غرب از وضعیت موجود راضی است

شکل‌گیری جریان سنی در برابر جریان شیعی

۱۸ تیر ۱۳۹۲ | ۱۵:۴۳ کد : ۱۹۱۸۰۸۶ گفتگو دموکراسی در سایه ارتش
بخش نخست گفت وگو دیپلماسی ایرانی با طلال العتریسی درباره تحولات خاورمیانه از مصر تا سوریه و از تونس تا کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس با توجه به تحولاتی که بر دوش اخوان سنگینی می کند.
شکل‌گیری جریان سنی در برابر جریان شیعی

دیپلماسی ایرانی: منطقه در وضعیت بسیار خطرناکی به سر می برد. از یک سو شاهد به چالش کشیده شدن انقلاب های عربی ای هستیم که باعث به روی کار آمدن حکومت های اسلام گرای اخوانی در مصر و تونس و دیگر کشورهای عربی شده است و از سوی دیگر شاهد شعله ور شدن فتنه شیعه و سنی در سراسر منطقه هستیم که سلفی ها آن را تحریک می کنند و هم زمان شاهد استمرار جنگ داخلی در سوریه ای هستیم که همگان آن را به نزاع محور روسی – ایرانی – سوری – حزب الله با محور غربی – عربی تعبیر می کنند. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان خاورمیانه یکی از حساس ترین دوران های تاریخ خود را می گذراند. دیپلماسی ایرانی این موضوعات را با طلال العتریسی، کارشناس مسائل استراتژیک و امور خاورمیانه در میان گذشته است که در زیر می خوانید:

از تحولات منطقه شروع می کنیم و فتنه طایفه ای که در آن وجود دارد. به نظر می رسد که توطئه ای طایفه ای وجود دارد که از عراق شروع شده و اکنون به سوریه و مصر و دیگر کشورهای منطقه رسیده است. آیا واقعا توطئه ای در کار است؟ تحلیل شما از تحولات منطقه چیست؟

من معتقدم آن چه انقلاب های بهار عربی نامیده شده یا بیداری اسلامی، بر اساس آن چه ایران می گوید، گفته می شود دارای چند وجه است. یک وجه آن قیام علیه حکومت های مستبد و ظالمی است که ملت ها برای سرنگونی آنها به پا خواستند. این یک اتفاق مهم و ایجابی و واقعا بزرگ است. اما هم زمان این تغییر یک پیام بزرگ نیز داشت و آن این که مرحله سنی در جهان عرب آغاز شده است. به ویژه در 30 سال اخیر که شیعه در خط مقدم تحرکات منطقه ای و حتی بین المللی و درگیری با اسرائیل قرار داشت. اتفاقی که قبل از 10 سال پیش در عراق با ورود نیروهای امریکا اتفاق افتاد و باعث روی کار آمدن شیعیان شد، احساسی را تقویت کرد که من به آن آغاز مرحله سنی در جهان عرب می نامم. به ویژه جریان هایی به قدرت رسیدند که خود از جنبش های اسلامی هستند که شامل اخوان المسلمین می شود که با سلفی ها هم پیمان شده اند یا پذیرفته اند که به سلفی ها امتیاز بدهند. این بدان معنا است که بعد مذهبی در کنار بعد ملی مبارزه با استبداد که می خواهد از غرب رها شود نیز وجود دارد. تغییری که به وجود آمد به نظر من، به ویژه در مصر و حتی در یمن و تونس، باعث نگرانی عربستان سعودی شد چرا که این کشورها هم پیمان واشنگتن به حساب می آمدند. به معنای دیگر آن چه محور اعتدال شناخته می شد که در حقیقت محوری علیه ایران یا همان محور مقاومت بود، ستون های اصلی آن را دو کشور تشکیل می دادند، عربستان سعودی و مصر. مصر سرنگون شد و باعث شد عربستان فقط خود را ایستاده بر روی یک پا احساس کند، برای همین نگرانی بسیاری نزد عربستانی ها به وجود آورد و در عین حال خشم از واشنگتن که چگونه اجازه می دهی مبارک سقوط کند.

بعد از آن حوادث بحرین رخ داد که باعث شد عربستان احساس کند که آتش به خانه اش نزدیک شده است. مساله ای که سبب دخالت نظامی عربستان در بحرین شد. چرا که عربستانی ها احساس کردند که بعد شیعی بیش از هر زمانی برای آنها خطرناک شده و ایران بیش از هر زمانی صاحب نفوذ شده در حالی که می بینند منطقه هم پیمانانش را از دست می دهد و این فقط حکم رانی ایران است که برنده این تغییرات می شود. به همین دلیل من میان آن چه در سوریه رخ می دهد با این تقاطع سیاسی و مذهبی رابطه ای احساس می کنم، به این معنا که تلاش برای سرنگونی نظام در سوریه هدفش ضربه زدن به حلقه ایران و حزب الله و فلسطین که حلقه های اصلی مقاومت را تشکیل می دهند، است.

ایران تلاش می کرد بگوید که درگیری استراتژیک است. درگیری با محور مقاومت و غرب است. اما طرف دیگر می خواهد هر لحظه بر درگیری مذهبی تاکید کند. برای این که می خواهد بگوید که درگیر شدن ایران و حزب الله در درگیری های مذهبی به پیمان های استراتژیک پایان می دهد.

برای همین ما در تحلیل های مختلف غربی ها خواندیم که سقوط اسد ضربه ای استراتژیک به ایران محسوب می شود. عربستانی ها و قطری ها و ترک ها این تحرکات را مذهبی برآورد می کردند و گمان می کردند که این حرکت باعث ضربه زدن به محور شیعی می شود و هیمنه کاملی برای سنی ها به وجود می آورد. یعنی در مصر، لیبی، تونس و ترکیه همه جریان های سنی در راس امورند که فقط در سوریه به عنوان حلقه وسط چنین حکومتی در راس کار نیست. هدف برای این کشورها در درجه نخست مذهبی بود. برای همین شاهد دخالت هایی از سوی طرف های مختلف خارجی بودیم؛ درگیری رویکرد استراتژیک با رویکرد مذهبی. ایران تلاش می کرد بگوید که درگیری استراتژیک است. درگیری با محور مقاومت و غرب است. اما طرف دیگر می خواهد هر لحظه بر درگیری مذهبی تاکید کند. برای این که می خواهد بگوید که درگیر شدن ایران و حزب الله در درگیری های مذهبی به پیمان های استراتژیک پایان می دهد. این رویکردی است که مثلا در لبنان و نگاه اعراب نسبت به ایران شاهدیم که می خواهند بگویند که دشمن اصلی ایران فارسی است و تحریک دائم ایران در حمایت از شیعیان در برابر سنیان است که خطر محسوب می شود. این امر در افکار عمومی ملموس است. به این رویکرد حالت سلفی را نیز باید اضافه کنیم که قدرتمند است و از حمایت عربستان برخوردار است. حالت سلفی دو رویکرد دارد، یکی انتشار عقیده و دیگری مبارزه با بدعت. آنها شیعیان را اهل بدعت می دانند. برای همین می بینیم که تمرکزی قوی از سوی سلفی ها بر شیعیان و کشتن آنها در مصر و سوریه وجود دارد. غرب نسبت به این رویکرد مسئول است. غرب به هیچ وجه از این وضعیت ناخشنود نیست؛ ابدا. برای این که درگیری های داخلی یا تنش در داخل جهان اسلام میان شیعه و سنی به آن معنا است که درگیری با غرب به تعویق افتاده است و جنگ با اسرائیل نیز دیگر در اولویت نیست. برای همین این رویکرد بر خطرناک بودن ایران تاکید می کند بدون این که به طور مستقیم از زبان مذهبی استفاده کند. به خصوص که ایران و لبنان مخالف سیاست های امریکا هستند.   

آیا می توانیم بگوییم که حمایت امریکایی ها از اخوان و سلفی ها در منطقه مشکل اصلی بحران های منطقه است؟

این یک دلیل اساسی است. و می توانیم بگوییم که در پس زمینه ذهنی امریکایی ها مساله ای وجود دارد که می گوید ما از شما حمایت می کنیم، از اصول شما برای رسیدن به قدرت پشتیبانی می کنیم اما اولا نباید هیچ تغییری در سیاست های اقتصادی به وجود آید. یعنی تعامل با نهادهای بین المللی کما فی السابق ادامه یابد. ثانیا به موضوع اسرائیل نزدیک نشوید. روابط با اسرائیل باید به همین شکل ادامه یابد.

یعنی این توافق میان اسلام گرایان و امریکایی ها وجود دارد؟

بله. این دو موضوع باعث می شود که این کشورها از ایران دور شوند. برای این که غیرممکن است که از حمایت امریکایی ها برخوردار شوند و به اسرائیل حمله نکنند حتی رابطه با آننآن  داشته باشند و هم زمان با ایران نیز رابطه برقرار کنند. فشارهایی از سوی امریکا برای عدم برقراری رابطه با ایران وجود دارد. همچنین فشارهایی از سوی عربستان به مصر و تونس و غیره وجود دارد تا مانع برقراری این رابطه با ایران شود.

برای این نهادهای اخوانی جدید آن چه بیش از همه مهم است، مسائل داخلی است، مساله حفظ قدرت. برای همین عجله ای ندارند که با ایران رابطه برقرار کنند که لازم باشد بابت آن هزینه بپردازند. فشارهای امریکا و عربستان و تهدید به قطع کمک های مالی و ایجاد مشکلات برای آنها همگی باعث می شود تا آنها از خیر رابطه با ایران بگذرند. هم زمان این نهادهای اخوانی به نفع سلفی ها کوتاه می آیند که معتقدند شیعه خطر اصلی است، برای همین هم حرف های سلفی ها را تکرار می کنند. مثل همان حرف هایی که مرسی در مصر زد. این تحولی خطرناک است. مواضع شیعه عموما مبتنی بر عدم کشیده شدن به این تنگنا و حفظ درگیری فقط بر اساس مصالح استراتژیک است. رهبران ایران بر این مساله تاکید دارند. در لبنان همه رهبران دینی و سیاسی تاکید دارند که باید از این بعد دوری کنند. حتی در عراق تلاشی برای دور شدن از این مساله وجود دارد. عربستان سعودی و کشورهای عربی خلیج فارس به طور کلی بر این اعتقادند که عراق از دستشان رفته است. برای آنها به هیچ وجه قابل قبول نیست که شیعیان در عراق حکومت کنند. برای همین به فکر بازپس گرفتن عراق هستند. اندیشه سلفی نیز با قدرت در همین راستا حرکت می کند، با قدرت در سوریه می جنگد و در عین حال نیم نگاهی هم به عراق دارد. نباید فراموش کرد که درگیری در سوریه امروز عقده این نهادها است که در نتیجه آن پروژه های جدیدی شکل می گیرد و نهادهای تازه ای به وجود می آید همان طور که "چپی ها" معتقدند، یا نهادهای تازه دینی به وجود می آید آن طور که سلفی ها و برخی کشورهای عربی بر این باورند. این تفسیر آن چیزی است که در سوریه شاهدیم.

آن چه بر تفکر اخوان در این رابطه حاکم است، حفظ قدرت است. این تمسک به قدرت باعث می شود که از یک سو با سلفی ها هم پیمان شوند، البته اختلاف هایی میان تحولات مصر با تونس وجود دارد. در مصر وقتی که مخالفان به خیابان ها می آیند و علیه قانون اساسی اعتراض می کنند، اخوانی ها با سلفی ها هم پیمان می شوند و می گویند که سکولارها نمی خواهند که قانون اساسی اسلامی بر کشور حاکم شود. در این جا اخوانی ها و سلفی ها در یک صف می ایستند. هنگامی که اخوان می گویند که نمی خواهند شریعت را تطبیق دهند، سلفی ها علیه اخوان وارد عمل می شوند که چرا نمی خواهید شریعت را اعمال کنید.

شایعاتی مبنی بر وجود روابط میان اخوان المسلمین با برخی کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به ویژه قطر وجود دارد. در عین حال می شنویم که اختلاف هایی میان کشورهای عربی حوزه خلیج فارس بر سر تعامل با اخوان وجود دارد. چگونه می توان میان  رابطه اخوان با جریان های سلفی که در عین حال از سوی کشورهای عربی به ویژه عربستان سعودی حمایت می شوند، ارتباط برقرار کرد؟

من معتقدم آن چه بر تفکر اخوان در این رابطه حاکم است، حفظ قدرت است. این تمسک به قدرت باعث می شود که از یک سو با سلفی ها هم پیمان شوند، البته اختلاف هایی میان تحولات مصر با تونس وجود دارد. در مصر وقتی که مخالفان به خیابان ها می آیند و علیه قانون اساسی اعتراض می کنند، اخوانی ها با سلفی ها هم پیمان می شوند و می گویند که سکولارها نمی خواهند که قانون اساسی اسلامی بر کشور حاکم شود. در این جا اخوانی ها و سلفی ها در یک صف می ایستند. هنگامی که اخوان می گویند که نمی خواهند شریعت را تطبیق دهند، سلفی ها علیه اخوان وارد عمل می شوند که چرا نمی خواهید شریعت را اعمال کنید. هنگامی که اخوان به ایران نزدیک می شود و صحبت از تبادل گردشگر می شود، سلفی ها وارد عمل می شوند و علیه نظام وارد عمل می شوند و شیعیان را در داخل مصر می کشند تا بگویند که رابطه با ایران ممنوع است.

آیا این یک حمایت فکری است یا حمایت ملموس خارجی برای دور نگه داشتن مصر از ایران؟

قطعا به طور مستقیم یا غیر مستقیم حمایت خارجی وجود دارد. هنگامی که مخالفان مصری تصمیم می گیرند که یک تظاهرات میلیونی را علیه مرسی ترتیب دهند، مرسی به سمت سلفی ها می رود و قبول می کند که به نفع آنها با کشته شدن شیعیان و موضع گیری علیه حکومت سوریه کوتاه بیاید. بنابر این آن چه بر فکر اخوان تسلط دارد، معایرهایی نیست که مرتبط با سیاست خارجی باشد که بگوید ما می خواهیم با ایران رابطه داشته باشیم و السلام، نه، اگر سلفی ها به او فشار بیاورند او کوتاه می آید و می گوید که نمی خواهیم با ایران رابطه داشته باشیم. مرسی نزدیک به دو یا سه هفته پیش گفته بود که ما باید به دنبال راه حلی در سوریه باشیم و پرزیدنت بشار اسد همچنان قدرتمند است و مردم با او هستند و لازم است که گروهی تشکیل شود و با او مذاکره شود. اما وقتی که از تظاهرات میلیونی تهدیدی احساس کرد و سلفی ها هم علیه او موضع گرفتند، او فورا گفت که ما روابطمان را با سوریه قطع کردیم. بنابراین مرجعیت فکری نزد اخوان تنها حفظ قدرت است. برای همین حاضر است به سلفی ها امتیاز دهد، بعضی وقت ها علیه ایران یا علیه شیعه سخنرانی کند به صرف این که قدرت را نگه دارد. در تونس نیز همین مساله وجود دارد. یعنی هم پیمانی ای میان النهضه با سلفی ها به وجود آمد تا سکولارها و لیبرال ها را از قدرت دور نگه دارند. با گذشت زمان سلفی ها تندتر شدند و بیشتر از همیشه تهدید به حساب آمدند حتی برای النهضه. الآن صحبت بر این است که النهضه باید از سلفی ها فاصله بگیرد و دولتی متشکل از همه جریان ها تشکیل دهد. برای همین این فقط حفظ قدرت است که اساس فکر و سیاست گذاری اخوانی ها به حساب می آید و آنها هیچ نگاه و رویکردی روشن در سیاست خارجی ندارند و معیارهای تازه ای را در این زمینه مطرح نمی کنند.

اخوان چه رویکردی در صادر کردن دیدگاه خود به کشورهای دیگر دنبال می کند؟

آنها اکنون تنها یک فرصت پیش روی خود می بینند و آن هم فقط سوریه است.

برای امارات و کویت و کشورهای عربی منطقه خلیچ فارس چطور؟

این کار برای آنها خیلی سخت است. در این کشورها قدرت کاملا تحت کنترل است. من معتقدم آن چه در موضوع امارات مطرح شده، مبالغه است. اخوان قدرت تغییر نظام در امارات را ندارد. یعنی در آن جا یک حمایت بین المللی و غربی و امریکایی وجود دارد که می گوید نباید مشابه همان تغییری که در منطقه صورت گرفته، تغییری صورت بگیرد. ثانیا چه کسی گفته است که امریکایی ها طرفدار حکومت یکپارچه اخوان در همه کشورهای عربی منطقه هستند؟ این مساله برای امریکایی ها به هیچ وجه قابل قبول نیست. بله درست است اخوان می تواند دو یا سه یا چهار کشور را در اختیار بگیرد ولی این به آن معنا نیست که اجازه می دهد در کشورهای عربی خلیج فارس نیز همین جریان حکومت کند.

چرا نمی خواهند؟

برای این که این یکپارچگی در آینده می تواند علیه خودشان وارد عمل شود. بنابر این به اعتقاد آنها باید این اختلاف ها در درون کشورهای اسلامی باقی بماند.

آیا می توانیم بگوییم که قتل سفیر امریکا در بنغازی در تغییر رویکرد امریکایی ها در قبال اخوانی ها و سلفی ها تاثیر داشته است؟

ممکن است، برای این که در داخل امریکا بر سر این موضوع همچنان مناقشه وجود دارد. برخی در امریکا می گویند که ما باید با اخوانی ها قوی تر از این همکاری کنیم. اما برخی هم می گویند، خیر، همه آنها بعدا تبدیل به افراد تندرویی می شوند که نمی خواهند اسرائیل را به رسمیت بشناسند و از جنبش حماس حمایت خواهند کرد. گروه اول می گوید که ما تضمین می کنیم که این جریان معتدل باقی خواهد ماند و با ما همکاری خواهد کرد، به ویژه در مصر به طور مثال. معتقدم که این رویکرد همچنان صاحب قدرت است و اخوانی ها آماده همکاری با آنها هستند. دلایلی هم مطرح می کنند برای این که ثابت کنند معتدل هستند و تندرو نیستند و احیانا از تندروی سلفی ها استفاده می کنند که بگویند معتدل هستند. در حالی که واقعا خودشان تندرو و افراطی هستند. قطعا حادثه لیبی مناقشه ها را بر سر کشورهایی که از جریان های اسلامی تندرو حمایت کردند و با آنها رابطه برقرار کردند مثل قطر ایجاد کرد. برای این که قطر شریک اصلی در سرنگونی قذافی در لیبی بود. قطر همچنین نقشی موثر در مجموعه هایی که در مالی جنگیدند، داشت. مساله ای که باعث اشغال مالی شد. اطلاعاتی که از سرویس های غربی آمده حاکی از آن است که آنها می گویند افراد القاعده در مالی از سلاح هایی استفاده می کنند که ما به لیبی فرستاده بودیم و جلیقه های ضدگلوله ای به تن دارند که قطر به آنها داده است. رنگشان زرد است و همه آن جلیقه ها را می شناسند. از این رو مناقشه ای درباره کشورهایی که به تعبیر غربی ها از تروریسم حمایت می کنند و با مصالح امریکا و اروپایی ها مغایرت دارد، مطرح شده است. اما من معتقدم که استراتژی روابط با اخوان و اسلام سنی سیاسی همچنان در جریان است و هیچ تغییری در آن به وجود نیامده است.

ادامه دارد...

انتشار اولیه: شنبه 15 تیر 1392/ باز انتشار: سه شنبه 18 تیر 1392

کلید واژه ها: مصر امریکا شیعیان عراق طلال العتريسي


نظر شما :