان به کمک سپاه پاسداران تشکیل شده بود - الگوبرداری شده بود.
عماد مغنیه [فرمانده عملیات مخصوص حزب الله لبنان که در سال ۲۰۰۸ توسط اسرائیل در دمشق کشته شد] به بغداد آمد. قیس الخزالی روحانی جوان عراقی می گوید: «عماد مغنیه برای ما یک قهرمان بود زیرا او با اسرائیل جنگیده بود». قیس الخزالی مامور اعدام و پاکسازی نیروهای بجا مانده از زمان صدام است. او همچنین در اعدام خلبان های عراقی که در جنگ ایران و عراق در فاصله سال های ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ در بمباران ایران شرکت داشته اند نقش برجسته ای داشته است. الخزالی می افزاید: «حزب الله به ما آموزش داد. آن ها به ما یاد دادند که چگونه مین های هدایت شونده را بسازیم و بر ضد نیروهای آمریکایی در عراق بکار ببریم. سپاه پاسداران تجربه جنگ معمولی با عراق را داشت این خیلی برای ما مفید نبود اما حزب الله لبنان جنگجوهای جنگ شهری بودند و شورش بر ضد یک ارتش اشغالگر را تجربه کرده بودند».
در آن زمان بر اساس گزارش رسمی سازمان های اطلاعاتی آمریکایی، سلیمانی به بشار اسد توصیه کرده بود که مرزهای سوریه به عراق را بگشاید تا جهادیست های سنی اقصی نقاط دنیا برای مبارزه با قوای آمریکایی به عراق بروند. این اقدام به جنگ شهری در عراق شتاب بخشید. در میان این جنبش جهادی که از بخش عراقی القاعده متولد شده بود خیلی زود لبه تیز حملاتشان را متوجه شیعیان عراق کردند که از میان آن دولت اسلامی یا داعش متولد شد.
«یک شخصیت واقعا شیطانی»؛ این تعبیری است که ژنرال دیوید اچ پترائوس فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق که در ژانویه ۲۰۰۷ به روی کار آمد در گفتگوهای خصوصی اش همواره وقتی از سلیمانی یاد می کند بکار می بندد. ژنرال پترائوس موفق شد در تمام کشور صلح و آرامش را برقرار نماید با این شیوه که اقوام و عشایر سنی را به جنگ علیه القاعده ترغیب نماید. در سال ۲۰۱۱ ارتش آمریکا، عراق را ترک کرد. باراک اوباما می خواست خودش را از مشکلات منطقه خلاص کند.
در نتیجه ایران صاحب تنها قدرت خارجی در عراق شد و سلیمانی تلاش کرد که ثبات را در کشور همسایه مستقر نماید اما متحدان شیعهٔ محلی او اعم از احزاب و نظامیان آشکارا دولت را به اتخاذ سیاست های فرقه ای مجبور کردند. نوری المالکی نخست وزیر عراق سنی ها را از خود دور کرد و آنها را به دشمنان دولت خودش تبدیل کرد و اقداماتش موجب شد که جهادی های داعش به قدرت بازگردند.
حمید المطلق نماینده سنی مجلس از بغداد می گوید: «این یک شکست نبود این موفقیت سلیمانی بود و در عین حال بی سابقه و باورنکردنی. ایران با فشار روی رهبران سیاسی فاسد و فرقه ای، ملت عراق را به دو پاره تقسیم کرده است. سیاستمداران شیعه و فرماندهان نظامی و شبه نظامی حتی جرات نمی کنند از روبرو به چشمان سلیمانی مستقیم نگاه کنند، از او فرمان می برند، سخت از او می ترسند و در برابر او ضعیف هستند».
لبخند و تواضع
تصرف موصل توسط حکومت اسلامی (داعش) در تابستان ۲۰۱۴ نشانگر اوج شورش سنی ها علیه قدرت نوری المالکی بود. دولت عراق وقتی جهادی ها به سوی پایتخت حمله ور شدند به لرزه درآمد و ظرف ۴۸ ساعت ایران، سلیمانی را همراه با ده ها افسر خودش به بغداد فرستاد تا به عراقی ها کمک کنند. ابومهدی المهندس می گوید: «به لطف سلیمانی بود که اربیل پایتخت کردستان عراق توسط داعش به تصرف درنیامد. ما آنجا همه با هم بودیم از ۴ اوت آمریکایی ها آنجا را رها کرده بودند. تازه بعد از دو ماه از حمله داعش به اربیل برگشتند». ابومهدی المهندس در آن زمان فرماندهی یک گروه داوطلب بسیج مردمی را برعهده داشت، یک گروه اساسا شیعه که در پاسخ به فراخوان و فتوای آیت الله سیستانی اصلی ترین قدرت مذهبی شیعه در عراق تشکیل شده بود و این درست در حالی بود که ارتش عراق در برابر داعش از هم پاشیده شده بود.
سلیمانی به یک شخصیت محبوب مردمی تبدیل شد. آرزوی بودن کنار او و گرفتن عکس سلفی با او در خطوط جنگ برای رزمنده ها افزایش یافته بود. ژنرال که مستمرا با یک نیم لبخند معنادار ظاهر می شد نوعی تواضع متظاهرانه را به نمایش می گذاشتوو به متحدین ایران اطمینان می داد و در عین حال ایرانیان را از نگرانی استقرار یک خلیفه جهادی در نزدیکی مرزهای ایران راحت می کرد.
علی الادیب از اعضای بلندپایهٔ حزب الدعوه عراق می گوید: «سلیمانی برای محافظت از دولت ایران می جنگد اما برای او این جنگ اعتقادی و مذهبی است. اعتقاد دینی بیشتر به انسان انگیزه می دهد تا باورهای ناسیونالیستی».
در حالیکه سلیمانی و متحدین اش به دلخواه خود جنگ را به پیش می راندند ژنرال پترائوس پیش بینی می کرد جهادیزم در این کشور موفق خواهد شد. او همان زمان در گفتگویی با لوموند تحت عنوان «امپراطوری ایران و متحدین فرقه گرای آن» گفته بود: «تهدیدی که در درازمدت بر روی عراق سنگینی خواهد کرد شبه نظامیان شیعه مورد حمایت ایران هستند که تمامی امکانات خودشان را برای تخریب و تضعیف قدرت سیاسی بغداد به کار می بندند.»
در سوریه کشور همسایهٔ عراق، مخالفان بشار اسد انتقادات خودشان را بر روی اشغالگری نیروهای خارجی بویژه ایرانی متمرکز کرده اند. شبه نظامی گری بین المللی به رهبری سلیمانی وسعت و گسترهٔ بی سابقه ای به خود گرفته است: بر پایه اعلام مرکز تحقیقات روسیه حدود ۲۰ تا ۲۵ هزار جنگجو آماده پخش و مستقر شدن در هر زمان لازم در منطقه هستند. سربازان ایرانی با کمتر از ۳۰۰۰ مرد در این میان اقلیت هستند. حزب الله لبنان بخش مهمی از این نیرو را تشکیل می دهد. شبه نظامیان عراقی نیز به این نیرو کمک می کنند. همچنین واحد افغان ها و پاکستانی ها که از میان جمعیت گستردهٔ شیعیان مهاجر در ایران به استخدام در آمده اند. تعدادی از فرماندهان ایشان از سال های دهه ۱۹۹۰ در سپاه پاسداران سازماندهی شده بودند تا با طالبان بجنگند.
«در دمشق که شیعیان حدود ۱ تا ۲ درصد جمعیت را دربر می گیرند تفرقه ایجاد کرده بودند.» فیلیپ اسمیت محقق دانشگاه مریلند در آمریکا ضمن بیان این مطلب و نیز تحسین صبوری و دوراندیشی ایرانیان می گوید: «اولین شبکه سوریه ای در خدمت منافع ایران حول شیعیان عراقی در تبعید در دمشق شکل گرفت. عراقی هایی که سپاه پاسداران آن ها را در سال های ۲۰۰۰ در سوریه سرپناه داده بودند با این نیت که روزی شاید به آن ها نیاز پیدا کنند.»
در واشنگتن کار شناسان، اراده و شکل ایدئولوژیکی که پاسداران و شبکه شبه نظامی گری بین المللی را به اتحاد می رساند، چنین ترسیم می کنند: فرمان برداری مذهبی و سیاسی از رهبری معنوی ایرانیان. اما این پیوند ها که مخلوطی از منافع و رفاقت در مبارزه است لزوما به اطاعت پذیری تمام و کمال منجر نمی شود.
ابومهدی المهندس می گوید: «ایرانی ها می خواهند ما قوی باشیم اما نه خیلی زیاد. ما یک ارتش قوی در عراق نیاز داریم و در عین حال یک مذاکره کننده و چانه زن قوی تر در برابر ایران.»
در صحنه حزب الله لبنان نیز دو صدای منتقدانهٔ نا شناس بر ضد سلیمانی برخاسته است. این صداهای منتقد سلیمانی را متهم می کنند که از اعراب لبنانی به عنوان گوشت جلوی توپ استفاده می کند.
ژنرال علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران می گوید: «فرد تصمیم گیر نیست، نظام تصمیم گیر است. این بدان معناست که دستور سلسله مراتبی از فرماندهان سلیمانی از تهران به او ابلاغ می شود. سلیمانی به تهران می آید، وضعیت مناطق جنگی را توضیح می دهد، ما تصمیمات استراتژیک را اتخاذ می کنیم تا او اجرا نماید».
اما به نظر می رسد سلیمانی یک خودمختاری گسترده ای بویژه در زمینه عراق دارد. شمخانی می افزاید: «او نقشه های نبرد را ترسیم و برقرار می کند. او تصمیم می گیرد و اقدام می کند. ما دخالتی در انتخاب تاکتیک او نداریم. او لیاقت و کارایی لازم برای انجام ماموریتش را دارد».
عبدالله گنجی مدیرمسئول روزنامه جوان متعلق به سپاه پاسداران می گوید: «در سپاه سلیمانی هم سطح سایر فرماندهان سه گانه (هوایی، دریایی، زمینی) است.»
یک تحلیلگر سیاسی که نخواست نامش ذکر شود در تهران گفت: «سلیمانی همیشه دسترسی سریع و آسانی به [آیت الله] خامنه ای دارد و این عاملی است که می تواند به او نفوذ و تاثیرگذاری ویژه ای بدهد.»
در سینمای تهران حداقل سه فیلم بلند در ستایش ژنرال سلیمانی تولید و پخش شده است که یکی از آن ها انیمیشن بوده است. این زیاده روی در تبلیغ رسانه های حکومتی برای سلیمانی می تواند این باور را ایجاد کند که تلاشی برای آماده سازی شغل سیاسی در جریان است.
احمد سلامتیان نماینده سابقا انقلابی و ناظر محتاط کنونی جمهوری اسلامی می گوید: «رئیس جمهور روحانی تالیران [نمونهٔ مرد دیپلماسی تاریخ فرانسه] است، ملای دیپلمات که به قدرت رسیده است از طریق امور خارجه. اما قاسم سلیمانی ناپلئون است برخاسته از درجه نظامی و ژنرال شهرت و آوازه اما ایران امروز یک ناپلئون نمی خواهد!»
در سپتامبر ۲۰۱۶ وقتی که شایعه کاندیداتوری اش برای انتخابات ریاست جمهوری در ایران پیچید، قهرمان ملی، تمامی بلندپروازی ها را در یک اطلاعیه رد کرد: «او یک سرباز باقی خواهد ماند تا پایان زندگی اش انشاالله».
صادق زیباکلام تحلیلگر اصلاح طلب می گوید: «اگر قاسم سلیمانی نقش خودش را با تکیه بر اعتماد تمامی جریانات سیاسی ایرانی ایفا کرده مشخصا به دلیل همین عدم وابستگی آشکار اوست. او بدون جانبداری به جریانات سیاسی ملی ایران می نگرد».
در جریان به خاکسپاری مادرش در تهران سپامبر ۲۰۱۳ سلیمانی مرد گشایش با غرب، وزیر خارجه ایران محمدجواد ظریف را در آغوش گرفت که نشان از نزدیکی این دوست. در عین حال او جهاد پسر عماد المغنیه فرمانده کاریزماتیک حزب الله لبنان که در ژانویه ۲۰۱۵ توسط تیرهای هلی کوپتر اسرائیلی در خاک سوریه کشته شد را نیز همچون پدرش در آغوش گرفت.
منبع: روزنامه لوموند/ مترجم: سراج میردامادی
انتشار اولیه: دوشنبه 26 تیر 1396 / انتشار مجدد: یکشنبه 8 مرداد 1396
نظر شما :