از تهدید دانستن یکدیگر تا تبدیل شدن به دوستان منطقهای
فراز و نشیب هایی که روابط ایران و آذربایجان تجربه کرد
محسن پاک آیین، سفیر سابق ایران در آذربایجان*
دیپلماسی ایرانی: جمهوری اسلامی ایران و جمهوری آذربایجان باید با توجه به اشتراکات متعدد فرهنگی، تاریخی، مذهبی و جغرافیایی بهترین رابطه را در منطقه داشته باشند، اما متاسفانه در طول تاریخ حدود 25 ساله، بعد از فروپاشی شاهد بیشترین نشیب و فراز بودیم که البته نشیب ها بیشتر از فرازها بوده است. قصد دارم ابتدا با طرح اهمیت دو کشور برای یکدیگر به این پرسش پاسخ دهم که چرا روابط دچار مشکل شد و چه باید کرد که گذشته تکرار نشود؟ جمهوری آذربایجان مهمترین کشور قفقاز هم به لحاظ جمعیت، هم وسعت، هم ظرفیت های اقتصادی، انرژی، و هم به دلیل موقعیت ترانزیتی خیلی خاص و همچنین به دلیل درآمدهایش است. وجود دریای خزر از یک سو و رودخانه ارس در طرف دیگر و همجواری جمهوری آذربایجان با 4 استان ایران، از طریق مرزهای زمینی_ با دو استان از طریق دریا و یک استان به لحاظ زبان_ اهمیت ویژه ای به خصوص در ارتباط با جمعیت آذری زبان ما ایجاد می کند؛ به لحاظ تجانس جمعیتی، قومی و فرهنگی نیز در واقع مهمترین همسایۀ شمالی ما تلقی می شود.
آذربایجان حلقه اتصال جهان اسلام و جهان مسیحیت بوده و در بین گرجستان و ایران قرار گرفته است. یک کشور اسلامی و دومین کشور شیعه جهان است. از این منظر اهمیت بسیار مهمی دارد. از سوی دیگر ایران برای جمهوری آذربایجان به دلیل بحث ترانزیتی و تلاش آذربایجان برای اتصال به آب های گرم خلیج فارس و دریای عمان و به دلیل این که ارتباط زمینی با نخجوان ندارد و مجبور است از خاک ایران بگذارد، بسیار مهم است. زیرا اگر این مرز از دست برود و بسته شود خسارات زیادی متوجه آذربایجان خواهد شد. به دلیل مشکلات ناشی از قرهباغ، مسیرهای ارتباطی قبلی دوران شوروی که خط آهن ایروان به باکو بود، الآن وجود ندارد و به همین دلیل نیاز این کشور به ایران بسیار زیاد شده است. بازار آذربایجان در بین کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز مهمترین بازار است و تاکنون بالاترین صادرات غیرنفتی ایران به کشورهای آسیای مرکزی به قفقاز و آذربایجان بوده و همواره هم تراز مثبت بوده است. یعنی ایران صادرات بیشتری داشته است. در حوزه های انرژی چه در دریا و چه به صورت برق در ارس، با توجه به نیروگاه هایی که وجود دارد، اهمیت دو کشور برای همدیگر محرز است.
اما باوجود اهمیت طرفین برای همدیگر، این سوال باز مطرح می شود که چرا روابط به خصوص در اوایل دچار نشیب شد؟ بعد از فروپاشی شوری، ایازنیازی اوغلو مُطَلِب اف، اولین رئیس جمهور آذربایجان شد. او کمتر از یک سال رئیس جمهور بود و به دلیل بحران خوجالی و اتهامی که به او زدند، برکنار شد. سپس خلقی ها که افراد متمایل به پان آذریست بودند و ادعای ارضی نسبت به ایران داشتند، روی کار آمدند و ایلچی بیگ، دومین رئیس جمهور شد. او دیدگاه های تند پان آذریستی داشت. معتقد بود آذربایجان مستقل نمی شود مگر این که تبریز پایتخت این کشور باشد. در حالی که در آن زمان آذربایجان درگیر جنگ با ارمنستان و در واقع اولویت اول آذربایجان مساله قره باغ و ارمنستان بود. ایلچی بیگ دائم می گفت که من خواب خوی و مرند را دیدم، و همیشه این آرزو را مطرح می کرد که بتواند این وضعیت را، یعنی ادعای ارضی خود را به سامان برساند.
در این مقطع پان آذریست ها هم توجه زیادی به ایران کردند. فعالیت های متعددی را انجام دادند و به این دلیل نگاه ایران به جمهوری آذربایجان در آن منطقه، یک نگاه تهدیدمحور شد. یعنی نگاه ایران به آذربایجان به دلیل سیاست های خاص ایلچی بیگ امنیتی و موجب دور شدن دو کشور از یکدیگر شد. از سوی دیگر نگاه آذربایجان به ایران نیز تهدید محور شد. تفاوت نگاه دو کشور به مذهب، علت این مساله است. ایران و آذربایجان هر دو کشور شیعی ولی با تفاوت هایی هستند. ایران یک کشور انقلابی، حضور مردمی و در یک پروسه شاید 15،16 ساله با شاه و رژیم قبلی مبارزه کرد و با توجه به اعتقاد خودش انقلاب اسلامی را ایجاد کرد. بنابراین خودش را موظف می دید از این انقلاب پاسداری و دستاوردهایش را حفظ کند، اما در آذربایجان این گونه نبود. در آذربایجان به دلیل قوانین و مقرارت حقوقی که منجر به فروپاشی شوروی و ایجاد استقلال جمهوری ها شد، همان مقاماتی که روز قبل در شوروی بودند، روز بعد همان ها مقامات جمهوری آذربایجان شدند. همان مردمی که همان روز قبل با همان دیدگاه های لائیک و غیردینی خودشان حضور داشتند، مجدداً روز بعد به عنوان مردم یک کشور مستقل معرفی شدند.
بنابراین یک حرکت انقلابی بنیادی در جمهوری آذربایجان تشکیل نشد و دولت آذربایجان هم به دلیل فضای دوران شوروی نظام لائیک را انتخاب کرد و اکنون هم خود را حامی نظام لائیک می داند. در زمان شوروی نظام واقعا ضددینی بود، یعنی دولت شوروی تمام مظاهر دینی را ممنوع کرده بود و از بین می برد حتی قرآن ها و مساجد. علمای بسیاری در آن دوره کشته شدند و مردم آذربایجان آزادی دینی نداشتند. اما در دوره بعد از فروپاشی یک حکومت غیردینی حاکم شد، غیردینی یعنی این حکومت مایل نبود دین در سیاست دخالت کند، اما مردم آزادی دینی داشتند، یعنی مساجد و حسینیه ها فعال بودند و امروز هم فعال هستند. شیعیان در حدی که مزاحمت امنیتی برای دولت نداشته باشند، آزاد هستند اما اگر به خطوط قرمز ورود کنند، حتماً با آنها مقابله می شود. بنابراین آذربایجان یک حکومت ضددینی نیست، یک حکومت غیردینی است و باید به این تفاوت توجه کنیم.
با وجود این تفاوت ها طیفی از داخل ایران انتظار داشتند جمهوری آذربایجان هم مانند ایران شود. همان نگاهی که ما به فلسطین و اسرائیل داریم، آذربایجان هم داشته باشند. همان نگاهی که ما به مسائل جهان اسلام داریم، آنها هم داشته باشند. این مساله به خصوص تبلیغاتی که عوامل ثالث _اسرائیلی ها_ داشتند، نگرانی هایی را در آذربایجان ایجاد کرد که مبادا حکومتی شبیه ایران در کشور لائیک که شاید حدود 10 درصد فقط قائل به حکومت دینی بودند، ایجاد و مزاحمت هایی ایجاد کند. از این رو نگاه جمهوری آذربایجان هم نسبت به ایران یک نگاه تهدیدمحور شد، در حالی که ما باید تلاش می کردیم با نگاه فرصت محور به روابط نگاه کنیم.
عوامل دیگری از جمله مسائل تمدنی نیز مطرح بود. جمهوری آذربایجان در حوزه تمدنی ایران قرار داشته و دارد و ما دارای میراث های مشترکی به لحاظ فرهنگی هستیم. وقتی آذربایجان مستقل شد، سعی کرد این میراث ها را از آن خود کند، مانند نظامی گنجوی که تلاش شد نظامی را در چارچوب نگاه هویت سازی یک شاعر ترک زبان جلوه دهند و هر گونه ارتباط نظامی گنجوی با ایران قطع شود. این موضوع مورد اختلاف بین ایران و آذربایجان بود. مسائل دیگری در ارتباط با میراث فرهنگی که تبدیل به یک منازعه فرهنگی بین دو کشور شد. اگرچه می توانست تبدیل به یک نوع تعامل فرهنگی مثبت نیز باشد؛ همان گونه که نوروز بین 10 کشور ثبت شد، می شد هر دو به طور مشترک نظامی گنجوی را هم تجلیل کنیم.
این مسائل منجر شد دو کشور روبه روی هم قرار بگیرند. یکی از آثار این وضعیت، فرار آذربایجان از منطقه بود. آذربایجان روسیه را حامی ارمنستان می دانست، بنابراین اعتمادی به آن نداشت و از سوی دیگر در منطقه از ایران توسط عوامل ثالث به خصوص رسانه های اسرائیلی دوری کرد و به سمت آمریکا، اسرائیل و اروپا متمایل شد. این مساله آثاری منفی برای ایران داشت. به دلیل این که ما را از ترانزیت به اروپا محروم کرد و در حوزۀ خط انتقال، گاز و نفت به اروپا کاملاً غربی ها توانستند از آذربایجان علیه ما استفاده کنند.
اما دلیل چرخش روابط چه بود؟ و چه شد که روابط به وضعیت مثبت فعلی رسید؟ یکی از دلایل آن اشتباهات غربی ها بود. آمریکا و اروپا در مقاطع مختلف به دلیل بحث حقوق بشر و دموکراسی مشکلات زیادی را برای آذربایجان ایجاد کردند. به خصوص در انتخابات دور سوم از الهام علی اف حمایت نکردند و به انتقاد از او پرداختند. این باعث شد آذربایجان از آمریکا و غرب دل زده شود. حتی در این مقطع اسرائیل هم دچار اشتباه شد و خط غربی ها را دنبال کرد. اما بلافاصله با عکس العمل تندی که آذربایجان نشان داد، آنها عقب نشینی کردند و ادامه ندادند.
بحث اوکراین مساله دومی بود که باعث دل زدگی آذربایجان از آمریکا و غرب شد. به دلیل کم توجهی آمریکا به متحد خودش که اوکراین بود و فضایی که برای روسیه ایجاد شد، اعتماد کشورهای منطقه از جمله آذربایجان به آمریکا کاهش پیدا کرد. بحث سوم، ظهور افراطی گری بود که باعث شد آذربایجان به طرف منطقه و ایران گرایش پیدا کند. به دلیل این که آذربایجان به عنوان یک کشور شیعی در معرض خطر افراطگرایی بود و سعی کرد با ایران و روسیه همکاری های امنیتی و عملیاتی داشته باشد.
حضور دولت یازدهم و دوستی ای که آقای روحانی ایجاد کرد، با توجه به اهمیتی که ایشان برای آذربایجان قائل بود که چندین بار این را من از خود ایشان و از اطرافیانشان شنیدم که ایشان نظر خاصی به آذربایجان دارد و ارتباط دوستانه شخصی که ایشان با آقای الهام علی اف ایجاد کرد، یکی از دلایلی بود که در مجموع روند اعتمادسازی را به وجود آورد. بنابراین زمینه ساز بازگشت آذربایجان به منطقه شد و ما نیز پاسخ مثبت دادیم؛ به نحوی که تا به امروز 7 بار روسای جمهوری دو کشور ملاقات کردند.
*متن سخنرانی در نشست " رویکرد ها و راهکارهای جمهوری اسلامی ایران در قفقاز" دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه
انتشار اولیه: دوشنبه 18 اسفند 1395 / انتشار مجدد: دوشنبه 23 اسفند 1395
نظر شما :