فرانسیس فوکویاما در گفتگو با رادیو آزاد اروپا

روسیه هر روز از دموکراسی دورتر می شود

۱۶ شهریور ۱۳۹۲ | ۱۶:۳۲ کد : ۱۹۲۰۷۹۶ اروپا گفتگو
نویسنده خبر: فرانسیس فوکویاما
معتقدم با گذر زمان روسیه غیردموکراتیک تر هم خواهد شد. در این کشور رقابت آزادی برای دیگر نیروهای سیاسی وجود ندارد. در روسیه شاهد آزادی بیان نیستیم و جریان آزاد اطلاعات مفهومی ندارد
روسیه هر روز از دموکراسی دورتر می شود

دیپلماسی ایرانی: بیش از دو دهه قبل زمانی که جهان شاهد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و اقتصاد سوسیالیستی آن و در کنارش پیروزی چشمگیر بازار آزاد و دموکراسی بود، فرانسیس فوکویاما، پیش بینی کرده بود که لیبرالیسم ایدئولوژی ها رقیب خود را مغلوب خواهد کرد. با این حال وی در این گفتگوی اختصاصی با رادیو آزاد اروپا بلاروس توضیح می دهد که دموکراتیزه شدن در اروپای شرقی روسیه به راحتی حاصل نمی شود.

شما کدام فرایند سیاسی-اجتماعی را مهم ترین و تعیین کننده ترین در آینده اروپای شرقی و روسیه می دانید؟

به نظر من متاسفانه اکثر آنچه که تا به حال اتفاق افتاده مثبت نبوده است. بنابر این در روسیه از زمانی که ولادیمیر پوتین به عنوان رئیس جمهور انتخاب شده است شاهد هستیم به صورت مداوم در حال دور شدن از دموکراسی هستیم. و معتقدم با گذر زمان روسیه غیردموکراتیک تر هم خواهد شد. در این کشور رقابت آزادی برای دیگر نیروهای سیاسی وجود ندارد. در روسیه شاهد آزادی بیان نیستیم. در روسیه آزادی اطلاعات مفهومی ندارد.

اوکراین نیز نا امیدکننده بود زیرا من فکر می کنم این کشور سال 2003 فرصتی برای دستیابی به دموکراسی واقعی را از دست داد. با این حال از زمان اخرین انتخابات و پیروزی ویکتور یانوکویچ در سال 2010، وی نشان داده است که هنور هم غریزه اقتداگرایی را در وجودش دارد.

چرا اکثر کشورهای پسا شوروی خود را در خطر دیکتاتوری می بینند؟

به نظرم چند دلیل وجود دارد: اولین دلیل این است که تلاش برای ایجاد دموکراسی و فرایند گذر به آن بسیار بی نظم و پر از هرج و مرج بوده است و معتقدم خود نیروهای دموکراتیک متحد نبودند و مرتکب اشتباهاتی شدند. برای مثال در اوکراین، ائتلاف نارنجی از درون دچار اختلاف شدند و وظیفه حکومت کردن را به درستی انجام نداند.

با این حال اعتقاد دارم که مشکل اصلی عدم وجود نهادهای قدرتمند از زمان کمونیست ها و اتحاد جماهیر شوروی بود. در نتیجه احزاب سیاسی در انجا وجود نداشت، جامعه مدنی نداشتند و یا اگر هم بود جامعه مدنی بسیار ضعیفی بود. شما دولتی داشتید که قدرت سرکوبگری بالایی داشت اما قدرت ارائه خدمات بالایی نداشت و قادر نبود بدون فساد عمل کند؛ قانونی در آنحا حکمرانی نمی کرد. بنابراین اگر جهان سابق کمونیست را با امریکای لاتین که آن هم از دهه های 1960و 70 تحت دیکتاتوری بوده است مقایسه کنیم چیز زیادی برای عرضه وجود ندارد. نمی گویم که این اتفاق در آینده هم نمی افتد اما ساخت این نهادها بسیار دشوار و زمان بر است.

ایالات متحده چه اشتباهاتی در منطقه مرتکب شد؟

فکر می کنم اشتباهاتی هم در زمینه سیاست و هم احتمالا در زمینه توجهاتش داشت. در زمینه سیاست، بسیاری از امریکایی ها تصور می کردند اگر تنها از شر دیکتاتوری رها شوی انگاه دموکرسی واقعی را خواهی داشت. همچنین به نظرم توجه کافی به نیاز به ساخت نهادهایی برای حمایت از دموکراسی وجود نداشت.

فکر می کنم ایالات متحده احتمالا می توانست عملکرد بهتری داشته باشد مخصوصا در اولین روزهای اوایل دهه 1990 در روسیه می توانست به تحکیم یک دموکراسی قدرتمند، کمکی واقعی نماید. و در زمینه سیاست خارجی، من فکر می کنم بسیاری از روس ها به دلیل گسترش ناتو و غیره در مقابل ایالات متحده قرار گرفتند. در حال حاضر این اختلاف نظر وجود دارد چرا که در اروپای شرقی این چیزی است که تا حد زیادی مد نظر بود، اما مطمئنا روس ها را بیشتر در مورد نیات غرب و غیره مردد کرد.

شما گفتید که روسیه در حال دور شدن از دموکراسی است. آیا این حقیقت که روسیه توسط کشورهای اقتدارگرا احاطه شده و از آنها حمایت می کند، نیز در خدمت تحکیم تمایلات اقتدارگرایانه در این کشور بوده است؟

به نظرم همینطور است. وجود دموکراسی های واقعی در مرزهای روسیه به سود این کشور نیست زیرا سیگنال های اشتباهی به مردم این کشور می فرستد. بنابراین به نظرم احتمالا درست است که روسیه ترجیح دهد که همسایگان اقتدارگرایی در اطرافش داشته باشد.

و من معتقدم که به صورت فزاینده ای شاهد همکاری بین روسیه و این دیکتاتوری ها در زمینه تلاش برای ایجاد یک منطقه آزاد تجاری و یا فضای اقتصادی و وحدت آن از طریق سیاست های انرژی و از طریق حمل و نقل و غیره خواهیم بود.

اکنون همه توجهات از خارج اکثرا بر روسیه متمرکز شده است. آیا ممکن است این باعث شود که روسیه از روی احتیاط به صورت سیستماتیک تر و با دقت بیشتری از تغییرات دموکراتیک در کشورهای همسایه حمایت کند؟

ایالات متحده هم کمک های مشخصی برای حمایت از دموکراسی انجام داده است اما همانطور که می دانید این منجر به واکنش هایی شد، همه کشورها قانونی را وضع کردند که دریافت پول را برای گروه های جوامع مدنی ممنوع کرد. راه حل در کشورهایی مانند اوکراین و گرجستان در به عضویت ناتو درآمدن جستجو شده است. در اصل من فکر می کنم می تواند ایده خوبی باشد.

اما در عمل، حرکت هوشمندانه ای نبود زیرا ناتو در واقع پیمانی نظامی است که متعهد می شود که همه اعضای ناتو در صورتی که یکی از کشورهای عضو مورد حمله قرار بگیرد در حمایت از آن کشور وارد جنگ شوند. و من معتقدم در عمل امکان پذیرش هیچکدام از آن کشورها در پیمان ناتو وجود نداشت. اتحادیه اروپا داستان متفاوتی دارد زیرا این اتحادیه یک پیمان نظامی نیست.

و فکر می کنم اقداماتی وجود دارد که اروپائیان می توانستند برای تشویق این نهادها و قرار دادن آنها در یک مسیر دموکرات تر در همه این کشور ها مخصوصا اوکراین انجام دهند. اما در پایان معتقدم اهرم های اروپا و امریکا در این قسمت جهان محدود است.

چرا اتحادیه اروپا پیشنهاد عضویت در این اتحادیه را به اوکراین یا بلاروس نمی دهد؟

به نظرم دلیل این اقدام کاملا روشن است. خیلی از اروپائیان معتقدند که این اتحادیه با سرعت خیلی زیادی گسترش پیدا کرده است. احتمالا نباید عضویت یونان را می پذیرفتند یا حداقل نباید عضویت آن را در منطقه یورو می پذیرفتند. در حال حاضر هم بسیاری از مردم فکر می کنند که بلغارستان و رومانی هم پیش از موعد مقرر پذیرفته شده اند چون زمانی وارد این اتحادیه شدند که به دلیل فساد و عملکرد موسسات خود عقب افتاده اند.

و به دلیل اینکه اروپا برای اهداف سیاست خارجی خود نیاز دارد که تجارت داشته باشد، بهتر است که اتحادیه بزرگتری داشته و  مردم بیشتر را برای ملحق شدن به آن تشویق کند. اما برای سلامت خود اتحادیه اروپا، آسان تر این است که آن را کوچک تر نگه دارند زیرا در این صورت بالا نگه داشتن استانداردها درون اتحادیه راحت تر است. بنابراین آنها باید بین این دو مورد تعادل ایجاد کنند.

با توجه به نظر شما درباره نقش طبقه متوسط در تغییرات دموکراتیک، آیا طبقه متوسط در این منطقه تفاوت عمده ای با همتایان ترک یا برزیلی خود دارند؟

طبقه متوسط در قسمت های مختلف جهان رفتار خیلی مشابهی دارند، بنابراین فکر نمی کنم این طبقه در بلاروس، روسیه، چین، برزیل یا ترکیه تفاوت بنیادینی داشته باشند. به نظرم مردمی با تحصیلات بالاتر دارایی بیشتری دارند، به طور مثال صاحب یک خانه، ماشین و ... هستند. آنها بیشتر درباره سیاست نگران هستند، اینکه ارزش دارائی آنها شروع به تغییر کند. با این حال این مورد بسیار وابسته به تجربه های شخصی آنهاست.

مردم زیادی از طبقه متوسط در روسیه زندگی می کنند که دوران بوریس یلتسین در دهه 1990 را تجربه کرده اند و آشفتگی اقتصادی و ضعف خارجی آن زمان را به یاد می آورند. آنها تجربه تلفیق آن شرایط بد با دموکراسی را دارند بنابراین برخی از آنها به حمایت از پوتین پایان دادند.

اما فکر می کنم شواهد زیادی وجود دارد که می گوید در درازمدت، زمانی که این خاطرات به فراموشی سپرده شوند و مردم بتوانند تصور کنند که کشور باثبات است و وضع اقتصادی نسبتا خوب است، آن زمان به موارد دیگری مانند مشارکت سیاسی، آزادی بیشتر، انتخاب های فردی بیشتر در زندگی علاقمند می شوند و بعد از آن دیگر دولت های اقتدارگرا را به راحتی نخواهند پذیرفت.

اما همانطور که می دانید این اتفاق به صورت خودکار رخ نخواهد داد. این طور نیست که شما سطح مشخصی از درآمد یا تحصیلات را داشته باشی و بعد از آن به صورت خودکار طرفدار دموکراسی شوی. قضیه خیلی پیچیده تر است.

چین چگونه بر این تغییرات در این رابطه تاثیر خواهد گذاشت؟

فکر می کنم چین و مدل چینی در ده سال اینده روزهای سختی را پیش رو خواهد داشت چون مدل اقتصادی آنها به خوبی گذشته کار نمی کند. نرخ رشد کاهش پیدا خواهد کرد. خود چین در حال حاضر طبقه متوسط زیادی دارد. با وجود اینکه آنها خیلی زیاد حامی رژیم بوده اند اما فکر نمی کنم با این کاهش اقتصادی این وضعیت زیاد دوام بیاورد.

بنابراین فکر نمی کنم ظرف 10 سال اینده چین جایگزین جذابی برای دموکراسی غربی باشد.

شما در تحلیل هایتان بیشتر به پوتین و یانکوویچ ارجاع داشتید اما هرگز اشاره ای به لوکاشنکو، رئیس جمهور بلاروس نداشتید و این مرسوم است. دلیل این موضوع چیست؟

به نظرم دلیلش این است که در روسیه و اوکراین امید بیشتری برای برقراری دموکراسی واقعا در زمان مشخصی وجود داشت. بنابراین زمانی که پوتین توسط یلتسین در این جایگاه قرار گرفت خیلی از مردم امیدوار بودند که شاید این مرد بتواند درجه هایی از نظام را در روسیه بازیابی کند اما کماکان دموکرات باقی بماند. به طور مشابه در اوکراین هم پس از انقلاب نارنجی مردم امیدهای زیادی داشتند.

اما متاسفانه در بلاروس شما فردی را دارند که تقریبا از زمان سقوط کمونیسم در این کشور حکومت می کند. بنابراین همیشه به چشم کشوری دیده می شود که هرگز موفقیتی بزرگ مانند آنچه روسیه و اوکراین تجربه کردند را ندارد.

من دانشجویانی از بلاروس داشتم و با مردم اهل بلاروس صحبت کردم و تلاش کردم بفهمم چرا این کشور راهی چنین متفاوت از راهی که مردم روسیه و اوکراین رفتند را در پیش گرفتند ولی هنوز به پاسخی نرسیده ام.

انتشار اولیه: سه شنبه 12 شهریور 1392/ بازانتشار: شنبه 16 شهریور 1392

فرانسیس فوکویاما

نویسنده خبر

یوشی‌هیرو فرنسیس فوکویاما (به انگلیسی: Yoshihiro Francis Fukuyama)، متولد ۲۷ اکتبر ۱۹۵۲، فیلسوف آمریکایی، متخصص اقتصاد سیاسی، رییس گروه توسعهٔ اقتصادی بین‌المللی دانشگاه جانز هاپکینز و نویسندهٔ کتاب ...

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: روسیه دموکراسی


( ۵ )

نظر شما :