سیاستمدارانی که تفکرات کپکزده را بزک میکنند
سایه سنگین پوپولیسم بر فرانسه
عبدالرحمن فتح الهی: زمانی که در سال ۱۹۵۶ ژان ماری لوپن، سیاست مدار دست راستی افراطی، یک کرسی در مجلس ملی فرانسه به دست آورد، آن هم نه در دورانی که اصلا حزب جبهه پیشرو ملی وجود نداشت، بلکه به عنوان یک عضو جوان فعال پارلمان برای یک جنبش پوپولیستی سابق، یعنی پوژادیست ها؛ دو چیز را هرگز تصور نمی کرد، اول این که روزی فرا برسد که از یک گروه کوچک روستایی که به مخالفت با ساختار نظام حاکمیتی، به واسطه شعارهایی نظیر نگاه به فراموش شدگان فرانسه یا حمایت از تحقیرشدگان فرانسه، صاحب 52 کرسی پارلمانی شود و نهایتا هم حزب جبهه پیشرو ملی خود را تاسیس کند. جبهه پیشرو ملی که هنوز هم با شعارهای دهه 50 میلادیش، خود را به یکی از مهمترین احزاب پوپولیست کنونی در اروپا بدل کرده در انتخابات منطقه ای 2016 فرانسه حدود 28 درصد آرای مردمی را به کیسه خود ریخت. لوپن در انتخابات درون حزبی خود از دختر خودش شکست خورد، این مهم که در 2011 اتفاق افتاد، سبب شد تا در حال حاضر دخترش مارین سکان دار حبهه ملی شود. کسی که منتقدانش او را فاشیست می دانند. اما چه وی فاشیست باشد چه نباشد، نمی توان قدرت پوپولیستیش را که حالا پشتیبانانی محکم بین جوانان، هم جنس گرایان، زنان و... به واسطه اندیشه هانی شونیستیی و ضداسلام گرایانه اش که اتفاقا هم روبه فزونی است، نادیده گرفت. ایپسوس نشانه این افزایش قدرت را در اعلام نظری کارشناسی شده بیان کرد، بر اساس نتایج نظرسنجی موسسه ایپسوس، میزان جلب نظر و آرای مردم فرانسه نسبت به لوپن و سیاست هایش 29 درصد بوده که حتی نیکولا سارکوزی، رئیس جمهور پیشین فرانسه که نامزد حزب جمهوری خواهان بود، ۸ درصد کمتر از او است. این آمار آغاز هشداری بود که سرانجامش به شکست در انتخابات درون حزبی سارکوزی از فیون و ژوپه رسید و باعث شد که او برای همیشه از دنیای سیاست خداحافظی کند.
سارکوزی که در زمان قدرت گیری خود معتقد بود دوران پوپولیستی گولیسم (شارل دوگل) به سرآمده و به جای آن پوپولیسم سارکوزیستی را به عرصه سیاسی وارد کرد، جریانی که بر جذب فرانسوی ها در کانون خوانشی فرانسوی های مدرن، متمدن یا مترقی می گشت و با گرد آوردن تمام نیروهای راست، هواداران جبهه پیشرو ملی و لوپن، سوسیال لیبرال ها، احزاب مستقل و حتی جناح میانه رو، به قدرت رسید اما در ادامه این راه از رسیدن به قدرت از طریق انتخابات سال 2017 بازماند. شاید پوپولیسم او امروز دیگر جواب نمی دهد و باید به دنبال ورژن جدید آن گشت، ورژنی که دیگر در سیاست های نه تنها سارکوزی که حتی اولاند هم یافت نمی شود و شاید که نگرانیش درگفتگوی 16دسامبر 2106 با فرانس 24 از نفوذ موج پوپولیستی، بعد از جدایی انگلستان از اتحادیه اروپا و انتخاب ترامپ در آمریکا به داخل خاک فرانسه نشانه بارز همین امر باشد. وی در ادامه همان مصاحبه اذعان کرد که انتخابات 2017 فرانسه رنگ و بویی به شدت پوپولیستی به خود گرفته است و آن را یک تهدید دانست.
اما این پوپولیسم به قدری در رسیدن افراد و احزاب به قدرت در خوانش امروز عرصه و صحنه سیاسی تاثیرگذار عمل می کند که هر دو حزب اصلی فرانسه یعنی سوسیالیست ها و جمهوری خواهان هم با شدت بیشتری پیگیر آن در کارزارهای انتخاباتیشان هستند. در همین راستا چیزی که درباره رقابت ابتدایی راست میانه ماه گذشته جالب توجه بود این بود که این میانه گرایان نبودند که پیروز شدند بلکه این تبلیغات انتخاباتی فرانسوا فیون بود که کارساز افتاد چرا که پوپولیسم او به شدت بر مسایل اجتماعی، مهاجرت و هویت فرانسوی، در کنار طرح های سخت گیرانه برای اصلاح اقتصاد فرانسه تمرکز داشته و در رقابت اولیه با آلن ژوپه که شعارهای میانه روتر، لیبرال تر و فراگیرتری را برای رأی دهنده ها ارائه می کرد، رأی قابل توجه ۶۶ درصدی را برایش به ارمغان آورد.
از سوی دیگر بنوا آمونی هم که با پیروزی بر مانوئل والس اکنون نامزد رسمی سوسیالیست های فرانسوی برای تصدی پست ریاست جمهوری شده هم به این بیماری مبتلاست، چراکه او هم در برنامه های انتخاباتی میان حزبی و همچنین برنامه اصلی برای کارزار دو دور بعدی خود، حول شعار تغییرات اساسی با طعم پوپولیستی می چرخد. اگر چه سوسیالیست ها بخت خود را برای زمامداری کم رنگ می بینند اما آنها هم برای جمع کردن رای بیشتر، پیشه کردن پوپولیسم را فراموش نکرده اند. البته علاوه بر خوانش پوپولیستی جبهه پیشرو ملی و دو حزب اصلی، بازیگر چهارمی هم این خوانش را در پیش گرفته؛ امانوئل ماکرون، وزیر سابق اقتصاد ۳۸ ساله که پیش تر در سال جاری دولت سوسیالیست را ترک کرد تا به عنوان یک نامزد مستقل از جناح چپ و راست در انتخابات شرکت کند و به همین واسطه خود را به عنوان یک چهره تازه معرفی کرده است. او هم وقتی که نامزدی خود را اعلام می کرد با جملاتی از رنگ و بوی پوپولیسم ساختار حاکمیتی را زیر سوال برد و ادعای پوچی آن را داشت.
اما درگیرودار این افزایش رضایت مردمی از موج پوپولیسم نباید دلایل و ریشه های این گرایش امروز مردمی در سطح جهان و همچنین به کارگیری سیاستمداران از این راهکار را نادیده گرفت. رکود و سکون اقتصادی مابعد 2008 که هنوز هم آثارش در جامعه جهانی باقی است و ترس از این سکون مردم را به این باور رسانده که شاید احزاب قدیمی دیگر کارکرد و کارایی لازم را نداشته باشند. همچنین بازگشت به اندیشه های ناسیونالیستی آن هم در به قولی، متمدن ترین جای دنیا، یعنی قاره سبز را نباید از نظر دور داشت. این مساله اکنون برای خود کلونی اتحادیه اروپا هم به بحرانی جدی بدل شده و موجودیت آن را زیر سوال برده است، از اختلافات هلندی زبانان و فرانسوی زبانان بلژیک تا احتمال جدایی اسکاتلند، ایرلند و ولز از بریتانیا، مسایل قومی و نژدادی مخصوص کشورهای حوزه بالکان، طرح جدایی شمال ایتالیا از جنوب آن و سیاست های پوپولیستی برلوسکنی در این موازات حتی با توجه به این که قدرت حاکمیتی را دیگر در دست ندارد، از آن طرف مسئله اتا، باسک، بارسلونا و کاتالونیا در اسپانیا واندیشه های عوامانه خوزه ماریا آزنار، نخست وزیر این کشور همگی شاهدی بر این بحرانند. چنان که در آمریکا هم ترامپ با همین شعارهای قومی و نژادی بخشی از آراء را کسب کرد و به قدرت رسید یا انگلیسی ها هم که با تمرکز بر هویت ناسیونالیستیشان توانستند از اتحادیه اروپا جدا شوند. پس اگر امروز موج پوپولیسم فرانسوی روی پاشنه کلاسیکش می چرخد جای تعجب نیست؛ پوپولیسم امروز فرانسه بحث بیکاری، چالش های معیشتی و اقتصادی ناشی از ضعف ساختاری و ماسائلی مانند مهاجرت را به بحث تداخل هویتی، نابودی و کم رنگی فرهنگی، از میان رفتن ارزش های فرانسوی و بحث های امنیتی گره زده است و امروز در پس این محورها، شعار فرانسه برای فرانسوی ها را سرلوحه برنامه ها قرار داده است. پوپولیست ها می گویند اگر فرانسه فرانسوی بماند می تواند قدرت سابق را باز یابد یا اینکه این فرانسوی ها هستند که باید تصمیم بگیرند آیا قدرت را به احزابی بسپارند که هویتشان را نادیده گرفته یا کسانی که به دنبال زنده کردن بحث هویت ملی و حفظ آن هستند؟ بنابراین دعوا بر سر این است که چه کسی فرانسوی است و چه کسی فرانسوی نیست؟ چه کسی را فرانسوی بدانیم و چه کسی را فرانسوی ندانیم؟ اتفاقا مارین لوپن بر همین نکات یعنی بحث های ضدجهانی شدن، جدایی فرانسه از اتحادیه اروپا، مخالفت با حضور و ورود مهاجرین و محورهایی از این دست به شدت تاکید می ورزد و نه تنها لوپن که فیون، ژوپه، ماکرون، بنوا آمون و ... هم رسیدن به قدرت را از گذر این محمل می بینند.
در نهایت باید گفت که امروزه این شیوه قدیمی، پوسیده و نخ نما که سالهاست کپک زده اکنون دوباره مورد توجه قرار گرفته و سیاستمداران هم با کنار زدن کپک هایش سعی در مدرن جلو دادن این شیوه عملکردی دارند. بله پوپولیسم یک شیوه است نه یک چارچوب مدون و منظم فکری یا یک ایدئولوژی، و به واسطه همین خوانش ماکیاولیستیش، پوپولیسم می تواند به راحتی با هر نوع ساختار حزبی – جناحی و هر نوع تفکر سیاسی – اجتماعی خود را وفق و انطباق دهد. حال می خواهد این جناح و تفکر چپ سوسیالیستی، راست میانه، راست افراطی، حزب مستقل یا هر تفکر دیگری باشد، چرا که هدف کسب قدرت است نه برقراری دموکراسی و بالا بردن شعور و فهم دموکراتیک جامعه. در پایان باید پرسید که امسال (2017) با برگزاری ده انتخابات در کل جهان در پس این شیوه عملکردی که متاسفانه به همه جا سرایت یافته، چه سیاستمدارانی چه سیاستی چه ایدئولوژی و تفکری نه تنها در فرانسه که بر دنیای امروز حاکم خواهد شد؟
نظر شما :