طارق رمضان: اخوانی ها چه ساده اندیش بودند!
عصر ایران- بهار عربی و میوه هایش هیچ گاه از تیغ نقد طارق رمضان در امان نبوده است. نوه ی حسن البنا (بنیانگذار اخوان المسلمین) و استاد مطالعات اسلامی معاصر در دانشگاه اکسفورد، در حالی که تحولات فکری در جهان عرب و خواسته های دموکراسی خواهانه ی آنان را ارج می نهد، این بار در پس پشت حوادث اخیر در مصر، نقش آمریکا، اسراییل و کشورهای عربی حوزه ی خلیج فارس را در تامین منافع اقتصادی و ژئوپولیتیک، پر رنگ تر از اراده ی سیاسی مردم برای تغییر وضع موجود می داند.
متن زیر، ترجمه مقاله ای از طارق رمضان درباره تحولات جاری در مصر با عنوان "کودتا؛ پرده ی دوم" است.
ارتش مصر به صحنه ی سیاسی بازنگشته است، چون اساساً هیچگاه آن را ترک نکرده بود. سقوط مبارک نخستین کودتای نظامی داخلی بود که فرصت بازپروری و موضع گیری جدیدی را در عرصه ی سیاسی مصر به نسل تازه ای از نظامیان بخشید.
فرماندهی نظامی مصر پیش از تشکیل دولت جدید آن را موقتی خوانده و عمرش را از شش ماه تا یک سال پیش بینی کرده بود. آمریکا نیز که طی یک سال گذشته کشاکش بین دولت و نظامیان را به دقت دنبال می کرد، هم پیمان نهایی خود را برگزید: ارتش مصر که بیش از پنجاه سال به این کشور وفادار مانده است.
تصمیم برکناری مرسی از قدرت هفته ها پیش از 30 ژوئن گرفته شده بود و انتشار متن نوار ضبط شده ی مکالمات مرسی و ژنرال سیسی در روزنامه ی «الوطن» روشن می کند که برای عزل و حصر رییس جمهور منتخب و آنچه که این روزها «خیزش مردمی» و «اراده ی ملت» خوانده می شود برنامه ی مرتبی چیده شده بود: سازماندهی و هماهنگی های بی سابقه ی ارتش جهت تظاهرات میلیونی مردم معترض در خیابان؛ و به این ترتیب پرده ی دوم کودتا به نمایش گذاشته می شود.
در این میان واکنش بی درنگ کاخ سفید و عدم استفاده از لفظ کودتا را چگونه می توان توجیه کرد؟ آمریکا در صورت به رسمیت نشناختن دولت برآمده از کودتا ، دیگر قادر به ادامه ی حمایتهای سخاوتمندانه ی خود از ارتش نخواهد نبود.
شاهد موضع گیری عجیبی از دولتی هستیم که ظاهرا از سیر حوادث شگفت زده شده است و از طرفی از هیچ کدام از ظرفیتهای حقوقی-سیاسی و قابلیتهای اقتصادی و پشتیبانی های معنوی خود برای کمک به بازیگران اصلی سرنگونی دولت مرسی دریغ نمی کند.
دولت های اروپایی نیز همگام با آمریکا معتقدند ارتش به خواست دموکراتیک مردم پاسخ گفته و در پیروی از آنها راه را هموار کرده است. جالب این جاست که قطع گاه و بیگاه برق و مشکلات دسترسی مردم به بنزین و گاز، ناگهان پس از سقوط مرسی از بین می رود.
به نظر می رسد تمام این اتفاقات و محروم کردن مردم از نیازهای اولیه، برنامه ای حساب شده در راستای بسیج عمومی دراعتراض به وضعیت نا بسامان موجود بوده است. حتی سازمان عفو بین الملل از برخورد نیروهای نظامی مصر، عدم دخالت آنها در برخی از تظاهرات و به خشونت کشیده شدن آن و در نتیجه بحرانی تر شدن شرایط اظهار نارضایتی کرد.
ارتش در قدم بعدی و پس از تصرف ساختمان صدا وسیمای قاهره نقش اطلاع رسانی و ارتباطی خود را پر رنگ تر کرد: مخابره ی تصاویر و عکس های تداعی کننده ی حضور نجات بخش ارتش مصر. نمونه ی آن پخش تصاویری ازهلیکوپترهایی در آسمان قاهره است، در حالی که مردم منجی وارانه به آنها نگاه می کنند، دست تکان می دهند و فریاد شوق می کشند.
بدین ترتیب شاهد ادامه ی «بهار عربی» و ادامه ی "انقلاب" مصر هستیم که مورد حمایت و همراهی ارتش ژنرال عبدالفتاح السیسی شده است. کسی که همواره روابط نزدیکی با آمریکا (جایی که آموزش های اطلاعتی-امنیتی دیده) و اسراییل داشته است. پیش تر، وی در سرویس اطلاعاتی شمال صنعا و به عنوان رابط دو دولت آمریکا و اسراییل مشغول به خدمت بوده است و از اینجا حسن ظن و نگاه همدلانه ی این دو کشور به وی قابل درک است.
آنچه ما را بیش از همه شگفت زده می کند ساده انگاری، بی تجربگی و اشتباهات محمد مرسی و همراهان وی در تشکیلات اخوان المسلمین است. طی سه سال گذشته به همان اندازه که منتقد اقدامات و سیاستهای راهبردی حزب «عدالت و آزادی» بوده ام، بر سران اخوان المسلمین نیز نقد داشته ام و از شرایط سخت رهبری سیاسی وکوتاهی های آنها در این زمینه نوشته ام.
نقدهای مبنی بر ضعف مرسی در مدیریت امور حکومتی، رابطه ی انحصاری وی با سازمان اخوان المسلمین، بی توجهی او به خواسته های مردم و مشاورانش همچنان به قوت خود باقی می ماند با این حال نمی توانیم از مرسی بابت عدم تلاش برای ارتباط با مخالفین خود، چه دعوت آن ها در تشکیل کابینه و چه تلاش برای گفت و گوی ملی، گلایه ای داشته باشیم: همه ی اقدام های وی با مخالفت اپوزیسیون روبرو می شدند.
مهم تر از همه می توان به سوء مدیریت و کم کاری وی درقبال اولویت هایی چون مبارزه با فقر، فساد، امور اجتماعی و تحصیلی به عنوان مهمترین برنامه های دولت مستعجل اشاره کرد. خواسته های صندوق بین المللی پول و تعویق پرداخت بدهی نیز دولت را در شرایط سختی قرار داد. حکومت، ساده لوحانه بر پشتیبانی بی مضایقه ی این نهاد دل بسته بود، در حالی که این صندوق به تازگی و تنها پس از سه روز از سقوط مرسی تسهیلاتی را برای مصر اختصاص داده است.
ما همچنان از ساده باوری رییس جمهور مخلوع، دولتش و تشکیلات اخوان المسلمین شگفت زده هستیم. چگونه اخوان المسلمین با بیش از شصت سال سابقه ی مخالفت و سرکوب توسط ارتش، که همواره از مواهب مستقیم و غیر مستقیم آمریکا و غرب بهره می برد، از این نهاد انتظار حمایت و هموار ساختن راه رسیدن به قدرت را، به نام دموکراسی، داشتند؟
آیا از وقایعی که بر الجزایر و فلسطین در سال های نه چندان دور رفته، درس نگرفته بودند؟ من چون گذشته منتقد برنامه های راهبردی بحث انگیز مرسی و اخوان المسلمین می مانم: توافق با ارتش مصر و دولت آمریکا، سازشکاری در برنامه ی اقتصادی، مسئله ی فلسطین و ... .
به طور خلاصه چنین ناآگاهی هایی از واقعیت های سیاسی بود که بلاهت های دولتمردان را موجب شد. یادآور این نکته می شوم که ده روز قبل از سقوط دولت مرسی، وی به ژنرال السیسی تذکر می دهد که "من همانطور که تو را بر تخت قدرت نشانده ام توانایی عزل تو را نیز دارم" و "آمریکایی ها نخواهند گذاشت که کودتا رخ دهد". چه محاسبات دور از واقعیت، ساده انگارانه و بهت آوری!
طنز ماجرا اینجاست که عده ای از «سلفی ها» به خصوص حزب «النور» این روزها به نظامیان پیوسته و خود را در زمره ی دموکراسی خواهان ضد مرسی معرفی نموده اند.
رسانه ها و مطبوعات غربی پیش از این سلفی ها را در دسته ی اسلام گرایان در کنار اخوان المسلمین قرار داده بودند. هدف ، تضعیف اعتبار اخوان المسلمین و وادار کردن آنها به اتخاذ مواضع افراطی بود. ولی سلفی ها در واقع هم پیمانان کشورهای ناحیه ی خلیج فارس و متحدان آمریکا در منطقه هستند بنابراین هنگام سقوط مرسی نیز شاهد خیانتی از جانبشان نبودیم، بلکه آنها همراهی خود را با متحدان حقیقی خود نشان دادند.
عجیب نیست اولین کشورهایی که رژیم برآمده از کودتا را به رسمیت شناختند عربستان سعودی، قطر و امارات متحده ی عربی بودند که پیوسته سلفی ها را در مصر (چون سلفی های تونس) مورد الطاف خویش قرارمی دهند.
تحلیل رایج بر آن است که عربستان سعودی و قطر حامیان اخوان المسلمین هستند در حالی که این کشورها با ایجاد تفرقه بین جنبشهایی که به نوعی اسلام سیاسی را در برنامه ی خود قرار داده اند و برانگیختن آنها، در پی ایجاد ناپایداری دردیگر کشورهای منطقه و اساسا ضامن سیاست های آمریکا هستند.
این استراتژی دوگانه بین سازمانهای سیاسی سنی با شیعیان، به واسطه ی حفظ دائمی تنش و گسست نقش بی بدیلی بازی می کند. آمریکایی ها مانند اروپاییان هیچ مسئله ای با اسلام سیاسی سلفی ها ی ناحیه ی خلیج فارس با تمام ویژگیهای خود ندارند؛ از آن جمله: امتناع از قبول و تمرین دموکراسی، بی احترامی به حقوق اقلیت ها، تبعیض های جنسیتی، اعمال مجازاتهای سختگیرانه و ...
مساله ی غرب حفظ منافع جغرافیایی-استرتژیک منطقه ای خود است و سیاستهای واپسگرایانه و سرکوبگرایانه ی کشورهای عربی نیز عمدتا مربوط به حوزه ی داخلی ست که غرب برنامه ای برای مداوای آنها ندارد.
میلیونها مصری از "انقلاب دوم" حمایت کردند و خواستار اقدام عاجل ارتش شدند و به این ترتیب قدرت به شهروندان بازگردانده شد! در این میان محمد البرادعی، از سران مخالفان، نقش روزافزونی در صحنه ی سیاسی مصر بازی می کند. وی با دولت آمریکا، جوانان دگراندیش و جنبش شش آوریل در ارتباطی نزدیک است.
حضور وی طبق یک استراتژی هوشمندانه افزایش محسوسی پیدا کرده است هر چند وی از پذیرش پست نخست وزیری خودداری کرد و اعلام کرد که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نخواهد کرد؛ چیزی که باید منتظر ماند و دید.
البرادعی به نام دموکراسی و به بهانه ی رفتارهای پیشگیرانه از دستگیری اعضای اخوان المسلمین و قطع پخش برنامه های این حزب، اقدام های سرکوبگرایانه علیه طرفداران مرسی (که همه ی آنها از اعضای حزب اخوان المسلمین نیستند و عده ای صرفا مدافع برابری دموکراتیک هستند) پشتیبانی کرده است.
هفته های پیش رو، سناریو های متفاوت دیگری برای قبولاندن کاراکتر مدنی این حکومت نظامی را پیش روی ما خواهند گذاشت. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که از حدود یک دهه ی پیش، ارتش چیزی حدود چهل درصد منابع اقتصادی مصر را در دست داشته است و همچنین با دریافت سالیانه یک و نیم میلیارد دلار در صدر سفره ی بخشش آمریکا نشسته است.
رئیس جمهور منتخب مردم به واسطه ی کودتای نظامی از قدرت ساقط شده است. این مناسب ترین تعریف برای اتفاقی ست که در مصر رخ داده است.
مردم بنا بر خواست مشروع بهبود شرایط زندگی شان و برخورداری از عدالت و کرامت انسانی، در یک عملیات نظامی-رسانه ای شرکت کرده اند. شرایط بحرانی و سکوت دولت های غربی در برابر این رخداد معناداراست. بهار عربی در کار نیست و بوی بهبود از اوضاع مصر شنیده نمی شود.
از طرفی برای راقم این سطور که تحلیل های رایج و مبتنی بر رضایت همگانی را برنمی تابد یا در شور و هیجان مردمی و رسانه ای این روزها شرکت نمی کند، عجیب نیست که چون "نظریه پرداز توهم توطئه" محسوب شود و شاهد بی توجهی به تحلیل هایش قبل از مطالعه ی آنها و دلایلی که اقامه کرده، باشد.
اما چگونه می توان به این نتیجه رسید که در عصر جهانی شدن، با وجود سیاستهای امنیت ملی کشورها و شبکه های گسترده ی ارتباطی، دیگر شاهد توطئه ها و دروغ های سیاسی، استراتژی های ناسالم و مخرب، دستکاری های اطلاعاتی و اعمال نفوذ بر مردم نخواهیم بود؟
مسلما "نظریه پرداز توهم توطئه" به عنوان نخستین برچسب به کسانی که "خوشفکر" نیستند و "مخالف حال و هوای زمانه" فکر می کنند زده خواهد شد.کسی که بعضی از قدرت ها (آمریکا، دولت های اروپایی، اسرائیل و دیکتاتورهای کشورهای عربی و آفریقا) را صاحب نفوذ و در تصمیم گیری ها موثر بداند متوهم و پارانوئیک خوانده خواهند شد.
پس بهتر است دخالت ها و دسیسه هایی که در آمریکای جنوبی و آفریقا (از ترور آلنده تا حذف سانکارا) رخ داده و دروغ هایی که در مورد عراق و کشتار در غزه (به نام دفاع مشروع و قانونی از خود) گفته شده را به دست فراموشی بسپاریم. چشم ببندیم بر حمایت غرب از سلفی های واپس گرا و مزایایی که از ناپایداری شرایط منطقه، به واسطه ی نا آرامی در مصر، حاصل اسرائیل می شود.
به همین ترتیب بسیار ساده باورانه خواهد بود که متوجه توافق ضمنی آمریکا و اروپا از یک طرف و روسیه و چین از طرف دیگر بر «عدم توافق» بر سر راه حل نهایی در سوریه نباشیم. در واقع کشته شدن صد و هفتاد نفر در روز در برابر منافع اقتصادی و استراتژیک این قدرت ها به چیزی نمی ارزد.
باید وقایع را موشکافی و از ساده انگاری های خطرناک پرهیز کرد. راه مقابل این نوع نگاه به حوادث، توهم پنداری نیست، بلکه خرده هوشی ست که انسان را در برابر حوادث تاریخی و تضاد منافع در آن به مداقه فرا می خواند. تحلیل پیشنهادی در این نوشته ممکن است شامل اشتباهات یا اطلاعات نه چندان دقیقی باشد، ولی رخدادهای گوناگونی در ماه های اخیر از جنبه های گوناگون با مدعای نویسنده متناسب بوده اند.
از هر کس که این متن را به چالش می کشد یا نقدی بر آن وارد می داند، انتظار می رود تحلیل هایی مبتنی بر واقعیت ارائه کند و چشم اندازهای جدیدی از مطلب را روشن بنماید و به بازگویی شعارهای سطحی و بدگویی های رایج نپردازد. هنگامی که از کاربرد لفظ "کودتای نظامی" در جایی که کودتای نظامی رخ داده خودداری می شود و بیشتر رسانه ها تظاهر به نا آشنایی با معنای آن می کنند، زمان فهم آگاهانه و انتقادی از رویدادها فرا رسیده است.
نظر شما :