زلمی خلیل زاد در گفتگوی اختصاصی با دیپلماسی ایرانی
رای به روحانی رای به رابطه حسنه با غرب بود
دیپلماسی ایرانی- سارا معصومی : یازدهمین روز از سپتامبر سال 2001 میلادی تاریخ سیاسی آمریکا را برای همیشه تغییر داد. حمله تروریستی شبه نظامیان القاعده به خاک آمریکا چنان دقیق و بی نقص صورت گرفت که تنها یک راه پیش روی جورج دبلیو بوش رئیس جمهور وقت آمریکا قرار داد: حمله به بهشت عاملان این حمله در افغانستان. حکومت طالبان که از 1996 تا 2001 در راس هرم قدرت در افغانستان ایستاده بود با حمله نیروهای امریکا دست در دست متحدان اروپایی اش پایان یافت . این حمله شاید پایان حاکمیت سیاسی طالبان بر افغانستان بود اما هیچ گاه مهر پایانی بر موجودیت این گروه شبه نظامی نبود.طالبان همچنان مهره ای قابل توجه در معادلات سیاسی افغانستان به حساب می آید و این حضور را با عملیات های تروریستی که هرزچندگاهی به نام این گروه انجام می شود ، عملا نشان داده است . قریب به 13 سال پس از روزی که امریکایی ها بار سفر بسته و به افغانستان رفتند، دولت باراک اوبامای دموکرات خود را برای عقب نشینی از افغانستان در سال 2014 میلادی مهیا می کند.اوباما از نخستین روزهای حضور در کاخ سفید عزم خود را برای پایان دادن به ماجراجویی های نظامی که جورج بوش در افغانستان و عراق به راه انداخته بود، جزم کرد.نیروهای امریکایی که در سال 2003 میلادی به عراق حمله کرده بودند خاک این کشور را به شکل نسبی ترک کرده اند اما هنوز هم برخی در پوشش های مختلف در عراق مشغول به فعالیت هستند. امریکایی ها در حالی عراق را ترک کردند که هیچ گونه پیمان امنیتی میان واشنگتن و بغداد رسمیت نیافت و همین مساله به نظر زلمی خلیل زاد سفیر سابق امریکا در عراق در فاصله سالهای 2005 تا 2007 بزرگترین اشتباه دولت های وقت دو کشور بوده است . در افغاستان اما امریکایی ها نقشه دیگری چیده اند و حاضر به ترک این کشور به شکل کامل و مهیا کردن بستری برای حضور نیروهای تندرو پس از یک دهه حضور نظامی خود نیستند.خلیل زاد که خود متولد مزار شریف افغانستان است و از 2003 تا 2005 هم سفیر امریکا در افغانستان بوده سرسختانه اعتقاد دارد که افغانستان چه از منظر سیاسی و چه از نگاه مالی و نظامی به حضور امریکایی ها پس از 2014 نیاز دارد و این حضور خواست مردم افغانستان هم است . این سیاستمدار جمهوری خواه که از 2007 تا 2009 میلادی به عنوان نماینده امریکا در سازمان ملل فعال بوده ، مدافع همکاری های بیشتر میان ایران و امریکا در خصوص پرونده های مشترک منطقه ای از جمله افغانستان است اما اعتقاد دارد که همکاری های بیشتر به نتیجه مذاکرات هسته ای ایران با 1+5 بستگی دارد . متن گفتگوی اختصاصی دیپلماسی ایرانی با زلمی خلیل زاد به شرح زیر است :
شما سفیر آمریکا در دو منطقه بحرانی یعنی افغانستان و عراق بودید که در هر دو منطقه نیز نیروهای نظامی آمریکا حضور که منجر به سقوط حاکمیت وقت در هر دو کشور گردید . ارزیابی کلی شما از وضعیت این دو کشور بعد از گذشت بیش از یک دهه از آن تاریخ چیست ؟
این دو کشور تحت حاکمیت رژیم های خودسری بود که مردم خود را سرکوب کرده ، امنیت منطقه ای و البته در سطحی وسیع تر امنیت بین المللی را هم تهدید می کردند. طالبان در افغانستان زنان این کشور را مورد آزار و اذیت قرار داده و به حقوق اقلیت های قومی و دینی احترام نمی گذاشت. علاوه بر این افغانستان را به بهشتی برای نیروهای القاعده که حملات یازدهم سپتامبر 2001 را علیه امریکا هدایت کرده بودند، تبدیل کردند. صدام حسین نیز در عراق از تسلیحات شیمیایی علیه هزاران شهروند کرد استفاده کرده و البته که به قتل عام هزاران شهروند شیعه و مخالفان خود در سراسر عراق هم روی اورده بود. او دو جنگ را علیه همسایگان خود آغاز کرده بود. ایالات متحده هم مانند بسیاری از کشورهای دیگر اعتقاد داشت که صدام حسین برخلاف قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل اقدام به بازاحیای تسلیحات کشتار جمعی خود کرده و به هشدارها برای پایان دادن به جنگ خلیج فارس در سال 1992 بی توجه بوده است . هر دو این رژیم ها بخشی از فاکتورهایی بودند که خاورمیانه را به منطقه ای غیرمعمولی برای سکنی گزیدن تبدیل کرده بودند. خاورمیانه به منطقه ای تبدیل شده بود که بسیاری از حکومت های موجود در آن نمی توانستند در راستای تامین شرایط برای توسعه ، ارتقای آزادی و ثبات سیاسی گامی بردارند. منطقه ای که به جای تامین صلح به محلی برای خلق تهدیدهای بیشتر که نه تنها ثبات و امنیت در خاورمیانه که سرتاسر جهان را به خطر می انداخت تبدیل شده بود. بنابراین اقدام امریکا در برچیدن حکومت طالبان در افغانستان و صدام حسین در عراق تنها برای مهار برخی تهدیدهای موجود با توجه به این پیش فرض که صدام حسین تسلیحات کشتار جمعی در اختیار دارد نبود بلکه امریکا می خواست با این اقدام به بازگرداندن امید به خاورمیانه برای تبدیل کردن آن به منطقه ای برخوردار از صلح ، آزادی و ایفای نقش به عنوان عضوی مثبت در جامعه جهانی کمک کند.
افغانستان و عراق هر دو دوره انتقالی سختی را پشت سر می گذارند و با چالش های بسیاری دست و پنجه نرم می کنند اما وضعیت جاری در هر دو این کشورها امروز بهتر از ده سال پیش است . افغانستان راه طولانی را طی کرده است .به طور متوسط یک شهروند افغان می تواند به 14 سال زندگی بیشتر نسبت به 10 سال پیش امیدوار باشد. تعداد کودکانی که امروز به مدرسه می روند 10 برابر تعدادی است که در روزهای حکومت طالبان می توانستند از نعمت آموزش و پرورش برخوردار باشند. 35 درصد از 10 میلیون دانش اموز را دختران تشکیل می دهند. این در حالی است که دختران در زمان حاکمیت طالبان نمی توانستند به مدرسه بروند. افغانستان در حال حاضر از منظر آزادی رسانه یکی از دموکرات ترین کشورها در منطقه است . شکل گیری اپوزیسیون های سیاسی آزاد است و هرصدای مخالفی می تواند دولت را بدون ترس به چالش بکشد. وضعیت جامعه مدنی در این کشور ارتقای شایانی یافته و امروز این نهاد بسیار قدرتمند شده است . این کشور نهادهای امنیتی خاص خود را دارد که اندک اندک مسئولیت تامین امنیت جانی و مالی شهروندان افغان را بر عهده می گیرند. اما حضور بهشت امن برای جریان های افراط در یک کشور همسایه منجر به ادامه فعالیت های گروه های تروریستی مانند طالبان و یا شبکه حقانی شده است . البته که حاکمیت قانون هم آنگونه که باید و شاید جای خود را در این کشور پیدا نکرده است .
وضعیت عراق از برحی مناظر بهتر است . جامعه مدنی ، مطبوعات آزاد و پیشرفت احزاب سیاسی. منطقه کردستان عراق رشد اقتصادی بسیار خوبی را تجربه کرده است. درامد حاصل از فروش نفت رویه صعودی را طی می کند. البته هنوز عراقی ها بر سر مسائل کلیدی مانند تعریف نقش دولت فدرال در توسعه ، استخراج و صادرات نفت و نقش نیروهای امنیت ملی در این کشور با چالش هایی روبه رو هستند. فرقه گرایی همچنان انگیزه ای قدرتمند و نیروی محرکه ای سیاسی در این کشور است و به افزایش فعالیت های القاعده در منطقه نیز کمک شایانی کرده است . اوضاع سیاسی کشورهای همسایه و مسائل جاری در سوریه بر عراق تاثیر منفی گذاشته و بر حجم مشکلاتی که این کشور به ذات در دوره انتقال با آن روبه روست ؛ افزوده است .
هنگام حمله امریکا به افغانستان در سال 2001 میلادی بسیاری از منابع خبری و اطلاعاتی از همکاری ایران با امریکا در سرنگونی طالبان سخن گفتند. با اینهمه امریکایی ها از این حرکت ایران قدردانی خاصی به عمل نیاوردند و حتی نام ایران در محور شرارت هم قرار گرفت. ایا امریکا برای روزهای خروج از افغانستان بار دیگر از ایران کمک خواهد خواست؟ چه تضمینی وجود دارد که این بار کمک ایرانی ها باز هم نادیده گرفته نشود؟
ایران در سال 2001 به ما کمک کرد. این کمک ها به شکل دیپلماتیک به عنوان نمونه در کنفرانس بن بود که سازمان ملل از افغان ها و دیگر بازیگران دخیل در این پرونده دعوت کرده بود که بر سر یک نقشه راه سیاسی برای عبور دادن بحران از این کشور به تصمیم گیری واحد برسند. ایران از کانال های دیگر هم کمک کرده است . البته که باید از ایران بابت این کمک ها قدردانی کرد اما حقیقت این است که ایران هم از برکناری حکومت طالبان توسط امریکا در کابل استقبال کرده و البته از این حرکت متنفع هم شد. ایران از ائتلاف شمال که با طالبان می جنگید حمایت می کرد . طالبان برای بقای در قدرت سیاست فرقه گرایی را در پیش گرفته بود و شیعیان افغانستان را مورد تعقیب و آزار و اذیت قرار می داد. من موافق این ایده هستم که تهران و واشنگتن می توانستند در پرونده مشترک مهار طالبان در افغانستان همکاری های بیشتری با یکدیگر داشته باشند. دو فاکتور در نگاه امریکا به نقش ایران در افغانستان تاثیر منفی گذاشته بود : نخست آنکه بر مبنای برخی گزارش ها گفته می شد که برخی نیروهای امنیتی وابسته به ایران ، نیروهای اپوزیسیون را علیه دولت روی کار امده در کابل پس ازفروپاشی حاکمیت طالبان ، تحریک می کردند.بر اساس این گزارش های رسیده، ایرانی ها حتی تسلیحات مورد نیاز این مخالفان را هم در اختیار آنها قرار می دادند. این گزارش ها بدان معنا بود که ایران یک بازی دوجانبه را در افغانستان پس از فروپاشی حاکمیت طالبان دنبال می کند. دومین نکته ای که تاثیر منفی بر نگاه امریکا به ایران داشت این بود که برخی رهبران القاعده پس از فرار از افغانستان در ایران مامن گزیده بودند و گفته می شد که برخی مقام های امنیتی ایران پشت این حادثه قرار دارند. ایران از تحویل دادن این افراد به امریکا و افغانستان سرباز زد و همین مساله بر حجم تردید امریکا افزود. من به عنوان فردی که سفیر امریکا در افغانستان و عراق بوده ام از تعامل بیشتر با ایران حمایت کرده و می کنم. از آنجا که من در حال حاضر در دولت باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده پست ی ندارم نمی دانم که آیا ایران و امریکا بر سر مقوله تامین امنیت در افغانستان پس از 2014 و کمک ایران به سیاست های امریکا در این کشور با هم همکاری داشته اند یا خیر.
در عراق علیرغم عدم امضای پیمان امنیتی بین آمریکا و عراق ، ظاهرا تعداد قابل توجهی از نیروهای نظامی امریکا با پوشش دیپلماتیک ، حضور داشته و به همکاری با سیستم امنیتی و نظامی این کشور مشغول هستند . علیرغم این همکاری و حضور، علل ادامه این ناامنی ها در عراق چیست؟
به باور من نبود پیمان امنیتی دوجانبه میان امریکا - عراق اشتباهی بود که هم بغداد و هم واشنگتن مرتکب شدند. این مساله به تشدید رقابت های منطقه ای بر سر پر کردن این خلا سیاسی در عراق منتهی شد که به خودی خود در افزایش ناآرامی های قومی و مذهبی تاثیر بسزایی گذاشت. این تحولات و جنگ خونین در سوریه بر حضور القاعده در عراق و سوریه افزود. البته برخی همسایگان از جمله ایران هم به کمک نیروهای امنیتی خود با شبه نظامیانی که امنیت در این دو کشور را زیر سوال می برند، ارتباط دارند(!). این فاکتورها تهدید محیطی فراوانی برای حضور دیپلماتیک امریکا در منطقه به شمار می رود و البته که در تعیین میزان حضور نظامی نیروهای امنیتی امریکا در منطقه هم تاثیر گذار است . عقب نشینی نیروهای نظامی امریکا در افغانستان همچنین منجر به کاهش توانایی امریکا در تاثیرگذاری بر بحران های منطقه ای از جمله عراق و بخصوص سوریه شد.
بسیاری از کشورهای عربی متحد صدام حسین که چندان از حمله سال 2003 امریکا به عراق خشنود نبودند اعتقاد دارند که ثمره این حمله تقدیم عراق به حکومت شیعی تحت حمایت ایران بود. آیا شما با چنین تعبیری موافق هستید ؟ آیا امریکا و ایران در مورد عراق هم مانند افغانستان همکاری هایی با یکدیگر داشته اند یا خیر ؟
من با این تحلیل که توسط برخی رهبران کشورهای عربی و تحلیل گران عرب مطرح می شود، آشنا هستم. این ایده در سه مساله ریشه دارد:
- افزایش فرقه گرایی و مخالفت با برگزاری انتخابات آزاد و دموکراسی در منطقه به شکل کلان و در بزرگترین کشور شیعه منطقه.(!)
- بایکوت حضور اهل تسنن در پروسه سیاسی در عراق و برگزاری نخستین انتخابات در ژانویه 2005 بدون حضور آنها.
- وجود پیوندهای عمیق میان ایران و برخی احزاب شیعه و جریان های شبه نظامی که پس از فروپاشی حاکمیت صدام حسین نقش پررنگی در عرصه سیاسی عراق ایفا کردند.
من برای حضور احزاب سنی در فعالیت های سیاسی و تقویت رابطه میان اعراب با کشورهای عربی تلاش های بسیار کرده و در پاره ای از موارد هم موفق شدم . همکاری میان ایران و امریکا بر سر عراق پیش، پس و در جریان حمله به این کشور چندان قابل توجه نبود. با اینهمه حمایت های سپاه قدس ایران از گروه های شبه نظامی که تحت نفوذ ایران در عراق بودند بر تنش موجود در روابط دوجانبه افزود.(!) این نیروها به نیروهای ائتلاف حمله کرده ، با برخی رهبران سابق جریان های شبه نظامی ارتباط گرفته و تمام تلاش خود را می کردند تا با بر هم زدن ترکیب نیروهای ائتلافی ، عراق را ضعیف و چندپاره کنند. این فعالیت ها را در قالب حرکت های خصومت آمیز طبقه بندی می کنند.
به نظر شما ارتباط گیری های مستقیم میان ایران و امریکا که در حال حاضر با بحث در خصوص پرونده هسته ای ایران در قالب 1+5 اغاز شده است می تواند به بهبود اوضاع امنیتی و سیاسی در دو کشور افغانستان و عراق هم بینجامد؟
من مدافع گفتگو در خصوص مسائل منطقه ای هستم. اما باور من این است که ایران و امریکا باید در گام نخست در خصوص پرونده هسته ای به توافق برسند. این بدان معنا نیست که بحث و تبادل نظر در خصوص مسائل منطقه ای نباید در قالب دیدارهای همه جانبه پیش از رسیدن به توافقنامه نهایی هسته ای صورت بگیرد. ایران می تواند در مسائل امنیتی منطقه ای در صورت تمایل به ما کمک کند. به عنوان نمونه ایران می تواند به برخی حمایت های خود از طالبان پایان دهد. می تواند به بازسازی رابطه میان نوری مالکی نخست وزیر عراق و رهبران سنی نظر رافع العیساوی وزیر امور مالی و خزانه داری کمک شایانی کرده و از برخی گروه های شبه نظامی هم حمایت نکند. ایران می تواند سیاست خود در سوریه را با نگاهی واقع بینانه برای پایان دادن به ناآرامی ها منطبق کرده و به پایان بحرانی کمک کند که به رنج مردم سوریه و تشدید ناآرامی های قومی و فرقه ای انجامیده است .
مقابله با بحران افراط گرائی و تروریسم عامل اصلی حضور آمریکا در منطقه بود . ارزیابی وضعیت در کشورهای افغانستان و عراق و پاکستان و یمن و سوریه و لیبی و حتی بخشهائی از مصر نشان از توسعه این بحران و حتی تقویت یارگیری القاعده دارد . فکر نمی کنید بخشی از این موضوع ناشی از نفس ادامه حضور نیروهای نظامی خارجی و برخی عملکردهای اشتباه آمریکا در منطقه بوده است ؟ بعنوان نمونه می توان به موضوع سوریه و افغانستان و پاکستان اشاره کرد.
من با پیش فرض این سوال موافق نیستم. تقویت جریان های افراط و بنیادگرایی مولود شرایط منطقه ای و محلی مشخص است . به عنوان نمونه ،قدرت القاعده در سوریه و عراق میوه روش های خشونت آمیزی است که نیروهای متعلق به بشار اسد به کار بردند. ایران و روسیه هم مدافع این سیاست ها بوده اند. نبود حمایت به موقع و کافی ایالات متحده و غرب از جریان های میانه رو و عدم تلاش برای شکل گیری جریان اپوزیسیون دموکرات در سوریه نیز به این روند کمک کرد. فاصله بزرگی میان اهداف اعلام شده امریکا و استراتژی ها و برنامه های این کشور وجود دارد.به شکل مشابه ، ناکامی سیستم بین المللی در پایان دادن به بحران این شرایط فعلی را بوجود اورده است.شرایط وخیمی که به تبع جنگ بوجود امد به تولید افراط گرایی و خلق فرصتی برای القاعده منتهی شد. در شرایط افراط ، میانه روها راهی برای بروز پیدا نمی کنند. جریان افراط از سوریه تا عراق گسترده شده و بر تمام تحولات منطقه در بازه زمانی نامشخص در آینده تاثیر خواهد گذاشت. برخی کشورهای منطقه ای مانند عربستان سعودی از جریان افراط حمایت می کنند. تضادهای جهانی و منطقه ای و بی میلی و بی توجهی سوری ها به آینده کشورشان همگی به طولانی شدن روند جنگ مدنی منتهی شده است .
نحوه مواجهه جامعه بین المللی با بحران در سوریه یک اشتباه بوده و تبعات منفی فراوانی نه تنها بر اوضاع این کشور که بر کل منطقه و در سطح کلان تر بر مسائل بین المللی خواهد گذاشت. در افغانستان جریان افراط نتوانست موفقیت های چندانی را به نام خود سند بزند. امروز جمعیت قابل توجهی از مردم افغانستان را میانه رو تشکیل می دهند و به نظر می رسد که حداقل فعلا اکثریت مردم در این کشور از بهبود رابطه با غرب و امریکا استقبال می کنند. حتی در ایران هم پیروزی حسن روحانی در انتخابات نشان داد که مردم خواهان اعتدال و بهبود رابطه با غرب بخصوص امریکا هستند. مردم کشورهایی که بهار عربی را تجربه کردند هم تلاش می کنند تا راه خود را بیابند. شرایط سیاسی قبلی به هیچ وجه پایدار نبود.با اینهمه تشکیل نظم نوین و با ثبات هم زمان خواهد برد. در تونس ،ترورها و تعلل در روند بازنویسی و تصویب قانون اساسی ، روند انتقال دموکراتیک قدرت را با چالش هایی روبه رو کرده است . در مراکش گام های بسیار جدی برای اصلاحات برداشته شده است . در مصر، رئیس جمهور منتخب تنها یک سال پس از تکیه دادن بر کرسی قدرت ، از کار برکنار شده و این کشور خود را برای تصویب کردن دومین پیش نویس قانون اساسی در بازه زمانی دو ساله مهیا می کند. در لیبی ، خلا امنیتی که به دنبال دخالت نظامی ناتو برای برکناری قذافی رخ داد ، همچنان چالشی جدی است و پخش تسلیحات میان گروه های شبه نظامی که کنترل برخی نقاط در این کشور را بر عهده دارند، ادامه دارد. در یمن هم پروسه گفتگوهای ملی متوقف شده است .
به نظر می رسد نوعی تضاد در موضوع مبارزه با افراط گرائی در سیاستهای آمریکا مشاهده می شود .یافتن منشا افراط گرائی از نظر فکری و حمایت های مالی در منطقه امر مشکلی نیست ، اما در عمل این منابع متحدین راهبردی شما در منطقه هم محسوب می شوند . این تضاد را چگونه می توان توجیه کرد؟
این درست است که برخی دوستان منطقه ای ما از جریان های افراط مانند طالبان یا سلفی ها حمایت می کنند. اما ایران هم از تندروها در عراق ، فلسطین و لبنان حمایت می کند. در خصوص دوستان امریکا ، این کشور با توسل به اهرم تشویق یا تحت فشار قرار دادن این دوستان ، تلاش کرده است تا روند حمایت انها از جریان های افراط را متوقف کند. گاهی امریکا در این مسیر موفق بوده و گاهی خیر. استفاده از تندروها به عنوان ابزاری برای پیشبرد سیاست این منطقه را بی ثبات کرده و البته که میزان همکاری مابیت اعضا را هم تقلیل داده است.
پاکستان از جمله کشورهایی است که بعنوان متحد غیر ناتوئی آمریکا معرفی شده است . از سوئی در زمانی که شما بعنوان سفیر آمریکا در افغانستان مشغول کار بودید بارها به رفتار دوگانه بخشهائی از حاکمیت پاکستان در قبال افغانستان اعتراض داشتید . آیا فکر می کنید این رفتار دوگانه خاتمه یافته است ؟آیا می توان تغییر دولت در این کشور را موید تغییر نگاه مجموعه حاکمیتی آنها در ارتباط با مقابله جدی با بحران ناامنی در افغانستان تصور کرد؟
سیاست های نیروهای امنیتی در پاکستان مانند سیاست های آنها در افغانستان که شامل حمایت از طالبان هم می شود توسط ارتش پاکستان و نه دولت های منتخب مردمی اعمال می شود. با اینهمه، حمایت های ارتش از تندروها به تیر به خودی تبدیل شده است . در حال حاضر تندروها به تهدیدی برای خود پاکستان هم تبدیل شده اند. دولت نواز شریف هم هنوز نتوانسته است استراتژی مناسب برای رفع این چالش بیابد. نخست وزیر در تازه ترین انتصاب خود ، یک نظامی وفادار به خویش را برای ریاست ارتش برگزیده است . این مساله که این دو مرد بتوانند با توسل به یک استراتژی واحد ضدافراط گرایی به روند استفاده از هربه افراط برای رسیدن به اهداف سیاسی خود پایان دهند، مقوله ای است که در گذر زمان مشخص خواهد شد.
پیمان امنیتی آمریکا با افغانستان به موضوعی داغ در این کشور تبدیل و رئیس جمهور افغانستان شروطی را برای امضا آن وضع و بر خلاف تاکید آمریکا که باید تا پایان سال جاری میلادی بامضا برسد اظهار داشته که امضای آنرا به بعد از برگزاری انتخابات آتی ریاست جمهوری این کشور موکول کرده است . از سوی دیگر از قول معاون وزارت امور خارجه آمریکا در امور کشورهای آمریکای جنوبی شنیده شده که آمریکا بنا دارد تحت هر شرایطی در منطقه غرب آسیا حضور داشته باشد . با توجه به این موضع در صورت عدم امضای این پیمان توسط رئیس جمهور افغانستان ، تکلیف گزینه صفر یا خروج همه نیروها از این کشور چه خواهد شد ؟
من از توافقنامه امنیتی دوجانبه میان امریکا و افغانستان حمایت می کنم. اگر این توافقنامه به سرانجامی نرسد باید منتظر یک تراژدی برای افغانستان باشیم. نیروهای افغان همچنان برای حفاظت از شهروندان عادی در این کشور به حمایت نیروهای ناتو و امریکا نیاز دارند. افغانستان هنوز در شرایطی نیست که بتواند از لحاط مالی مستقل شده و روی پای خود بایستد. بدون حضور نیروهای امریکایی و ناتو و حمایت های مالی غرب ، افغانستان روند نزولی را طی خواهد کرد و حتی ممکن است در آستانه فروپاشی و سقوط کامل هم قرار بگیرد. در چنین سناریویی خلایی ایجاد خواهد شد که به تشدید جنگ ها در این کشور منتهی خواهد شد و البته که احتمال این موضوع هم هست که وزنه به سمت افراط گرایی سنگین تر شود. رقابت های منطقه ای و دخالت ها در امور داخلی افغانستان هم در صورت این سناریو تشدید خواهد شد . افغان هایی که تجربه خروج نیروهای اتحاد جماهیر شوروی سابق را در پرونده سیاسی کشور خود دارند ، امروز می دانند که برای پیشرفت به کمک های غربی نیازمند هستند و به همین دلیل از امضای توافقنامه امنیتی میان افغانستان و امریکا استقبال می کنند. این تمایل افغان ها در رای مصبت لوئی جرگه به توافقنامه امنیتی به نمایش گذاشته شد. حامد کرزی در مخالفت با امضای این توافقنامه در حال حاضر تنها است . او نمی تواند با آینده این نسل و نسل های آتی در افغانستان با مخالفت خود بازی کرده و بر سر آن قمار کند. او باید تغییر رویه داده و این توافقنامه را سریعا امضا کند. در صورت امتناع وی ، امریکایی ها باید صبر پیشه کرده و از مطرح کردن گزینه حضور صفر در افغانستان سرباز بزنند. امریکا می تواند صبر کند و این توافقنامه را با رئیس جمهور آتی به امضا برساند.
فارغ از آنچه در متن این پیمان آمده ، آیا آمریکا برنامه خاصی برای کاهش نگرانی کشورهای منطقه بابت ادامه حضورش در افغانستان دارد؟
تنها کشوری که مخالفت خود را با امضای توافقنامه امنیتی میان افغانستان و امریکا اعلام کرده ایران است . این مساله را حامد کرزی در سخنرانی خود در لوئی جرگه بیان کرد . پاکستان ، هندوستان ، روسیه ، چین و کشورهای آسیای میانه به علاوه ترکیه و عراق یا از این توافقنامه حمایت می کنند و یا مخالفت خود با ان را علنی نمی کنند. ایران باید از خود این سوال را بپرسد که چرا در این جبهه تنها مانده است ؟ چرا ایران خود را در تقابل با خواست و اراده مردم افغانستان قرار داده است ؟ امضای این توافقنامه خواست اکثریت شیعه در افغانستان هم است . شیعیان افغانستان خواهان رابطه قوی و مثبت با امریکا هستند. در اخرین جلسه لوئی جرگه ، مردم استان بامیان که اکثریت انها را شیعیان تشکیل می دهند ، خواهان حضور نیروهای امریکایی در استان خود شده و این حضور را به عنوان پیش شرطی برای موافقت با امضای توافقنامه امنیتی دو جانبه میان افغانستان و امریکا اعلام کردند.
در خصوص نگرانی های منطقه ای هم من فکر می کنم که مقام های افغانستان با ایران در خصوص این توافقنامه امنیتی وارد گفتگو شده اند و به تهران اطمینان داده اند که این توافقنامه تهدیدی برای آنها نخواهد بود. اگر ایران نگرانی های معقولی دارد که می خواهد در این خصوص با امریکا در میان بگذارد می تواند در جلسات آتی دو یا چندجانبه با محوریت افغانستان انها را طرح کند.
انتشار اولیه: شنبه 7 دی 1392/ باز انتشار: جمعه 13 دی 1392
نظر شما :